بازگشت

شش مسأله خطرناك ديگر


الهي، به تو پناه مي برم از بزرگترين حسرت كه حسرت روز قيامت است به خاطر خالي بودن دست از اعمال صالحه و اخلاق حسنه و خيرات و مبرّات، و از بزرگترين مصيبت كه مصيبت در دين است، و از بدترين بدبختي كه افتادن در آتش جهنّم است، و از بدي بازگشت، و نوميدي از ثواب، و رسيدن به كيفر و عذاب.



الهي، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا و همه مردان و زنان با ايمان را به رحمتت پناه ده، اي مهربانترين مهربانان.



فقير درگاهت: حسين انصاريان



1/10/1369 برابر با 4 جمادي الثاني 1411



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «بحار»ج71، ص267.

سي و شش ويژگي براي ستمكاران


1 - پايمال كردن حقوق زن چه در زماني كه در قيد زوجيت است و چه وقتي كه زمينه طلاق شرعي پيش آيد ظلم است.

اَلطَّلاقُ مَرَّتانِ فَاِمْساكٌ بِمَعْرُوف اَوْ تَسْريحٌ بِاِحْسان وَلا يَحِلُّ اَنْ تَأْخُذُوا مِمّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً اِلّا اَنْ يَخافا اَلّا يُقيما حُدُودَ اللّهِ فَاِنْ خِفْتُمْ اَلّايُقيما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ.(1)



طلاق (طلاقي كه رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است كو در هر دو مرتبه يا بايد بطور شايسته همسر خود را نگاهداري كند و آشتي نمايد، و يا با نيكي او را رها سازد و از او جدا شود، و براي شما حلال نيست كه چيزي از آنچه به آنها داده ايد پس بگيريد، مگر اينكه دو همسر از اين بترسند كه حدود الهي را برپا ندارند، اگر بترسيد كه حدود الهي را رعايت نكنند مانعي براي آنها ندارد كه زن فديه و عوضي بپردازد و طلاق بگيرد، اينها حدود و مرزهاي الهي است، از آن تجاوز نكنيد، هر كس از آن تجاوز كند ستمگر است.

وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوف أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوف وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللّهِ هُزُواً وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ(2)



و هنگامي كه زنان را طلاق داديد، و به آخرين روزهاي عده رسيدند، يا به طرز صحيحي آنها را نگاهداريد و آشتي كنيد، و يا آنها را به طرزپسنديده اي رها سازيد، و هيچ گاه بخاطر زيان رسانيدن و تعدي كردن، با آنها آشتي نكنيد، و كسي كه چنين كند به خويشتن ستم كرده، و با اين اعمال و سوء استفاده كردن از قوانين، آيات خدا را به باد استهزاء و مسخره نگيريد و به خاطر بياوريد نعمت خدا را بر خود، و كتاب آسماني و علم و دانشي كه بر شما نازل كرده و شما را به آن پند مي دهد، و از خدا بپرهيزيد و بدانيد خداوند از هر چيزي آگاه است.



اينكه فرموده ظلم به همسر ظلم به نفس است، شايد بخاطر اين است كه اولا: رجوعي كه بر اساس حق كشي باشد، ديگر هيچگونه آرامشي در آن نمي توان يافت. و ثانياً: از نظر قرآن زن و مرد در نظام خلقت جزء يك پيكرند بنابراين پايمال كردن حقوق زن، تعدي و ظلم به خود خواهد بود. و ثالثاً: كسي كه به ديگري ستم مي كند در واقع به استقبال كيفر الهي مي رود و در حقيقت به خويشتن ظلم كرده است.



معمولا بعضي از مردم هزاران خلافكاري مرتكب مي شود، ولي براي رهائي از فشار وجدان و با خيال خود فرار از عذاب الهي، به حيله ها و كلاه هاي شرعي متوسل شده، و ظواهر احكام و آيات را در دستاويز خود قرار مي دهند.



قرآن اين روش را يك نوع استهزاء به آيات و مقررات الهي مي داند، و متأسفانه اين انحراف در موارد زيادي از احكام به چشم مي خورد كه يكي از آنها همين طلاق است، زيرا حق رجوع براي مرد همانطور كه گذشت بخاطر اين است كه ازدواج هر چه بيشتر پايدار بماند، ولي بعضي درست بر خلاف اين منظور گام بر مي دارند يعني با استفاده از حق رجوع درصدد انتقام جوئي و آزار زن بر مي آيند، و در زير نقاب عمل به قانون چهره واقعي ستمگرانه خود را مي پوشانند. اين همان استهزاء به قرآن و قانون است، آيه مورد بحث مي گويد: آيات خدا را بازيچه قرار ندهيد و به ياد نعمت بزرگ آئين خدا و كتاب آسماني كه براي سعادت شما آمده است باشيد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 229.



2- بقره، 231.



دين و مجموعه مقررّات آن از نظام ثابت همين جهان سرچشمه گرفته و با اتكاي به مصالح واقعي انسان وضع گرديده است، بنابراين نبايد با چشم پوشي از مصالح و چسبيدن به ظاهر خشك، قسمتي از احكام، قالب هاي بي روحي بسازيد كه هم منافع شما را به خطر بيندازد و هم دهن كجي به آيات خدا محسوب شود.



در آخر آيه براي دفاع از حقوق زن و جلوگيري از سوء استفاده از احكام الهي، اين حقيقت را بخاطر مي آورد كه از خدا بپرهيزيد و بدانيد او از تمام كارهاي شما و همه اسرار اين جهان آگاه است.(1)



مضامين دو آيه مورد بحث با شدتّي بيشتر در اولين آيه سوره مباركه طلاق آمده است.



2 - ايمان نياوردن به حضرت حق، در صورتيكه زمينه تحقق ايمان براي هر انساني آماده است، و پاسخ ندادن به دعوت انبياء كه انسان را به خدا و قيامت و عمل صالح و اخلاق حسنه دعوت مي كنند ظلم است:

هَلْ يَنْظُرُونَ اِلّا اَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ اَوْ يَأْتِيَ اَمْرُ رَبَّكَ فَعَلَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ. فَاَصابَهُمْ سَئَئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ.(2)



اين منكران معاند، اين طايفه اي كه به خداوند ايمان نياوردند، و دعوت انبيا را اجابت ننمودند جز آنكه، يا فرشتگان عذاب بر سر آنها بيايند، يا حكم حق به هلاك آنان در رسد ديگر چه انتظار مي برند، منكران پيشين هم به همين صورت بودند، خداوند با فرستادن عذاب بر سرآنان اصلا به آنها ستم نكرد، بلكه آنان به خويشتن ظلم كردند، كه خود را از ايمان محروم، و از پاسخ دادن به دعوت انبياء سرباز زدند. پس به كيفر اعمال زشت خود رسيدند، و آن عذابي كه آن را باور نداشتند و به آن استهزاء ميورزيدند به آنان احاطه كرد.

قالَتْ رَبَّ اِنّي ظَلَمْتُ نَفْسي وَ اَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلّهِ رَبَّ الْعالَمينَ.(3)



بلقيس ملكه سبا در راه ملاقات با سليمان گفت: خداوندا در گذشته از زندگي كه اهل ايمان نبودم، و دعوت انبياء را پاسخ نگفتم بر خود ستم كردم و اينك با رسول تو سليمان، تسليم پروردگار عالميان گرديم.

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسي بِآياتِنا اِلي فِرْعُونَ وَ مَلَائِهِ فَظَلَمُوا بِها فانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ.(4)



پس از انبياء و رسولان، باز موسي را با آيات و ادّله روشن بسوي فرعون و قومش فرستاديم، آنها هم با آيات ما به ظلم و ستم برخاستند، و راه عناد و انكار و تجاوز از حدود الهي پيمودند، بنگر كه عاقبت به روز تبهكاران چه رسيد.



3 - تخلّف از دستورات حق و بعبارت ديگر گناه و معصيت، ظلم است:

اِلّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوء فَاِنّي غَفُورٌ رَحيمٌ.(5)



مگر آنان كه به گناه و معصيت آلوده شدند و بر خود ستم كردند، ولي بدي خود را به نيكي و عمل صالح و اخلاق حسنه تبديل كردند، به حقيقت خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ «278»



فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْب مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ(6)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «تفسير نمونه» ج 2، ص 125.



2- نحل، 44- 34.



3- نمل، 44.



4- اعراف، 103.



5- نمل، 11.



6- بقره، 278 - 279.



اي كساني كه ايمان آورده ايد، تقواي الهي را و خودداري از معصيت را رعايت كنيد، و آنچه از ربا باقي مانده اگر ايمان داريد رها كنيد. اگر چنين ننامئيد بدانيد با جنگ خدا و رسول او روبرو خواهيد بود، و اگر توبه كنيد سرمايه هاي اصلي شما كه بدون رابست از شماست، نه ستم مي كنيد و نه بر شما ستم وارد مي شود.

وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسي مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيَّهِمْ عِجْلا جداً لَهُ خُوارٌ اَلَمْ يَرَوْا اَنَّهُ لايُكَلَّمُهُمْ وَلايَهْديهِمْ سَبيلا اِتَّخَذُوهُ وَ كَانُوا ظالِمينَ.(1)



قوم موسي پس از رفتنش به طور، مجسمه گوساله اي كه صدا داشت از طلا و زيورهاي خود ساخته و به پرستشش برآمدند، آيا مشاهده نكردند كه آن مجسمه بي روح با آنها سخن نمي گويد و آنان را به راهي راهنمائي نمي كند؟ در عين حال باز در پي آن رفتند و آنان كه از فرمان حق سرتافتند و به راه عصيان قدم گذاشتند قومي ستمكار بودند.

