بازگشت

ضعف صبر و كمي شكيبايي


بي صبري و كم صبري، سستي در اداره و قلّت و ضعف در بردباري از رذائل اخلاقي و امور شيطاني است. كم صبري و بي صبري عامل شكست انسان در برابر حوادث مادّي و معنوي است. مردم بي صبر و كم صبر، از عنايت و محبت و عطوفت حضرت ربّ العزّه محرومند.



از مفهوم آيات قرآن و روايات استفاده مي شود كه خداوند عزيز، مردم بي صبر و ضعيف الاراده را دوست ندارد. در اين مسأله ترديدي نيست كه انسان از ولادت تا مرگ در معرض انواع حوادث و بلاها و طوفانها و مصائب مادّي و معنوي است. صبر و استقامت است كه آدمي را در حوادث، آبديده تر و باعث نيرومندتر شدن انسان در برابر دشمن است.



دشمن مادّي يا معنوي بر اثر استقامت و پايداري انسان، از پيشرفت در هدف كه نابودي دنيا و آخرت آدمي است بازمي ماند و با تداوم صبر، در مقابل انسان از پادر آمده و ميدان را براي صابر خالي مي كند.



حادثه حمله دشمن بع كشور و ملّت، حوادث طبيعي از قبيل زلزله، طوفان، سيل، مصائبي همچون اولاد، زن، قوم و خويش، حادثه ورشكستگي به خاطر نوسانات امور اقتصادي، و از همه بدتر و سنگين تر حادثه هواي نفس، همه و همه با نيرو صبر و استقامت به نفع انسان مي شود و آدمي از اين راه علاوه بر به دست آوردن پيروزي، مشمول عنايات خاصّه حضرت حق مي گردد.



صبر و بردباري و استقامت و ايستادگي نخستين نيرويي است كه خداوند مهربان در برابر آن وعده پيروزي داده است. در آيه اي كوتاه و پرمعنا تمام عوامل پيروزي درج شده و هر مسلماني را مي سزد كه آن را هميشه در خاطر محفوظ نگاهدارد.

يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُواللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ:(1)



اي مؤمنان، در شدايد فردي و اجتماعي بردباري كنيد و مترصّد دشمنان باشيد كه از مرزهاي مادّي و معنوي عبور نكنند تا به شما ضربه هاي كاري بزنند، و از خدا بترسيد شايد پيروز شويد.



بر اساس اين آيه شريفه اسباب پيروزي چهار چيز است: بردباري در امور فردي، بردباري دسته جمعي، پاييدن،پرهيزكاري.



هنگامي كه قرآن مجيد به اين امور دستور مي دهد مؤمنان را خطاب مي كند، زيرا صفت ايمان مستلزم همين امور است و بايد پيروزي و رستگاري خود را در سايه كلمه و معناي ايمان اينچنين به دست آورد.



1 ـ صبر يا بردباري يك نيروي مثبت است كه به وسيله آن با عوامل ضعف و اضطراب مبارزه مي شود و مؤمن به همين نيروست كه راه خود را با كمال متانت و بردباري در برابر مشكلات باز مي نمايد.



صبر هرگز معناي تن دادن به ناملايمات و سوختن و ساختن نيست و نه مي توان در رفع مشكلات منتظر قضا و قدر بود، زيرا منظور از قضا و قدر آن است كه به مقدّرات و احكام و نواميس الهي گردن نهيم. مي دانيم كه احكام و نواميسي كه در آيات قرآني بيان گرديده ما را در برابر وظائف و تكاليف عجيبي قرار مي دهد، و با گردن نهادن در برابر اين احكام است كه انسان به نتايج مثبت و مطلوب مي رسد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. آل عمران، 200.



مثلا در باب پيروزي بر انواع دشمنان چنين مقدّر گرديده كه آن را بايد از راه كوشش و استقامت به دست آورد. بنابراين آنان كه صبر را اعتقاد به قضا و قدر پنداري خود معنا مي كنند، خلاف معناي قضا و قدري است كه حضرت حق آن را پذيرفته است.



قضا در اصطلاح قرآن به معناي حكم خدا، و قدر در فرهنگ حق به معناي اندازه در امور است. بايد مردم مؤمن و مسلمان به اين مطلب توجه پيدا كنند و قانون حضرت حق را در تأمين شرف زندگي و پيروزي و تكامل، يا انحطاط و پستي و سقوط دريابند، و اين است معناي صبر.



2 ـ بردباري همگاني: كلمه مصابرت كه در آيه فوق آمده، معنايش تحمّل شدايد همگاني است كه بايد غول مشكلات جامعه را با استقامت و پيكار دسته جمعي به زانو درآورند. مردم همگي در برابر ظلم و زشتيها، تجاوز و قلدريها، و به خاطر اصلاح انحرافات ديگران و رفع ناداني و افكار ناپسند و گمراه اجتماع، بايد پايدار و استوار باشند و مبارزه كنند. اين است معناي مصابرت يا صبر و بردباري همگاني.



3 ـ پاييدن: مراقبت بر رخته گاه دشمنان و پاييدن مرزها از اينكه مبادا راهي براي بيگانگان باز شود، همچنين مشقهاي نظامي و مجهّز ساختن مردم به دانش مفيد و اخلاق نيكو، همه مشمول كلمه مرابطت است كه در آيه عنوان شده آمده است.



آنگاه كه انسان رخته گاه شرور و تمام اقسام بديها را سدّ كرد مي تواند فارغ البال راه كمال بپويد. بنابراين، بردباري فردي و همگاني، براي پيشگيري از مشكلات وارده است، ولي مسأله آمادگي و پاييدن براي جلوگيري از مشكلاتي است كه بروزش انتظار مي رود. ملاحظه كنيد كه هرگاه اين سه اصل مراعات شود اوضاع كنوني و آينده زندگي ملل اسلامي تا چه اندازه بهبودي مي پذيرد و هر لحظه پيشروي مي كند.



4 ـ پرهيزكاري بايد در همه حال ملاك كار مردان با ايمان باشد تا كارهايي كه انجام مي دهند در پرتو اين اصل به نتيجه مطلوب و هدف قطعي خود برسد. تقوا آدمي را در جميع احوال از بزهكاري و اخلال در انجام وظيفه مصون مي دارد و حالت تقوا كه مربوط به قلب و روح و نفس و باطن است، دستورات و شرايع الهي را آنچنان كه شايسته است به مرحله اجرا مي گذارد.



