بازگشت

به خود باليدن ثروتمندان و خوار شمردن ناداران


نازيدن به خود و مباهات نمودن به خويش به خاطر ثروت و مال، در مقابل كوچك شمردن تهيدستان و نيازمندان، حالت بسيار بدي است كه گروهي از مردم در تاريخ حيات به آن دچار بوده و اكنون هم به آن دچارند.



اين كوردلان غفلت زده و اين فراموشكاران بدبخت، به چيزي مي نازند كه در گذشته عمرشان از آن تهيدست بوده و در آينده از زمانشان نيز از آن تهيدست مي گردند. اينان به چيزي فخر مي نمايند كه اگر به عدالت به دست نيايد و به اقتصاد و قسط و برابر با قوانين الهي خرج نشود، محصولي جز حسرت ابدي و غذاب دائمي و هميشگي نخواهد داشت:

وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونها في سَبيلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذاب أليم. يَوْمَ يُحْمي عَلَيْها في نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوي بِها جَباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لاِنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تُكْنِزُونَ:(1)



و كساني كه طلا و نقره را گنجينه و ذخيره مي نمايد و در راه خدا انفاق نمي كنند، اي رسول من آنها را بر اين كار به عذاب دردناك بشارت بده. روزي كه آن مال و ثروت و طلا و نقره در آتش گداخته شود و پيشاني و پشت و پهلوي آنان را به آن داغ كنند، فرشتگان عذاب به آنها گويند. اين است نتيجه آن زر و سيمي كه براي خود ذخيره كرديد، اكنون بچشيد عذاب سيم و زري كه اندوخته مي كرديد.



اينان به چيزي مي نازند كه قدرت بهره گيري از همه آن را ندارند و جز خورد و خوراك و پوشاك و مركب و مسكن و عيش و نوش محدود سودي نصيب آنان از ثروت اندوخته نمي گردد، علاوه بر اين به خاطر غرور و نخوتشان نسبت به مال كه نمي گذارد مقدار لازم آن را در راه خداوند خرج كنند، آخرتشان بر باد مي رود و حاصلي براي آنان بجاي نمي ماند.

مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الآْخِرَةِ نَزِدْ لَهُ في حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثُ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وِ ما لَهُ فِي الآْخِرَةِ مِنْ نَصيب:(2)



هر كس حاصل مزرعه آخرت را بخواهد ما بر كاشته او بيفزاييم، و هر كه حاصل دنياي محض را طلب كند او را بي نصيب نگذاريم ولي در آخرت حاصلي نخواهد داشت.



اينان به چيزي مي بالند و بر عنصري فخر مي نمايند و بر مادّه اي دل خوش مي كنند و به خاطر آن بر ديگران كبر ميورزند و عده اي را خوار مي شمارند، كه با حادثه اي چون سيل، طوفان، جنگ، آتش سوزي و سرانجام با مرگ از دست مي رود.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. توبه، 34 ـ 35.



2. شوري، 20.



اينان به چيزي مي نازند كه اگر با آن صحيح برخورد نشود مورث بخل، حسد، حرص، طمع، كبر، غرور و نخوت است و اين همه، حالات پليد و آلوده اي است كه در هر كس ظهور نمايد از ديد محبت حضرت حق مي افتد و جناب او با وي دشمن مي شود.



اينان به چيزي دلخوشند كه از نظر حضرت حق ارزش آن را ندارد كه به آن دلخوش شوند و با از دست رفتنش به غم و غصه فرو روند. اينان هماهنگ و تابع كسي هستند كه قرآن مجيد وي را سمبل جمع ثروت و بخل و كبر و خودبيني و فخر فروشي مي شناسد و او را مستحق عذاب اليم حضرت جبّار مي داند.



