بازگشت

تند خويي وبداخلاقي


مسأله بداخلاقي و تندخويي و به تعبير حضرت سجّاد((عليه السلام)) شَكاست خُلق از قوي ترين عوامل سيه روزي و تيره بختي و سوزنده ريشه سعادت و سلامت و بر باد دهنده خير دنيا و آخرت است.



لزومي در تفسير و تشريح اين عنوان ديده نمي شود، زيرا هر يك از چهل و چند عنواني كه در دعاي مورد شرح قرار دارد مصداقي از همين عنوان است، بنابراين تفسير اصل دعا، در حقيقت تفسير مفصّل همين عنوان است.

تكاليف الهيّه


انسان اين موجود با عظمت، و اين ظرف حقايق لاهوتي كه او را به عنوان خليفه صاحب خلقت در اين سيّاره خاكي قرارش داده اند، به خاطر گوهي بي نظير اختيار، و قوّه عقل و درك، وداشتن روح الهي، براي ظهور دادن استعدادهاي ملكوتي اش از جانب حق مكلّف به تكاليفي عملي و اخلاقي و اعتقادي است.



عينيت دادن آن تكاليف براي او واجب عيني است، و در صورت تحقّق دادن به آن تكاليف در عرصه گاه عقيده و اخلاق و عمل، از ملائكه برتر مي رود:

عَنِ الرَّضا عليه السلام، عَنْ آبائِهِ عليهم السلام قالَ:قالَ رَسُول اللّهِ صلّي اللّه عليه و آله: مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَاللّهِ عَزَّوَجلَّ كَمَثَلِ مَلَك مُقَرِب، وَ إنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَاللّهِ عَزَّوَجلَّ أعْظَمُ مِنْ ذلِكَ...(1)



امام هشتم عليه السلام از پدرانش، از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله روايت مي فرمايد: مؤمن در پيشگاه خداي عزّوجلّ همانند ملك مقّرب است، و بحقيقت كه مؤمن در نزد حق رتبه اش از ملك مقرّب عظيم تر است.



و در صورتي كه دچار نفاق و فسق و زندقه گردد، و به خاطر لذّتهاي زودگذر مادي، در برابر تكاليف الهيّه و حقايق ملكوتيّه جهت گيري نمايد، در سعادت را به روي خودبسته و ارزش خويش را از هر حيواني پست تر كرده است.

إنَّ شَرَّ الدَّوابَّ عِنْدَ اللّهِ الَّذينَ كَفَرُوا افَهُمْ لايُؤْمِنُونَ.(2)



هري آينه بدترين جنبنده نزد خدا، آنهايند كه بين خود و خواسته هاي حق حايل شده، ايمان نمي آورند.



در پيشگاه حضرت محبوب، بين آنان كه اجرا كننده تكاليف الهيّه هستند و آنان كه از برنامههاي حق روگردانند هيچ وجه مشتركي وجود ندارد، روآورندگان به اوامر حق از ارزش والايي در دنيا و آخرت برخوردارند، و فراريان از مسائل الهي همراه با پستي و دنائت وذلّت و تيره بختي اند گرچه به آن توجه نداشته و اسير غفلت و نديدن وضع خود باشند.

وَ ما يَسْتَوِي الْأعْمي وَ الْبَصيرُ، وَلَا الظُّلُماتُ وَلَاالنُّور، وَلَاالظَّلُّ وَلَا الْحَرُورُ وَ ما يَسْتَوِي الْأحْياءة وَ لَا الْأمْؤاتُ إنَّ اللّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أنْتَ بِمُسْمِعِ مَنْ فِي الْقُبُورِ.(3)



نابينا و بينا برابر نيستند، و نه تاريكيها و روشني، و نه سايه و حرارت، و زندگان و مردگان يكي نيستند خدا هر كه را لياقت نشان دهد مي شنواند، و تو نمي تواني سخن خود را به مردگاني كه در گور خفته اند برساني.