هان اي افراد با ايمان، مردمي كه به داشتن ايماني راسخ خوشدليد، اين است اسباب پيروزي كه در ضمن چهار اصل از طرف قرآن براي شما معرفي گرديده، اينك بايد دلهاي خود را سرشار از درك معاني آن كنيد و در مقام عمل برآييد.

وَ الْعَصْرِ، إنَّ الاِْنْسانَ لَفي خُسْر، إلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمُلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ:



سوگند به روزگار، انسان در زياني بزرگ است، مگر كساني كه ايمان دارند و كارهاي شايسته انجام مي دهند و به حق و شكبيبايي همديگر را توصيه مي نمايند.



بياييد دعوت خدا و پيامبر را به سوي آنچه كه مايه زندگي شماست بپذيريد.(1)



اِصْبِرُوا، نخستين ماده از چهار برنامه است كه ضامن سربلندي و پيروزي مسلمين است. استقامت و صبر و ايستادگي در برابر حوادث است كه در حقيقت ريشه اصلي هرگونه پيروزي مادي و معنوي را تشكيل مي دهد، و هر چه درباره نقش و اهميت آن در پيشرفت هاي فردي و اجتماعي گفته شود كم است، اين همان چيزي است كه حضرت مولا در كلمات قصارش آن را به منزله سر در برابر بدن معرفي كرده:

إنَّ الصَّبْرَ مِنَ الإْيْمانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجدِ.



صابِرُوا: مصابره به معني صبر و استقامت در برابر صبر و استقامت ديگران است. بنابراين، قرآن نخست به افراد با ايمان دستور استقامت مي دهد (كه هرگونه جهاد با نفس و مشكلات زندگي را شامل مي شود) و در مرحله دوم دستور به استقامت در برابر دشمن مي دهد، و اين خود مي رساند كه تا ملّتي در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف دروني پيروز نشود، پيروزي او بر دشمن ممكن نيست و بيشتر شكست هاي ما در برابر دشمنان به خاطر شكست هايي است كه در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف خود، دامنگير ما شده است.



و ضمناً از اين دستور (صابروا) استفاده مي شود كه هر قدر دشمن بر استقامت خود بيفزايد ما نيز بايد بر پايداري و استقامت خود بيفزاييم.



رابِطُوا: اين جمله از ماده رابط گرفته شده و آن در اصل به معني بستن چيزي در مكاني است (مانند بستن اسب در يك محل) و به همين جهت به كاروانسراها «باط» مي گويند. و ربط قلب به معني آرامش دل و سكون خاطر است، گويا به محلي بسته شده است. و «مرابطه» به معني مراقبت از مرزها آمده است، زيرا سربازان و مَركبها و وسائل جنگي را در آن محل نگاهداري مي كنند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «سيري در تعاليم اسلامي» ص286.



اين جمله به مسلمانان دستور آمده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدّات كشورهاي اسلامي مي دهد تا هرگز گرفتار حملات غافلگيرانه دشمن نشوند، و نيز به آنها دستور آماده باش و مراقبت هميشگي در برابر حملات شيطان و هوسهاي سركش مي دهد تا غافلگير نگردند، لذا در بعضي از روايات از اميرالمؤمنين((عليه السلام)) اين جمله به معني مواظبت و انتظار نمازها يكي بعد از ديگري تفسير شده است، زيرا كسي كه با اين عبادت مستمر و پي در پي دل و جان خود را بيدار مي دارد همچون سربازي است كه در برابر دشمن حالت آماده باش به خود گرفته است.



خلاصه اينكه «مرابطه» معناي وسيعي دارد كه هرگونه آمادگي براي دفاع از خود و جامعه اسلامي را شامل مي شود. در فقه اسلامي نيز در باب جهاد بخثي تحت عنوان «مرابطه» يعني آمادگي براي حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالي دشمن ديده مي شود كه احكام خاصي براي آن بيان شده است.



در بعضي از روايات به علما و دانشمندان نيز مرابط گفته شده است. امام صادق((عليه السلام)) مي فرمايد:

عُلَماءُ شَيعَتِنا مُرابِطُونَ فِي الثَّغْرِ الَّذي يَلي إبْليسَ وَ عَفاريتَهُ وَ يَمْنَعُونَهُ عَنِ الْخُرُوجِ عَلي ضُعَفاءِ شيعَتِنا، وَ عَنْ أنْ يَتلَّطَ عَلَيْهِمْ إبْليسُ:(1)



دانشمندان پيروان ما همانند مرزداراني هستند كه در برابر لشكر ابليس صف كشيده اند و از حمله كردن آنها به افرادي كه قدرت دفاع از خود ندارند جلوگيري مي كنند.



در ذيل حديث مقام و وقعيت آنان برتر و بالاتر از افسران و مرزداراني كه در برابر هجوم دشمنان اسلام پيكار مي كنند شمرده شده است، و اين به خاطر آن است كه آنها نگهبانان عقايد و فرهنگ اسلامند، در حالي كه اينها حافظ مرزهاي جغرافيايي هستند، مسلّماً ملّتي كه مرزهاي عقيده اي و فرهنگي او مورد حملات دشمن قرار گيرد و نتواند به خوبي از آن دفاع كند در ملّت كوتاهي از نظر سياسي و نظامي نيز شكست خواهد خورد.



وَاتَّقُوااللهَ، بالأخره آخرين دستور كه همچون چتري بر همه دستورهاي سابق سايه مي افكند دستور به پرهيزكاري است، و استقامت و مصابره و مرابطه بايد آميخته با تقوا و پرهيزكاري باشد و از هرگونه خودخواهي و رياكاري و اغراض شخصي به دو گردد.



لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون: شما در سايه به كار بستن اين چهار دستور مي توانيد رستگار شويد، و با تخلّف از آنها راهي به سوي رستگاري نخواهيد داشت.(2)

كسي معني بحر فهميده باشد *** كه چون موج بر خويش پيچيده باشد

چو آيينه پر ساده است اين گلستان *** خيال تو رنگي تراشيده باشد

كسي را رسد ناز مستي كه چون خط *** به گِرد لب يار گرديده باشد

به گردون رسد پايه گِرد بادي *** كه از خاكساري گلي چيده باشد

طراوت در اين باغ رنگي ندارد *** مگر انفعالي تراويده باشد

در اين ره شود پايمال حوادث *** چو نقش قدم هر كه خوابيده باشد

به وحشت قناعت كن از عيش امكان *** گل اين چمن دامنِ چيده باشد

ز گَردي كز اين دشت خيزد حذر كن *** دل كس در اين پرده ناليده باشد

ندارم چو گل پاي سير بهارت *** به رويم مگر رنگ گرديده باشد

جهان در تماشاگه عرض نازت *** نگاهي در آيينه باليده باشد

بود گريه دزديدن چشم بيدل *** چو زخمي كه او آب دزديده باشد



قرآن مجيد در آيات كريمه اش مردم مؤمن را امر به صبر در برابر حوادث مي كند و پيروزيهاي مردم مؤمن و امم خداپرست گذشته را معلول صبر مي داند و براي صابران در راه خدا و در برابر طاعت و معصيت و مصيبت اجرها قائل است كه انسان از درك آن عاجز است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «مستدرك سفينة البحار»ج4، ص92.



2. «تفسير نمونه»ج3، ص233.

وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ إلاّ عَلَي الْخاشِعينَ:(1)



از صبر و استقامت و نماز، براي پيروزي بر حوادث ياري جوييد، كه اين امرِ نماز بزرگ و دشوار است مگر براي آنانكه از قلبي خاشع در برابر حق برخوردارند.



«الميزان» در توضيح اين آيه مي فرمايد: استعانت يني مدد جستن، و آن در جايي است كه انسان به تنهايي نتواند از عهده مشكلات و حوادث برآيد، و چون در واقع مددكاري جز خدا نيست بنابراين مدد و كمك در برابر مشكلات عبارت است از ثبات و مقاومت و اتصال و توجه به ذات مقدس پروردگار، و اين همان صبر و نماز است، و در حقيقت اين دو بهترين وسيله براي اين موضوعند، زيرا صبر و شكيبايي هر مشكل عظيمي را كوچك مي سازد، و توجه به خدا و پناه بردن به او روح ايمان را در انسان بيدار مي كند و او را متوجه مي سازد كه تكيه گاهي دارد بس محكم و وسيله اي دارد ناگسستني.

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الأْمْوالِ وَ الأْنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ. الَّذينَ إذا أصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إنّا للهِ و اِنّا إلَيْهِ راجِعُونَ. اُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ .َ اُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ:(2)



و البته شما را به سختيها، چون ترس و گرسنگي و نقصان در اموال و نفوس و آفات زراعت، بيازماييم و بشارت و مژده آسايش ده به آنان كه در حوادث جهت حفظ كرامت و ايمان خود صبر مي كنند. صابران آنانند كه چون به حادثه سخت و ناگوار دچار شوند استقامت ورزيده و گويند: ما به فرمان خدا به جاهن آمده و به او رجوع مي كنيم (كه حادثه در اين سفر از خدا تا به خدا، تحمّلش در راه خدا براي ما آسان است). آن گروه مخصوص به درود و لطف و رحمت خاص حقّند، و آنها به حقيقت هدايت يافتگانند.

وَ تَمَّتْ كَلَمِةُ رَبِّكَ الْحُسْني عَلي بَني إسْرائيلَ بِما صَبَرُوا...:(3)



و احسان خداوند بر بني اسرائيل به حدّ كمال رسيد به پاداش صبري كه در پيشامدها كردند.

وَ اصْبِرُوا إنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرينَ:(4)



همه شما در راه خدا و در طريق بندگي و دوري از معصيت و در برابر پيشامدها پايدار و صبور باشيد كه خداوند همراه صابران است.

وَ اتَّبِعْ ما يُوحي إلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتّي يَحْكُمَ اللهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ:(5)



اي رسول من، از آنچه به وسيله وحي به تو مي رسد متابعت كن و در اين راه استقامت و صبر داشته باش تا خداوند ميان تو و دشمنانت حكم كند، كه او بهترين حكم فرمايان است.

وَاصْبِرْ فَإنَّ اللهَ لايُضيعُ أجْرَ الْمُحْسِنينَ:(6)



اي رسول من، بر آزار جهالت امّت و بر اجراي دستورات من، بخصوص نماز، صبر پيشه كن، كه خداوند مزد نيكوكاران را ضايع نمي كند.

إنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإنَّ اللهَ لايُضيعُ الْمُحْسَنينَ:(7)



(يوسف وقتي تعجب برادرانش را از آن همه مقاماتي كه به دست آورده بود ديد، فرمود:) آري، بحقيقت كه



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. بقره، 45.



2. بقره، 155 ـ 157.



3. اعراف، 137.



4. انفال، 46.



5. يونس، 109.



6. هود، 115.



7. يوسف، 90.



هر كس تقوا پيشه كند و در برابر حوادث صبر و استقامت ورزد، پس خداوند مزد نيكوكاران را ضايع نمي كند.

وَ الَّذينَ صَبَرُوا ابْتِغاءِ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أقامُوا الصَّلاةَ وَ أنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُونَ بِالحنَةِ السَّيِّئَةَ اُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَي الدّارِ:(1)



و آنان كه در طلب رضاي حق صبر مي كنند، و نماز بپا مي دارند، و از آنچه به آنان عنايت كرديم در پنهان و آشكار به مستحق انفاق مي نمايند، و در عوض بديهاي مردم نيكي مي كنند، اينان هستند كه در قيامت منزلگاه نيكو دارند.

وَالَّذينَ هاجَرُوا فِي اللهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حنَةً وَ لأَجْرُ الآْخِرَةِ أكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ. الَّذينَ صَبَرُوا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ:(2)



آنان كه پس از تحمّل ستمها از كافران و دشمنان در وطن خود، خالصانه به سوي خدا مهاجرت كردند، در دنيا به آنان جايگاه نيكو مي دهيم، در صورتي كه اگر بدانند اجري كه در آخرت به آنان عطا خواهيم كرد بسيار بهتر و نيكوتر است. اين اجر بزرگ در دنيا و آخرت به كساني عطا مي شود كه در راه خدا در برابر تمام پيشامدها صبر كردند، و در تمام امور به حضرت حق توكل نمودند.

