بازگشت

مداومت بر گناه


گناه و معصيت معلول و محصول تخلّف از فرامين و دستورات حضرت حق و انبيا و ائمه و اولياء الهي است. گناه آتشي است كه با دست خود انسان بر خرمن فضائل و حسنات و حالات ملكوتي و احوالات ربّاني اش مي افتد. گناه همچون خوره اي است كه از بر ريشه انسانيت مي افتد و تا از پاانداختن درخت كرامت از پا نمي نشيند. انبياء و اوليا از هر نوع گناهي اعم از كبيره و صغيره مردم را نهي مي كردند و به گناهان بزرگ وعده حتمي عذاب مي دادند.



گناهكار مسرف بر نفس است و خداوند مردم مسرف را دوست ندارد:

وَ لا تُسْرِفُوا إنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ:(1)



و اسراف نكنيد كه خداوند به طور قطع مسرفان را دوست ندارد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. انعام، 141.



مسرف كه طبلي توخالي، و اعمال و اخلاقش شيطاني، و رفتار و اطوارش حيواني، و غير پوكي و پوچي ندارد، از هدايت حق تا زماني كه آلوده به گناه است محروم و بي بهره مي باشد.

إنَّ اللهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ:(1)



خداوند مردم مسرف بسيار دروغگو را هدايت نمي كند.



بزرگان دين همچون شهيد ثاني و شيخ بهائي و امثال اين دو بزرگوار در كتب فقهي و ديني خود، بر اثر آيات و روايات، خطرات سنگين گناه را بازگو كرده و مردم را از كبيره و صغيره آن نهي كرده اند.



اين مسائل وقتي است كه انسان پافشاري و اصرار و مداومت بر گناه نداشه باشد، ولي زماني كه در عرصه مدامت بيفتد خطر همه جانبه مي شود تا جايي در تمام روزنه هاي رحمت به روي انسان بسته گشته و عذاب ابد براي آدمي مهيّا مي گردد.

بَلي مَنْ كبَ سَيِّةً وَ أحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَاُولئِكَ أصْحابُ النّارِهُمْ فيها خالِدُونَ:(2)



آري هر كس اعمال زشت اندوخت، و خطاهايش همه جوانب وجود او را گرفت، چنين كس اهل دوزخ است و برا هميشه در آن آتش ماندني است.



نجات براي كساني است كه از گناه و اصرار و مداومت بر آن دست بردارند و به گفته قرآن مجيد وروايات به توبه حقيقي كه همان ترك گناه و تدارك و جبران كمبودهاي عبادتي گذشته است برخيزند.

وَ الدَّينَ إذا فَعَلُوا فاحِشَةً أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللهَ فَاسْتَغْفِرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ اللهُ و َلَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ. اُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الأْنْهارُ خالِدينَ فيها وَ نِعْمَ أجْرُ الْعامِلينَ:(3)



مردم نيك و پرهيزكار آناني هستند كه هرگاه كار ناشايسته اي از ايشان سرزند و ستمي بر خويش كنند، خدا را به ياد آرند و از گناه خويش توبه و استغفار نمايند، كه مي دانند جز حضرت محبوب هيچ كس نمي تواند گناه انسان را ببخشد، و آنان هستند كه اصرار بر كار زشت نكنند، چون به زشتي و ضرر معصيت آگاهند. آنها هستند كه پاداش عملشان آمرزش پروردگار است، و باغهايي كه از زير درختان آنها نهرها جاري است، در آن بهشتها هميشگي و جاويدند و چه نيكوست پاداش نيكوكاران.

اساس راه دين را بر ادب دان *** مقرّب از ادب گشتند مردان

ادب شد اصل كار و وصل و هجران *** هم او شد مايه هر درد و درمان

نشايد بي ادب اين ره بسر برد *** نشايد هيچ كس را داشتن خُرد

به چشم حرمت و تعظيم در پير *** نگه كن در همه كاين هست توقير

به روزي هر كه باشد مهتر از تو *** چنان مي دان كه هست او بهتر از تو

به جان مي كوش در تعظيم هر پير *** كه تا در دل نيابي زحمت از پير

ادب با خالق و خلقان نگه دار *** كه تا كشت اميدت بر دهد بار

نگهدار ادب شو در همه حال *** كه تا مقبول باشد از تو اعمال

چو اعمال تو با آداب باشد *** تو را صدگونه فتح الباب باشد

هميشه بي ادب مهجور باشد *** مدام از حضرت حق دور باشد

عمل چون با ادب هميار باشد *** عمل از نزد حضرت بار نبود

به ترك يك ادب محجوب گردي *** يقين با صد هنر معيوب گردي

چو باشي با ادب يابي معاني *** چو باشي بي ادب زو باز ماني

ادب آمد در اين ره اصل هر كار *** همي گويم ادب زنهار زنهار

نگهدار ادب شود در همه حال *** كه تا مقبول باشد از تو اعمال

چو اعمال تو با آداب باشد *** تو را صد گونه فتح الباب باشد

هميشه بي ادب مهجور باشد *** مدام از حضرت حق دور باشد

عمل چون با ادب هميار نبود *** عمل را نزد حضرت بار نبود

به ترك يك ادب محجوب گردي *** يقين با صد هنر معيوب گردي

چو باشي با ادب يابي معاني *** چو باشي بي ادب زوباز ماني

ادب آمد در اين ره اصل هر كار *** همي گويم ادب زنهار زنهار



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. مؤمن، 28.



2. بقره، 81.



3. آل عمران، 135 ـ 136.

موقعيت دعا در عرصه گاه حيات انسان


انسان در هر موقعيتي كه باشد، و در هر مكانت و منزلتي كه قرار بگيرد، در هيچ شأني از شئون حيات بي نياز از حضرت بي نياز نمي شود.



در راحت و رنج، در خوشي و ناخوشي، درسلامت و مرض، در جواني و پيري، در امنيت و ناامني به سلسله امور و مسائلي برخورد مي كند كه وي را در مشكل و بن بست قرار مي دهد، و با حوادثي روبرو مي گردد كه زندگي را در كامش از هر زهري تلخ تر مي كند، كه راهي براي خروج از بن بست و تبديل تلخي به لذت جز دعا و عرض نياز به حكيم علي الاطلاق و طبيب دردمندان و حلال مشكلات در پيش پاي زندگيش نيست.