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ.(2)



چون آدم و حوا بر خلاف خواسته حضرت حق به درخت به درخت نهي شده نزديك شدند و در وضع آنان تغيير پيش آمد، به محضر حضرت رب عرضه داشتند: خداوندا بر خود ستم كرديم، و اگر تو ما را نبخشي و بر ما رحمت نياوري سخت از زيانكاران شده ايم.



4 - بت پرستي و غير خدا را با خدا شريك قرار دادن ظلم و بلكه بنا به فرموده قرآن مجيد ظلم عظيم است:

وَ اِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللّهِ اِنَّ الشَّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ.(3)



اي رسول ما ياد كن زماني را كه لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت: اي پسرم هرگز به خدا شرك نياور، شرك ستم بسيار بزرگي است.

وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَي بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِيمُ(4)



و ياد كنيد زماني كه موسي به قوم خود گفت: اي قوم، شما را از روي جهل و ناداني گوساله پرست شديد و به خود ظلم كرديد، اكنون بسوي خدا بازگرديد و به كيفر جهالت خود به كشتن يكديگر تيغ برگشيد، اين عمل در پيشگاه خدا بهتر كفاره عمل شماست، آنگاه از شما در گذشت و توبه شما را پذيرفت كه خدا توبه پذير و مهربان است.

وَ لاتَدْعُ مِنْ دُونِ اللّهِ مالا يَنْفَعُكَ وَلايَضُرُّكَ فاِنْ فَعَلْتَ فَاِنَّكَ اِذاً مِنَ الظّالِمينَ.(5)



اي رسول من به مردم بگو خداوند مرا فرموده كه غير از خداي يكتا هيچ يك از اين معبودهاي باطل را كه به حال تو سود و ضرري ندارند مخوان، و گرنه دچار شركت شده از ستمكاران خواهي بود.



5 - رخ تابيدن از ياد خدا و برنامه هاي حق و بخصوص قرآن مجيد كه باعث افتادن در دامن شيطان است و مورث عذاب آخرت، ظلم است:

وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيَّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ. وَ اِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ. حَتّي اِذا جاءَنا قالَ يالَيْتَ بَيْني وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرينُ. وَلَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ اِذْ ظَلَمْتُمْ اَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (6)



هر كس از ياد خدا غافل و روي گردان شود، شيطاني را سراغ او مي فرستيم و همواره قرين او باشد. و آن شياطين اين گروه را از ياد خدا باز مي دارند، در حاليكه گمان مي كنند هدايت يافتگان حقيقي آنها هستند. تا زماني كه نزد ما حاضر شود، مي گويد: اي كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشيني هستي تو. هرگز اين گفتگوها امروز به حال شما سودي ندارد، چرا كه ظلم كرديد، و همه در عذاب مشترك هستيد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- اعراف، 148.



2-اعراف، 23.



3- لقمان، 13.



4- بقره، 54.



5- يونس، 106.



6- زحرف، 33 - 39.

نيمي ز عمر در عقب قيل و قال شد *** نيم دگر زعمر گران صرف حال شد

گه شربت وصال خورندگاه زهر هجر *** اين چند روز عمر به هجر و وصال شد

دنيا امان نداد كه عقبي طلب كنم *** اي ديده خون ببار كه از كف مجال شد

پيري رسيد و ماه جواني غروب كرد *** آن قامت الف صفتم شكل دال شد

اين چند روز غمر كه بودم در اين جهان *** كارم تمام غيبت و وز رو و بال شد

سرمايه شد تمام و نكردم تجارتي *** ديدي چگونه بدر تمامم هلال شد

ره دور وقت دير و پر و بال ريخته *** امروز نوبت كرم ذوالجلال شد

يارب به حق حضرت زهرا مرا ببخش *** يارب مرا ببخش كه از كف مجال شد

رستم كه در زمان خودش دومي نداشت *** در زير پاي رخش اجل پايمال شد

دنيا عجوزهاي است زرنگ و جوان فريب *** حاشا كه مرد، عاشق اين پيره زال شد

ساعي سرود چند كلامي براي پند *** خرّم كسي از پي كسب كمال شد



6 - تبديل حكم حضرت حق به غير ظلم است:

فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ(1)



پس آن ستمكاران حكم خدا را تبديل بغير آن كردند، ما نيز به كيفر بدكاري و نافرماني برايشان عذابي سخت نازل كرديم.

فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلا غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَاَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ.(2) ححح



آنگاه ستمكاران از ايشان آنچه را از حكم خدا بر آنان گفته شده بود تبديل كردند، ماهم به كيفر ستمكاري آنها از آسمان عذابي سخت بر سرشان فرو فرستاديم.



7 - خداوند هر گونه ظلم و ستمي را از خود نفي مي كند، و مسئله ستم را مخصوص بخود انسان مي داند:

تِلْكَ آياتُ اللّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقَّ وَ مَا اللّهُ يُريدُ ظُلْماً لِلْعالَمينَ.(3)



اينها آيات خداست كه به حق بر تو مي خوانيم و خداوند ستمي براي جهانيان نمي خواهد.

مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيح فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْم ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُوَلكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ(4)



داستان كافران در مالي كه براي پيشرفت مقاصد دنيوي خود صرف كنند و از آن هيچ بهره اي نيابند بدان ماند كه باد سرد شديدي به زراعت قوم ستمكاري برسد و همه را نابود كند و خداوند بر آنان ستمي روا نداشت ولي آنان به خود ستم كردند.

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ ظَلَمُوا اَنْفُسِهُمْ اَنْفُسَهُمْ فَما اَغْنَتْ عَنْهُمْ الِهَتُهُمُ التَّي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ مِن شيْء لَمّا جاءَ اَمْرُ رَبَّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبيب.(5)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 59.



2- اعراف، 162.



3- آل عمران، 108.



4- آل عمران، 117.



5- هود، 101.



و آنان كه بر اثر بي ايماني و نداشتن عمل صالح و ظلم و ستم بهلاكت رسيدند نه ما بر آنها بلكه خود بر خويشتن ستم كردند. و غير خدا يعني همه معبودهاي باطني كه مي پرستيدند، رفع هلاكت از آنان ننمود، و هنگامي كه امر قهر خدا بر هلاكشان در رسيد، معبودهاي قّلابي چيزي جز حسرت بر آنها نيفزودند.

وَ عَلَي الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ.(1)



و ما همان چيزها كه بر تو از پيش بيان كرديم بر يهوديان حرام نموديم، و در اين برنامه بر آنان ستم نكرديم، لكن آنها بر خود ستم روا داشتند( كه راه كفر و عصيان و آلوده شدن به محرمات را پيمودند).

اِنَّ اللّهَ لايَظْلِمُ النّاسَ شَيْئاً وَلكِنَّ النّاسَ اَنْفُسِهُمْ يَظْلِمُونَ.(2)



خداوند به هيچ كس ستم نخواهد كرد، ولي مردم در حق خود در تمام شئون حيات ستم مي كنند.

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ كانُوا هُمْ الظّالِمينَ.(3)



و ما به آنان كه خود را دچار عذاب آخرت كردند ستمي نكرديم، بلكه خودشان مردمي ستمكار بودند.



8 - ستمكاران را در دنيا و آخرت عذاب سخت است:

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ يَرَي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ(4)



وبعضي از مردم غير خدا را همانند خدا بگيرند، دوست دارند بتان را چنانكه بايد خدا را دوست داشته باشند، لكن آنان كه اهل ايمانند در محبت و علاقه نسبت به خداوند شديد هستند، و آنها كه ستم كردند «معبودي غير خدا انتخاب نمودند» هنگامي كه عذاب خدا را مشاهده كنند خواهند دانست كه تمام قدرت بدست خدا است و او داراي مجازات شديد است.

وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ(5)



و هر كس خدا و رسولش را نافرماني كند و از احكام و حدود الهي پافرا نهد، او را در آتش درافكند، و هميشه در آن معذب است، و در آن عذاب همواره در خواري و ذلت خواهد بود.

أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْض فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَي أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِل عَمَّا تَعْمَلُونَ(6)



چرا به برخي از احكام كتاب كه به نفع شماست ايمان آورده و به بعضي ديگر كافر مي شويد، پس جزاي چنين مردم بدكردار چيست؟ جز ذلت و خواري در دنيا و سخت ترين عذاب در قيامت و خداوند از كرده هاي شما بي خبر نيست.

إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فاداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَف أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الاْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(7)



همانا كيفر آنان كه با خدا و رسول او به جنگ برمي خيزند و در روي زمين سعي در فساد دارند جز اين نباشد كه آنها را كشته يا به دار كشند و يا دست راست و پاي چپ آنان را يا به عكس ببرند و يا آنها را نفي بلد نمايند اين ذلت و خواري دنيا آنهاست، اما در آخرت به عذابي بزرگ مبتلايند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نحل، 118.



2- يونس، 44.



3- زخرف، 76.



4- بقره، 165.



5- نساء، 14.



6- بقره، 85.



7- مائده، 33.

