بوي جبرئيل


سقف پرواز را شكسته پرم

روي اعجازها نشسته پرم

بالهايم به عرش مي سايد

بوي جبريل شعر مي آيد

از تجلي پُرم سرازيرم

ذكر نعم الامير مي گيرم

السلام اي رسيدن اي جاده

السلام اي صحيفه سجاده

السلام اي عبادت فاضل

السلام اي سيادت نازل

با تو تكبير رنگ مي شنوم

ذكر تسبيح سنگ مي شنوم

كلمات تو آيه قرآن

جملات تو سوره انسان

حزب حزب دلت رئوف و رحيم

جزء جزء صحيفه تو كريم

اصل تو فرع ذات باري بود

كارهاي تو كردگاري بود

جا نمازت پراز تهجد بود

عمر تو قدر يك تشهد بود

سجده هاي طويل زير سرت

نفس جبرئيل گير پرت

رونق هر شهود را مي برد

قوت هر صعود را مي برد

خون پاك تو همچمنان اكسير

از لب پله پله زنجير

مي چكاند حيات باقي را

مي دهد شرح اتفاقي را

اي غم پشت ناقه زنجير

اي گل تا به ساقه در زنجير

با اسارت به راه افتادي

مثل يوسف به چاه افتادي

آتش خيمه خوار را ديدي

شعله بي مهار را ديدي

سنگها با سر تو مشغولند

سنگها باز طبق معمولند

دشنه ها در كمين تو تيزند

تا ترا بين خود بياويزند