مشكلات و تلخي ها، آلام و اسقام، سختي ها و مشقات، شاه و گدا، عالم و جاهل، عارف و عامي، شهري و دهاتي، غني و فقير، پير و جوان، مريض و سالم نمي شناسد، برنامه هائي است كه گريبان هر انساني را مي گيرد و براي رهائي از آنها گاهي راهي بجز دعا نيست، زيرا غير حضرت حق از حل آن عاجز، و جز دست قدرت او گره گشائي در آن زمينه ها وجود ندارد.



در كنار بعضي از گرفتاريها كه راه حلّي جز دعا ندارد، اگر تكبر از دعا شود، هلاكت ابدي انسان حتمي است.



دعاي نيازمند به درگاه بي نياز، و درخواست دردمند به پيشگاه طبيب هستي، و عرض حاجت حاجتمند به پيشگاه مولاي موجودات و وليّ آفرينش به اندازه اي محبوب است كه آيات قرآن مردم را به اين معنا فراخوانده، و دعا را از عبادات پرفيض دانسته، و متكبّر از آن را مستحقّ عذاب معرفي كرده است.



روايات بسيار مهمي در كتب روائي در باب دعا در فصول مختلفه وارد شده، كه تنها كتاب با عظمت كافي شريف به شصت فصل ان اشاره دارد، و اين از باب اهميتي است كه دعا در نزد حق و انبيا و ائمه طاهرين دارد.



حال دعا و گريه و زاري در دعا و بعبارت ديگر اتصال موجودي ناچيز و بلكه معدومي سيه رو به منبع فيض هستي از بهترين حالات و خوش ترين لحظات حيات آدمي است.



البته اين معنا را بايد توجه داشت كه هر دعائي قابل استجابت نيست، دعائي از جانب حضرت محبوب مستجاب مي شود كه تمام شرايط لازم در آن جمع باشد.



شرايط دعاي قابل استجابت در قرآن مجيد و روايات و احاديث ذكر شده، چنانكه خواستيد به آيات و روايات بخصوص روايات كتاب باعظمت كافي مراجعه نمائيد.



گاهي شرايط استجابت جمع است، ولي جوابي از جانب محبوب نمي رسد، در اين وقت هرگز نگران نشويد، كه آنچه را در دنيا مستجاب نمي كنند، در آخرت به اجابت مي رسانند، زيرا دوست ندارند آنچه به دعا كننده مي رسد اندك باشد، و چه بسار دعاكنندگاني كه دعايشان در دنيا مستجاب شد، چون به آخرت قدم گذارند و اجابت دعاهاي مستجاب نشده در دنيا را در عالم آخرت ببينند، آرزو كننداي كاش تمام دعاهاي ما در آخرت مستجاب مي شد.



دعا در زندگي چه در سازندگي ظاهر حيات، چه در ساختن باطن حيات آنقدر اهميت دارد، كه تمام انبياء الهي و ائمه طاهرين و اوليا و عاشقان و عارفان و مشتاقان به اين حقيقت در تمام شئون زندگي و بلكه در تمام لحظات حيات پيوند قلبي و عملي و حالي داشتند.



به قسمتي از آيات كتاب حضرت حق در امر به دعا و نقل دعاي دعاكنندگان و نيز پاره اي از روايات مهم در خصوص دعا در سطور زير توجه نمائيد:

وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(1)



و چون بندگانم مرا از تو پرسند، پس من آنان نزديكم دعاي دعا كننده را به وقت دعا اجابت مي كنم، پس بايد مرا استجابت كنند و مؤمن به من شوند، باشد كه در راه رشد افتد.

اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفيَةً إنَّهُ لايُحِبُّ الْمُعْتَدينَ.(2)



پروردگارتان را به تضرع و پنهاني بخوانيد، خداوند جهان دوست ندارد مردمي كه پاي از حدود حق فراتر بگذارند.

وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ.(3)



و او را از راه بيم و اميد بخوانيد به حقيقت كه رحمت او به نيكوكاران نزديك است.



آري او را بخوانيد كه زمينه هاي دور شدن شما را از عذابي كه مي ترسيد از شما دور كند، و وسائل استحقاق شما را براي ورود به بهشتي كه به آن اميد داريد فراهم آورد.



بخواهيد كه قلب شما را نسبت به هر گناهي از تنفر و خشم پر كند تا ربط شما به گناه قطع گردد، و لذت و شيريني عبادت و اطاعت و خدمت به مردم را به شما بچشاند، تا به هر عبادتي كهزمينه ساز ورود به بهشت است روي آوريد.

قُلِ ادْعُوا اللّهَ أوِادْعُوا الرَّحْمنَ أيّاً مّا تَدْعُو فَلَهُ الْأسْماءُ الْحُسني.(4)



بگو خدا را به اسم اللّه يا رحمن، هر كدام كه خواستيد بخوانيد، پس او را اسماء حسني است.



به هر نامي كه ميل شما بود، حضرتش را بخوانيد، و درد خود را با او در ميان گذاريد كه او دعاي شما را به اجابت نزديك مي كند.

وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أسْتَجِبْ لَكُمْ إنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ.(5)



و گفت پروردگار شما، بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را، بحقيقت آنان كه از دعا در پيشگاه حضرت حق تكبّر كنند، به همين زودي با حالت ذلت قدم در جهنم گذارند.



آدم عليه السلام همراه همسرش چون از بهشت رانده شد، و به درد مهجوري و محروميت از فيوضات معنوي ومادي دچار شد، از پي الهام حضرت محبوب، براي نجات از آن مشكل و سختي چارهاي جز دعا نديد، به پيشگاه حضرت ربّ العزه عرضه داشت:

رَبَّنا ظَلَمْنا أنْفُسَنا وَ إنْ لَْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ.(6)



پروردگارا، بر خود ستم روا داشتيم اگر ما را نبخشي و بر ما رحمت نياوري بدون شك از زيانكارانيم.



چون با تضرع و زاري و ذلت و خواري و خشوع و خضوع به دعا برخاست دعايش را به اجابت رساندند، تقصيرش را بخشيدند و رحمت واسعه نصيبش نمودند:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 186.



2- اعراف، 55 - 56.



3- اعراف، 55 - 56.



4- اسراء، 110.



5- مؤمن، 60.



6- اعراف، 23.

فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَات فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(1)



پس آدم از پروردگارش جهت راهيابي به بارگاه قدس و ميدان رحمت و عرصه گاه رأفت كلمات را فرا گرفت از پس آن كلماتتوبه او را پذيرفت بدرستي كه حضرت حق توبه پذير مهربان است.



