بازگشت

كوچك شمردن گناه


گرچه گناهان با توجه به معارف الهيه به كبيره و صغيره، به توسط گروهي از بزرگان تقسيم شده، ولي عده اي از محقّقين از اهل حال معتقدند چون گناه مخالف با حضرت حق است، صغيره بودن آن معنا ندارد، پس هيچ گناهي را نسبت به ذات آن گناه نبايد صغيره دانست، و اصولا اعراض از حضرت محبوب به وسيله گناه كوچك نيست.



قرآن مجيد دستور مي دهد از تمام گناهان چه ظاهري و چه باطني دوري كنيد:

وَ ذَرُوا ظاهِرَ الاِثْمِ وَ باطِنَهُ:(1)



و در آيه ديگر مي فرمايد: به بديهاي ظاهر و باطن نزديك مشويد:

وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ:(2)



اميرالمؤمنين((عليه السلام)) اجتناب از گناه را بهتر از كسب حسنات مي داند.

اِجْتِنابُ السَّيِّئاتِ أوْلي مِنِ اكْتِسابِ الْحناتِ:(3)



حضرت مولا((عليه السلام)) مي فرمايد:

عَجِبْتُ لاِقْوام يَحْتَمُونَ الطَّعامَ مَخافَةَ الأْذي، كَيْفَ لاَ يَحْتَمُونَ الذُّنُوبَ مَخافَةَ النّارِ.(4)



تعجب مي كنم از مردمي كه از ترس ناراحتي و مرض از غذا مي پرهيزند، چگونه از ترس عذاب از گناهان پروا ندارند.



از رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) روايت شده:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. انعام، 120.



2. انعام، 151.



3. «ميزان الحكمة» ج3، ص450.



4. «بحار» ج77، ص103.

إخْذَرْ سُكْرَ الْخَطيئَةِ، فَإنَّ لِلْخَطيئَةِ سُكْراً كَسُكْرِ الشَّرابِ بَلْ هِيَ أشَدُّ سُكْراً مِنْهُ،(1)



از مستي گناه اجتناب كن، كه براي گناه همانند مستيِ شراب مستي است و بي خبري، بلكه حالت بي خبري و مستي كه معلول گناه است از حالت بي خبري از شراب شديدتر است، خداي بزرگ مي فرمايد: كر و گنگ و كورند، پس ايشان به راه هدايت بازنمي گردند.



علي((عليه السلام)) مي فرمايد:

اَلذُّنُوبُ داءٌ، وَ الدَّواءُ الاِْسْتِغْفارُ، وَ الشِّفاءُ أنْ لاتَعُودَ:(2)



گناهان مرض است، استغفار دارو است، و شفاء به اين است كه به گناه بازنگري.



آيات و روايات در باب ذنوب و معاصي آنقدر زياد است كه مجموعه آنها همراه با تفسير و توضيح از چند جلد كتاب تجاوز مي كند. با اين وصف آيا مي توان گناهي را كوچك شمرد؟ كوچك شمردن گناه مرض بسيار خطرناكي است كه انسان را تا پرتگاه سقوز و هلاكت مي كشاند.



حضرت باقر((عليه السلام)) مي فرمايد:

اَلذُّنُوبُ كُلُّها شَديدَةٌ، وَ أشَدُّها ما نَبَتَ عَلَيْهِ اللَّحْمُ وَ الدَّمُ:(3)



تمام گناهان شديد و بزرگ است، و شديدترين آنها گناهي است كه بر آن گوشت و خون برويد.



علي((عليه السلام)) مي فرمايد:

أعْظَمُ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللهِ ذَنْبٌ صَغُرَ عِنْدَ صاحِبِهِ:(4)



بزرگترين گناهان نزد خدا، گناهي است كه به نظر كننده اش كوچك آيد.



و نيز آن حضرت مي فرمايد:

أشَدُّ الذُّنُوبِ مَاسْتَخَفَّ بِهِ صاحِبُهُ:(5)



شديدترين گناهان آن است كه كننده اش آن را سبك بشمارد.



امام صادق((عليه السلام)) مي فرمايد:

إنَّ اللهِ يُحِبُّ الْعَبْدَ أنْ يَطْلُبَ إلَيْهِ فِي الْجُرْمِ الْعَظيمِ، وَ يُبْغِضُ الْعَبْدَ أنْ يَسْتَحِفَّ بِالْجُرْمَ الْيَسيرِ:(6)



خداوند دوست دارد بنده اي را كه از او جهت جرم بزرگش طلب مغفرت كند، و دشمن دارد عبدي را كه گناه مختصرش را كوچك شمارد.



رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) به ابن مسعود فرمود:

لا تُحَقِّرَنَّ ذَنْباً وَ لا تُصَغِّرَنَّهُ، وَ اجْتَنِبِ الْكَبائِرَ، فِإنَّ الْعَبْدَ إذا نَظَرَ إلي ذُنُوبِهِ دَمَعَتْ عَيْناهُ قَيْحاً و زدَماً...:(7)



گناهي را حقير و كوچك مشمار، و از كبائر دوري گزين، به حقيقت كه وقتي عبد در قيامت به گناهانش بنگرد از دو چشمش از شدت ناراحتي چرك و خون سرازير گردد!



رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) مي فرمايد:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. بقره، 18.



2. «ميزان الحكمة»ج3، ص447.



3. «بحار» ج73، ص317.



4. «ميزان الحكمة»ج3، ص453.



5. «ميزان الحكمة» ج3، ص453.

6. «بحار»ج73، ص359.



7. «بحار»ج71، ص182.

إنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَري ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَةً يَخافُ أنْ تَقَعَ عَلَيْهِ، وَ إنَّ الكافِرَ لَيَري ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ ذُبابٌ مَرَّ عَلي أنْفِهِ:(1)



هر آينه مؤمن گناهش را آنچنان مي بيند كه گويي زير تخته سنگي است، مي ترسد كه بر او فرود آيد. و كافر گناهش را چنان مي پندارد كه مگسي است بر بيني اش عبور مي كند.



حضرت مسيح((عليه السلام)) به يارانش فرمود:

إنَّ صِغارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّراتِها مِنْ مَكائِدِ إبْليسَ، يُحَقِّرها لَكُمْ وَ يُصَغِّرُها في أعْيُنِكُمْ فَتَجْمِعُ وَ تَكْثُرُ فَتُحيطُ بِكُمْ:(2)



به حقيقت كه گناهان كوچك و حقير از خدعه هاي ابليس است، آنها را در نظر شما خوار و كوچك مي كند، پس بدين صورت باري سنگين از گناهان جمع مي شود و زياد مي گردد تا جايي كه تمام جوانب وج.د شما را مي گيرد و درهاي رحمت الهي را به روي شما مي بندد.



موسي بن جعفر((عليه السلام)) مي فرمايد:

اَلصَّغائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُرُْقٌ إلَي الْكبائِرِ، وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللهَ فِي الْقَليلِ لَمْ يَخَفْهُ فِي الْكَثيرِ:(3)



گناهان كوچك راهي به سوي گناهان بزرگ است، و كسي كه خدا را در گناهان كم نترسد در گناهان بزرگ نمي ترسد.



اميرالمؤمنين((عليه السلام)) مي فرمايد:

أشَّدُّ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللهِ سُبْحانَهُ ذَنْبٌ اسْتَهانَ بِهِ راكِبُهُ:(4)



سخت ترين گناهان در پيشگاه حق، گناهي است كه انجام دهنده اش آن را سبك بشمارد.

آمرزش من از تو خدا غريب نيست *** از بنده جرم و عفو ز مولا غريب نيست

وهّابي و جوادي و مُعطيّ و دوالمنن *** بنوازي ار به لطف گدا را غريب نيست

افتاده ام به خاك درت از ره نياز *** راهي دهم به عالم بالا غريب نيست

سودي نمي رسد به تو از طاعت كسي *** گر بگذري ز جرمِ بَرايا غريب نيست

از بنده دور نيست كه جرم و خطا كند *** بخشيدن از خداي تعالي غريب نيست

اقرار مي كنم كه گناهان خويشتن *** رحمي كن اي كريم و ببخشا غريب نيست

گر معصيت سزا نبود معصيت مبين *** بيچارگي ببين ز تو اينها غريب نيست

از من غريب نيست كه سوزم در آتشت *** ور تو دهي به نزد خودت جا غريب نيست

از حدّ خود زياده اگر مي كنم طلب *** در حضرت كريم تمنّا غريب نيست

فيض است و درگه تو از اين در كجا رود *** الحاح بر در تو خدايا غريب نيست

درام محبت نبيّ و دگر خاندان او *** گر در جوارشان دهيم جا غريب نيست



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. «ميزان الحكمة» ج3، ص457.



2. «بحار» ج78، ص307.



3. «بحار» ج73، ص353.



4. «ميزان الحكمة»ج3، ص453.