بنه كينه و دور باش از هوا *** مبادا هوا بر تو فرمانروا

سخن چين و بي دانش و بي هنر *** نباد كه يابد به پيشت گذر

ز نادان نيابي جز از بدتري *** نگر سوي بي دانشان ننگري

چنان دان كه بي شرم و بسيار گوي *** نبيند به نزد كسي آبروي

خرد را مِه و خشم را بنده دار *** مشو تيز با مرد پرهيزكار

همه بردباري كن و راستي *** جدا كن ز دل كمّي و كاستي

بپرهيز تا بد نگردي به نام *** كه بدنام گيتي نگيرد به كام

ز راه خرد هيچگونه متاب *** پشيماني آرد دلت را شتاب

سر بردباران نيايد به خشم *** ز نابودنيها بتابند چشم

وگر بردباري ز حد بگذرد *** دلاور گماني به سستي برد

نه تيزي نه سستي به كار اندرون *** خرد باد جان تو را رهنمون

ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَاللهِ باق وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أجْرَهُمْ بِأحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ:(3)



آنچه از مال و جاه و زينت و پول و زمين دنياست و به آن دل خوش داريد از دست رفتني است، و آنچه از ثواب و اعمال نيك نزد خدا داريد ابدي و هميشگي است، البته اجري كه به صابران بدهيم اجري است بسيار بهتر از عملي كه بجاي مي آورند.

إنَّهُ كانَ فَريقٌ مِنْ عِبادي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاغْفِرْلَنا وَارْحَمْنا وَ أنْتَ خَيْرُ الرّاحِمينَ. فَاتَّخَذْ تُمُوهُمْ سِخْرِيّاً حَتّي أنْسَوْكُمْ ذِكْري وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ. إنّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ:(4)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. رعد، 22.



2. نحل، 41 ـ 42.



3. نحل، 96.



4. مؤمنون، 109 ـ 111.



همين كه طايفه اي از بندگان شايسته من روي به من آورده عرض كنند: الهي به تو ايمان آورديم، تو از گناهان ما درگذر و در حقّ ما لطف و مهرباني فرما، كه تو بهترين مهربانان هستي شما كافران و دشمنان حقّ و حقيقت، آن بندگان را به مسخره گرفتيد تا آنجا كه باعث شدند تا ياد من از خاطر شما برود و بر آن خدا پرستان خنديديد، من هم امروز كه روز قيامت است جزاي صبر بر سخريّه شما را به بندگان خواهم داد و آنان امروز سعادتمندان و رستگاران عالمند.

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الأْنْهارُ خالِدينَ فيها نِعْمَ أجْرُ الْعامِلينَ. الَّذينَ صَبَرُوا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ:(1)



آنان كه به حضرت حق ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند، البته آنها را به عمارات عالي بهشتي كه زير درختانش نهرها جاري است منزل دهيم، كه در آن زندگي ابدي كنند، چه نيكوست مزد نيكوكاران عالم. آنان كه در راه دين خدا و طاعت و مصيبت و ترك معصيت استقامت و صبر پيشه كردند و بر لطف و عنايت حضرت محبوب تكيه كردند.

فَاصْبِرْ إنَّ وَعْدِاللهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ:(2)



در راه حق براي تداوم فرهنگ الهي و به دست آوردن رشد و كمال براي خود صبر و استقامت كن، كه البته وعده خدا در اينكه صابران را به فوز و فلاح مي رساند حقّ و حتمي است، و مراقب باش مردم بي يقين، با اعمال و اخلاق و تبليغات شوم خود مقام وقار و عظمت و شخصيتت را براي از كوره در بردنت به سبكي و خفّت نكشانند.

قُل يا عِبادِ الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذينَ أحْسَنُوا في هذِهِ الدُّنْيا حنَةٌ وَ أرْضُ اللهِ واسِعَةٌ إنَّما يُوَفَّي الصّابِرُونَ أجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب:(3)



اي رسول من بگو: اي بندگاني كه به خدا ايمان آورده ايد، خدا را در تمام امورتان بپرهيزيد، كه هر كس متّقي و نيكوكار است در دنيا هم نصيب او نيكويي و خوشي است، و زمين خدا بسيار پهناور است، كه خداوند صابران را به حدّ كمال و بدون حساب پاداش خواهد دارد.

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حريراً:(4)



و جزاي ايشان بر آن صبر و ايثارشان بهشت و لباس حرير بهشتي است.

الهي به مستان صهباي فيض *** نهنگ آشنايان درياي فيض

به شادابي جام گوهر نثار *** كه شبنم نگار گل است و بهار

به آزادي دست ساغر به دست *** كه هرگز درِ فيض بر كس نبست

به سرگرمي پاي ميخانه سير *** ز سوداي آن گنج ويرانه سير

به رخساره زرد ارباب درد *** كه چون آفتاب است در زير گرد

به شب زنده داران ناموس دل *** كه بر عرش بستند فانوس دل

كز اين دير دلگير نادلگشاي *** به ميخانه وحدتم ره نماي

به رنجم ز شورابه آب و گل *** كه زهرم برآميخت با خون دل

ز تخليّ آن هر رگم بر تن است *** چو ماري كه از زهر آبستن است

ز لب طعم زهر هلاهل بشوي *** پر و بال اين مرغ بِسمل بشوي

جگر خشكِ شورابه كثرتم *** نفس تركن از باده وحدتم

به آن آب پاك اي خداوند پاك *** بشو دامن دلقم از حيض تاك

چو اعرابيم گويي و آب شور *** كه در يوزه دارم شراب طهور

لبم را به يك قطره شرمنده كن *** به يك جرعه خميازه ام خنده كن



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. عنكبوت، 58 ـ 59.



2. روم، 60.



3. زمر، 10.



4. دهر، 12.



از حضرت صادق((عليه السلام)) روايت شده:

اَلصَّبْرُ رَأْسُ الإْيمانِ:(1)



صبر و شكيبايي سرِ ايمان است.



و نيز از آنجناب نقل شده:

اَلصَّبْرُ مِنَ الإْيمانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجدِ، فَإذا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجدُ، كَذلِكَ إذا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الإْيمانُ:(2)



صبر نسبت به ايمان به منزله سر است نسبت به بدن، پس چون سر برود تن هم مي رود، همچنين وقتي صب رفت ايمان هم رفته است.



