بازگشت

غشّ و خدعه


مسأله مكر و فريب و حيله و خدعه و به تعبير روايات غشّ با مردم عملي است شيطاني و مورد نفرت حق، و جاذب لعنت و شقاوت براي مرتكب آن.







امام ششم((عليه السلام)) مي فرمايد:

إنْ كانَ الْعَرْضُ عَلَي اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْمَكْرُ لِماذا؟(1)



اگر عرضه شدن تمام برنامه ها بر حضرت حق امري مسلّم و حتمي است پس خدعه و حيله براي چيست؟ ححح



امام هشتم از پدرانش، از رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) روايت مي كند كه آنحضرت فرمود: از امين وحي شنيدم:

إنَّ الْمَكْرَ وَالْخَديعَةَ فِي النّارِ. ثُمَّ قالَ((صلي الله عليه وآله)): لَيْسَ مِنّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً، وَ لَيْسَ مِنّا مَنْ خانَ مُسْلِماً...:(2)



مكر و خدعه و فريب و غشّ در آتش است. سپس رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) فرمود: از ما نيست هر كس مسلماني را بفريبد، و از ما نيست هر كس به مسلماني خيانت ورزد.



در منهيّات رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) است:

مَنْ غَشَّ مُسْلِماً في شِراءِ أوْ بَيع فَلَيْسَ مِنّا، وَ يُحْشَرُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مَعَ الْيَهُودِ لإِنَّهُمْ أغشُّ الْخَلْقِ لِلْمُسْلَمينَ. وَ قالَ((عليه السلام)): مَنْ باتَ وَ فِي قَلْبِهِ غِشٌّ لأِخيهِ الْمُسْلِمِ باتَ في سَخَطِ اللهِ وَ أصْبَحَ كَذلِكَ حَتّي يَتُوبَ:(3)



هر كس در خريد يا فروش با مسلماني خدعه كند از ما نيست، و در قيامت با يهود محشور مي شود، زيرا يهود خائن ترين مردم به مسلمانانند. و نيز فرمود: هر كس شب را بسر برد در حالي كه در نيّتش خدعه با مسلمان باشد، شب را در غضب حق بسر برده و همچنان صبح مي كند تا توبه نمايد.



اميرالمؤمنين((عليه السلام)) فرمود:

اَلْمُؤْمِنُ لايَغُشُّ أخاهُ، وَ لايَخُونُهُ، وَ لايَخْذُلُهُ، وَ لايَتَّهِمُهُ، وَ لايَقُولُ لَهُ إنّي بَريءٌ مِنْكَ:(4)



مومن با برادر ديني خدعه نمي كند، به او خيانت نميورزد، وي را بي ياري نمي گذارد، به او تهمت نمي زند، و از روي برائت و بيزاري نمي جويد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «بحار»ج75، ص284.



2. «بحار»ج75، ص284.



3. «بحار»ج75، ص284 ـ 285.



4. «بحار»ج75، ص284 ـ 285.

بهترين گواه و شاهد در تمام هستي خداست


وقتي به قول قرآن مجيد و معارف الهيه علم و آگاهي حضرت حق نسبت به همه چيز و همه كس، و نسبت بهظاهر و باطن و امور پنهان و آشكار علم فراگير باشد، اين معني كه حضرت حق نسبت به هر عمل و هر حركتي از هر موجودي شاهد است، و به وقت بازپرسي و محاكمه در محكمه عدالت و در دادگاه قيامت و اثبات حقي به غارت رفته و مالي غصب شده، و حقوقي بر باد رفته و ستمي كه بر مظلومي واقع شده، هيچ نيازي به توضيح و تفسير ندارد.



من اگر در اين زمينه به آياتي چند و يا معارفي ملكوتي استشهاد كنم فقط از باب تيمّن و تبرك است.

قُلْ يا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وز اللّهُ شهيدٌ عَلي ما تَعْمَلُونَ.(3)



اي يهود و نصاري چرا به آيات خدا كفر ميورزيد (و دسته به اعمال زشت مي زنيد و با نبوت خاتم انبياء مخالفت مي كنيد، بپرهيزيد و از فسق و فجور و تكذيب حق و كفر ورزي نسبت به آيات الهي خودداري نمائيد)كه خداوند گواه و شاهد اعمال شماست.