غناي مطلق، فقر مطلق


چه آيه عجيبي است:

اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَي اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ.



بهترين آئينه براي ديدن خود و خدا، براي تماشاي خود كه فقر محضيم و از خود چيزي نداريم، و تماشاي حضرت محبوب كه مستجمع جميع صفات كماليه است.



بهترين دارو براي علاج كبر و عجب، و ريشه كن كردن خوديت و منّيت، و قوي ترين دوا براي معالجه تمام امراض روحي و رواني.



اگر انسان فقر مطلق خود و نيازمندي همه جانبه اش را درك كند، و به غناي مطلق و بي نيازي حضرتش پي ببرد، از رذائل نجات پيدا كرده و به تمام حسنات آراسته مي شود.



در مفهوم آيه شريفه چه حقيقت پرارزشي تذكر داده شده كه موقعيت ما را در عرصه عالم هستي در برابر هستي بخش روشن مي سازد، و بسياري از معماها را مي گشايد و به سئوالات زيادي پاسخ مي گويد.



آري بي نياز حقيقي و قائم بالذات در تمام عالم هستي يكي است، و او خدا است، همه انسانها و تمام موجودات سراپا نيازند و فقر، و وابسته به آن وجود مستقل، كه اگر لحظه اي ارتباطشان قطع شود هيچند و پوچ.



همانگونه كه او بي نياز مطلق است انسانها فقر مطلقند، و همانگونه كه او قائم به ذات است همه مخلوقات قائم به او هستند، چرا كه او وجوديست بي نهايت از هر نظر، و واجب الوجود در ذات و صفات.



با اين حال او چه نيازي به عبادت ما ممكن است داشته باشد؟ مسئله نياز در پيشگاه او نيست، اين ما هستيم كه از طريق عبادت و اطاعت او، راه تكامل را مي پيمائيم و به آن مبدأ بي پايان فيض در پرتو عبوديتش لحظه به لحظه نزديك تر مي شويم، و از انوار ذات و صفاتش بهره مي گيريم.



و در حقيقت آن آيه توضيحي است براي آيات قبل كه فرمود:

ذلِكُمْ اللّهُ رَبَّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ.



اين است خداوند، پروردگار شما، كه مالكيت و حاكميت در جهان هستي مخصوص او است و ديگران حتي به اندازه پوسته نازك هسته خرما از خود چيزي ندارند.



بنابراين انسانها نيازمند به او هستند و نه غير او، لذا هرگز نبايد سر تعظيم و تسليم بر آستان غير او بگذارند، و رفع نيازمندي خود را از غير او بطلبند، كه آنها نيز همه مانند خودش نيازمند و محتاجند، حتي بزرگداشت پيامبران الهي و پيشوايان حق بخاطر آنست كه فرستادگان و نمايندگان اويند نه اين كه از خود استقلال دارند.



بنابراين او هم «غني» است و هم «حميد» يعني در عين بي نيازي آنقدر بخشنده و مهربان است كه شايسته هرگونه حمد و سپاسگذاري است، و درعين بخشندگي و بنده نوازي از همگان بي نياز مي باشد.



توجه به اين واقعيت دو اثر مثبت در انسانهاي مؤمن مي گذارد، از يك سو آنها را از مركب غرور و خودخواهي و طغيان پياده مي كند، و به آنها هشدار مي دهد كه چيزي از خود ندارند، كه به ان ببالند، هرچه هست امانت هاي پروردگار نزد آنهاست.



و از سوي ديگر دست نياز به درگاه غير او دراز نكنند، و طوق عبوديت غير اللّه را برگردن ننهند، از رنگ همه تعلقات آزاد باشند تا همگان غلام همتشان گردند.



مؤمنان با اين ديد و جهان بيني هر چه در عالم مي بينند از پرتو وجود او مي دانند، و هرگز توجه به اسباب، آنها را از مسبب الاسباب غافل نمي كند.



تمام موجوداتي كه در اين جهان مي بينيم همه روزي معدوم بوده اند، سپس لباس وجود بر تن كرده اند، و يا به تعبير دقيق تر روزي هيچ نبوده اند و سپس وجود شده اند، اين دليل برآنست كه آنها «معلول» وجود ديگري هستند و از خود هستي ندارند.