از حضرت باقر((عليه السلام)) روايت شده:

اَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عَلَي الْبَلاءِ حنٌ جَميلٌ، .َ أفْضَلُ الصَّبْرَيْنِ الْوَرَعُ عَنِ الْمَحارِمِ.(3)



صبر بر دو صبر است: سبر بر بلا كه نيكو و زيباست، و بهترين دو صبر، ورع از محرّمات است.



از حضرت صادق((عليه السلام)) روايت بسيار مهمّي در مسأله صبر به مضمون زير وارد شده كه توجه به آن تكليف هر مسلماني است:



امام((عليه السلام)) به حفص بن غياث فرمود: اي حفص، هر كس صبر كند اندكي صبر كرده (زيرا زمان اقامت انسان در دنيا بسيار كم است) و هر كه جزع. بيتايي كند اندكي بيتابي كند. سپس فرمود: اي حفص، در كار و برنامه ات صبر پيشه كن، زيرا خداوند محمّد((صلي الله عليه وآله)) را مبعوث كرد و او را به صبر و نرمش دستور داد و فرمود:



«صبر كن بر آنچه دشمنان مي گويند و با كمال اراده راهت را ادامه بده، و به خوبي و خوشي از آنان كناره كن مرا با نعمت خوارگاني كه تو را تكذيب كنند بازگذار».(4)



«دفع كن بدانچه نيكوتر است بدي را، تا به ناگاه آن كه ميان تو و او دشمني است گويا دوستي صميمي باشد. و برنخورند بهشت و رضوان را جز آن كساني كه صبر كردند، و بر نخورد به آن جز صاحب بهره فراوان».(5)



پس رسول خدا در برابر آنهمه شدائد و مصائب صبر كرد تا به او تهمتهاي بزرگي زدند: ساحر، مجنون، كذّاب. از آن پس سينه او تنگ شد و دلبستگي عجيبي به خاطر بدبختي مردم براي او آمد، خداوند عزّ و جلّ فرمود:



و محقّقاً مي دانيم كه دلتنگ شدي از آنچه مي گويند، پس تسبيح گو پروردگارت را و از سجده كنندگان باش».(6)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «اصول كافي»ج3، ص142.



2. «اصول كافي»ج3، ص142.



3. «كافي» ج3، ص147.



4. مزّمل، 10 ـ 11.



5. فصّلت، 35 ـ 36.



6. حجر، 97 ـ 98.



باز هم با كمال وقاحت او را تكذيب نموده و متّهم كردند، چنانكه از آن وضع غمناك شد، خداي عزّ و جلّ اينچنين او را دلداري داد:



محقّقاً مي دانيم كه گفتار اهل مكّه و مشركان قريش تو را غمناك كند، براستي آنها تو را تكذيب نكنند، بلكه ستمكاران آيات ما را انكار كنند. بحقيقت چه پيامبراني پيش از تو تكذيب شدند، و بر تكذيب امّت صبر كردند و آزار كشيدند تا ياري ما براي آنان رسيد».(1)



اي حفص، پيامبر خود را به صبر و شكيبائي گرفت و آنان جنايت را از حد گذراندند، خدا را به زبان آوردند و او را تكذيب كردند، پيامبر فرمود: من بر خودم و خاندانم و آبرويم صبر كردم و بر معبود خود صبر نتوانم. خداي عزّ و جلّ اين آيت بر او فرستاد:



«و محقّقاً آفريديم آسمانها و زمين را و آنچه در ميان آنهاست در شش روز و هيچ خستگي به ما نرسيد. پس تو صبر كن بر آنچه مي گويند».(2)



پيامبر در هر حال صبر كرد تا مژده عترت كه پس از امامان هدايتند به او داده شد و آنها را هم خداوند متعال توصيف به صبر كرد:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أئِمَّةً يَهْدُونَ بِأمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنونَ:(3)



«از آنان امامان و پيشواياني كه حق را به امر ما هدايت كنند قرار داديم، براي آنكه در راه حق صبر كردند و در آيات ما مقام يقين يافتند».



در اينجا پيامبر((صلي الله عليه وآله)) فرمود: صبر از ايمان چون سراست براي بدن. خداوند عزّ و جلّ از او قدرداني كرد و اين آيت بدو فرستاد:



«عملي شد بهترين پروردگارت براي بني اسرائيل به واسطه آنكه صبر كردند، و واژگون كرديم آنچه را فرعون و قومش مي ساختند و آنچه را از دستگاه خود مي گستردند».(4)



رسول خدا فرمود: اين مژده و انتقام است. و خداي عزّ و جلّ براي او نبرد با مشركان را مباح كرد و اين آيت را فرستاد:



«بكشيد مشركان را هر كجا يافتيدشان و بگيريدشان و محاصره شان كنيد و به هر كمينگاهي بر سر راهشان بنشينيد».(5)



«بكشيد آنها را هر جا برخورديد و بر آنها دست يافتيد».(6)



خداوند آنها را به دست رسول خدا و دوستانش كشت و ثواب صبرش را براي او مقرّر داشت با آنچه در آخرت برايش ذخيره كرد. هر كه صبر كند و تقرّب به خدا خواهد، از دنيا نرود تا خدا ديده او را درباره دشمنانش روشن كند، با آنچه در آخرت براي او ذخيره كند.(7)



از حضرت صادق((عليه السلام)) روايت شده:

إذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ يَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَيَأْتونَ بابَ الْجَنَّةِ فَيُقالُ: مَنْ أنْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: نَحْنُ أهْلُ الصَّبْرِ، فَيُقالُ لَهُمْ: عَلي ما صَبَرْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: كُنّا نَصبِرُ عَلي طاعَةِ اللهِ، وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعاصِي اللهِ. فَيَقُولُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: صَدَقُوا، أدْخِلُوهُمُ الْجَنَّةَ. وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ:(8) «إنَّما يُوفَّي الصّابِرُونَ أجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»:(9)



چون روز قيامت شود گروهي از مردم برخيزند و به سوي درِ بهشت روند، به آنان گفته شود: كيستيد؟ پاسخ دهند: اهل صبر، سؤال شود: بر چه صبر كرديد؟ جواب دهند: بر انجام طاعت حق، و دوري، و دوري از معصيت خدا. پس پروردگار مي فرمايد: راست گفتند، آنان را وارد بهشت نماييد. و اين است قول خداي عزّ و جلّ «همانا كامل داده مي شود اجر صابران بدون حساب».



