سوگوار


اي زمين و آسمانها، سوگوار غُربتت



آفتاب صبحدم، سنگ مزار غربتت



بر جبين فصلها، هر يك نشان داغ توست



اي گريبان خزان چاك، از بهار غربتت



يك بقيع اندوه و ماتم، يك مدينه اشك و خون



سينه هامان يك به يك، آينه دار غربتت



پاك شد آينه از زنگ، اي تماشايي ترين!



شستشو داديم دل را، با غبار غربتت



شب سيه پوش، از غم و اندوه بي پايان توست



شرمگين خورشيد، از شبهاي تار غربتت



اي بقيعت عاشقان را كعبه عشق و اميد



سينه چاكيم از غم تو، بي قرار غربتت



شهر يثرب، داغدار خاطرات رنج توست



خم شده پشت مدينه، زير بار غربتت



مي تپد دلهاي عاشق، در هواي نام تو



يا غمي خو كرده هر يك، در كنار غربتت



كاش مي شد، روشناي تربت پاك تو بود



چلچراغ اشك ما، در شام تار غربتت



دايره در دايره پژواكي از اندوه توست



هيچ داغي نيست بيرون، از مدار غربتت



دامن اشكي فراهم داشتم، يك سينه آه



ريختم در پاي تو كردم نثار غربتت



آشناي زخم دلها، غربت معصوم توست



من دلي دارم پريشان، از تبار غربتت