و مي دانيم هر وجود معلولي وباسته و قائم به «علت» خويش و سراپا نياز و احتياج است، و اگر آن علت نيز معلول علّت ديگري باشد او هم به نوبه خود محتاج و نيازمند خواهد بود، و اگر اين امر تا بي نهايت تسلسل پيدا كند مجموعه اي از موجودات نيازمند و فقير خواهيم داشت، مسلم است كه چنين مجموعه اي هرگز وجود نخواهد يافت، چرا كه بي نهايت نياز، نياز است، و بي نهايت فقر، فقر، هرگز از بي نهايت صفر عددي بوجود نمي آيد و از بي نهايت وابسته استقلالي حاصل نمي شود.



از اينجا نتيجه مي گيريم كه سرانجام بايد به وجودي برسيم كه قائم به ذات است، و مستقل از تمام جهات، و علت است و معلول نيست و او واجب الوجود است.



در اينجا اين سؤال پيش مي آيد كه چرا در اين آيه تنها سخن از انسانها و نياز آنان به اللّه است؟ در حالي كه فقر جنبه عمومي در عالم هستي است؟ پاسخ اينست كه اگر انسان كه گل سرسبد موجودات اين جهان است سراپا نياز به اوست، حال بقيه موجودات روشن است و به تعبير ديگر بقيه نيز در علت فقر كه همان امكان وجود است با انسان شريكند.



سخن از خصوص انسان بخاطر اين است كه هدف اين بوده كه انسان را از مركب غرور پياده سازد و به نيازش در همه حال و در همه چيز و در همه جا به خدا توجه دهد، همان توجهي كه ريشه اصلي صفات فضيله وملكات اخلاقي است، همان توجهي كه رمز تواضع،ترك ظلم و ستم، ترك غرور و نخوت، ترك بخل و حرص و حسد است، و انگيزه تواضع در برابر حق مي باشد.(1)



آري توجه به اين آيه شريفه، انسان را در همه امور و در تمام شئون متوجّه حضرت حق مي كند، و حداقل منفعت فهم عمق اين جملات نوراني خروج از تاريكي كبر در برابر غني مطلق و ورود به درياي نور فروتني و تضرع و زاري و توسّل و توكل به حضرت بي نياز جلّ و علاست.



من نمي دانم آنان كه دچار گناه بسيار بزرگ تكبر و غرور و خودبيني هستند علّت حقيقي و فلسفه واقعي اش در وجودشان چيست؟ حس مي كنند در ابتداي امر معدوم نبوده، و زماني بصورت خاكي زير پاي گذشتگان نرم نشده اند؟



اول كارشان نطفه و در آخر جيفه بدبو و گنديده اي در خانه قبر نيستند؟ وجود و هستي آنان قائم به خود است، قدرت و ثروت وعلم و نيروهاي ديگر آنان بالاستقلال از آنهاست؟



از ازل بوده اند و تا ابد خواهند بود، محكوم قدرتي مافوق قدرت خود نيستند؟ موجودي ثابت ولايتغير و حاكم بر تمام حوادث و مشرف بر تمام حقايقند؟



نه اينطور نيست، انسان زماني نبوده، به اراده قادري حكيم از نيستي به هستي آمده، چند روزي در حاليكه در برابر تمام نظامات هستي محكوم است مهمان اين سياره خاكي است، سپس به علّت پيري و هزار درد از اين خانه رخت بر مي بندد، جسمش به گور مي رود و روحش در برزخ در گرو اعمال و رفتار و اخلاقش خواهد رفت، چون اول و وسط و آخرش چنين است و بوئي از استقلال و آزادي ندارد و اندك آزاديش براي اجراي اوامر و نواهي خدا، و رسيدن به مقام قرب و وصال است، بر او تكبر نيامده، و خودبيني و عجب پسنديده نيست.



كبريائي حق وجود مقدسي است كه در تمام شئون وجودي خودغني مطلق و ذاتي قائم بذات خود است، اين ضعيف ناتوان، و اول نطفه و آخر جيفه و به تعبير قرآن كريم اين فقير و نيازمند و اين مسكين و محتاج و اين مستكين و ضعيف بايدبا عبادت و اطاعت و بندگي و توكل در حوزه هدايت و صراط مستقيم حركت كند، تا به سعادت دنيا و آخرت برسد، و رضا و خشنودي حضرت حق را همراه با جنت نعيم او در جهان آخرت و صبح قيامت بدست آورد.



اين ضعيف خاك نشين، و اين گداي مستمند، و اين دردمند محتاج مگر در قرآن مجيد درباره متكّبرين نخوانده:

اَلَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْويً لِلْمُتَكَبَّرينز.(2)



آيا جهنّم جايگاه متكبرين نيست؟

قيلَ ادْخُلُوا اَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبَّرينَ.(3)



به آنان گفته مي شود داخل درهاي جهنم شويد، در آنجا دائمي و هميشگي هستيد، پس جهنم جايگاه بدي براي اهل كبر است.