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. انعام، 33 ـ 34.



2. ق، 38 ـ 39.



3. سجده، 24.



4. اعراف، 137.



5. توبه، 5.



6. بقره، 191.



7. متن روايت در «اصول كافي» ج3، ص143، و «بحار» ج71، ص60 است.



8. «وسائل»، ج11، ص186.



9. زمر، 10.



از حضرت مولا علي بن ابيطالب((عليه السلام))روايت شده:

اَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عِنْدَ المُصيبَةِ حنٌ جَميلٌ، وَ أحْسَنُ مِنْ ذلِكَ الصَّبْرُ عِنْدَما حَرَّمَ اللهُ عَلَيْكَ. وَ الذِّكْرانِ: ذِكْرُ اللهِ عِنْدَ الْمُصيبَةِ، وَ أفْضَلُ مِنْ ذلِكَ ذِكْرُاللهِ عَنْدَما حَرَّمَ اللهُ عَلَيْكَ فَيَكُونُ حاجِزاً:(1)



صبر دو صبر است: صبر در مصيبت كه خوب و پسنديده است، و بهتر از آن صبري است كه در برابر آنچه خداوند حرام كرده بخرج دهي تا از ارتكاب گناه در امان بماني.



و ياد دو ياد است: ياد خدا در وقت مصيبت، و برتر از آن ياد خداست در برابر آنچه خدا بر تو حرام كرده تا آن ياد مانع تو از كار حرام شود.



حضرت باقر((عليه السلام)) مي فرمايد:

لَمّا حَضَرَتْ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ الْوَفاةُ ضَمَّنِي إلي صَدْرِهِ وَ قالَ: يا بُنَيَّ، اُوصيكَ بِما أوْصاني بِهِ أبي حينَ حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ وَ بِما ذَكَرَ أنَّ أباهُ أوْصاهُ بِهِ: يا بُنَيَّ، اصْبِرْ عَلَي الْحَقِّ وَ إنْ كانَ مُرّاً:(2)



زماني كه حضرت عليّ بن الحسين را وقت وفات رسيد مرا به سينه گرفت و فرمود: پسرم، تو را به آنچه كه پدرم حضرت سيّدالشهداء به وقت رسيدن شهادت وصيت كرد سفارش مي كنم، و بدانچه يادآور شد كه پدرش به او وصيت كرده، و آن اين است: فرزندم بر آنچه حقّ است صبر كن گرچه تلخ باشد.

عَنْ أبي عَبْدِاللهِ((عليه السلام)): إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أنْعَمَ عَلي قَوْم فَلَمْ يَشْكُرُوا فَصارَتْ عَلَيْهِمْ وَ بالا، وَ ابْتَلي قَوْماً بِالْمَصائِبِ فَصَبَرُوا فَصارَتْ عَلَيْهِمْ نِعْمَةً:(3)



از امام صادق((عليه السلام)) است: خداوندا عزّو جلّ بر مردمي نعمت داد پس شكر نكردند، براي آنان و بال شد و مردمي را گرفتار كرد پس صبر نمودند، براي آنان نعمت شد.



از حضرت صادق((عليه السلام)) است:

مَنِ ابْتُلِيَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ بِبَلاء فَصَبَرَ عَلَيْهِ كانَ لَهُ مِثْلُ أجْرِ ألْفِ شَهيد:(4)



هر مؤمني كه گرفتار شود و بر آن گرفتاري صبر كند، براي او مانند اجر هزار شهيد است.



از امام ششم((عليه السلام)) روايت شده:

اِصْبِرُوا عَلَي الدُّنْيا فَإنَّما هِيَ ساعَةٌ، فَإنَّ ما مَضي مِنْهُ لا تَجِدُ لَهُ ألَماً وَ لا سُرُوراً، وَ ما لَمْ يَجِيءْ فَلا تَدْري ما هُوَ، وَ إنَّما هِيَ ساعَتُكَ الَّتي أنْتَ فيها، فَاصْبِرْ فيها عَلَي طاعَةِ اللهِ، وَاصْبِرْ فيها عَنْ مَعْصِيَةِ اللهِ:(5)



در اين مدّت زماني كه در دنيا هستيد بر حوادث و بلاها و طوفانها و پيشامدهايش صبر كنيد، كه دنيا ساعتي بيش نيست، زيرا از گذشته آن الم و رنج و درد و سرور و خوشحالي نمي يابي، چون گذشته و رابطه اي فعلا با آن نداري، نيامده را هم از آن بي خبري، اين تويي و ساعتي كه در آن بسر مي بري، در اين ساعت بر انجام طاعات و ترك محرّمات صبر كن.



حضرت مفيد، آن فقيه بزرگ نقل مي كند:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «كافي» ج3، ص147.



2. «وسائل»ج11، ص187.



3. «كافي»ج3، ص148.



4. «كافي»ج3، ص148.



5. «وسائل»ج11، ص187.

أتي رَجُلٌ أبا عَبْدِاللهِ((عليه السلام)) فَقالَ لَهُ: يَابْنَ رَسُولِ اللهِ، أوْصِني، فَقالَ: لايَفْقِدُكَ اللهُ حَيْثُ أمَرَكَ، وَ لا يَراكَ حَيْثُ نَهاكَ. قالَ: زِدْني، قالَ: لا أجِدُ:(1)



مردي به محضر مبارك حضرت صادق((عليه السلام)) آمد و عرضه داشت: مرا سفارش فرما. امام((عليه السلام))فرمود: خداوند تو را تارك عبادت، و آلوده به گناه نبيند. عرضه داشت بيشتر بفرماييد، فرمود: غير از اين نيست.



امام صادق((عليه السلام)) مي فرمايد: اميرالمؤمنين((عليه السلام)) به مسجد درآمد، ناگاه مردي را غمناك و سر به گريبان ديد، به او فرمود: در چه حالي؟ چه خبر است؟ تو را چه مي شود؟ عرضه داشت: پدر و مادر و برادرم مرده اند، مي ترسم، زهره ترك شوم!