ثانِيَ عِطْفَهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريقِ.(1)



با تكبر و نخوت از حق اعراض كرد، تا خلق خدا را از راه الهي گمراه گرداند، چنين كسي را در دنيا ذلت و خواري است، و در آخرت عذاب سوزان خواهيم چشاند.

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواش وَكَذلِكَ نَجْزي الظّالِمينَ.(2)



براي آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند، و راه استكبار پوئيدند، بسترها در دوزخ گسترده و سراپرده ها افراشته اند، و اين است جزاي ستمكاران.



9 - اگر اهل ستم و آلودگان به ظلم توبه كنند توبه آنان بوسيله حضرت حق پذيرفته خواهد شد:

وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَي مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ.أُولئِكَ جَزَاؤُهُم مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ(3)



و آنان كه هرگاه كارناشايسته اي از ايشان سر زند و ظلمي بر خود كنند خدا را به ياد آرند و از گناه خويش به درگاه حق توبه و استغفار نمايند و كسي جز خدا آمرزنده گناه نيست، و بر بد خود اصرار و پافشاري نورزند چون به زشتي معصيت آگاهند، آنها هستند كه پاداش توبه آنان آمرزش حق است و بهشت هائي كه از زير درختانش نهرها جاري است و چه نيكوست پاداش نيكوكاران عالم.

شنيدم كه مستي زتاب نبيد(4) *** به مقصوره مسجدي در دويد

بناليد بر آستان كرم *** كه يارب فردوس اعلام برم

مؤذّن گريبان گرفتش كه هين *** سگ و مسجد اي غافل از عقل و دين

چه شايسته كردي كه جوئي بهشت *** نمي زيبدت ناز با روي زشت

چه گفت اين سخن مرد بگريست مست *** كه از من بدار اي جوانمرد دست

عجب داري از لطف پروردگار *** كه باشد گنه كاري اميدوار

تو را مي نگويم كه عذرم پذير *** در توبه باز است و حق دستگير

همي شرم دارم زلطف كريم *** كه خوانم گنه پيش عفوش عظيم

كسي را كه پيري در آرد زپاي *** چو دستش نگيري نخيزد زجاي

من آنم زپا اندر افتاده پير *** خدايا بفضل خودت دست گير

نگويم بزرگي و جاهم ببخش *** فروماندگي و گناهم ببخش

اگر ياري اندك زلل داندم *** زنا بخردي شهره گرداندم

تو بينا و ما خائف از يكديگر *** كه تو پرده پوشي و ما پرده در

برآورده هر دم زبيرون خروش *** تو با بنده در پرده و پرده پوش

به ناداني ار بندگان سركشند *** خداوندگان قلم دركشند

اگر جرم بخشي به مقدار جود *** نماند گنه كاري اندر وجود

گرم دست گيري بجائي رسم *** ورم بفكني بر نگيرد كسم

و گر خشم گيري بقدر گناه *** بدوزخ فرست و ترازو مخواه

كه زور آورد گر تو ياري دهي *** كه گيرد چو تو رستگاري دهي

دو خواهند بودن به محشر فريق *** ندانم كدامين دهندم طريق

چو از دست من جز كجي برنخاست *** عجب گر بود راهم از دست راست

دلم مي دهد گاه گاه اين نويد *** كه حق شرم دارد زموي سفيد

ولكن چسان شرم دارد زمن *** كه شرمم نمي آيد از خويشتن

نه يوسف كه چندان بلا ديد و بند *** چو حكمش روان گشت و قدرش بلند

گنه عفو كرد آل يعقوب را *** كه معني بود صورت خوب را

به كردار بدشان مقيد نكرد *** بضاعات مزجاتشان رد نكرد

ز لطف همين چشم داريم نيز *** بدين بي بضاعت ببخش اي عزيز

كس از من سيه نامه تر ديده نيست *** كه هيچم فعال پسنديده نيست

جز اين كاعتمادم بياري توست *** اميدم به آمرزگاري توست

بضاعت نياوردم الّا اميد *** خدايا زعفوم مكن نااميد



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- حج، 9.



2- اعراف، 41.



3- آل عمران، 135 - 136.



4- نبيذ: شراب. از بابت ضرورت شعري با دال آورده.

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً(1) ححح



و اگر ايشان هنگامي كه بر خود وسيله گناه ستم مي كردند، پس به نزد تو مي آمدند و از حضرت حق طلب مغفرت مي نمودند، و پيامبر هم براي آنان آمرزش خواهي مي كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.

وَمَن يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفُوراً رَحِيماً(2)



و هر كس كه كار زشتي از او سر زند يا به خود ستم نمايد سپس از خداوند طلب عفو و آمرزش كند، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت.

فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(3)



پس هر كس بعد از ستمي كه كرده توبه كرد و كار خود را اصلاح نمود به حقيقت كه خداوند او را خواهد بخشيد، كه خدا بخشنده مهربان است.

وَ اِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةِ لِلّناسر عَلي ظُلْمِهِمْ وَ اِنَّ رَبَّكَ لَشَديدُ الْعِقابِ.(4)



خداوند صاحب آمرزش بر مردم است بخاطر ستمي كه كرده اند و هم صاحب قهر و انتقام سخت.



10 - تداوم ظلم و ستم و عصيان و معصيت تا وقت مرگ باعث بسته شدن در توبه است.

وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً(5)



و كسي كه در تمام عمر به اعمال زشت اشتغال ورزد تا آنگاه كه مرگ را مشاهده كند، در آن ساعت پشيمان شده بگويد الآن توبه كردم، توبه اش مورد قبول نيست، چنان كه هر كس به حال كفر بميرد نيز توبه اش پذيرفته نمي باشد، براي اين گروه عذابي بس دردناك مهيّا ساختيم.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نساء، 64.



2- نساء، 110.



3- مائده، 39.



4- رعد، 6.



5- نساء، 18.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً. إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً وَكَانَ ذلِكَ عَلَي اللّهِ يَسِيراً(1)



آنان كه كافر شدند و ستم كردند «هم ستم به حق كردند كه آنچه شايسته آن بود انجام ندادند، و هم ستم به خويش كردند كه خود را از سعادت محروم ساختند، و در درهّ ضلالت سقوط نمودند، و هم به ديگران ستم كردند كه آنها را از راه حق بازداشتند» چنين افرادي هرگز مشمول آمرزش پروردگار نخواهند شد و هدايت نخواهند يافت و خدا آنان را جز به جهنم هدايت نمي كند و اين كار براي خداوند آسان است.

فَقُطِعَ دابرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُلِلّهِ رَبَّ الْعالَمينَ.(2)



پس به كيفر ستمگري ريشه ستمكاران كنده شد، ستايش خداي را كه پروردگار جهانيان است.



11 - دعا درباره ستمكاران معاند مستجاب نيست:

وَنَادَي نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ قَالَ يَانُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِح فَلاَ تَسْأَلْنِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ(3)



به نوح به درگان خدا عرضه داشت: پروردگارا فرزند من از اهل من است كه وعده لطف به آنها دادي و وعده تو حق است كه نيرومندترين حكم فرماياني.



خداوند به نوح خطاب كرد: كه فرزندت هرگز اهل تو نيست او عمل ناشايسته اي است، پس تو از من تقاضاي امري كه هيچ از حال آن آگاه نيستي مكن، من تو را پند مي دهم تا از جاهلان نباشي.

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ(4)



اي رسول من تو بر آن مردم منافق خواهي طلب آمرزش بكن يا نكن، اگر هفتاد مرتبه هم از خدا براي آنان طلب مغفرت كني خدا آنان را هرگز مورد غفران نخواهد داد، زيرا آنان از راه فسق و سركشي و عناد به خدا و رسول كافر شدند، و خدا فاسقان را هدايت نخواهد كرد. ححح



12 - ميل و اعتماد و رغبت به ظالمان امري ممنوع و حرام است:

وَلاَ تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ وَمَا لَكُم مِن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ(5)



و تكيه بر ظالماننكيند كه موجب مي شود آتش شما را فرو گيرد و در آنحال جز خدا هيچ ولي و سرپرستي نخواهيد داشت و ياري نمي شويد.



در تفسير شريف نمونه مي خوانيم: در اين مسئله چند نكته مهم است كه بايدبه آن توجه كرد:



1 - مفهوم «ركون» - ركون از ماده «ركن» به معناي ستون و ديواره هائي است كه ساختمان يا اشياء ديگر را بر سر پا مي دارد و سپس به معني اعتماد و تكيه كردن بر چيزي بكار رفته است.



گرچه مفسران معاني بسياري براي اين كلمه در ذيل آيه آورده اند، ولي همه يا غالب آنها به يك مفهوم جامع و كلي باز مي گردد، مثلا بعضي آن را به معني تمايل، و بعضي به معني همكاري، و بعضي به معني اظهار رضايت يا دوستي و بعضي به معني خير خواهي و اطاعت ذكر كرده اند كه همه اينها در مفهوم جامع اتكاء و اعتماد ووابستگي جمع است.



2 - در چه اموري نبايد به ظالمان تكيه كرد- بديهي است كه در درجه اول نبايد در ظلمها و ستمگريهايشان شركت جست و از آنها كمك گرفت، و در درجه بعد اتكاء بر آنها در آنچه مايه ضعف و ناتواني جامعه اسلامي و ملّت محمدي و از دست دادن استقلال و خودكفائي و تبديل شدن به يك عضو وابسته و ناتوان مي گردد بايد از ميان برود كه اين گونه رونها جز شكست و ناكامي و ضعف جوامع اسلامي نتيجه اي نخواهد داشت.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نساء، 168 - 169.