حضرت فيض در تفسير پرقيمت صافي از كتاب كافي از حضرت باقر يا حضرت صادق عليهما السلام در بيان كلمات نقل مي كند كه عبارت بود از :

لا إلهَ إلّا أنْتَ سُبْحانَكَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً و ظَلَمْتُ نَفْسي فَتُبْ عَلَيَّ فَاغْفِرْلي وَ أنْتَ خَيْرُ الْغافِرينَ.



لاإلهَ إلّا أنْتَ سُبْحانَكَ الّلهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسي فَاغْفِرْلي وَ ارْحَمْني إنَّكَ أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمينَ.

لا إلهَ إلّا أنْتَ سُبْحانَكَ الّلهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسي فَتُبْ عَلَيَّ إنَّكَ أنْتَ التَّوَّابُ الرِّحيمُ.(2)



اري بدينگونه حضرت حق را خواند، و به پيشگاه مبارك محبوب با اين كلمات روي نياز آورد، و از اجابت آن جناب دعايش قبول افتاد و دوباره به حريم حرم دوست راه يافت.



اين فقير دل شكسته، و از راه حضرت دوست مانده با كمال عجز و انكسار به دربار رحمتش عرضه داشته ام:

به وصلت دردم ار درمان نگردد *** مرا مشكل دگر آسان نگردد

دوائي بر علاج درد من نيست *** اگر عشقم دواي جان نگردد

هر آنكو شد مقيم محفل عشق *** چرا او بي سر و سامان نگردد

ز عشقت هر كه نوشد جرعه اي مي *** چرا مدهوش و جاويدان نگردد

هرآنكو در طواف كويت آيد *** چرا چون چرخ سرگردان نگردد

بقا هرگز نيابدعاشق مست *** اگر قرباني جانان نگردد

نيابد قرب هر كو هست با خويش *** نيابد جان اگر قربان نگردد

نبيند روي جانان هم چو مسكين *** اگر دل در رهش حيران نگردد



موسي و هارون براي نجات از مشكلاتي كه فرعون براي آنان و مردم و مملكت بوجود آورده بود به پيشگاه حضرت رب الارباب به دعا برخاستند و حضرت محبوب درخواست آن دو نفر بنده خالص را به اجابت رساند.

قالَ قَدْ اُجيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقيما وَلا تَتَّبِعانِ سَبيلَ الَّذينَ لايَعْلَمُونَ.(3)



خداوند به هر دو نفر فرمود: خواسته شما به اجابت رسيد، پس در راه حق ثابت قدم باشيد، و راه نادانان را پيروي منمائيد.



قرآن مجيد در ايات 191 تا 194 سوره آل عمران دعاهائي بس پرقيمت و با حال از اولياء خدا و مردم مؤمن نقل مي كند، سپس اجابت آن دعاها را اعلام مي فرمايد، متن آن آيات به فارسي به شرح زير است:



آنان كه خداي را ايستاده و نشسته و بر پهلوشان ياد مي كنند، و در آفرينش اسمانها و زمين انديشه مي نمايند: پروردگار ما اين پنه گاه آسمانها و زمين را باطل نيافريدي، از هر عيب و نقصي منزّهي، پس ما را از عذاب آتش در پناه امن وامانت نگاهدار.



پروردگار ما، بحقيقت كه تو هر كس را وارد آتش كني به خواري و ذلّت افكنده اي، و بر ستمكاران هيچ ياور و ياري نيست.



پروردگارا بدرستي كه ما شنيديم نداكننده اي ندا مي كرد از براي ايمان كه به پروردگارتان ايمان آوريد، پس ما ايمان آورديم، الهي بدينجهت ما را از گناهان بيامرز، و بديهاي ما را بپوشان و ما را همراه نيكان بميران.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 37.



2- «مفتاح الفلاح»، 16.



3- يونس، 89.



خداوندا آنچه را بر رسولانت وعده دادي به ما مرحمت فرما و روز قيامت ما را دچار ذّلت و خواري مگردان، به حقيقت كه تو خلاف وعده نمي كني.

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أنّي لاأُضيعُ عَمَلَ عامِل مِنْكُمْ مِنْ ذَكَر أوْاُنْثي.(1)



پس تمام آن دعا را پروردگار به نفع ايشان اجابت فرمود، كه ضايع نمي كنم زحمت كاركنان شما را از مرد و يا زن.



رسول خدا صلي اللّه عليه و آله در جنگ بدر عدّه و عدّه خود را از دشمن بسيار كمتر ديد.



ظاهر برنامه شكست ارتش اسلام را نشان مي داد، آن حضرت همراه با دوستان و يارانش دست نياز به درگاه بي نياز برداشتند و به محضر حضرت ربّ العّزه عرضه داشتند: اگر ما در اين جنگ قرين شكست شويم، از اين پس احدي در روي زمين روي عبادت به سويت نخواهد آورد.

إذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أنّي مُمِدُّكُمْ بِألْف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ.(2)



هنگامي كه با زاري و تضرع و انابه و استغاثه به پيشگاه پروردگارتان شتافتيد پس خداوند مهربان دعايتان را مستجاب كرد، كه من به هزاري از ملائكه از پي هم درآيندگان به نيرو و قدرت شما اضافه مي كنم.



يوسف عزيز در تاريك خانه زندان به محضر مبارك حضرت ربّ الارباب عرضه داشت:

رَبَّ السَّجْنُ أحَبُّ اِلَيَّ مِمَا يَدْعُونَني إلَيْهِ وَ إلّا تَصْرِفْ عَنّي كَيْدَهُنَّ أصْبُ إلَيْهِنَّ وَ أكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ.(3)



پروردگارم، زندان از آن گناهي كه مرا به آن دعوت كردند براي خوش تر است، اگر مكر اينانرا از من مگرداني بسويشان ميل كرده از گروه جاهلان مي شوم.

فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ كَيْدَهُنَّ إنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.(4)



خداوند دعاي بنده پاكش يوسف را به اجابت رساند و مكر آن حيله گران را از وي بگرداند، به حقيقت كه خداوند شنواي دانا است. ححح

وَ نُوحاً إذْ نادي مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ.(5)



و نوح به هنگامي كه از پيش دعا كرد، پس دعايش مستجاب كرده و او و اهلش را از اندوه بزرگ نجات داديم.

وَ أيُّوبَ إذْنادي رَبَّهُ أنّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمينَ.فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُر وَ آتَيْناهُ أهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْري لِلْعابِدينَ.(6)



و ايوب به وقتي كه پروردگارش را خواند، كه الهي به من رنج و مصيبت و مشقت و ناراحتي رسيده و تو رحم كننده ترين رحم كنندگاني. پس دعايش را مستجاب كرديم، و آنچه آزار و زحمت با او بود برداشتيم و اهل او و مانندشان را كه از دست داده بود از باب رحمت خود به او برگردانديم و داستانش را يادآور واقعيتي الهي براي بندگان قرار داديم.



