بازگشت

مرگ بدون توشه اخروي


مرگ ابتداي جهان آخرت است، كسي كه در دنيا اهل ايمان و تقوا و عمل صالح و اخلاق حسنه بوده، در حقيقت توشه جهان ديگر را فراهم آورده و مرگ براي او به فرموده رسول خدا تحفه الهي است.(1) اما كسي كه به فرمان خدا نبوده و از انبياء الهي اطاعت ننموده و آراسته به اخلاق حسنه و تقوا نشده و كار خيري انجام نداده، دستش خالي و به هنگام حركت به سوي آخرت بي توشه است.



اگر در آيات قرآن در رابطه با قيامت كه بيش از هزار آيه است دقت نماييد، مسأله زاد و توشه و راحله براي جهان ديگر را در آن آيات خواهيد ديد.



بابي مستقل در روايات و اخبار تنظيم شده تحت عنوان: استعداد و آمادگي براي موت كه در آن باب نيز به واقعيات مربوط به قيامت اشاره شده. من فكر مي كنم اين جمله و جملات پاياني دعا نياز به شرح و تفسير نداشته باشد، زيرا توضيح و تفسير دعاهاي بعد تا پايان «صحيفه» همه و همه ارشاد به سوي توشه آخرت است.



در اين مرحله به ذكر مسائلي مختصر قناعت مي كنم و شرح اين داستان با عظمت را به دعاهاي بعد احاله مي دهم.

قيلَ لأِميرِالْمُؤْمِنينَ((عليه السلام)): مَا الاِْسْتِعدادُ لِلْمَوْتِ؟ قالَ: أداءُ الْفَرائِضِ، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم، وَ الاِْشْتِمالُ عَلَي الْمَكارِمِ، ثُمَّ لايُبالي أوَقَعَ عَلَي الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِ، وَ اللهِ ما يُبالِي ابْنُ أبي طالِب أوْقَعَ عَلَي الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِ:(2)



به اميرالمؤمنين((عليه السلام)) گفتند: استعداد براي موت چيست؟ فرمود: اداي واجبات (شرعي، اخلاقي، عملي، مالي، حقوقي) دوري از محرمات (عملي، اخلاقي، اجتماعي، حقوقي) و دارا بودن حسنات و مكارم اخلاقي. سپس باكي نيست كه او سراغ مرگ برود يا مرگ سراغ او آيد. به خدا قسم پسر ابي طالب را از مرگ باك نيست كه او سراغ مرگ رود يا مرگ سراغ او آيد.



از رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) سؤال شد:

أيُّ الْمُؤْمِنينَ أكْيَسُ؟ قالَ: أكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوتِ وَ أشَدَّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً:(3)



كدام يك از مؤمنين زرنگ تر و بافراست تر است؟ فرمود: آن كه زياد از موت ياد مي كند و آمادگي بيشتري براي سفر آخرت دارد.



به حضرت سجّاد((عليه السلام)) گفته شد:

ما خَيْرٌ ما يَمُوتُ عَلَيْهِ الْعَبْدُ؟ قالَ: أنْ يَكُونَ قَدْ فَرَغَ مِنْ أبْنِيَتِهِ وَ دُورِهِ وَ قُصورِهِ. قيلَ: وَ كَيْفَ ذلِكَ؟ قالَ: أنْ يَكُونَ مِنْ ذُنُوبِهِ تائِباً وَ عَلَي الْخَيْراتِ مُقيماً، يَرِدُ عَلَي اللهِ حَبيباً كَريماً:(4)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «محجّة البيضاء»ج8، باب موت.



2. «بحار» ج71، ص263.



3. «بحار»ج71، ص267.



4. «بحار»ج71، ص267.



بهترين حالي كه عبد بر ان مي ميرد چيست؟ فرمود: فراغت بال از ساختمان و خانه و قصر. عرضه داشتن: چگونه؟ فرمود: از گناهان با توبه درآمده باشد، و بر خيرات پابرجايي حاصل نموده باشد، در اين صورت با محبوبيت و كرامت با خداوند وارد مي شود.

قالَ النَّبِيُّ((صلي الله عليه وآله)): مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَتْرُكْ دِرْهَماً وَ لاديناراً لَمْ يَدْخُلِ الْجَنَّةَ أغْني مِنْهُ:(1)



رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) فرمود: كسي كه بميرد و درهم و ديناري از خود بجاي نگذارد (كنايه از اينكه اضافه مالش را با خدا معامله كرده باشد) ثروتمندتر از او وارد بهشت نمي شود.