2- انعام، 45.



3- هود، 45 - 46.



4- توبه، 80.



5- هود، 113.



و اما اينكه: في المثل مسلمانان با جوامع غير مسلمان روابط تجاري يا علمي بر اساس حفظ منافع مسلمين و استقلال و ثبات جوامع اسلامي داشته باشند نه داخل در مفهوم ركون به ظالمين است و نه چيزي است كه از نظر اسلام ممنوع بوده باشد، و در عصر خود پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و اعصار بعد همواره چنين ارتباطي وجود داشته است.



3 - فلسفه تحريم ركون به ظالمان: تكيه بر ظالم، مفاسد و نابسامانيهاي فراواني مي آفريند كه بطور اجمال بر هيچ كس پوشيده نيست ولي هر قدر در اين مسئله كنجكاوتر شويم به نكات تازه اي دست مي يابيم:



تكيه بر ظالمان باعث تقويت آنهاست و تقويت آنها باعث گسترش دامنه ظلم و فساد و تباهي جامعه هاست، در دستورات اسلامي ميخانيم كه انسان تا مجبور نشود( و حتي در پاره اي از اوقات مجبور هم شود) نبايد حق خود را از طريق يك قاضي ظالم و ستمگر بگيرد، چرا كه مجبور هم شود) نبايد حق خود را از طريق يك قاضي ظالم و ستمگر بگيرد، چرا كه مراجع به چنين قاضي و حكومتي براي احقاق حق مفهومش به رسمت شناختن ضمني و تقويت اوست، و ضرر اين كار گاهي از زياني كه بخاطر از دست دادن حق مي شود بيشتر است.



تكيه بر ظالمان در فرهنگ در فرهنگ فكري جامعه تدريجاً اثر مي گذارد و زشتي ظلم و گناه را از ميان مي برد و مردم را به ستم كردن و ستمگر بودن تشويق مي نمايد.



اصولا تكيه و اعتماد بر ديگران كه در شكل وابستگي آشكار گردد، نتيجه اي جز بدبختي نخواهد داشت، تا چه رسد به اينكه اين تكيه گاه ظالم و ستمگر باشد. يك جامعه پيشرو و پيشتاز و سربلند و قوي، جامعه اي است كه روي پاي خود بايستد، همانگونه كه قرآن در مثال زيبايي در سوره فتح، آيه 29 مي فرمايد: «فَاسْتَوي عَلي سُوقِهِ.» همانند گياه سرسبزي كه روي پاي خود ايستاده و براي زنده ماندن و سرافرازي نياز به وابستگي به چيز ديگر ندارد.



يك جامعه مستقل و آزاد، جامعه اي است كه از هر نظر خود كفا باشد و پيوند و ارتباطش با ديگران، پيوندي بر اساس منافع متقابل باشد، نه بر اساس اتكاء يك ضعيف بر قوي، اين وابستگي خواه از نظر فكري و فرهنگي باشد يا نظامي يا اقتصادي و يا سياسي، نتيجه اي جز اسارت و استثمار به بار نخواهد آورد و اگر اين وابستگي به ظالمان و ستمگران باشد، نتيجه اش وابستگي به ظلم آنها و شركت در برنامه هاي آنها خواهد بود.



البته فرمان آيه فوق مخصوص به روابط جامعه ها نيست، بلكه پيوند و رابطه دو فرد را با يكديگر نيز شامل مي شود كه حتي يك انسان آزاده و با ايمان هرگز نبايد متيك به ظالم و ستمگر بوده باشد كه علاوه بر از دست دادن استقلال، سبب كشيده شدن به دايره ظلم و ستم او و تقويت و گسترش فساد و بيدادگري خواهد بود. منظور از الَّذينَ ظَلَمُوا تمام كساني هستند كه دست به ظلم و فساد در ميان بندگان خدا زده اند، و آنها را بنده و برده خود ساخته اند، و از نيروهاي آنهابه نفع خود بهره كشي كرده اند.



ولي مسلم است كساني كه در زندگي خود ظلم كوچكي را مرتكب شده اند و گاهي مصداق اين عنوان بوده اند داخل در مفهوم آيه نيستند، زيرا در اين صورت كمتر كسي از آن مستثني خواهد بود، و ركون و اتكاء به هيچكس مجاز نخواهد شد، مگر اين كه معني ركون را اتكاء و اعتماد در همان جنبه ظلم و ستم بدانيم كه در اين صورت حتي كساني را كه يكبار دست به ظلم آورده اند شامل مي شود.(1)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «تفسير نمونه»، ج 9، ص 260.

نمي دانم جهان ترا است يا من تار مي بينم *** نمي دانم كه خواب آلوده يا بيدار مي بينم

نمي دانم چرا آزادگان را خوار مي بينم *** نمي دانم طبيبان را چرا بيمار مي بينم

نيم يوسف ولكن گرگ آدمخوار مي بينم ***

يكي در گوشه ويرانه افتاده به صد خواري *** يكي از مال و دارائي زده و بر طبل بي عاري

يكي از دست اين بي رحم مردم مي كند زاري *** يكي از مستراح خانه اش را كرده گلكاري

عجب سيري بزير گنبد دوّار مي بينم ***

يكي از بي نواي چون ني و نائي نوا دارد *** يكي از فرط سيري جنگ خونين با خدا دارد

يكي از جور ظالم در دل خود ناله ها دارد *** يكي چون مرغ پركنده هزاران زارها دارد

يكي را گرسنه با ناله هاي زار مي بينم ***

بياباني است مالامال وحشي ها ي صحرائي *** چه صحرائي كه تا محشر بروياند تن آسائي

تن آسائي مردم مي كشد آخر به رسوائي *** به رسوائي ما منگر الهي كن مدارائي

خر و خرگوش و خرس و خوك و مور و مار مي بينم ***

بغير از آن كسي كه علم و تقوا و هنر دارد *** به هر كس بنگرم در سر هرواي سيم و زر دارد

به افسار طبيعت بسته خوي گاو و خر دارد *** زحت مال دنيا چشم كور و گوش كر دارد

بهشتي كم وليكن دوزخي بسيار مي بينم ***

چرا با دشمن حق بي مروت دوستي كردي *** عجب در بندگي بي عرضه و بي حال و بي دردي

مثال يابوي عصار گرد خويش مي گردي *** بيا و نفس بدكردار را بشكن اگر مردي

گروهي را مثال يابوي عصار مي بينم ***

دو ثقل محترم ختم رسل بنهاد در دنيا *** يكي قرآن يكي عترت يكي صامت يكي گويا

ولي بعد از پيمبر هر دو شد بر نيزه اعدا *** يكي در جنگ صفين و يكي در شام غم افزا

يكي از آن دو را بين در و ديوار مي بينم ***

همانطوري كه مي گردي تو گرداننده اي داري *** همانطوري كه ميسازي تو هم سازنده اي داري

همانطوري كه مي راني تو هم راننده اي داري *** بدست هر ملك هر شب و روز پرونده اي داري

توئي چون كنج مگو من چرخ كج رفتار مي بينم ***

به قرآن خدا بعد از نبي بي احترامي شد *** به دست كورها افتاد و اسباب گدائي شد

محل كسب شد مسجد عبادتها ريائي شد *** ميان مسلمين آشوب افتاد و جدائي شد

ربا را در ميان مردم بازار مي بينم ***

چه بازاري كه باشد شعله اي از نار نمرودي *** چه بازاري كه تا محشر نبيند رنگ بهبودي

چه بازاري كه اهلش را كشاند رو به نابودي *** بيا ساعي مكرر كن بياباتي كه بسرودي

كه من هشتاد مردم را زصد بيمار مي بينم ***



13 - نعمت حق را در شهوات و لذّات حرام بودن ظلم و عاملش از نظر قرآن مجيد مترف است:

فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّة يَنْهَوْنَ عَنِ الْفادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ(1)



چرا در قرون (و اقوام) پيش از شما دانشمندان صاحب قدرتي نبودند كه از فساد در زمين جلوگيري كنند، مگر اندكي از آنها كه نجاتشان داديم و آنان كه ستم مي كردند از تنعم و تلذّذ غير شرعي پيروي كردند و گناهكار بودند.

وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَة كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِينَ فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ لاَ تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَي مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَماكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ فَمَا زَالَتْ تِلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّي جَعَلْنَاهُمْ حَصِيداً خَامِدِينَ(2)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- هود، 116.



2- انبياء، 11 - 15.



صفحه 124



چه بسيار مناطق آبادي كه ما بر اثر ظلم و ستم مردمش درهم شكستيم، و پس از آنها قوم ديگري روي كار آورديم.



آنها هنگامي كه احساس عذاب ما را كردند ناگهان پا به فرار گذشاتند!! فرار نكنيد و باز گرديد به زندگي پرناز و نعمتتان تو به مساكن پرزرق و برقتان! تا سائلان بيچاره باز هم از شما بخواهند ولي شما بي عاطفه ها آنان را طرد كنيد و نعمت هاي حق را به ظلم و ستم در شهوات حرام مصرف نمائيد. گفتند اي واي بر ما كه ظالم و ستمگر بوديم، و همچنان اين سخن را تكرار مي كردند تا ريشه آنها را قطع كرديم و آنانرا براي هميشه خاموش ساختيم.