اين عاجز وامانده، و افتاده درمانده به نزديكي غروب آفتاب بيست و پنجم ماه صفر برابر با 12 شهريور هزار و سيصد و هفتاد كه اين طور را مي نوشتم به محضر مبارك حضرت محبوب عرضه داشتم:

اگر از دل به حق آهي برآيد *** زمان غصه و محنت سرآيد

تمام مشكلات جان شود حل *** اگر وقت سحر دل بر درآيد

به عجز و لابه افغان و زاري *** تمام حاجت سائل برآيد

ببيني شاهد جان را برابر *** اگر دل در حريمش مضطر آيد

بسر من دارم از لطف وي افسر *** به غير اين چگونه باور آيد

عنايت كن غريبم بي نوايم *** كه دل سوي تو با چشم ترآيد

چه خوش باشد به وقت مرگ مسكين *** به بالين سر تو حيدر آيد



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- آل عمران، 195.



2- انفال، 9.



3- يوسف، 33.



4- يوسف، 34.



5- انبياء، 76.



6- انبياء، 83 - 84.



از دعاي يونس كه در تاريكي هاي دريا در شكم ماهي گرفتار بود و راه حلّي جز دعا نداشت بدينگونه در قرآن مجيد ياد مي كند:

وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَي فِي الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ(1)



و صاحب ماهي چون خشمناك از منطقه خود برفت، پس به گمان اينكه بر او تنگ نخواهيم گرفت، ولي به تنگ نخواهيم گرفت، ولي به تنگي درافتاد، در آن گرفتاري در تاريكي ها فرياد كرد: كه خدائي جز تو نيست، از هر عيب و نقصي منزهي، من از ستمكارانم. پس دعايش را اجابت كرديم و او را از غم واندوه نجات داديم و اين چنين مردم مؤمن را به وقت روي آوردن به دعا نجات مي دهيم.



زكريا به وقت پيري از نداشتن فرزند در اندوه عجيبي به سر مي برد، حل اين مشكل رنج دهنده را جز از طريق دعا نديد، به پيشگاه حضرت حق روي آورد.

وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَي رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِي فَرْداً وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَي وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ(2)



و زكريا چون به درگاه ما ناله كرد: پروردگارم مرا تنها وامگذار كه تويي بهترين وارثان. دعايش را مستجاب كرديم، يحيي را در سنّ پيري به او بخشيدم و همسرش را براي او شايسته پرورش يحي قرار داديم، بحقيقت كه آنان در انجام خوبيها اهل شتاب و سرعت بودند، و ما را از راه بيم و اميد مي خواندند و براي ما بندگان خاشعي بودند.



اين بود آياتي كه به دعا امر داشت و آياتيت كه دعاي دعاكنندگان را همراه با اجابت يادآوري كرد، و ضرورت دعا و نيايش و درخواست حل مشكلات را از حضرت حق نشان داد. آري تمام انسانها به دعا نيازمندند، چرا كه در زندگي همه آنان مشكلات و بن بست هائي پيش مي آيد كه راه حلّي جز دعا و نيايش ندارد.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّي اللّه عليه وآله:اَلدُّعاءُ جُنْدٌ مِنْ أجْنادِاللّهر مُجَنَّدٌ يَرُدُّ الْقَضاءَ بَعْدَ أنْ يُبْرَمَ.(3)



رسول خدا صلي اللّه عليه و آله فرمود: دعا سپاهي از سپاهيان مجهّز حضرت حق است و به اندازه اي قدرت دارد كه قضاي محتوم را دفع مي كند.

وَ قالَ:الدُّعاءَ بَيْنَ الْأذانِ وَالْإقامَةِ لايُرَدُّ.(4)



و نيز آنحضرت فرمود، دعا بين اذان و اقام در طريق استجابت است و از جانب حق مردود نمي شود.

وَ قالَ:الدُّعاءُ سِلاحُ الْمُؤْمِنِ.(5)



و نيز آن حضرت فرمود: دعا اسلحه مؤمن است.

وَقالَ:الدّاعي وَ الْمُؤَمِنُ فِي الْأجْرِ شَريكانِ.(6)



و نيز آنجناب فرمود: آن كه دعا مي كند و آن كه آمين مي گويد در پاداش شريكند.

وَ قالَ:الدُّعاءُ مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ، وَ الْوُضُوءُ مِفْتاحُ الصَّلاةِ،وَ الصَّلاةُ مِفْتاحُ الْجَنَّةِ.(7)



و رسول خدا فرمود: دعا كليد رحمت، و وضو كليد نماز و نماز كليد بهشت است.

وَقالَ: الدُّعاءُ هُوَ الْعِبادَةُ.(8)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- انبياء، 87 - 88.



2- انبياء 89 - 90.



3- «نهج الفصاحة»، 331.



4- «نهج الفصاحة»، 331.



5- «نهج الفصاحة»، 331.



6- «نهج الفصاحة»، 331.



7- «نهج الفصاحة»، 331.



8- «نهج الفصاحة»، 332.



دعا همان عبادت است.

وَقالَ: الدُّعاءُ يَرُدُّ الْبَلاءَ.(1)



دفاع دافع بلا است.

وَقالَ:الدُّعاءُ يَرُدُّ الْقَضاءَ.(2)



دعا دفع كننده قضاست.

وَقالَ: الدُّعاءُ يَنْفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا لَمْ يَنْزِلْ، فَعَلَيْكُمْ عِبادَاللّهِ بِالدُّعاءِ.(3)



دعا درباره آنچه بسرتان آمده و نيامده نافع است، بندگان حق در هر برنامه اي برشما باد به دعا.

وَقالَ: الدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ.(4)



دعا مغز عبادت است.



صاحب رساله نور علي نور كه در مقدمه مفتاح الفلاح چاپ شده درباره دعا مي فرمايد:



دعا كليد عطاء و وسيله قرب الي اللّه تعالي و مخ عبادت و حيات روح است روح حيات است.



دعا كوبه باب رحمت رحيميه، و سبب فتوح بركات شرح صدر، و نور و ضياي سّر است.



دعا موجب رسوخ حبّ ذكر الهي در دل و منزّه نفس از رين شواغل است. دعا توشه سالكان حرم كبرياي لايزال و شعار عاشقان قبله جمال و دثار عارفان كبعه جلال است.