حضرت به او فرمود: بر تو باد به تقوا و صبر، تا فرداي قيامت با اين دو سرمايه به محضر حق شرفياب شوي. صبر در امور چون سراست از تن، چون سر از تن جدا گردد تن فاسد شود، و چون در كارها صبر نباشد همه كارها فاسد گردد.(2)



اميرالمؤمنين((عليه السلام)) از رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) روايت مي كند:

اَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصيبَةِ، وَ صَبْرٌ عَلي الطّاعَةِ، وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ. فَمَنْ صَبَرَ عَلَي الْمُصيبَةِ حَتّي يَرُدَّها بِحُسْنِ عَزائِها لَهُ ثَلاثُمِائَةِ دَرَجَة، ما بَيْنَ الدَّرَجَةِ إلَي الدَّرَجَةِ كَما بَيْنَ السَّماءِ إلَي الأْرْضِ. وَ مَنْ صَبَرَ عَلَي الصّاعَةِ كَتَبَ اللهُ لَهُ يَتَّمِائَةِ دَرَجَة ما بَيْنَ الدَّرَجَةِ إلَي الدَّرَجَةِ كَما بَيْنَ تُخُومِ الأْرْضِ إلَي الْعَرْشِ. وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِيَةِ كَتَبَ اللهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَة، ما بَيْنَ الدَّرَجَةِ إلَي الدَّرَجَةِ كَما بَيْنَ تَخُومِ الأْرْضِ إلي مُنْتَهَي الْعَرْشِ:(3)



صبر سه صبر است: صبر بر مصيبت، و صبر بر طاعت، و صبر از گناه. هر كه در مصيبت صبر كند تا آن را به تسلّي خوبي جواب گويد خداوند برايش سيصد درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر به مانند ميان آسمان است تا زمين. و هر كه بر طاعت صبر كند، خداوند برايش ششصد درجه نويسد كه ميان درجه اي تا درجه ديگر از عمق زمين است تا عرش. و هر كه بر معصيت صبر كند، خدا برايش نهصد درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر از عمق زمين تا پايان عرش باشد.



خواجه نصيرالدين طوسي كه از او تعبير به استاد البشر و عقل حاوي عشر شده، در باب صبر مي فرمايد:



صبر: خودداري از جزع به هنگام رنج و درد و حادثه و بلاست. دارنده اين واقعت از امنيت باطن برخوردار است، و زبان شكايت از حضرت حق در حضور خلق ندارد، و اعضاي او چون چشم و زبان و دست و پا از حركات غير عادي مصون است.(4)



انساني كه در حوادث مادّي و معنوي صبر و حوصله و استقامت و پايداري ندارد تمام امورش بين او و بين حق حجاب است، بدين جهت راهي به سوي مقام قرب و كسب رضايت حضرت دوست ندارد، و به اين خاطر از به دست آوردن سعادت دو سرا محروم و از رحمت حضرت ربّ العزّه ممنوع است.

دلا جان در ره جانان حجاب است *** غم دل در جهانِ جان حجاب است

اگر داري سري بگذر ز سامان *** كه در اين ره سر و سامان حجاب است

ز هستي هر چه در چشم تو آيد *** قلم در نقش آن كش كان حجاب است

زلال از مشرب جان نوش چون خضر *** كه آب چشمه حيوان حجاب است

عصا بفكن كه موسي را در اين راه *** چو نيكو بنگري ثعبان حجاب است

به حاجب چون توان محجوب گشتن *** كه حاجب بر درِ سلطان حجاب است

به حكمت ملك يونان كي توان يافت *** كه حكمت در ره يونان حجاب است

تو را اي بلبل خوش نغمه با گل *** گر از من بشنوي دستان حجاب است

ميان عندليب و برگ نسرين *** هواي گلبن و بستان حجاب است

ز درمان بگذر و با درد مي ساز *** كه صاحب درد را درمان حجاب است

حديث جان مكن خواجو كه در عشق *** ز جان انديشه جانان حجاب است



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «وسائل»ج11، ص189.



2. «كافي»ج3، ص146 ـ 147.



3. «كافي»ج3، ص146 ـ 147.



4. «بحار»ج71، ص68.



امام صادق((عليه السلام)) مي فرمايد: آزاد، آزاد است در تمام حالاتش، اگر رنج و مشقّت و درد به او برسد بر آن صابر است، و اگر مصائب كوبنده سنگين بر دشمن و به وقت افتادن در بند بردگي ديگران آزاد است.



به آزادي يوسف صدّيق امين، بندگي عزيز مصر و اسارت و قهر و غلبه دشمن و تاريكي چاه و آنچه به او رسيد ضرر نزد. خداوند بزرگ از پي صبر يوسف بر او منّت نهاد تا جايي كه جبّار سركش مصر بنده او شد پس از آنكه كوس مالكيت بر يوسف را مي نواخت. خداوند او را به پيامبري انتخاب كرد و به سبب او بر امّتي رحمت آورد. اينچنين است استقامت و صبر كه خير و خوبي از پي دارد. اي شيعيان ما صبر كنيد و خويش را براي تحمل صبر آماده نماييد تا به اجر و ثواب حضرت حق برسيد.(1)



از حضرت مولي الموحدين((عليه السلام)) روايت شده:

ثَلاثٌ بِهِنَّ يَكْمُلُ الْمُسْلِمُ: التَّفَقُّهُ فِي الدّينِ، وَ التَّقْديرُ فِي الْمَعيشَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَي النَّوائِبِ:(2)



سه چيز است كه مسلمان به آن كامل مي شود: دين شناسي، اندازه نگاه داشتن در معيشت، صبر بر ناراحتي ها.



اميرالمؤمنين((عليه السلام)) در وصيت خود به محمد حنفيّه فرمود:

إيّاكَ وَ الْعُجْبَ، وَ سُوءَ الْخُلْقِ، وَ قِلَّةَ الصَّبْرِ، فَإنَّهُ لا يَسْتَقيمُ لَكَ عَلي هذِهِ الْخَصالِ الثَّلاثَةِ صاحِبٌ، وَ لايَزالُ لَكَ عَلَيْها مِنَ النّاسِ مُجانِبٌ:(3)



از خودبيني و بداخلاقي و كم صبري بپرهيز، بحقيقت كه با اين سه خصلت مصاحب و ياري براي تو نخواهد ماند و به طور دائم مردم از تو كناره گير خواهند بود.