14 - ستمگران در روز قيامت از حضرت حق نجات از جهنم مي خواهند ولي به آنان پاسخ داده نمي شود:

وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَي أَجَل قَرِيب نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَال(1)



و مردم را از روزي كه عذاب الهي به سراغشان مي آيد بترسان، آن روز كه ظالمان مي گويند: پروردگارا مدت كوتاهي ما را مهلت ده تادعوت تو را بپذيريم و از پيامبران پيروي كنيم، به آنان گفته مي شود: مگر قبلا شما سوگند ياد نكرده بوديد كه زوال و فنائي براي شما نيست؟!

قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ شِقْوَتُنا وَ كنُنّا ضالَّينَ. رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْها فَاِنْ عُدْنا فَاِنّا ظالِمُونز. قالَ اخْسَئُوا فيها وزلاتُكَلَژمُونِ.(2)



ستمكاران در جهنم در جواب حق گويند: بارالها شقاوت بر ما غلبه كرد و ما مردم گمراهي بوديم. خداوندا ما را از جهنم نجات ده، اگر بار ديگر به عصيان و گناه برگشتيم بسيار ستمكاريم. به آنان خطاب شود: اي سگان به دوزخ شويد و با من لب از سخن فرو بنديد.



15 - ستمكاران در عذابي كه در جهنم به آن معّذبند تخفيف ندارند:

أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالاْخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ(3)



اينان همان كساني هستد كه متاع دو روزه دنيا را خريده و ملك ابدي آخرت را فروختند، پس عذاب آنان هيچ تخفيف نيابد و كسي آنان را ياري نكند.

وَاِذا رَأَ الَّذينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلا هُمْ يُنْظَرُونَ.(4)



و زماني كه ستمكاران عذاب خدا را به چشم ببينند، پس تخفيفي در عذاب آنان و نه مهلت آسايش به آنها داده مي شود.



16 - بازيچه گرفتن وحي و تمسخر به خبر انبياء الهي ظلم است.

مَا يَأْتِيهِم مِن ذِكْر مِن رَّبِّهِم مُّحْدَث إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ لاَهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأرُّوا النَّجْوَي الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ(5)



هر يادآوري و تذكر تازه اي از طرف پروردگارشان براي آنها بيايد با لعب و شوخي به آن گوش مي دهند. در حالي كه دلهايشان در لهو و بي خبري فرو رفته است، و اين ستمگران پنهاني نجوا مي كنند و مي گويند: آيا جز اين است كه اين بشري همچون شماست؟ آيا شما به سراغ جادو مي رويد با اين كه مي بينيد؟!



كلمه ذكر در آيه فوق اشاره به هر سخن بيدار كننده است و تعبير به «محدث» (تازه و جديد) اشاره به اين است كه كتب آسماني يكي پس از ديگري نازل مي گردد و سوره هاي قرآن و آيات آن هر كدام محتواي تازه و نوي دارد، كه از طرق مختلف براي نفوذ در دلهاي غافلان وارد مي شود، اما چه سود براي كساني كه همه اينها را به شوخي مي گيرند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- ابراهيم، 44.



2- مؤمنون، 196 - 107.



3- بقره، 86.



4- نحل، 85.



5- انبياء، 2 - 3.



اصولا گويا آنها از تازه ها وحشت دارند، با همان خرافات قديمي كه از نياكان خود به ارث برده اند دل خوش كرده، گوئي پيمان جاودانه بسته اند كه با هر حقيقت تازه اي مخالفت كنند، در حالي كه اساس قانون تكامل بر اين است كه هر روز انسان با مسائل تازه و نويني مواجه مي سازد.



باز براي تأكيد بيشتر مي گويد: آنها در حالي هستند كه دلهايشان در لهو بيخبر فرو رفته است.



زيرا آنها از نظر شاهر، همه مسائل جدي را لعب و بازي و شوخي مي پندارند و از نظر باطن، گرفتار لهو اشتغال فكر به مسائل بي ارزش و غافل كننده هستند، و طبيعي است چنين كساني هرگز راه سعادت را نخواهند يافت.



بعد به گوشه اي از نقشه هاي شيطاني آنها اشاره كرده مي فرمايد: اين ستمگران گفتگوهاي درگوشي خود را كه براي توطئه انجام مي دهند پنهان مي دارند و مي گويند: اين پيغمبر يك بشر عادي همچون شماست، حال كه او يك بشر عادي بيش نيست لابد اين كارهاي خارق العاده او و نفوذ سخنش چيزي جز سحر نمي تواند باشد، آياشما به سراغ سحر مي رويد با اينكه مي بينيد؟



17 - عذر ظالم در قيامت به هيچ عنوان پذيرفته نيست:



آري با بعثت صد و بيست و چهار هزار پيغمبر، و امامت دوازه امام، و عقل و فطرت و وجدان، و حكمت حكيمان، و نصيحت ناصحان و عرفان عارفان كه همه و همه در راه هدايت انسان قرار داده شده براي بشر در قيامت عذر قابل پذيرش وجود نخواهد داشت.

فَيَوْمَئِذ لايَنْفَعُ الَّذينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ.(1)



پس در اين روز از آنان كه ستم كردند عذرشان مفيد نيفتد، و توبه و بازگشتشان بسوي خدا پذيرفته نشود.

يَوْمَ لايَنْفَعُ الظّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ.(2)



در آن روز عذر ستمكاران سود ندهد، و بر آنان است خشم و لعن و براي ايشان است جايگاهي بد.



18 - تقاضاي بيجا در حاليكه از جانب حق همه چيز براي انسان فراهم است ظلم است:

وَجَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُري الَّتي بارَكْنا فيها قُريَّ ظاهِرَةً وَ قَدَّْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ اَيّاماً آمِنينَ. فَقالُوا رَبَّنا باعِدْبَيْنَ اَسْفارِنا وَظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ اَحاديثَ وَ مَزَّ قَناهُمْ كُلَّ مُمَزَّق اِنَّ ذلِكَ لآيات لِكُلَّ صَبّار شَكُور.(3)



ما حصل دو آيه بالا چنانچه در تفسير نمونه آمده اين است:



«سرزمين آنها را تا آن حد آباد كرديم كه نه تنها شهرهايشان را غرق نعمت ساختيم بلكه ميان آنها و سرزمين هائي را كه بركت به آن داده بوديم شهرها و آبادي هاي آشكار قرار داديم. در حقيقت در ميان قوم سبا و سرزمين مبارك آبادي هايمتصل و زنجيره اي وجود داشت، و فاصله اين آباديها به اندازه اي كم بود كه از هر يك ديگري را مي ديدند.



اين از نظر آبادي، ولي از آنجا كه تنها عمران كافي نيست و شرط مهم و اساسي آن امنيّت است اضافه مي كند: ما در ميان اين آبادي ها فاصله هاي مناسب و نزديك مقرر كرديم و به آنها گفتيم: در ميان اين قريه ها شبها و روزها در اين آباديها در امنيت كامل مسافرت كنيد.



به اين ترتيب آبادي ها فواصل متناسب و حساب شده اي داشت، و از نظر حمله و حوش و درندگان بيابان، يا سارقين وقطاع الطريق نيز در نهايت امنيت بود، بگونه اي كه مردم مي توانستند بدون زاد و توشه و مركب، بي آنكه احتياج به حركت دسته جمعي و استفاده از افراد مسلح داشته باشند بدون هيچ خوف و ترس از جهت ناامني راه يا كمبود آب و آذوقه به مسير خود ادامه دهند.



مقدم داشتن ليالي بر ايام ممكن است از اين جهت باشد كه مهم وجود امنيت در شبهاست، هم امنيت از نظر دزدان راه، و هم وحوش بيابان، و گرنه تأمين امنيت در روز آسان تر است.



ولي اين مردم ناسپاس در برابر آن همه نعمت هاي بزرگ الهي كه سرتاسر زندگي آنها را فرا گرفته بود، مانند بسياري ديگر از اقوام متنعم گرفتار غرور و غفلت شدند، مستي و نعمت و كمي ظريفيت آنها را بر آن داشت كه راه ناسپاسي پيش گيرند، از مسير حق منحرف شوند و به دستورات الهي بي اعتنا گردند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- روم، 57.



2- مؤمن، 52.



3- سبا، 18 - 19.



از جمله تقاضاهاي جنون آميز آنها اين كه از خداوند تقاضا كردند كه در ميان سفرهاي آنها فاصله افكند، گفتند: ميان سفره هاي ما دوري افكن تا بينوايان نتوانند دوش بدوش اغنيا سفر كنند!!



منظورشان اين بود كه در ميان اين قريه هاي آباد فاصله اي بيفتد و بيابانهاي خشكي پيدا شود، به اين جهت كه اغنيا و ثروتمندان مايل نبودند افراد كم درآمد همانند آنها سفر كنند و به هر جا مي خواهند بي زاد و توشه و مركب بورند، گوئي سفر از افتخارات آنها و نشانه قدرت و ثروت بود و مي بايست اين امتياز و برتري هميشه براي آنان ثبت شود.



به هر حال آنان با اين تقاضاي بيجا به خودشان ستم كردند، آري اگر فكر مي كردند به ديگران ستم مي كردند در اشتباه بودند، خنجري برداشته و سينه خود را مي شكافتند، و دود همه اين آتش ها در چشم خودشان فرو رفت.