دعا سير شهودي و كشف وجودي اهل كمال و تنها رابطه انسان با خدايا متعال است.



دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت، و ولوج به ملكوت عزت است.



دعا مرقات ارتقاي انسان به مقام ولايت، و رفرف اعتلاي وي به مرتبت خلّت است.



دعا واسطه اسم اعظم گرديدن انسان و دست يافتن به كنوز قرآن، و دارا شدن رمزو تصرف طبايع اجرام و اركانست. دعا كا سر قلب، و جابر آن به «أنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قلُوبُهُمْ» است.



يعني دل از ذكر و دعا شكسته شود، و دل شكسته درست ترين و ارزنده ترين كالاي بازار هستي است، كه خدا در دل شكسته است.



دعا ياد دوست در دل راندن، و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوي گفتن و شيرين زباني كردن است.



«دل بي دعا بها ندارد و دل بي بها، بها ندارد».

قُلْ ما يَعْبَؤُبِكُمْ رَبّي لَوْلا دُعاؤُكُمْ.(5)



بگو اگر دعاي شما نباشد، پروردگار من شما را چه وزن نهد و به شمار آورد؟!



صادق آل محمد صلوات اللّه عليهم فرمود:

عَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ فَاِنَّكُمْ لاتَقْرَبُونَ بِمِثْلِهِ.(6)



بر شما باد به دعا كه شما همانند آن براي رسيدن به مقام قرب حق چيزي نداريد.



جمود عين و خمول لسان از كوردلي است، هر چند كه محبت و عشق اساس ذكر و دعايند، ولي در آغاز از ذكر و مناجات و دعا محبت ببار آيد و در انجام، محبت، ذكر و دعا و سوز و گداز مي آورد. باباي شوريده حال، عارف معارف الهيه، سوته دلان دامن الوند مي فرمايد:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «نهج الفصاحة»، 332.



2- «نهج الفصاحة»، 332.



3- «نهج الفصاحة»، 332.



4- «محجّة البيضاء»، ج 2، ص 282.



5- فرقان، 77.



6- «كافي»، ج 2، ص 339.

دل نازك بسان شيشه ديرم *** اگر آهي كشم انديشه ديرم

سرشكم گر بود خونين عجب نيست *** مو آن نخلم كه در خون ريشه ديرم

بسر شوق سر كوي تو ديرم *** به دل مهر مه روي تو ديرم

بت من كعبه من قبله من *** ته اي هر سو نظر سوي تو ديرم

مو كه چون اشتران قانع بخارم *** جهازم چوب و خرواري ببارم

بدين مزد قليل و رنج بسيار *** هنوز از روي مالك شرمسارم

مو از قالوا بلي تشويش ديرم *** گنه از برگ و باران بيش ديرم

اگر لاتقنطوا دستم نگيرد *** مو از ياويلنا انديش ديرم

هزاران غم به دل اندوته ديرم *** هزار آتش بجان افروته ديرم

به يك آه سحر كز دل برآرم *** هزاران مدعي را ستوته ديرم

به غير تو دگر ياري نديرم *** به اغياري سرو كاري نديرم

به دكان تو آن كاسد متاعم *** كه اصلا روي بازاري نديرم

دلم زار و حزينه چون ننالم *** وجودم آتشينه چون ننالم

بمو واجن كه طاهر چند نالي *** چو مرگم در كمينه چون ننالم

مو كز سوته دلانم چون ننالم *** مو كز بي حاصلانم چون ننالم

به گل بلبل نشيند زار نالد *** مو كه دور از گلانم چون ننالم

شبي خواهم كه پيغمبر ببينم *** دمي با ساقي كوثر نشينم

بگيرم در بغل قبر رضا را *** در آن گلشن گل شادي بچينم

خوش آن ساعت كه ديدار تو وينم *** كمند عنبرين تار ته و ينم

نوينه خرمّي هرگز دل من *** مگر آن دم كه رخسار ته وينم



در مكانت و منزلت دعا و مقامات آن آيات قرآني را لسان مبين است، و رواياتي در اسرار و آداب دعا از پيشوايان دين است كه مشايخ علم را برانگيختند و بر آن داشته اند تا در دعا كتابها نوشته اند، و صحيفه ها گردآورنده اند، و در پيرامون آن با تنويع موضوعات عديده بحث ها پيش كشيده اند، و درهايي را رحمت بسوي نفوسمستعده گشوده اند، و به نامهاي دل نشين و طرب انگيز و جان فزا از قبيل: مفتاح الفلاح، عدّة الدّاعي، منهاج العارفين، و منهاج النجاح و نظاير آنها ناميده اند، تا از اين اسامي عطرآگين نيز مشام ارواح را معطر سازند، و قلوب را به رياض قدس سوق دهند، و نفوس را به مجالس انس كشانند.



ادعيه مأثوره هر يك مقامي از مقامات انشائي و علمي ائمه دين است.



لطائف شوقي و عرفاني و مقامات ذوقي و شهودي كه در ادعيه نهفته اند و از آنها مستفاد مي شوند، در روايات وجود ندارند و ديده نمي شوند، زيرا در روايات مخاطب مردمند و با آنان محاورت داشتند و به فراخور عقل و فهم و ادراك و معرفت آنان با آنان تكلم مي كردند و سخن مي گفتند نه به كنه عقل خودشان.

عَنِ الصّادِقِ عليه السلام: ما كَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلّي اللّه عليه و آله الْعِبادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ.(1)



امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا هرگز با حقيقت عقلش با مردم سخن نگفت!!



اما در ادعيه و مناجاتها، با جمال و جلال و حسن مطلق، و محبوب و معشوق حقيقي به راز و نياز بودند، لذا آنچه در نهانخانه سرّ و نگارخانه عشق و بيت المعمور ادب داشتند به زبان آوردند و به كنه عقل خودشان مناجات و دعا داشتند.



عارفان عاشق عقيده دارند بعد از تلاوت قرآن مجيد، عبادتي كه بر زبان جاري هم مي شود هم چون دعا نيست.(2)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «سفينة البحار» ج 2، ص 214، بنقل از باب عقل و جهل «كافي».



2- «محجة البيضاء»، ج 2، ص 265.



دعا ياد خدا با دل و جان، و گفتگوي عاشق با معشوق بتوسط زبان است.



دعا اظهار حاجت و نيازمندي از جانب فقير، به محضر ربّ غني و خداوند كريم است.



