سيد الساجدين


حجّت حقّ، آيت مطلق ، عليّ بن الحسين



مظهر شمس الضّحي و زاده طاها و ياسين





گوهر بحر امامت ، آن كه مي بودش صدف



دخت كسري ، شاه بانو، بانوي ايران زمين







پنجم شعبان چو طالع شد به امر پروردگار



شهر يثرب نورافشان گشت از آن ماه جبين







مهر رخسارش عيان گشتي چو از شاه زنان



ماه و خورشيدِ فلك آمد ز نورش خوشه چين







چيره بر ابليس دون گرديد چون گاه نماز



اين ندا آمد ز رحمان اَنْتَ زين العابدين







صاحب دعوت چو جدّش خاتم پيغمبران



وارث بابش عليّ در خطبه هاي آتشين





خديو دين كه بغضش باعث نار سقر آمد



وليّ حقّ كه حُبّش موجب ماء معين آمد





جهان را شهريار و خلق آن را سيّد و سرور



خدا را حجّت و ختم رسل را جانشين آمد





مُعين انبياء از ابتدا تا انتها بودي



امين اوليا از اوّلين تا آخرين آمد





چو جدّش مصطفي فرمانده ارض و سماء گشتي



چو بابش مرتضي شاهنشه دنيا و دين آمد





مطيع امر و فرمانش قضا همچون قدر آمد



غلام حلقه بر گوشش فلك همچون زمين آمد





بهر عيدي نمود آزاد، يك سر بندگان خود



غلامان و كنيزان را چنين يار و معين آمد







چو باشد مادر نيك اختر وي دختر كسري



سزد ايران زمين را فخر بر چرخ برين آمد