بدنبال اين جمله كه درباره سرنوشت دردناك آنها بيان مي كند مي فرمايد: چنان آنها را مجازات كرديم و بندگانيشان را درهم پيچيديم كه آنها را سرگذشت و داستان و اخباري براي ديگران قرار داديم.



آري از آن همه زندگاني با رونق و تمدن درخشان و گسترده چيزي جز اخباري بر سر زبانها و يادي در خاطره ها و سطوري بر صفحات تاريخها باقي نماند «و آنها را سخت متلاشي و پراكنده ساختيم». قطعاً در اين سرگذشت آيات و نشانه هاي عبرتي براي صابران و شاكران است.

وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَي لَنْ نَصْبِرَ عَلَي طَعَام وَاحِد فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَي بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَ لْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَب مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِأَ نَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِمَا عَصَوا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ(1)



و بخغاطر بياوريد زماني را كه گفتيد: اي موسي هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا اكتفا كنيم، از خداي خود بخواه كه از آنچه از زمين مي رويد، از سبزيجات خيار، سير، عدس و پياز براي ما بروياند، موسي گفت: آيا غذاي پست تر انتخاب مي نمائيد، وارد شهري شويد، زيرا هر چه خواستيد در آنجا هست، خداوند مهر ذلّت و نياز بر پيشاني آنها زد، و مجدداً گرفتار غضب پروردگار شدند، چرا كه آنها نسبت به آيات الهي كفر ورزيدند، و پيامبران را بنا حق مي كشتند، اينها بخاطر آن بود كه گنهكار و سركش و متجاوز بودند.



19 - از ظالم و ستمگر در قيامت براي رفع عذاب چيزي نمي پذيرند:

وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَلَهْواً وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْل لاَيُؤْخَذْ مِنْهَا أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِن حَمِيم وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ(2)



كساني را كه آئين خد را به بازي و سرگرمي گرفتند، و زندگي دنيا آنها را مغرور ساخته رها كن، و به آنها يادآوري نما تا گرفتار عواقب شوم اعمال خود نشوند، در آن روز جز خدا نه يار و ياوري دارند و نه شفاعت كننده اي، و چنين كسي اگر هر گونه عوضي بپردازد از او پذيرفته نخواهد شد آنها كساني هستند كه گرفتار اعمال شده اند كه انجام داده اند، نوشابه اي از آب سوزان براي آنهاست و عذاب دردناكي به خاطر اينكه كفر ورزيدند.

وَلَوْ اَنَّ لِكُمَّ نَفْس ظَلَمَتْ ما فِي الْاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَارُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا الْعَذابَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لايُظْلَمُونَ.(3)



و اگر در قيامت مردم ستمكار مالك روي زمين باشد و آن را عوض دهند تا از عذاب برهند، چون عذاب را مشاهده كند و حسرت و اندوه خويش را پنهان دارند، در حق آنان حكم به عدل شود و به آنان هيچ ظلمي صورت نگيرد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 61.



2- انعام، 70.



3- يونس، 54.

وَلَوْ اَنَّ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ما فِي اْلاَرْضِ جَميعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ بَدالَهُمْ مِنَ اللّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ.(1)



و اگر مردم ستمكار هر آنچه روي زمين است دو برابر آن را مالك باشند و بخواهند براي نجات از بدي عذاب همه آن را عوض دهند، پذيرفته نيست، در آن روز عذابي كه گمان نمي بردند بر آنها پديد آيد.



20 - خداوند مهربان به آنان كه از طرف ستمكاران مورد ظلم واقع مي شوند، در دنيا و آخرت عنايت خاص مي نمايد:

وَ الذَّينَ هاجَرُوا فِي اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوَّئنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حنَةً وَلَاَجْرُ الْآخِرَةِ اَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ، الَّذينَ صَبَرُوا وَ عَلي رَبَّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ.(2)



آنها كه مورد ستم واقع شدند، سپس براي خدا هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه خوبي به آنها مي دهيم و پاداش آخرت اگر بدانند از آن هم بزرگتر است. آنها كساني هستند كه صبر و استقامت پيشه كردند و تنها توكلشان بر خداست.



در تفسير شريف نمونه در ذيل اين دو آيه مي خوانيم: مقام مهاجران در اسلام مقام فوق العاده پر ارجي است، هم خود پيامبر، و هم مسلمانان بعد، همگي براي آنها احترام خاصي قائل بودند، چرا كه آنها به تمام زندگي خويش براي گسترش دعوت اسلام پشت پا زدند، بعضي جان خود را به خطر انداختند و بعضي از همه اموال خود چشم پوشيدند، و جالب اينكه خود را در اين معامله نيز برنده مي دانستند.



اگر فداكاري آن مهاجران در آن روزها نبود، محيط خفقان بار مكه و عناصر شيطاني كه بر آن حكومت مي كردند هرگز اجازه نمي داد صداي اسلام به گوش كسي برسد، و اين صدا را براي هميشه در گلوي مؤمنان خفه مي كردند، اما آنها با اين جهش حساب شده نه تنها مكه را زير سيطره خود درآورند، بلكه صداي اسلام را به گوش جهانيان رساندند و اين سنتّي است براي همه مسلمانان در چنين شرايطي و در همه تاريخ.



تعبير به «هاجروا في اللّه» كه حتي كلمه «سبيل» هم در آن ذكر نشده اشاره به نهايت اخلاص اين مهاجران است كه تنها براي خدا و در مسير الله و بخاطر رضاي او و حمايت و دفاع از آئينش دست به چنين هجرتي زدند نه براي نجات جان خود و يا استفاده مادي ديگر.



جمله «من بعد ما ظلموا» نشان مي دهد كه نبايد فوراً ميدان را خالي كرده بلكه بايد تا آنجا كه ممكن است ايستاد و تحمّل نمود، اما هنگامي كه تحمل آزار دشمن جز جرأت و جسارت و تضعيف مؤمنان ثمري نداشته باشد در اينجا بايد دست به هجرت زد، تا با كسب قدرت بيشتر و فراهم ساختن سنگرهاي محكم تر، جهاد در تمام زمينه ها از موضع بهتري تعقيب شود و به پيروزي طرفداران حق در زمينه هاي نظامي و فرهنگي و تبليغاتي منتهي گردد.



جمله «لنبوّئنّهم في الدنيا حسنة» نشان مي دهد كه مهاجران راستين اگر چه در آغاز كار، امكانات مادي خود را از دست مي دهند ولي سرانجام حتي از نظر زندگي دنيا پيروزي با آنهاست.



چرا انسان زير فشار ضربات دشمن بماند و ذليلانه بميرد، چرا با شجاعت مهاجرت نكند و از موضع تازه اي به مبارزه برنخيزد تا حق خويش را بگيرد؟



انتخاب دو صف صبر و توكّل براي مهاجران دليلش روشن است، زيرا در چنين حوادث سخت و طاقت فرسا كه در زندگي انسان پيش مي آيد در درجه اول بيشتر، سپس توكل و اعتماد بر خدا، و اصولا اگر انسان در اينگونه حوادث تكيه گاه محكم و مطمئن معنوي نداشته باشد، صبر و استقامت براي او ممكن نيست.



بعضي گفته اند: انتخاب صبر بخاطر اين است كه در آغاز اين مسير بسوي الله شكيبائي و استقامت در برابر خواسته هاي نفس لازم است، و انتخاب توكل بخاطر اين است كه پايان اين مسير به انقطاع و بريدن از هر چه غير خدا است و پيوستن به او مي انجامد بنابراين صف اوّل آغاز راه است و دوم پايان آن.



و به هر حال هجرت در بيرون بدون هجرتي در درون ممكن نيست، انسان، نخست بايد از علايق پست مادي دروني ببرد، و بسوي فضائل اخلاقي هجرت كند تا بتواند در بيرون دستبه چنين هجرتي بزند و از دارالفكر با پشت پا زدن به همه چيز به دارالايمان منتقل گردد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- زمر، 47.



2- نحل، 41 - 42.

كار من اينست كه كاريم نيست *** عاشقم از عشق تو عاريم نيست

تا كه مرا شير غمت صيد كرد *** جز كه همين شير شكاريم نيست

در تك اين بحر چه خوش گوهري *** كه مثل موج قراريم نيست

بر لب بحر تو مقيمم مقيم *** مست لبم گرچه كناريم نيست

وقف كنم اشكم خود بر ميت *** كز مي تو هيچ خماريم نيست

مي رسدم باده تو ز آسمان *** منّت هر شير فشاريم نيست

باده ات از كوه سكونت برد *** عيب مكن زآنكه وقاريم نيست

ملك جهان گيرم چون آفتاب *** گرچه سپاهي و سواريم نيست

مي كشم از مصر شكر سوي روم *** گرچه شتربان و قطاريم نيست

گرچه ندارم به جهان سروري *** دردسر بيهده باريم نيست

بر سر كوي تو مرا خانه گير *** كز سر كوي تو گذاريم نيست

هم چو شكر با گلت آميختم *** نيست عجب گر سر خاريم نيست

قطب جهاني همه را رو به توست *** جز كه به گرد تو داواريم نيست

خويش من آنست كه از عشق زاد *** خوشتر از اين خويش و تباريم نيست

چيست فزون از دو جهان شهر عشق *** نيست از آن رو كه نگاريم نيست

اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللّهَ عَلي نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ.(1)



رخصت و اجازه جنگ با دشمنان به جنگجويان اسلام داده شد، زيرا آنان از دشمن ستم كشيدند و خداوند بدون ترديد بر ياري مردم مؤمن قادر است.