آنان كه سختي اجراي تكاليف را تحمّل مي كنند ودو روزه دينا را با آخرت معامله نمي نمايند و سر در راه دوست گذاشته به طاعت و خدمت مشغولند از خوشبخت ترين مردم اند، و آنان كه در برابر خواسته هاي حضرت حق موضع گرفته و كام جان به لذّت حرام شيرين مي كنند و اجراي خواسته هاي حضرت حق موضع گرفته و كام جان به لذّت حرام شيرين مي كنند و اجراي خواسته هاي حق را براي خود بار سنگيني فرض مي نمايند از زيانكارترين مردم روي زمين هستند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «بحار» ج 6، ص 21.



2- انفال، 55.



3- فاطر، 19 - 22.



دستورات حق و اجراي اوامر و فرامين الهي، عامل خير دنيا و آخرت و روشن كننده قلب است. بدون ترديد اگر اوامر حضرت ربّ العزّه به سود انسان و به مصلحت آدمي نبود، از جانب حق صادر و به وسيله انبيا تبليغ نمي شد.



امر به نماز، روزه، حج، زكات، خمس، امر به معروف و نهي از منكر و تولّي و تبرّي، و خدمت به بندگان همچون پدر و مادر، زن و فرزند، اقوام و اقربان و تمام مردم، كه هر يك داراي منافع دنيوي و اخروي است به مصلحت انسان است و بدون اين اوامر، زندگي و حيات معنا ندارد.



اجراي اوامر الهي، و اداي تكاليف، به تدريج خانه قلب را منوّر به نور معنا مي كند، و آن نور چراغي فراراه مبدأ و معاد انسان مي گردد، تا جايي كه آن نور، به تمام هستي و مملكت وجود آدمي سريان پيدا مي كند و انسان نور محض و محض نور مي شود.



عارفان عاشق، و كاملان واصل، و سالكان مجذوب مي فرمايند:

في قَلْبِ الْمُؤْمِنِ ثَلاثَةُ أنْوار: نُورُ الْمَعْرِفَةِ، وَ نُورُ الْعَقْلِ، وَ نُورُ الْعِلْمِ.فَنُورُ الْمَعْرِفَةِ كَالشَّمْسِ، وَ نُورُ الْعَقْلِ كَالْقَمَرِ، وَ نُورُ الْعِلْمِ كَالْكَوْكَبِ،فَنُورُ الْمَعْرِفَةِ يَسْتُرُ الْهَوي، وَنُورُ الْعَقْلِ يَسْتُرُ الشَّهْوَةَ، وَ نُرُ الْعِلْمِ يَسْتُرُ الْجَهْلَ، فَبِنُورِ الْمَعرِفَةِ يُري الْحَقُّ،وَ بِنُورِ الْعَقْلِيُقْبَلُ الْحَقُّ،وَبِنُورِ الْعِلْمِ يُعْمَلُ بِالْحَقَّ.(1)



در قلب مؤمن سه گونه نور است: نور معرفت، نور عقل، نور علم. نور معرفت همچون خورشيد، نور عقل همانند ماه و نور علم بمانند ستاره است. نور معرفت پوشاننده هوا، نور عقل پوشاننده شهوت و نور علم پوشاننده جهل است. به نور معرفت حق ديده مي شود، به نور عقل حق قبول مي گردد و به نور علم به حق عمل مي شود.



آنكسي كه حضرت حق سعادتش را بخواهد در دلش مايه نور قرار مي دهد، سپس آننور تلألؤ مي كند، آنگاه اشعه مي اندازه، سپس همچون ستاره مي شود، پس از مدتي ماه و در نتيجه همچون خورشيد به جلوه گري مي رسد.