قارون بهره عظيمي از ثروت داشت، خزينه ها و صندوقها و انبارهايش انباشته از مال و جنس بود، به طوري كه:

إنَّ مفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ اُولِي الْقُوَّةِ:(1)



كاركنانش از حمل و نقل كليد انبارها و صندوقهايش به ستوه مي آمدند، و مردان پرقدرت از كشيدن بار سنگين ثروتش عاجز مي ماندند!



قارون در ميان قوم خود روزگار را به عيّاشي و خوشگذراني سپري مي كرد و لباسهاي فاخر مي پوشيد و با تجمّل و آرايش از خانه بيرون مي آمد. قصرها براي خود ساخته و در آنجا خدمتگزاران مخصوص بكار گرفته بود و هميشه در تلاش زياد كردن غلامان و حشم خويش وقت سپري مي كرد و در پي اين بود كه از هر لذتي خود را برخوردار و سير سازد و حرص و عطش خود را فرو نشاند، او مي خواست به آخر حدّ تنعمّ رسيده چشم و دلش سير شود.



مال دنيا از آغاز، اساس زينت و بهجت دنيا بوده و وسيله زندگي و قوام آن است، ولي اين مرد شيطان زده آن رابه وسيله طغيان و مايه تكبّر ساخته و با داشتن آن، غرور و نخوت مي فروخت. بيچاره گمان مي كرد او تافته جدابافته است و كسي نه حق دارد و نه مي تواند همدوش او باشد، تا چه رسد به اينكه او را مقهور خود سازد.



او چنين مي پنداشت كه همه مردم مسخّر و زيردست اويند و لذا وقتي صحبت مي كرد بايد همه سرها را به زيرافكنند و هر وقت اشاره مي كند بايد به خدمتش حاضر باشند. غلامانش همين معاني را معمول مي داشتند، هر وقت صدا مي زد: پسر بيا؟ در شتافتن به سويش از يكديگر سبقت مي جستند. او توقّع داشت اين انسانهاي زيردستش بنده هاي خالص باشند و آن بيچارگان هم اين معنا را بر خود واجب دانسته، واي بر آن خدمتگزاري كه خيال نافرماني وي را به دل بگذراند، و محروميت نصيب آن غلامي كه در اطاعتش دير بجنبد.



قارون در تاريخ بشريت مردي استثنايي و نوظهور نبود، هستند مردمي كه راه و رسمشان اين است كه چون در خود قدرتي ديدند پا از گليم خود بيرون مي كنند و به مردم ظلم كرده، سلطنت و قدرت خود را بر ديگران تحميل مي نمايند و عليرغم ايشان جبروت و سطوت خود را بخورد آنان مي دهند.



اي كاش اين طبقه توانگر كمي كوتاه مي آمدند و معناي زندگي صحيح را مي فهميدند و راه روشن آن را مي يافتند. آري اگر مي يافتند مي فهميدند كه تنها داشتن مال گردن مردم را براي انسان خاضع نمي كند و مردم به طوع و رغبت در برابر انسان سر فرود نمي آورند، بلكه بنده احسانند، وقتي اين مردم را مي توان مطيع ساخت كه آنان را از خير خود سرشار نمود و شكم گرسنه شان را سير گردانيد، تنها در اين صورت دلها به سوي انسان معطوف گشته و انسان مي تواند خوبيها را جلب و شرور زيادي را از خويش دور سازد و علاقه مردم را متوجه خويش ساخته و آنان را به دور خود گرد آورد.



علاوه بر اين مي تواند از اين راه رضاي خدا را هم به دست آورده و خوبيهاي مردم را با ثواب و جزاي خدايي تلافيكند و در نتيجه به خير دنيا و آخرت برسد.



ولي چه بايد كرد كه مال دنيا چشم دل را كور و غرور ناشي از رزق و برق آن بصيرت ها را از بين مي برد، لذا به هر اجتماعي سر بزنيم از برخي از مردم جز رياكاري نمي بينيم و جز تعارفاتي حاكي از نفاق نمي شنويم و جز با محروميت و ناله مظلومان برخورد نمي نماييم.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. قصص، 76.