در آيات زيادي در قرآن مجيد آمده: خدا را ياد كنيد تا خداوند مهربان از شما ياد كند:

فَاذْكُرُوني أذْكُرْكُمْ.(1)



و نيز در كتاب خدا آمده:خداوند كريم را زياد ياد كنيد:

يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثيراً.(2)



قرآن مجيد از آنان كه خدا را زياد ياد نمي كنند مذمت فرموده و از آنان بعنوان منافق ياد فرموده است:

وَلايَذْكُرُونَ اللّهَ إلّا قَليلا.(3)



سُئِلَ صلّي اللّهُ عليه و آله:أيُّ الْأعْمالِ أفْضَلُ؟فَقالَ:أنْ تَمُوتَ وَ لِسانُكَ رَطْبٌ بِذِكْرِ اللّهِ.(4)



از رسول خدا صلي اللّه عليه و آله پرسيدند كدام عمل برتر از همه اعمال است؟ حضرت فرمودند: بميري در حاليكه زبانت به ذكر خدا مترنم باشد.



رسول خدا از حضرت حق روايت مي فرمايد:

إذا ذَكَرَني عَبْدي في نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ في نَفْسي، وَ إذا ذَكَرَني في مَلَأ ذَكْرْتُهُ فِي مَلَأ خَيْر مِنْ مَلَأهِ،وَ إذا تَقَرَّبَ مِنّي شِبْراً تَقَرَّبْتُ مِنْهُ ذِراعاً، وَ إذا تَقَرَّبَ مِنّي ذِراعاً تَقَرَّبْتُ مِنْهُ باعاً، وَ إذا مَشي إلَيَّ هَرْوَلْتُ إلَيْهِ.(5)



چون بنده ام در درونش از من ياد كند، در كنه وجودم از او ياد كنم، و هرگاه در آشكار از من ياد كند، در آشكاري بهتر از آشكار او از وي ياد كنم، و هرگاه يك وجب بسويم بيايد، به اندازه يك ذراع به او نزديك مي شوم، و چون ذراعي بمن نزديك شد به اندازه يك باغ به او نزديك مي گردم، و چون قدمي بسويم بيايد، هروله كنان بسويش مي روم.



و نيز رسول خدا فرمود:

ذاكِرُ اللّهِ فِي الْغافِلينَ كاَلْحَيَّ بَيْنَ الْأمْواتِ.(6)



آن كه در جمع مردم غافل از خدا ياد مي كند مانند زنده بين مردگان است.



و نيز آنحضرت فرمودند:

ما مِنْ قَوْم اجْتَمَعُوا يَذْكُرُونَ اللّهَ عَزَّوَجلَّ لايُريدُونَ بِذلِكَ إلّا وَجْهَهُ إلّا ناداهُمْ مُناد مِنَ السَّماءِ قُومُوا مَغْفُوراً لَكُمْ، قَدْ بُدَّلَتْ سَيَّاتُكُمْ حنات.(7)



جمعيّتي به ياد خدا آن هم خالصانه جمع نمي شود مگر اين كه ندادهنده اي زا عالم بالا ندا مي دهد، برخيزيد در حاليكه غفران خدا شما را شامل شده، و بحقيقت كه بديهاي شما به حسنات تبديل شد.



آيات و روايات باب دعا بقدري زياد است، كه اگر مجموع آنها در يكجاگردآوري شود تبديل به چند جلد كتاب مي شود.



من فكر مي كنم آيات و روايات نقل شده در سطور گذشته، براي نشان دادن عظمت دعا و دعا كننده كافي باشد، چه نيكوست كه به قسمتي از دعاهاي وارد شده در كتب معتبره اشاره كنم مطالعه كنندگان عزيز به مفاهيم ملكوتي اين بخش از معارف الهي بيش از پيش آشنا شوند.



از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 152.



2- احزاب، 41.



3- نساء، 142.



4- «محجة البيضاء»، ج 2، ص 267.



5- «محجة البيضاء»، ج 2، ص 267.



6- «محجة البيضاء»، ج 2، ص 267.



7- «محجة البيضاء»، ج 2، ص 270.

يا نُوري في كُلَّ ظُلْمَة، وَ يا اُنْسي في كُلَّ وَحْشَة، وز يا رَجائي في كُلَّ كُرْبَة، وَ يا ثِقَتي في كُلَّ شِدَّة، وَ يا دَليلي فِي الضَّلالَةِ، أنْتَ دَليلي إذَا انْقَطَعَتْ دَلالَةُ الْأدِلّاءِ،فَإنَّ دَلالَتَكَ لاتَنْقَطِعُ، وَلايَضِلُّ مَنْ هَدَيْتَ، أنْعَمْتَ عَلَيَّ فَأسْبَغْتَ، وَرَزَقْتَني فَوَفَّرْتَ، وَ غَذَّيْتَني فَأحْسَنْتَ غِذائي، وَ أعْطَيْتَني فَأجْزَلْتَ بِلَا اسْتِحْقاق لِذلِكَ بِفِعْل لِذلِكَ بِفِعْل مِنّي وَلكِنِ ابْتِداءً مِنْكَ لِكَرَمِكَ وَجُودِكَ.(1)



اي روشنائي من در هر ظلمت، اي انيس من در هر وحشت، اي اميد من در هر غصه و ناراحتي، اي تكيه گاه من در هر شدّت و بلا، اي چراغ راه من در گمراهي، تو دليل و راهنماي مني، به وقتي كه دلالت دليلان قطع شود، بحقيقت كه دلالت تو قطع نمي گردد، و آن را كه هدايت كردي گمراه نمي شود، بر من نعمت عنايت كردي پس آن را كامل فرمودي، و به من روزي عنايت كردي و آن را بر من پرنمودي، و غذايم دادي پس تغذيه ام را نيكو قرار دادي، و بدون استحقاق به من عطا كردي، و اين عطاي تو بر من بخاطر جود و كرمت ابتداء شد. ححح



از حضرت باقر عليه السلام روايت شده:

اَلَهُمَّ إنّي أسْئَلُكَ مِنْ كُلَّ خَيْر أحاطَ بِهِ عِلْمُكَ، وَ أعُوذُبِكَ مِنْ كُلَّ سُوء أحاطَ بِهِ عِلْمُكَ،اَللّهُمَّ إنّي أسْئَلُكَ عافِيَتَكَ في اُمُوري كُلَّها، وَ أعُوذُبِكَ مِنْ خِزْيِ الدُّنْيا وَ عَذابِ الْآخِرَةِ.(2)



بار پروردگارا از تو درخواست مي كنم هر خيري كه دانشت به آن احاطه دارد، و پناه مي برم به تو از هر سوء و شري كه علمت نسبت به آن فراگير است.