ما قُلْتُ لَهُمْ اِلّا ما اَمَرْتَني بِهِ اَنِ اَعْبُدُوا اللّهَ رَبّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهيداً مادُمْتُ فيهمْ فَلَمّا تَوَفَّيْتَني كُنْتَ الرَّقيبَ عَلَيْهِمْ وَ اَنْتَ عَلي كُلَّ شَيْء شَهيدٌ.(4)



عسي در دادگاه قيامت به حضرت حق عرضه مي دارد، من از مسيحيان دعوت نكردم كه مرا و مادرم را بعنوان معبود بپرستيد. من به آنان جز آنچه تو فرمودي نگفتم و آن اين بود: كه خداي هستي آفرين را عبادت كنيد.پروردگار من و خودتان، اي محبوب من تا در ميان مردم بودن بر اعمالشان گواه و شاهد بودم، چون مرا نزد خود بردي خودت نگهبان و ناظر احوالشان بودي و تو بر هر چيزي شاهد و گواهي.

قُلْ اَيُّ شَيْء اَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ.(5)



اي رسول من بگو چه گواهي بزرگتر است «از گواهي خدا» بگو خدا ميان من و شما مردم نسبت به آنچه كه مي گذرد گواه است.

وَ اِمّا نُرِيَنَّكَ الَّذي نَعِدُهُمْ اَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَاِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهيدٌ عَلي ما يَفْعَلُونَ.(6)



محقّقاً خداوند در قيامت بين آنان جدائي افكند و هر كسي را به جائي كه مستحق آنست مي برد، بدون شك خداوند بر احوال ظاهر و باطن تمام موجودات گواه است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- خطبه 64.



2- غافر، 20.



3- آل عمران، 98.



4- مائده، 117.



5- انعام، 19.



6- يونس، 46.

اَلَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَاللّهُ عَلي كُلَّ شَيْء شَهيد.(1)



آن خداوندي كه ملك آسمانها و زمين براي اوست، و ذات مستجمع جميع صفات كماليه اي كه نسبت به همه چيز به علم ازلي و آگاهي سرمدي شاهد و گواه است.



امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايد:

قَدْ عَلِمَ السَّرائِرَ، وَ خَبَرَ الضَّمائِرَ، لَهُ الْاِحاطَةُ بِكُلَّ شَيْء، وَ الْغَلَبَةُ لِكُلَّ شَيْء، وَ الْقُوةُ عَلي كُلَّ شَيْء.(2)



وجود مقدس حضرت ربّ العزّه به تمام نهاني ها دانا و از همه انديشه ها آگاه است، براي او به ظاهر و باطن هر چيزي احاطه و نسبت به هر چيزي غلبه و توانائي است.



به ترجمه قسمتي از خطبه معروف به اشباح كه در سطور زير است با كمال دقت توجه كنيد، تا بيش از پيش به عظمت خالق و حضورش در ظاهر و باطن هستي واقف شويد، و نيز به معجزه اي از معجزات حضرت مولا، امام عارفان، پيشواي پرهيزكاران، شمع قلب عاشقان غالب كل علي بن ابيطالب عليه السلام آگاه گرديد.(3)



خداوند متعال بر كساني كه راز خود را نهان كنند دانا و آگاه است، و به پنهان گوئي آنان كه سخن با يكديگر آهسته راند مطّلع و بيناست. و به انديشه هائي كه از ظنّ و گمان در دل قرار گيرد، و به آنچه با يقين، تصميم بر آن گرفته شود، و به نگاه كردنهاي زير چشم كه از روي دزدي و آهستگي انجام مي گيرد، و به آنچه درقلوب پنهان شده، و به ناديدني ها كه در زير حجابها و پرده ها مستور است وقوف كامل دارد.