نمي بينم در اين ميدان يكي مرد *** زنانند اين سبك عقلان بي درد

نديدم مردِ حق هر چند بردم *** به گرد اين جهان چشم جهانگرد

گرفته گَرد گِرداگرد عالم *** نمي بينم سواري زير آن گرد

سواري هست پنهان از نظرها *** زنامحرم زنان پنهان بود مرد

بود مرد آن كه حق را بنده باشد *** به داغ بندگي مرد است هر مرد

بود مرد آن كه او زد بر هوا پاي *** رگ و ريشه هوس از سر بدر كرد

بود مرد آن كه دل كَنْد از دو عالم *** به يك جا داد و گشت از خويشتن فرد

بود مرد آن كه با حق انس بگرفت *** به او پيوست و ترك ماسوا كرد

بود مرد آن كه او رست از من و ما *** برآورد از نهاد خويشتن گرد

بود مرد آن كه فاني گشت از خود *** ز تشريف بقاي حق بقا كرد

خداوندا ز فضل خود مدد كن *** كه ره يابم به مردي تا شوم مرد

به مردي مي رسي اي فيض و مردي *** به شرط آنكه گردي از خودي فرد



مردم مي ديدند هر چه گرسنگان بيشتر مي شوند او بيشتر در پي جمع آوريثروت مي افتد، و هر چه برهنگان زيادتر مي گردند او با لباسهاي فاخر خود بيشتر تجمّل و آرايش مي كند، علاوه بر اينكه غرور و بزرگي هم مي فروشد و همچنان راه طغيان و ظلم خود را دنبال مي كند. لاجرم جمعي تصميم گرفتند روح خير را در او تحريك كرده از آن خواب گرانش بيدار سازند، لذا از درِ خيرخواهي نصيحتش كردند كه مال نبايد وسيله گمراهي انسان گشته و ميان او و احسان به مردم و ناديده گرفتن لغزشهاي محتاجان و خوشدل نمودن و تلطف بر بيچارگان حائل گردد، بلكه بهترين وسيله است براي اينكه انسان بتواند به چنين كارهاي نيكي توفيق يافته نام نيك دنيا و ثواب آخرت را به دست آورد، مضافاً بر اينكه احسان به خلق بهتر از خود انسان مال را نگهداري كرده، باقي مي گذارد.



سپس اضافه كردند كه ما براي مال تو كيسه طمع ندوخته ايم، اين تو و آن اموالت، هر چه مي خواهي از آن استفاده كن، ما پيشنهاد ديگري به تو داريم كه خيرش عايد خودت مي شود و آن اين است كه مگر مقصود تو غير اين است كه از رزق طيّب حلال دنيا كام برگيري؟ البته بگير، لكن فقرا را هم در نظر داشته باش و كاميابي از دنيا محتا جان را از يادت نبرد و به شكرانه اينكه خداوند به تو احسان كرده تو نيز به ايشان احسان كن تا نعمت برايت محفوظ مانده و ثروت بركت كند و از آن فقط خيز بيني و مايه درد سرت نشود.



لكن يك مرد طاغي كجا گوشش بدهكار نصيحت است و چگونه ممكن است اندرز را تا پرده دل او نفوز؟علاقه به مال شراشر دل قارون را پر كرده و جايي براي نصيحت باقي نگذاشته، به علاوه در او علوّ و استكبار ببار آورده، ديگر كجا از افراد خير خواه حرف مي شنود؟ به نظر او اين افراد كسي نيستند كه به او دستور دهند و او اطاعتشان كند؟ اصولا به اينها چه ربطي دارد كه در كار او مداخله كرده و به رفتارهاي خصوصي او دست اندازي نمايند!



