گريستي


اي تشنه اي كه بر لب دريا گريستي



از ديده خون ز مرگ احبّا گريستي



تنها نه بر تشنه لبان اشك ريختي



ديدي چو كام تشنه سقا گريستي



بيمار و زار و خسته و بي يار و بي معين



عمري درين مصيبت عظما گريستي



يعقوب آل عصمت اگر خوانمت رواست



چون در فراق يوسف زهرا گريستي



آن جا پدر ز هجر پسر گريه كرد ليك



اين جا تو در مصيبت بابا گريستي



چل سال بعد واقعه جانگداز طف



در آتش فراق تو تنها گريستي



گاهي به ياد وقعه خونين كربلا



گاهي به ياد شام غم افزا گريستي



بگذشت چون به پيش رخت سروقامتي



بر قلب داغديده ليلا گريستي



در ماتم سه ساله بي ياور حسين



بر سوز آه زينب كبري گريستي



بودي مدام صائم و قائم تمام عمر



روز اشك غم فشاندي و شب ها گريستي



«مرداني» از مصيبت جانسوز عابدين



تا باشدت ذخيره به فردا گريستي




شاعر
محمّد علي مرداني