21 - ستمگران و ظالمان در دنيا و آخرت بر اثر اعمال ناشايسته و اخلاق سوء دچار حسرت و اندوه مي شوند، حسرت و اندوهي كه دائمي و هميشگي است و علاجي ندارد.

اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ فيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونَ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالذَّينَ كَفَرُوا اِلي جَهَنَّمَ يُخْشَرُونَ.(2)



آنها كه كافر شدند اموالشان را براي بازداشتن مردم از راه خدا انفاق مي كنند، آنها با ملي كه براي بدست آوردنش رنج و زحمت كشيده اند به انفاق بر مي خيزند اما اين عمل مايه حسرت و اندوه و غصه آنها خواهد شد، و نه اينكه با اين كار پيروزي ندارند بلكه متحمل شكست هم خواهند شد، و اين كافران در جهان ديگر بسوي دوزخ مي روند.

وَ اَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ اِذْ قُضِيَ الْاَمْرُوَهُمْ في غَفْلَة وَ هُمْ لايُؤْمِنُونَ.(3)



و ايشان را از روزي كه بر اثر حسرت و اندوه ستمكاران، روز حسرت نام گرفته بترسان، كه آن روز كارشان از كار گذشته، و اينان از آن روز غافلند و به همين خاطر ايمان نمي آوردند.

وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حرَات عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ(4)



آنگاه پيروان پيشوايان باطل از روي پشيماني و اندوه گويند: اي كاش ديگر يار به دنيا باز مي گشتيم و از اطاعت اينان بيزاري مي جستيم چنانكه اينان گرهي در اين روز از كار ما نگشوده از ما بيزاري جستند. اينگونه خداوند كردار زشت جاهلانه آنان را مايه حسرت و پشيماني آنان كند و آنها را از عذاب جهنم نجات نباشد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- حج، 39.



2- انفال، 36.



3- مريم، 39.



4- بقره، 167.



22 - انتخاب كفار به ولايت و سرپرستي و كارگرداني و سردمداراي ظلم است:

يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا آبائَكُمْ وَ اِخْوانَكُمْ اَوْلِياءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَي الْإِيْمانَِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ.(1)



اي كساني كه ايمان آورده ايد، هرگاه پدران و برادران شما كفر را بر ايمان ترجيح دهند آنها را ولّي خود قرار ندهيد، و كسان يكه آنان را ولّي خود قرار دهند ستمگرند.

وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً(2)



منافقان و كافران آرزو كنند كه شما مسلمانان هم بمانند آنها كافر شويد تا در كفر و نفاق و ظلم با هم برابر و مساوي باشيد، پس آنان را تا در راه خداهجرت نكنند به ولايت انتخاب نكنيد، اما آنها كه از برنامه حق سرباز زنند و به اقدامات ضد شما ادامه دهند هر كجا يافتيد اسير كنيد و در صورت لزوم به قتل برسانيد و از ميان آنان دوست و يار و ياوري انتخاب مكنيد.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوْا بِمَا جَاءَكُم مِنَ الْحَقِّ(3)



اي كساني كه ايمان آورده ايد، هرگز نبايد كافران را كه دشمن من و شمايند اولياء خود گرفته، طرح دوستي با آنان افكنيد، در صورتي كه آنها به كتابي كه از سوي حق براي هدايت شما آمد كافر شدند.



23 - ستمكاران و ظالمان در صورت ادامه ظلم تا لحظه مرگ از فلاح و پيروزي و نجات و سعادت براي ابد محرومند:

قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَي مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ إنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظّالِمُونَ(4)



بگو اي گروه بي خبر از خدا شما را هر چه در خور است و به آن توانائي باشد عمل كنيد، و من نيز در خور شأن خود عمل مي كنم پس بزودي آگاه خواهيد شد آن كس كه عاقبت منزلگاه خوش دارد كيست، كه براي ستمكاران رستگاري و فلاح نباشد.

وَ قالَ مُوسي رَبّي اَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدي مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ اِنَّهُ لايُفْلِحُ الظّالِمُونَ.(5)



و موسي گفت پرودگار من به احوال رسولي كه از جانب خود به هدايت مردم فرستاده داناتر است، و بداند كه كداميك عاقبت خوشي در قيامت خواهيم داشت، و بدون شك ستمكاران روح فلاح و رستگاري نخواهند ديد.



24 - ستمكاران در گمراهي آشكارند:

هذا خَلْقُ اللّهِ فَاَرُوني ماذا خَلَقَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظّالِمُونَ في ضَلال مُبين.(6)



اينهمه آفريده خداست حال شما مشركان بگوئيد آنان كه بجز خدا معبود شمايند در جهان چه آفريده اند؟ بلكه ستمكاران و آگاهانه در گمراهي آشكارند.

اَسْمِعْ بِهِمْ وَ اَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا لكِنِ الظّالِمُونَ الْيَوْمَ في ضَلال مُبين.(7)



چه گوشهاي شنوا و چه چشم هاي بينائي در آنروز كه نزد ما مي آيند پيدا مي كنند! ولي اين ستمگران امروز در گمراهي آشكارند.



25 - ستمكاران در روز قيامت كه تمام مردم نياز به يار و ياور دارند، هيچ گونه پشتيبان و ياوري ندارند:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- توبه، 23.



2- نساء، 89.



3- ممتحنه، 1.



4- انعام، 135.



5- قصص، 37.



6- لقمان، 11.



7- مريم، 38.

رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَار(1)



پرودگارا هر كه را تو در آتش افكني او را سخت خوار و ذليل گردانيده اي و براي ستمكاران هيچ يار وياوري نيست.

وَ اَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ اِذِ الْقُلُوبُ لَدَي الْحَناجِرِ كاظِمينَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ حَميم وَلا شَفيع يُطاعُ.(2)



و امت را از روز نزديك بترسان، روزي كه از شدت وحشت دلها به گلوگاه مي رسد و تمامي وجود آنها مملو از اندوه مي شود براي ستمكاران دوستي وجود ندارد و نه شفاعت كننده اي كه شفاعتش پذيرفته شود.



26 - ملائكه با ستمكاران به وقت مرگ احتجاج مي كنند، و ستمگران در اين احتجاج و گفتگو محكوم مي شوند:

إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُيهَا فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ واءَتْ مَصِيراً(3)



كساني كه فرشتگان قبض ارواح روح آنها را گرفتند در حالي كه به خويشتن ستم كرده بودند و به آنها گفتند: شما در چه حالي بوديد «و چرا با اينكه مسلمان بوديد در صف كفّار جاي داشتيد؟» گفتند ما در سرزمين خود تحت فشار بوديم، فرشتگان گفند مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟ پس آنها «عذري نداشتند» و جايگاهشان دوزخ و سرانجام بدي دارند.

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوء بَلَي إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيَها فَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرينَ(4)



همانا كه فرشتگان روحشان را مي گيرند در حالي كه به خود ظلم كرده بودند در اين هنگام آنها تسليم مي شوند و مي گويند: ما كار بدي انجام نمي داديم، آري خداوند به آنچه انجام مي داديد عالم است. اكنون از درهاي جهنم وارد شويد در حالي كه در آن جاودانه خواهيد بود، چه جاي بدي است جايگاه مستكبران.



27 - ستمكاران و ظالمان از مرگ فراري و ترسان هستند:

قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ ا لاْخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ «94» وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ(5)



بگو به يهوديان اگر سراي آخرت را خداوند با آنهمه نعمت به شما اختصاص داده، و ديگران بهره اي ندارند پس آرزوي مرگ كنيد اگر در ادعاي خود راستگو هستيد. و هرگز آرزوي مرگ نخواهيد كرد براي اعمال زشتي كه انجام داده اند و آن اعمال مورث عذاب دردناك در آخرت است و خدا به وضع دروني و بروني ستمكاران آگاه است.

قُل يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ وَلاَ يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ(6)



اي رسول ما يهوديان را بگو اي جماعت يهود اگر پنداريد كه شما به حقيقت دوستداران خدائيد نه مردم پس تمناي مرگ كنيد اگر در گفتار خود صادق هستيد. و حال اين كه بر اثر اعمال ناشايسته اي كه براي آخرت پيش فرستاده اند ابداً آرزوي مرگ نمي كنند و خداوند به وضع ستمكاران آگاه است.



28 - ظالم تا در ظلمت كفر و عناد و زندقه و فساد است از هدايت الهي در محروميت مي باشد:

أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِيْ وَيُمِيتُ قَالَ



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- آل عمران، 192.



2- مؤمن، 18.



3- نساء 97.



4- نحل، 28 - 29.



5- بقره، 94 - 95.



6- جمعه، 6 - 7.

أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ(1)



آيا نديدي كسي كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجّه و گفتگو كرد، زيرا خداوند به او حكومت داده بود (و بر اثر كمي ظرفيت از باده غرور سرمست شده بود) هنگامي كه ابراهيم گفت: خداي من آن كسي است كه زنده مي كند و مي ميراند او گفت منم كه زنده مي كنم و مي ميرانم( سپس دست به سفسطه اي زد و دستور داد دو زنداني را حاضر كردند، و فرمان آزادي يكي و قتل ديگري ار داد،) ابراهيم گفت خداوند خورشيد را از افق مشرق مي آورد (اگر راست مي گوئي كه حاكم بر جهان هستي توئي) خورشيد را از مغرب بياور در اينجا آن مرد كافر مبهوت و وامانده شد و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمي كند.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْم إِنَّ اللّهَ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ



پس كيست ستمكارتر از آن كه به خدا دروغ بندد، تا به جهل خود مردم را گمراه كند، البته خداوند ستمكاران را هدايت نخواهد كرد. ححح



29 - ستمگران مورد لعنت خداوند و ملائكه و تمام مردمند:

كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهَدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ أُولئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ(2)



چگونه خداوند گروهي را كه از راه عناد و سركشي بعد از ايمان به خدا و گواهي به راستي رسول او و بعد از دلايل روشن باز كافر شدند به راه راست هدايت كند؟ خداوند ستمكاران را راهنمائي نمي كند. كيفر اين گروه لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان است.

وَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتري عَلَي اللّهِ كَذِباً اُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلي رَبَّهِمْ وَ يَقُولُ الْاَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذينَ كَذَبُوا عَلي رَبِهّمْ اَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظّالِمينَ.(3)



در اين جهان از آنان كه به خداوند دروغ مي بندند ستمكارتر كيست، آنان بر خدا عرضه مي شوند و گواهان محشر گويند: اينان هستند كه بر خدا دروغ بستند، اي اهل محشر آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمكاران است.



30 - يكي از دعاهاي اهل ايمان به پيشگاه حضرت حق اين است كه آنان را از قرار گرفتن با ستمكاران حفظ كند:

وَ اِذا صُرِفَتْ اَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ اَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ.(4)



و چون نظر اعرافيان بر اهل دوزخ افتد به خدا پناه برند و گويند پروردگارا ما را با ستمكاران قرار مده.

رَبِّ فَلا تَجْعَلْني فِي الْقَوْمِ الظّالِمينَ.(5)



اي رسول من بگو: پروردگارا مرا در ميان ستمكاران قرار مده.



31 - ستمكار و مؤمن در پيشگاه خداوند مساوي نيستند:

اَجْعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجَّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ في سَبيلِ اللّهِ لايَسْتَؤونَ عِنْدَ اللّهِ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ.(6)



آيا رتبه آب دادن به حاجيان و تعمير كردن مسجد الحرام را با مقام آن كس كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده يكسان شمرديد؟



هرگز، آن دو در پيشگاه خدا يكي نيستند، كه خدا ستمكاران را هدايت نمي كند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 258.



2- آل عمران، 86 - 87.



3- هود، 18.



4- اعراف، 47.



5- مؤمنون، 94.



6- توبه، 19.

اَفَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لايَسْتَوُونَ.(1)



آيا آن كسي كه مؤمن است مانند فاسق است؟ هرگز، مؤمن و فاسق در پيشگاه حق يكسان نيستند.



32 - جاسوسي عليه مردم مسلمان خيانت، و از مصاديق بارز ظلم و ستم است:

لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ مارادُوكُمْ اِلّا خَبالا وَلَاَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالضّالِمينَ.(2)



عدم شركت افراد تاريك دل و فاسد العقيده در ميدان جهاد نه تنها جاي تأسف نيست، بلكه شايد جاي خوشحالي باشد، زيرا آنها نه فقط مشكلي را نمي گشايند، بلكه با آن روح نفاق و بي ايماني و انحراف اخلاقي سرچشمه مشكلات تازه اي خواهند شد.



آيه شريفه در حقيقت به مسلمانان يك درس بزرگ مي دهد كه هيچگاه در فكر افزودن سياهي لشگر و كميّت نباشند، بلكه به فكر اين باشند كه افراد مخلص و با ايمان انتخاب كنند هر چند نفراتشان كم باشد، اين درسي بود براي ديروز مسلمانان و براي امروز و براي فردا.



آيه شريفه مي فرمايد: اگر آنها همراه شما بسوي ميدان جهان حركت مي كردند نخستين اثر شومشان اين بود كه چيزي جز ترديد و اضطراب بر شما نمي افزودند.



بعلاوه آنها با سرعت كوشش مي كنند در ميان نفرات لشگر نفوذ كنند و به ايجاد نفقا و تفرقه و از هم گسستن پيوندهاي اتحاد بپردازند.



در ميان شما پاره اي از افراد هستند كه براي گروه منافقان جاسوسي مي كنند و فيكم سمّاعون لهم.



خداوند همه ستمگران را مي شناسد، آنها كه آشكارا و آنها كه پنهاني ستم به خويش يا جامعه مي كنند از ديدگاه علم او مخفي نيستند:



33 - ستمگران مورد محبت خدا نيستند:

وَ جَزاءُ سَيَّئَة مِثْلُها فَمَنْ عَفاوَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَي اللّهِ اِنَّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ.(3)



و كيفر بدي مجازاتي همانند آن است و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او با خدا است، خداوند ستمكاران را دوست ندارد.

وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ(4)



و اما آنان كه ايمان آوردند و كار شايسته انجام دادند، خداوند اجر كامل و تمام به آنها عنايت مي كند، و خداوند ستمكاران را دوست ندارد.



34 - ستمكارترين مردم كيانند؟:

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ ماجِدَ اللّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وعَي فِي خَرَابِهَا أُولئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي ا لاْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(5)



چه كس ستمكارتر از كساني است كه از بردن نام خدا در مساجد او جلوگيري مي كنند، و سعي در ويراني آنها دارند، شايسته نيست آنان جز با ترس و وحشت وارد اين كانونهاي عبادت شوند، بهره آنها در دنيا رسوائي و در سراي ديگر عذاب عظيم است.

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِل عَمَّا تَعْمَلُونَ(6)



و ستمكارتر از آن كه شهادت خدا را درباره انبيا كتمان كند كيست؟ و خداوند از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست.

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَيُفْلِحُ الظَّالِمُونَ(7)



و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خداي دروغ بست، يا آيات خدا را تكذيب كرد، ستمكاران روي رستگاري نخواهند ديد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- سجده، 18.



2- توبه، 47.



3- شوري، 40.



4- آل عمران، 57.



5- بقره، 114.



6- بقره، 140.



7- انعام، 21.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْم إِنَّ اللّهَ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ(1)



پس كيست ستمكارتر از آن كه به خدا دروغ بندد، تا به جهل خود مردم را گمراه كند البته خداوند ستمكاران را هدايت نمي كند.

فَمَنْ اَظْلَمَ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللّهِ كَذِباً اَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ انَّهُ لايُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ.(2)



پس كيست ستمكارتر از آن كه به خدا دروغ بندد، يا آيات حق را تكذيب كند و البته مجرمان روي رستگاري نخواهند ديد.



35 - انتخاب رفيق گمراه كننده ظلم است:

وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَي يَدَيْهِ يَقُولُ يَالَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً يَا وَيْلَتَي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاًلَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلاِْنسَانِ خَذُولاً(3)



و به خاطر بياور روزي كه ستمكار دست خويش را از شدّت حسرت بدندان مي گزد و مي گويد: اي كاش با رسول خدا راهي برگزيده بودم. اي واي بر من، كاش فلان را دوست خود انتخاب نكرده بودم، او مرا از ياد حق گمراه ساخت، بعد از آنكهآگاهي به سراغم آمده بود، و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است.



در شأن نزول آيات بالا نوشته اند: درعصر رسول خدا دو نفر دوست در ميان مشركان به نام عقبه و ابيّ بودند، هر زمان عقبه از سفر مي آمد غذائي ترتيب مي داد و اشراف قومش را دعوت مي كرد و در عين حال دوست مي داشت به محضر پيامبر برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.



روزي از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از رسول خدانيز دعوت نمود.



هنگامي كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد رسول خدا فرمود: من از اين سفره غذا نمي خورم تا شهادت به وحدانيّت خدا و رسالت من دهي عقبه شهادتين بر زبان جاري كرد.



اين خبر به گوش رفيقش ابّي رسيد، گفت اي عقبه از آئينت منحرف شدي؟ او گفت نه به خدا قسم من منحرف نشدم، اما مردي بر من واردشد كه حاضر نبودم از غذايم بخورد جز اينكه شهادتين بگويم، من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد بي آنكه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم.



ابي گفت من هرگز از تو راضي نمي شوم مگر اينكه در برابر او بايستي و سخت توهين كني! عقبه اين كار را كرد و مرتد شد و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش ابي نيز در روز جنگ احد كشته شد.



آيات فوق نازل شد، و سرنوشت مردي را كه در اين جهان به انتخاب دوست ضالّ و مضلّ دست مي زند و به گمراهي كشيده مي شود شرح داد.



36 - خداوند يار مظلومان و ستمديدگان است:

وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلا يُسْرِف فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً(4)



و هرگز نفس محترمي را كه خد قتلش را حرام كرده مكشيد، مگر آنكه به حكم حق مستحق قتل شود، و كسي كه به ناحق كشته شود ما بر ولّي او حكومت و تسلّط بر قاتل قرار داديم، پس در مقام انتقام اسراف نكند كه او از جانب ما مؤيّد و منصور خواهد بود.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- انعام، 144.



2- يونس، 17.



3- فرقان، 27 - 29.



4- اسراء، 33.