او در ردّ گفتار آنان با كمال خشونت گفت: من احتياجي به نصيحت و خير خواهي شما ندارم، عقل من خيلي از عقل شما بيشتر و فكرم بسيار از فكر شما تيزتر است، شما گمان كرده ايد هر كسي مي تواند چنين مالي به دست آورد؟ اين عقل و فكر من بود كه چنين موفقيتي نصيبم كرد، علاوه من نسبت به اين مال سزاوارتر از ديگرانم، پس خواهش مي كنم اين خيرخواهي را براي خود نگه داريد و با آن امور خود را اصلاح نماييد.



آنگاه براي اينكه دل مردم را بيشتر به درد آورد با تجمّل و جلال و شكوه هر چه تمامتر از خانه بيرون آمده و نمونه اي از بسيار و مشتي از خروار ثروت خود را به رخ مردم كشيد. مردم فقير كه او را ديدند با چه لباسهاي فاخر و چه اسبهاي قيمتي بيرون آمده و خدم و حشم وي از عقبش روانند، چشمايشان خيره گشته و همه به تماشايش نزديك آمده، دلهايشان چاك شد از اينكه او را در آن ناز و نعمت و خود را در اين فقر و نكبت ببينند، به يكديگر مي گفتند:

يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما اُوتيَ قارُونُ إنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم:(1)



چه مي شد به ما هم آنچه را كه به قارون دادند مي دادند؟ راستي چه بهره عظيمي دارد!

وَ قالَ الَّذينَاُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللهِ خَيرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لايُلقّيها إلاَّ الصّابِرُونَ:(2)



ولي آنان كه داراي دانش و بصيرت بودند مي گفتند: واي بر شما، اين چه سخني است كه مي گوييد! جزاي خدا و پاداش كساني كه ايمان آوردند و داراي كردار نيك صالحند، بسيار بهتر از همه اموال قارون است، و اين مطلب را جز مردم خوش فهم و پايدار نمي فهمند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. قصص، 79.



2. قصص، 80.



موسي((عليه السلام)) هر چه به قارون در اين خصوص اصرار كرد سود نبخشيد و فايده اي نداشت و قارون به گفتار موسي اعتنا نكرد و خود را بالاتر از آن ديد كه به فرمان حق سرفرود آورد.



موسي پس از مدتي زياد كه قارون را به راه خدا دعوت كرد، و وي را با مواعظ حسنه پند داد ولي از به راه آمدن وي مأيوس شد از خدا خواست تا عذابش را بر او نازل كند و مردم را از فتنه و اغواي وي نجات دهد.



خدا دعاي موسي را مستجاب كرد و زمين را فرمود تا او و خانه او را در خود فرو برد. آن روز از امول و خدم و حشم كسي كه او را ياري كند نبود، تنها خدا بود كه مي توانست به فريادش برسد ولكن او از خدا كمك نخواست.

فَخفْنابِهِ وَ بِدارِهِ الأْرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَة يَنْصُرونَهُ مِنْ دُونِ اللهِ وَ ما كانَ مِنَ الْمُنْتَصِرينَ:(1)



زمين قارون و اموالش را بلعيد و داستانش مايه عبرت قوم موسي و پيروان فقيرش گرديد، و چون مردم سرانجام وي را ديدند از آن آرزوهايي كه كرده بودند پشيمان گشته و حضرت حق را شكر كردند كه مثل قارون نشدند.(2)



البته اين عذاب و خواري فقط مخصوص قارون نبوده، بلكه بر اساس سنّت حتميه الهيه دامنگير هر ثروتمند فخر فروش و متكبر خودبين است

جود و سخا و كرم و گشاده روئي


عَنْ عَلِيَّ عليه السلام قالَ:سادَةُ النّاسِ فِي الدُّنْيا الْاَسْخِياءُ وَ فِي الْآخِرَةِ الْاَتْقِياءُ.(2)



از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده: آقا و بزرگ مردم در دنيا سخاوتمندان و در آخرت پرهيزكارانند.