به سخناني كه سوراخهاي گوشها به دزدي و آهستگي مي شنود، و به روزنه هائي كه موران كوچك در تابستان، و حشرات و گزندگان در زمستان در آن جاي مي گيرند، و به صداي با آه و ناله و گريه زناني كه ميان ايشان و فرزندانشان مفارقت و جدائي افتاده، و به صداي آهسته قدمها، و به جاي نمو ميوه كه در غلافهاي رگ و ريشه درختان است، و بجاي پنهان شدن حيوانات در غارها و درّه ها كوهها، و به جاي پنهان شدن پشه ها ميان ساقها و پوستهاي درختان، و به جاي اتصال برگها به شاخه ها، و به رحم هائي كه نطفه هاي آميخته به خون كه از صلبها خارج شده در آن قرار گيرد، و به ابرهاي درآمده در هوا و جاي پيوستن آنها، و به باريدن دانه باران در جاي روي هم آمدن ابرها، و به آنچه گردبادها بر روي زمين مي پاشند و به فرو رفتن و حركت حشرات در ريگستانها، و به جايگاه پرندگان بر سر كوهها بلند، به نغمه سرائي مرغان خواننده در آشيانهاي تاريك، و به آنچه در ميان صدف ها است، و امواج دريا، دردل خود آن را پرورش داده و به آنچه تاريكي شب آن را پوشانده، و يا آفتاب بر آن تابيده، و به آنچه پي در پي پرده هاي تاريكي و درخشندگي هاي روشني بر آن وارد گرديده، و به نشانه هر گامي و به صداي آهسته هر حركتي، و به آواي هر سخني، و به حركت و جنبش هر لبي، و به جاي هر جانداري، و به مقدار و وزن هر ذرّه اي، و به همهمه و صداي آهسته هر جانداري كه داراي عزم و اراده است، و به آنچه بر روي زمين است از قبيل ميوه درخت، يا برگي فرو افتاده يا رحمي نطفه دار، همراه با شئون آفرينش از قبيل خون بسته، پاره گوشت، يا داراي شكل و صورت، يا طفل متولد شده، به همه و همه آگاه و بينا و نسبت به تمام، حاضر و شاهد است!



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- حج، 17.



2- خطبه 85.



3- خطبه 90.

به طواف خانه تا كي نظر افكني بنا را *** به حريم دل قدم نه كه نظر كني خدا را

قدحي ز زمزم عشق اگرت نصب افتد *** چو خض دگر نجوئي سرچشمه بقا را

عرفات درگه دل، طلب و وقوف بنما *** كه از آن وقوف يابي جلوات كبريا را

بصفاي جان نما سعي و گذر زمروه تن *** كه مگر در آن ببيني رخ يار دلربا را

به مناي عشق قربان كني ار منّي خود را *** ز وصال دوست يابي به خدا تو هر منا را

نه به ذبح گوسپندي به جهان تو راست عيدي *** به تو عيد گردد آن گه كه بري سر هوا را

چو در اين طريق نفست بخلاف اين بخواند *** توبه دست عشق بر او عددي بزن حصا را

بگذر ز راه صورت بسپار راه معني *** كه جز از طريق معني نبود رهي خدا را

نه عجب كه ما هرويان نكنند جلوه پيشت *** چه به پيش مهر رخشان نبود ضياسها را

بخدا نه عاشقست آن كه اگر دهي تو دردش *** نبرد ز درد لذت طلبد همي دوا را

اگرت گواه بايد پي ادعاي عشقم *** رخ زرد و اشك سرخم دو گواست مدعا را

چه شود كه گاه گاهي بكني به ما نگاهي *** چه زيان كه پادشاهي نظري كند گدا را

شب و روز انيس لامع نبود به غير يادت *** كه زدل ببرد عشقت همه ياد ما سوا را



آري چنين آگاهي و علمي، به وقت محاكمه ستمگر، و رساندن مظلوم به حقي كه از او به غارت رفته، چه نيازي به گواه گواهان دارد كه او گواه بر تمام عالم و شاهد بر تمام شئون هستي، و حاضر بر سرّ و نهان، و ناظر بر آشكار و پنهان است.



راستي اگر تمام مردم روي زمين به اين معنا توجه قلبي داشتند، و خود را در تمام لحظات در محضر حضرت او مي ديدند، و شاهد بودن آن محبوب را با تمام وجود لمس مي كردند، روزگار آنان و برخوردشان با يكديگر چگونه بود؟