اينان در فرمايشات انبياء و ائمه نخوانده اند كه: تكبر صفت بسيار زشتي است، و متكبر در حقيقت كافر به حق و فاقد شخصيت و ارزش است.



در خطبه قاصعه حضرت امير المؤمنين عليه السلام است:

اَوَّلُ مَنْ تَكَبَّرَ اِبْليسُ، وَ اِنَّ الْمُتَكَبَّرَ مَلْعُونٌ غاصِبٌ حَقَّ اللّهِ.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «تفسير نمونه» ج 18، ص 220.



2- زمر، 60.



3- زمر، 72.



اول كسيكه نسبت به خواسته حق گردنكشي كرد ابليس بود، به حقيقت كه متكبر در برابر حق ملعون و غصب كننده حق خداست.



از رسول با كرامت اسلام روايت شده:

يا اَباذَر اَكْثَرُ مَنْ يَدْخُلُ النّارَ الْمُتَكَبَّرُونَ.



اي ابوذ بيشتر كساني كه وارد جهنم مي شوند و به عذاب ابد خدا دچار مي گردند متكبرين هستند.



در مواعظ حضرت صادق عليه السلام است:

وَ مَنْ ذَهَبَ يَري اَنَّ لَهُ عَلَي الْآخَرِ فَضْلا فَهُوَ مِنَ الْمُتَكَبَّرينَ.



و آن كس كه خود را برتر از ديگران ببيند پس او از اهل كبر است.



در روايات اهل بيت است:

اِنَّهُ لايَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ في قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّة مِنَ الْكِبْرِ.



وارد بهشت نمي شود كسيكه در دلش به وزن ذره اي كبر باشد.



از حضرت سجاد عليه السلام است:

عَجَباً لِلْمُتَكَبَّرِ الْفَخُورِ الَّذي كانَ بِالْاَمْسِ نُطْفَةً وَ هُوَ غَداً جيفَةٌ.



تعجب است از متكبر فخرفروشي كه ديروز نطفه نجس بدبو بوده، و فرداي روزگار جيفه اي گنديده در ميان گور است.



امام صادق عليه السلام به يارانش سفارش مي فرمود:

اِيّاكُمْ وَ الْعَظَمَةَ وَ الْكِبْرِ، فَاِنَّ الْكِبْرَ رِداءُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَمَنْ نازَعَ اللّهَ رِداءَهُ قَصَمَهُ اللّهُ وَ اَذَلَهُ يَوْمَ الَقِيامَةِ.(1)



از خود بزرگ بيني و كبر دوري جوئيد، كبريائي مخصوص خدا است، هر كسي در اين صفت خود را روبروي حضرتحق قرار دهد، خداوند او را مي شكند و در قيامت ذليل و بيچاره وارد محشرش مي نمايد.



فيض بزرگوار مي فرمايد:

اي خنك آن نيستي كه دعوي هستي كند *** با كمال عجز اظهار زبردستي كند

چون درآيد از ره معني بر اوج معرفت *** در حضيض جهل معني افتد و پستي كند

هست ان دارد كه هست بخش هر هستي است او *** غير او را را كي رسد كو دعوي هستي كند

نيست هستي در حقيقت جز خداي فرد را *** مستش ار دعوي كند هستي ز سر مستي كند

آن زبردست است كه قوت نهد در دستها *** آن كه زور از خود ندارد چون زبردستي كند

رفعت آن دارد كه جز او جمله در فرمان اوست *** هر كه فرمانبر بود ناچار او پستي كند

جاهلست آن مست غفلت كو كند دعوي هوش *** دعو هوش آن كند كز عشق او مستي كند

آن نفس هوشيار مي گردم كه گردم مست او *** مست حق در يك نفس هوشياري و مستي كند

مست، مست حق بود هشيار هشيار خدا *** غير اين دو گر كند دعوي بد مستي كند

مروم با پاي دل تا دست در زلفش زنم *** اين دل من بهر من پائي كند دستي كند

در كف فيض آيد از آن مايه هر عقل و هوش *** از نشاط و خرمي ناخورده مي مستي كند



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- روايات باب كبر در «بحار» 78، و «اصول كافي» ج 2، و «مستدرك سفينه» ج 9 ص 5 به بعد است.



صفحه 90