خداوندا عافيت تو را در همه امورم از تو تقاضامندم، و از ذلت در دنيا و عذاب آخرت به تو پناه مي برم.



رسول خدا مي فرمايد: اين دعائي كه مي گويم جبرئيل از عالم ملكوت آورد، و با خوشحالي و بشارت آن را نازل كرد، و به من گفت: خداوند مرا با هديه اي نزد تو فرستاد، گفتم آن هديه چيست؟ گفت: جملاتي از گنج هاي عرش كه تو را به آن سرفراز فرموده، گفتم: چيست؟ اين دعا را بر من خواند:

يا مَنْ أظْهَرَ الْجَميلَ، وَ سَتَرَ الْقَبيحَ، يا مَنْ لَمْ يُؤاخِذْ بِالْجَريرَةِ،وَ لَمْ يَهْتِكِ السَّتْرَيا عَظيمَ الْعَفْوِ، يا حنَ التَّجاوُزِ، يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ، يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ، يا صاحِبَ كُلَّ نَجْوي، وَ مُنْتَهي كُلَّ شكْوي، يا كَريمَ الصَّفْحِ، يا عَظيمَ الْمَنَّ، يا مُبْتَدِئاً بِالنَّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها، يا رَبَّنا وَيا سَيَّدَنا وَ يا مَوْلانا وَ يا غايَةَ رَغْبَتِنْا، أسْئَلُكَ يا اَللّهُ ألّا تُشَوَّهَ خَلَقي بِالنّارِ.(3)



اي خدائي كه خوبيهاي بندگان را آشكار مي كني،اي بزرگواري كه بدي را پنهان نمائي، اي آن كه به گناه مؤاخذه نمي نمايي، اي مهربان آقائي كه پرده دري نداري، اي صاحب گذشته بزرگ، اي درگذرنده نيكو، اي داراي مغفرت وسيع، اي وجود مباركي كه دو دست قدرتت به رحمت باز است، اي آن كه در كنار هر گفتار پنهاني، اي آن كه عاقبت تمام شكاياتي، اي آن كه با بزرگواري از بنده ات گذشت داري، اي كه احسان و نعمتت، عظيم است، اي ابتدا كننده نعمت بدون اينكه نعمت گيرنده مستحق باشد، اي مالك ما، اي آقاي ما، اي مولاي ما، اي نهايت رغبت و خواست ما، از تو مي خواهم كه زيبايي آفرينشم را به آتش جهنم زشت نكني.

اَللّهُمَّ صَلَّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد،وَفَقَّهْني فِي الدَّينِ، وَ حَبَّبْني إلَي الْمُسْلِمينَ، وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقِ فِي الْآخِرينَ، وَ ارْزُقْني هَيْبَةَ الْمُتَّقينَ، يا اللّهُ يا اللّهُ يا اللّهُ بِحَقَّ مَنْ حَقُهُ عَلَيْكَ عَظيمٌ أنْ تُصَلَّي عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أنْ تَسْتَعْمِلَني بِما عَرَّفْتَني مِنْ حَقَّكَ، وَ أنْ تَبْسُطَ عَلَيَّ ما قَدَّرْتَ مِنْ رِزْقِكَ.(4)



الهي بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا دين شناس كن و وجودم را محبوب مسلمانان فرما، و نام و يادم را در زبان آيندگان نيكو قرار ده، هيبت اهل تقوا را نصيبم كن، اي اللّه، اي اللّه، اي اللّه، بحق آن كه حقش بر تو بزرگ است بر محمد و آلش درود فرست و مرا در اجراي حقوقي كه از خود بر من داري بكارگير، و روزي مقدرم را بر من گشايش ده.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «كافي» ج 2، ص 595.



2- «محجة البيضاء»، ج 2، ص 328.



3- «محجة البيضاء»، ج 2، ص 329.



4- «مصباح كفعمي»، ص 23.

اَللّهُمَّ إنّي أسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْمُخْزُونِ الْمَكْنُونِ الطّاهِرِ الْطُّهْرِ الْمُبارَكِ و أسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظيمِ وَ سُلْطانِكَ الْقَديمِ، يا واهِبَ الْعَطايا، وَ يا مُطْلِقَ الْأساري، وَيا فَكّاكَ الرَّقابِ مِنَ النّارِ، وَ أخْرِجْني مِنَ الدُّنْيا سالِماً، وَ أدْخِلْنِي الْجَنَّةَ آمِناً، وَ أنْ تَجْعَلَ دُعائي أوَّلَهُ فَلاحاً وَ أوْسَطَهُ نَجاحاً، وَ آخِرَهُ صَلاحاً إنَكَ أنْتَ الْعَلّامُ الْغُيُوبِ.(1)



الهي از تو مي خواهم به نام مخزون مكنون طاهر پاك مباركت، و مي خواهم به نام عظيم و سلطان قديمت، اي بخشنده عطايا و آزاد كننده اسيران و رها كننده انسانها از عذاب، مي خواهم كه بر محمد و آلش درود فرست و مرا از عذابت نجات دهي و از دنيا به آخرت بسلامتم انتقال دهي و در كمال ايمني به بهشتم وارد نمائي، و اول دعايم را رستگاري، و وسطش را پيروزي و آخرش را صلاح قرار دهي، بحقيقت كه تو بر اعماق پنهاني ها آگاه و دانائي.

اَلّهُمَّ إنْ عَظُمَتْ ذُنُوبِي فَأنْتَ أعْظَمُ، وَ إنْ كَبُرَ تَفْريطي فَأنْتَ أكْبَرُ، وَ إنْ دامَ بُخْلي فَأنْتَ أجْوَدُ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلي عَظيمَ ذُنُوبي بِعَظيمِ عَفْوِكَ، وَ كَبيرَ تَفْريطي بِظاهِرِ كَرَمِكَ، وَ اقْمَعْ بُخْلي بِفَضْلِ جُودِكَ، اَللّهُمَّ مابِنا مِنْ نِعْمَة فَمِنْكَ لا اِلهَ إلّا أنْتَ أسْتَغْفِرُكَ وَأتُوبُ إلَيْكَ.(2)



الهي اگر گناهم بزرگ است، تو بزرگتري، و اگر كم گذاشتنم از عبادت كبير است تو اكبري، و اگر بخلم پردوام است تو جوادتري، الهي به بزرگي عفوت گناه بزرگم را بيامرز، و به كرمت تفريط كبيرم را ببخش، و به فضل جودت مرا از بخل بازدار، الهي آنچه نعمت در اختيار ماست از توست، معبودي جز تو نيست: از تو طلب مغفرت مي كنم و به تو باز مي گردم.