عَنِ الصّادِقِ عليه السلام اِنَّهُ قالَ:اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالي رَضِيَ لَكُمْ الْاِسْلامَ ديناً، فَاَحْسِنُوا صُحْبَتَهُ بِالسَّخاءِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ.(3)



از امام صادق عليه السلام نقل شده: بحقيقت كه خداوند متعال اسلام را براي شما بعنوان رضايت داده، شما بيائيد دين خود را با سخاوت و حسن خلق نيكو بداريد.

قالَ اَبُو عَبْدِاللّهِ عليه السلام:خِيارُكُمْ سُمَحاؤُكُمْ، وَ شِرارُكُمْ بُخَلاؤُكُمْ وَ مِنْ صالِحِ الْاَعْمالِ الْبِرُّ بِالْاِخْوانِ وَ السَّعْيُ في حَوائِجِهِمْ وَ ذلِكَ مِرْغَمَةٌ لِلْشَّيْطانِ، وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النَّيرانِ، وَ دُخُولُ الْجِنان.(4)



امام صادق عليه السلام فرمود: بهترين شما سخاوتمندان و بترينتان بخيلانند، از اعمال صالحه، نيكي به بردران و كوشش در رفع نياز آنان است، كه اين كوشش دماغ شيطان را به خاك مي مالد، و شما را از آتش جهنم دور و سبب ورود به بهشت است.



امام صادق عليه السلام بعد از اين جملات به مخاطب خود جميل فرمودند: اي جميل اين حديث را به ياران شريف خود برسان، جميل بحضرت عرضه داشت: فدايت شوم ياران شريفم كيانند؟ فرمود: آنان كه نسبت به برادران ديني خود نيكوكارند چه در سختي و چه در راحت، سپس فرمود: اي جميل براي آن كه از ثروت و مال بهره دارد، رسيدگي به محتاجان كار ساده و آساني است، خداوند متعال در قران مجيد، از آنان كه بوقت نداري خود، به ديگران رسيدگي مي كنند تعريف فرموده:

وَيُؤْثرُونَ عَلي اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْكانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُوِلئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.(5)



و هر چند به چيزي نيازمند باشند ديگران را بر خويش مقدم كنند، آنكه خود را از بخل حفظ كند از گروه رستگاران است.



حضرت باقر عليه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلي اللّه عليه و آله روايت مي فرمايد كه حضرت حق فرمود:

اَلْمَعْرُوفُ هَدِيَّةٌ مِنيّي اِلي عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ،فَاِنْ قَبِلَها مِنّي فَبِرَحْمَة مِنّي، فَاِنْ رَدَّها فَبِذَنْبِهِ حُرِمَها وَ مِنْهُ لامِنّي. وَ اَيُّما عَبد خَلَقْتُهُ فَهَدَيْتُهُ اِلَي الْاِيمانِ وَ حَسَّنْتُ خُلْقَهُ وَ لَمْ اَبْتَلْهُ بِالْبُخْلِ فَاِنّي اُريدُ بِهِ خَيْراً.(1)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- آل عمران، 180.



2- «بحار» ج 71، ص 350.



3- «بحار» ج 71، ص 350.



4- «بحار» ج 71، ص 350.



5- حشر، 9.



امام صادق عليه السلام فرمود: بهترين شما سخاوتمندان و بدترينتان بخيلانند، از اعمال صالحه، نيكي به برادران و كوشش در رفع نياز آنان است، كه اين كوشش دماغ شيطان را به خاك مي مالد، و شما را از آتش جهنم دور و سبب ورود به بهشت است.



امام صادق عليه السلام بعد از اين جملات به مخاطب خود جميل فرمودند اي جميل اين حديث را به ياران شريف خود برسان، جميل به حضرت عرضه داشت: فدايت شوم ياران شريفم كيانند؟ فرمود: آنان كه نسبت به برادران ديني خود نيكوكارند چه در سختي و چه در راحت، سپس فرمود: اي جميل براي آن كه از ثروت و مال بره دارد، رسيدگي به محتاجان كار ساده و آساني است، خداوند متعال در قرآن مجيد، از آنان كه بوقت نداري خود، به ديگران رسيدگي مي كنند تعريف فرموده:

وَيُؤْثُرُونَ عَلي أنْفُسِهِمْ وَلَوْكانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولِئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.(2)



و هر چمند به چيزي نيازمند باشند ديگران را بر خويش مقدم كنند، آنكه خود را از بخل حفظ كند از گروه رستگاران است.



