سپهر چارمين


ماه فروردين فراز آمد ز فردوس برين



گلستان را كرد در بر، حلّه هاي حور عين



ارغوان سرمايه بگرفته است از كان بدخش



ياسمين پيرايه بگرفته است از درّ ثمين



بانگ چنگ رامتين آيد همي از ناي مرغ



دارد اندر ناي گويي مرغ، چنگ رامتين



نيستند ار بلبل و صُلصُل چو من عاشق چراست



بانگ صلصل صبر سوز و ناله بلبل حزين



بگذري چندان كه در هامون بنفشه است و سمن



بنگري چندان كه در بستان گل است و ياسمين



مرغ اشعار فرزدق كرده پنداري ز بر



در ثناي خواجه سجّاد زين العابدين



وارث پيغمبر و حيدر، علي بن الحسين



چيست ميراثش علوم اوّلين و آخرين



معني ركن و مقام و صورت خيرالانام



زاده شُبّيرفرزند اميرالمؤمنين



همچو عمّ خود حليم و همچو باب خود صبور



مرتضي آسا جواد و مصطفي آسا امين



چون به محراب اندرون بگريستي از بيم حق



آمدي رضوان و بستردي سرشكش زآستين



پيشواي چارمين است و به محراب اندرون



تافتي رويش چو خورشيد از سپهر چارمين



اين شنيدستي كه در محراب طاعت خويش را



اژدهاآسا بدو بنمود ابليس لعين



خواجه ننديشيد و روي از قبله طاعت نتافت



كش ندا از غيب آمد «انت زين العابدين»



كرد داود پيمبر نرم آهن را به دست



او به پند و موعظه دل هاي سخت آهنين



گر بگويم برترست از موسي عمران رواست



كاين نترسيد و بترسيد او ز ثعبان مبين



حبّ او حصن حصين است و ز خشم كردگار



گشت ايمن آن كه آمد اندرين حصن حصين



بس كه زانو با جبين در سجده پيش حق بسود



سوده شد مانند زانوي هيونانش جبين



اي فروغ ديده پيغمبر و حيدر كه هست



بغض تو نار جحيم و حبّ تو ماءِ معين



با محبّان تو رضوان گويد اندر روز حشر



هذه جناتُ عَدْن فَادخلوها خالدين



نازش شُبّيريان بر دوده شبَّر ز توست



ورنه شُبّير و شَبَر هر دو همالند و قرين



شهرياران عجم را زين سپس تا رستخيز



از تولاّي تو باشد شوكت اسلام و دين