اللّهُمَّ إنّي أسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمِد وَ آلِ مُحَمَّد أنْ تُصَلَّيَ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أسْئَلُكَ أنْ تَجْعَلَ النُّورَ في بَصَري، وَ الْبَصيرَةَ في ديني، وَ الْيَقينَ في قَلْبي، وَ الْإخْلاصَ في عَمَلي، وَ السَّلامَةَ في نَفْسي، وَ السَّعَةَ في رِزْقي، وَ الشُّكْرَ لَكَ أبَداً ما أبْقيْتَني.(3)



الهي تو را مي خوانم بحق محمد و آل محمد، اين كه بر محمد و آلش درود فرستي، و از تو مي خواهم كه چشمم را از نور لطفت قرار دهي، و قلبم را در دينت بصيرت بخشي، و دلم را خانه يقين گرداني، و در عملم اخلاص قرار دهي، و سلامت در نفس نصيبم فرمائي، و روزيم را گشايش دهي، و تا هستم مرا توفيق شكر دهي.



من در شگفتم كه از اين درياي بيكران دعاها كدام يك را براي شما نقل كنم، و از اين گلستان روح افزا چه دسته گلي تقديم شما نمايم، و از اين چشمه رحمت چه جرعه اي به شما بنوشانم،بيائيد با كمال صدق و صفا به كتاب بلدالامين، مصباح كفعمي، زاد المعاد مجلسي، مفاتيح محدث قمي، جلد دوم اصول كافي باب دعا، مفتاح الفلاح شيخ بهائي مراجعه كنيد و در دعاهاي وارده از اولياء حق و عاشقان عارف يعني انبيا و ائمه سير كنيد، باشد كه نصيب وافري، از عنايات و الطاف حضرت دوست به شما برسد، و در ضمن به عظمت ظرفيت و وسعت باطن خود آگاه گرديد، كه اين دعاها آيات و كلمات و حروف كتاب وجود خود شماست كه پاك ترين زبانها آن را قرائت كرده است.



عارف رومي در زمينه شخصيت انسان از قول حق چه نيكو سروده:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «مصباح كفعمي»، ص 23.



2- «مصباح» ص 33.



3- «مصباح» ص 41.

منگر بهر گدائي كه تو خاص از آن مائي *** مفروش خويش ارزان كه تو بس گرانبهائي

به عصا شكاف دريا كه تو موسي زماني *** بدران قباي مه را كه ز نور مصطفائي

بشكن سبوي خوبان كه تو يوسف جمالي *** چو مسيح دم روان كن كه تو نيز از آن هوائي

بصف اندر آي تنها كه سفنديار وقتي *** در خيبر است بر كن كه علّي مرتضائي

بستان ز ديو خاتم كه توئي بجان سليمان *** بشكن سپاه اختر كه تو آفتاب رائي

چو خليل رو در آتش كه تو خالصي و دلخوش *** چو خضر خور آب حيوان كه تو جوهر بقائي

بگسل زبي اصولان مشنو فريب غولان *** كه تو از ذوالجلالي تو ز پرتو خدائي

تو هنوز ناپديدي زجمال خود چه ديدي *** سحري چو آفتابي ز درون خود برآئي

تو چنين نهان دريغي كه مهي بزير ميغي *** بدران تو ميغ تن را كه مهي و خوش لقائي

چو تو لعل كان ندارد چو تو جان جهان ندارد *** كه جهان كاهش است اين و تو جان فزائي

تو چو تيغ ذوالفقاري تن تو غلاف چوبين *** اگر اين غلاف بشكست تو شكسته دل چرائي

تو چو باز پاي بسته تن تو چو كنده برپا *** تو بچنگ خويش بايد كه گره زپاگشائي

چه خوشست زرّ خالص چو به آتش اندر آيد *** چو كند درون آتش هنر و گهر نمائي

مگر يزاي برادرتو زشعله هاي آتش *** زبراي امتحان را چه شود اگر درآئي

بخدا تو را نسوزد رخ تو چو زر فروزد *** كه خليل زاده اي تو زقديم آشنايي

تو ز خاك سربرآور كه درخت سربلندي *** تو بپر به قاف قربت كه شريف تر همائي

ز غلاف خود برون آكه تو تبيغ آبداري *** زكمين كان برون آكه تو نقد بس روائي

شكري شكرفشان كن كه تو قند نوشقندي *** بنواز ناي دولت كه عظيم خوش نوائي

تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَاءِ عَنْ خَلْقِكَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَي عَنْهُمْ



وَ نبْتَهُمْ إِلَي الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَيْكَ

فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِكَ وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِكَ فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِي مَظَانِّهَا وَ أَتَي طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا



وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَي أَحَد مِنْ خَلْقِكَ أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَكَ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ وَ اسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَوْتَ الْإِحْسَانِ



«خود را به بي نيازي از تمام موجودات هستي ستوده اي، آري وجود مقدست به بي نيازي از آنان شايسته است، همه آفريده ها را به نياز و تنگدستي نسبت داده اي، و آنانهم نيازمندي و احتياج به تو را سزاوارند. پس هر گدا و محتاجي بستن روزنه نيازمندي خود را از درگاه تو بخواهد، و برطرف كردن احتياج خود را به وسيله تو درخواست كند، حاجت خود را در جايگاه اصليش خواسته، و براي رسيدن به حاجتش از راه اصوليش درآمده. و هر كس براي رفع نيازش به يكي از آفريدگانت كه خود گدائي از گدايان در خانه توست روي آورد، يا جز تو را سبب برآمدن حاجت قرار دهد، خود را در معرض حرمان و نااميدي قرار داده، و سزاوار است كه از احسان و لطف تو محروم شود.»



در اين جملات ملكوتي به دو موضوع مهم اشاره شده:



1 - غناي خالق و فقر مخلوق.



2 - بدي رجوع به خلق بوقت حاجت.



3 - قسمت اوّل اشاره به آيه اي از آيات كتاب خدا است، آنجا كه مي فرمايد:

يا اَيُّهَا النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَي اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ.(1)



اي مردم همه شما نيازمند به خدا و محتاج اوئيد، تنها خداوند است كه از هر كس و هر چيز بي نياز، و ستوده صفات است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1-فاطر، 15.