حضرت باقر عليه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله روايت مي فرمايد كه حضرت حق فرمود:

اَلْمَعْرُوفُ هَدِيٌّ مِنّي اِلي عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ، فَاِنْ قَبِلَها مِنّي فَبِرَحْمَة مِنّي، فَاِنْ رَدَّها فَبِذَنْبِهِ حُرِمَها وَ مِنْهُ لامِنّي. وَ اَيُّما عَبْد خَلَقْتُهُ فَهَدَيْتُهُ اِلَي الْاِيمانِ وَ حَسَّنْتُ خُلْقَهُ وَ لَمْ اَبْتَلْهُ بِالْبُخْلِ فَانّيِ اُريدُ بِهِ خَيْراً.(3)



نيكي، هديه اي از جانب من بسوي بنده مؤمن است، اگر بپذيرد به سبب رحمت من پذيرفته، اگر قبول ننمايد بخاطر گناهش آن را نپذيرفته، و اين محروميت از جانب خود اوست نه من، و من هر بنده اي را خلق كنم و او را بسوي ايمان هدايت نمايم و اخلاقش را نيكو گردانم و وي را از بخل حفظ كنم، بحقيقت كه براي او خير خواسته ام.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلّي اللّه عليه و آله: اَلسَّخاءُ شَجَرَةٌ اَصْلُها فِي الْجَنَّةِ وَ هِيَ مُطِلَّةٌ عَلَي الدُّنْيا، مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْن مِنْهَا اجْتَرَّهُ اِلَي الَجَنَّةِ.(4)



رسول خدا صلي اللّه عليه و آله فرمود: سخا درختي است كه ريشه ان در بهشت است و اين درخت تا دنيا كشيده شده، هر كس به شاخه اي از آن چنگ بزند، او را به بهشت خواهد كشيد.

قالَ اَميرُالمْمُؤْمِنيَ عليه السلام لِلْحنِ:يابُنَّيَّ مَاالسَّماحَةُ؟قالَ:الْبَذْلُ فِي الْعُسْرِ وَ الْيُسْرِ.(5)



امير المؤمنين عليه السلام بفرزندش حضرت حسن فرمود: پسرم گذشت و بلند نظري چيست؟ عرضه داشت: بخشش مال به تهيدستان در تنگدستي و دارائي.



در هر صورت حرص ورزي براي جمع مال، و اندوختن ثروت، و بخل داشتن همه و همه بر اساس آيات قرآن و روايات مورث عذاب دردناك و باعث شقاوت و تيره بختي و علّت خشم و غضب الهي است، و جود و سخا و كرم و كرامت و خلاصه گشاده روئي و توجه به فقيران و محتاجان و رفع نياز دردمندان و پاسخگوئي به سئوال سائلان، باعث خوشنودي و رضاي حق، و عامل نجات انسان در دنيا و آخرت و مورث ورود به بهشت عنبر سرشت است.



دوري گزيدن از محتاجان، و در به روي آنان بستن، و خود را از دسترس آنان ممنوع كردن، و نسبت به آنان روي ترش نمودن، و خلاصه طرد و ردّ و منع آنان عملي بسيار زشت، و كاري فوق العاده قبيح، و ايجاد حرمان در وجود خويش از رحمت و احسان الهي است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «بحار» ج 71، ص 351.



2- «بحار» ج 71، ص 350.



3- «بحار» ج 71، ص 351.



4- «بحار» ج 71، ص 353.



5- «بحار» ج 71، ص 353.