چون نور به قلب آيد آدمي نسبت به دنياي غلط و امور آن دلسرد مي شود و وقتي آن نور تلألؤ كند دنيا را ترك و از آنمفارقت نمايدچون ستاره شود از لذّات و شهواتش بگذرد و وقتي قمر شود نسبت به دنيا و آنچه در آن است زهد ورزدو زماني كه آن نور خورشيد شود نه دنيا بيند نه آخرت، بلكه جز خدا نشناسد آنگاه جسد و قلب و كلام وي نور محض گردد و وجودي نورٌ علي نور شود.

عَنِ الصادِقِ عليه السلام:عن آبائِهِ، عن أميرِالمؤمنينَ عليه السلام: الْمُؤْمِنذ يَتَقَلَّبُ في خَمْسة مِنَ النُّورِ، مَدْخَلُهُ نُورٌ، وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ، وَ عِلْمُهُ نُورٌ، وَ كَلامُهُ نُورٌ، وَ مَنْظَرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ نُورٌ.(2)



امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش، از امير المؤمنين عليه السلام روايت مي كند: مؤمن در پنج نور مي غلطد: ورودش نور، خروجش نور، دانشش نور، كلامش نور، و چهره پاكش در قيامت نور است.

خرّم آنكس كه ز وصل تو نوائي دارد *** يا به سر از غم عشق تو هوائي دارد

به چمن بلكه به گلشن ندهم مرغي را *** كه به ياد گل روي تو نوائي دارد

گر تو را كس به دو عالم بدهد مغبون است *** با يكي چون تو دو عالم چه بهائي دارد

بر كسي رشك نبردست دلم در همه عمر *** جز بر آنكس كه سر كوي تو جائي دارد

سرمويش به متاع دو جهان مي ارزد *** ماهروئي كه به دل مهر و وفائي دارد

به گلستان نرود بلكه به گلزار جنان *** هر كه در كوي دل آرام سرائي دارد

كوه اگر بانگ دهد زنده نمي خوانندش *** نيست داوود هر آنكس كه صدائي دارد

عاقبت همچو گدا بر سر ره ننشيند *** پادشاهي كه نظر سوي گدائي دارد

از چه اينقدر كشي رنج مداواي غمام *** مگر اين خسته بيمار شفائي دارد



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «جامع الاسرار» ص 584.



2- من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 380.



انسان به تعبير رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله همچون معدن است:



اَلنّاسُ مَعادنُ كَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ.(1)

در اين معدن گوهرهاي ناب ملكوتي و حقايق لاهوتي به وديعت گذاشته شده، ظهور اين حقايق و گوهرها فقط و فقط در گرو اجراي تكاليف شرعيه و مسئوليتهاي انسانيّه است. اگر آدمي به انجام واجبات و فرائض قيام نكند همچون معدن دربسته اي مي ماند كه به كشف اشياء قيمتي آن اقدام نشده، و با اجراي سنن حضرت محبوب، رضايت و خشنودي او در دنيا و آخرت و بهشت عنبر سرشت درعرصه گاه قيامت به دست مي آيد.

اَلْفَرائِضَ الْفَرائِضَ،أدُّوها إلَي تُؤَدّكُمْ إلَي الْجَنَّةِ، اِنَّ اللّهَ حَرَّمَ حَراماً غَيْرَ مَجْهُول، وَ أحَلَّ حَلالا غَيْرَ مَدْخُول.(2)



وجود ما همچون سرزمين با استعداد، و تكاليف الهيّه بمانند دانه هاي نباتي است، اين دانه ها چون به دست با كفايت نبّوت و ولايت در عرصه گاه هستي ما كاشته شود و نور توفيق و رحمت حق بر آن بتابد و ثمره قبول از آن برويد به سعادت دنيا و آخرت رسيده و به منفعت ابدي دست يافته ايم.



با اجراي واجبات حق و دوري گزيدن از محّرمات، بدون ترديد در دايره شكر نعمت افتاده و حقّ حضرت محبوب را رعايت نموده و به قدرداني از الطاف آن معبود يگانه موفق شده ايم.