مگر نظر به رخ خوب دوست باز كنيد *** به هر دو كَون درِ ديده را فراز كنيد

دهد اگر مه من گوش بر فسانه عشق *** حكايت غم هجران من دراز كنيد

به محفلي كه ز حد رفته اعتبار رقيب *** بهانه اي كه توان كرد گريه ساز كنيد

به لذّت نفسي عاشقي برابر نيست *** هزار عمر اگر صرف عيش و ساز كنيد

چه سود از اينكه گشوده است كعبه درها *** دري كه بسته به من بخت بدفراز كنيد

نگويم از غم عشق بتان بپرهيزيد *** از آنكه نيست به دل رحمش احتراز كنيد

حكايت غم عاشق كه اي خوشا غم او *** مباد عرضه به نامحرمان راز كنيد

ستم و ستم پيشگان و ستمديدگان


من قصد داشتم هر يك از جملات آسماني دعاي چهاردهم را همراه با آيات و روايات مربوط به ظلم تفسير كنم، ولي به نظرم رسيد آنطور كه بايد مفهوم ظلم و وضع ظالم و مظلوم به صورتي كه لازم است به نظر مطالعه كنندگان نرسد، از اين جهت قسمت عمده اي از جملات را ترجمه كرده و تفسير و توضيح اصل مسئله را مصلحت ديدم در پايان دعا در فصل مفصل و مستقلي ارائه دهم.



اهل لغت ظلم را به ستم، خوردن حق مردم، كار ضد عدالت، چيزي را در غير محل خود قرار دادن معنا كرده اند. در معارف اسلامي انواع ظلم ها را تحت سه عنوان آورده اند:

عَنْ اَبي جَعْفَر الْباقِرِ عليه السلام قالَ:اَلظُّلْمُ ثَلاثَةٌ: ظُلْمٌ يَغْفِرُهُ اللّهُ، وَ ظُلْمٌ لايَغْفِرُهُ اللّهُ، وَ ظُلْمٌ لايَدَعُهُ. فَاَمَّا الظُلْمُ الَّذي لايَغْفِرُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَالشَّرْكُ بِاللّهِ، وَ اَمَّا الظُّلْمُ الَّذي يَغْفِرُهُ اللّهُ عَزَّوَ جَلَّ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فيما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللّهِ عَزَّوَجلَّ، وَ اَمَّا الظُّلْمُ الَّذي لايَدَعُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَالْمَدايَنَهُ بَيْنَ الْعِبادِ.(1)



حضرت باقر عليه السلام فرمود: ظلم سه نوع است: ظلمي كه خداوند مي بخشد، و ظلمي كه نمي بخشد، و ستمي كه مكافاتش را در دنيا و آخرت وانمي گذارد.



اما ستمي كه نمي بخشد شرك است، اما ظلمي كه مي بخشد گناهي است كه مؤمن بين خود و خدا دارد واما ستمي كه وا نمي گذارد كليه حقوقي است كه مردم به يكديگر دارند و در موارد ان حقوق ظلم شده.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «بحار» ج 75، ص 311. «كافي» ج 2، ص 330.



آري مشرك ظالم است، زيرا غير خدا را كه مخلوقي ضعيف و ذليل است و فقر محض، شريك خدا قرار داده، و عبادت را در غير محلشّ برده و بجاي طاعت از حق، معصيت گذاشته. البته مشرك اگر بخود آيد و دست از شرك بردارد و به توبه وانابه متوسل شود مورد آمرزش قرار مي گيرد.



و مؤمن معصيت كار هم ظالم است7 زيرا از خواسته مولا ومحبوبش روي گردانده و دچار هوا و هوس شده، و قدرت و قوت خويش را بجاي اينكه خرج عمل صالح كند مصرف گناه نموده.



اما متجاوز به حقوق مردم ظالم است، زيرا آنچه حق مردم بوده، به زور و عنف و به جبر و قدرت از مردم لب كرده، و يا حقي كه از پدر و مادر و زن و فرزندان و ساير مردم بر عهده داشته رعايت ننموده.



كليه آيات قرآن و روايات در رابطه با ظلم خارج از اين سه عنوان نيست. البته كتاب خدا را در اين زمينه اگر دقت كنيم مي يابيم كه حضرت حق مسئله ظلم را تقريباً تحت عنوان سي و شش مرحله كه شقوق همان سه نوع است متذكر شده.



من البته به سي و شش عنواني كه آيات استفاده كرده ام اشاره مي كنم سپس آيات هر عنواني را به نظر مي رسانم انگاه تا جائي كه لازم باشد به روايات اصيلي كه از رسول خدا و ائمه طاهرين عليهم السلام رسيده تبرك مي جويم.