حضرت زين العابدين((عليه السلام)) فرمود:

أخَذَوا النّاسُ ثَلاثَةً مِنْ ثَلاثَة: أخَذُوا الصَّبْرَ عَنْ أيُّوبَ((عليه السلام))، وَ الشُّكْرَ عَنْ نُوح((عليه السلام))، وَ الْحدَ عَنْ بَني يَعْقُوبَ((عليه السلام)):(4)



مردم سه چيز را از سه نفر گرفتند: صبر را از ايّوب، شكر را از نوح و حسد را از فرزندان يعقوب.



اميرالمؤمنين((عليه السلام)) از رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) روايت مي كند:

عَلامَةُ الصّابِرِ في ثَلاث: أوَّلُها أنْ لا يَكْسَلَ، وَ الثّانِيَةُ أنْ لا يَضْجَرَ، وَ الثّالِثَةُ أن لايَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، لأَِنَّهُ إذا كَسِلَ فَقَدْ ضَيَّعَ الْحَقَ، وَ إذا ضَجِرَ لَمْ يُؤَدِّ الشُّكْرَ، وَ إذا شَكا مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَصاهُ:(5)



نشانه صابر در سه چيز است: اول: كسل و سست و بيحال نمي شود. دوم: دلتنگ و بي قرار نمي گردد. سوم: از خداي خود شكايت نمي كند. زيرا اگر كسل شود حق را (كه ادامه راه براي رسيدن به سعادت دنيا و آخرت است) ضايع مي كند، و اگر دلتنگ گردد به شكر بر نمي خيزد، و اگر از حضرت محبوب شكايت كند به راه عصيان رفته است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «كافي»ج3، ص145.



2. «بحار»ج71، ص85.



3. «خصال» ج1، ص72.



4. «بحار»ج71، ص86.



5. «بحار» ج71، ص86.



امام صادق((عليه السلام)) از اميرالمؤمنين((عليه السلام)) روايت مي كند:

ثَلاثٌ مِنْ أبْوابِ الْبِرِّ: سَخاءُ النَّفْسِ، وَ طيبُ الْكَلامِ، والصَّبْرُ عَلَي الأْذي:(1)



سه چيز از موارد نيكي است: سخاوت، پاكيزگي سخن و صبر بر آزار مردم.



جابربن عبدالله انصاري از اميرالمؤمنين((عليه السلام)) نقل مي كند:

مِنْ كُنُو زِالجَنَّةِ الْبَرُّ، وَ اِخْفاءُ الْعَمَلِ، وَ الصَّبْرُ عَلَي الرَّزايا، وَ كِتْمانُ الْمَصائِبِ:(2)



نيكي، و پنهان داشتن عمل براي دوري از ريا، و صبر بر ناراحتي ها، و كتمان مصيبت ها از گنجهاي بهشت است.



امام صادق((عليه السلام)) مي فرمايد خداوند به داود خطاب كرد: همنشينت در بهشت خلاده دختر أوس است، نزد او برو و اين خبر را به او برسان و به جنّت بشارتش ده و او را آگاه كن كه قرين تو در آخرت است.



داود در خانه او آكمد و در كوبيد، خلاده بيرون شد، داود فرمود: خلاده دختر اوسي؟ عرضه داشت آن كه تو او را مي طلبي من نيستم. داود دوباره پرسيد، گفت: چرا. إخبار حق را در اختيارش گذاشت، خلاده گفت: شايد ديگري باشد كه با من تشابه اسمي دارد، داود گفت: به من دروغ گفته نشده و من هم دروغ نگفته ام، تو هماني. خلاده گفت: به خدا قسم دروغ نمي گويم، والله در خودم آنچه را نمي يابم.



داود فرمود: از باطنت به من خبر ده، عرضه داشت: دردي به من نمي رسد به هر صورت كه باشد و مرضي عارضم نمي گردد و گرسنگي به من هجوم نمي آورد مگر اينكه صبر مي كنم و رفعش را از او نمي خواهم تا خود حضرت او مشكلم را آسان نمايد، من بر آنچه مي گذرد خدا را شكر و سپاس مي گويم. داود فرمود: به آسان نمايد، من بر آنچه مي گذرد خدا را شكر و سپاس مي گويم. داود فرمود: به همين خاطر به آن مقام رسيده اي. آنگاه حضرت صادق((عليه السلام))فرمود: به خدا قسم اين است ديني كه خداوند براي بندگان شايسته خود پسنديده است.(3)



اي معلّم دلنواز، اي طبيب عاشق مداوا، اي حكيم علي الاطلاق، اي هستي بخش، اي رحمت واسعه، اي دستگير بيچارگان، اي ساقي شراب طهور، اين نيازمندان دردمند را از شراب عشق و محبّت و رحمت و عاطفت بچشان، باشد كه دل مضطرب به امان آيد، و آلودگيها از جان و قلب برطرف گردد، مستيِ معنا تمام هستي و وجودشان را تسخير كند تا جز تو نبينند و غير تو ندانند و بجز تو نخواهند و نخوانند و منهاي صبر و استقامت در راه تو و براي تو اخلاقي براي آنان نماند.

مغنّي دلم تشنه ساز توست *** كه آب خضر دُرد آواز توست

شرابي كه دُردش فزايد حيات *** خوش آن دل كه بر صاف آرد برات

مغنّي سر از خواب مستي برآر *** به ناخن رگ خفتگان را بخار

فرو كن به هر دل سرِ ناخني *** چو دهقان بگِل در نشان گليني

چه گلبن؟ گلش مست بي خمار *** چه گل؟ خارِ او نغمه آبدار

مغنّي صبوحي است بيدار شو *** فروزنده نغمه تار شو

به مي تار طنبور را آب ده *** غبارم به سيلاب مضراب ده

كزين تنگنا رخت بالا برم *** وزين سيل راهي به دريا برم

مغنّي يكي زخمه بر تار زن *** به چشمي كه خوابش برد خار زن

به مضراب تر كن رگ خشك ساز *** چو مژگان عارف ز اشك نياز

بر اين چشم ناخفته هر اختري *** نمايد چو قفل درِ خيبري

به اعجاز انگشت خيبر گشا *** سر شب چو قفل از مي اين درگشا

مغنّي است جبريل و وحيش سرود *** كه در شأن صاحبدل آمد فرود

گرت گوش دل محرم راز اوست *** دواند چو مي ريشه در مغز و پوست



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «بحار»ج71، ص89.



2. «بحار»ج71، ص95.



3. «بحار»ج71، ص97.