بازگشت

تندي غضب و خشم


غضب قوّه اي است كه خداوند مهربان در وجود آدمي جهت دفاع از خودش در برابر باطل قرار داده است. اين قوه بايد براي حفظ حق و جلوگيري از تجاوز دشمن و كوبيدن امور شيطاني به كار رود.



اين قوه آتشي است كه بايد بر خرمن معاندين و مخالفين واقعيّت افتد، و لازم و واجب است انسان مواظبت كند كه اين آتش در برابر اشتباهات خانواده يا پدر و مادر و يا برادران مسلمان و مؤمن شعله نكشد.



خطاها و اشتباهات همنوعان و همكيشان و اهل خانه و خانواده و عزيزان مؤمن و مسلمان را بايد با رأفت و رحمت و لطف و مرحمت تذكّر داد، و با زباني نرم و ملايم به آنان فهماند كه شما در اين مسأله اشتباه كرده و لازم است از خطاي خو برگشته و استغفار نماييد، و پس از تذكر و بعبارت ديگر امر به معروف و نهي از منكر، بايد به گذشت و عفو و احسان پناه برد و در اين مرحله خداوند عزيز و مهربان را از خويش راضي نمود.



كظم غيظ و فروخوردن خشم به فرموده قرآن مجيد از نشانه هاي مردم باتقوا و محسن است:

وَ سارِعُوا إلي مَغْفِرَة مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّة عَرْضُهَا السَّمواتُ وَ الاَْرْضُ أعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ. اَلَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَالْعافينَ عَنِ النّاسِ وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ:(2)



و به سوي آمرزش پروردگار خويش بشتابيد و به سوي بهشتي كه پهنايش آسمانها و زمين را فرا گرفته و براي پرهيزكاران مهيّاست. آنان كه از مال خود در تنگدستي و وسعت انفاق مي كنند و خشم خود فرو نشانند و از بدي مردم در گذرند، و خداوند دوستدار نيكوكاران است.



اِعمال خشم و غضب، نوعي آزمون الهي مي باشد، و فرونشاندن آن نيز يك تكليف انساني و اخلاقي است. انسان موجودي است كه با انواع عوامل خوشي و لذت و عوامل رنج و نفرت در محاصره قرار گرفته است، و از بندگان خداوند كه در چنين حصار و باره اي قرار دارند از لحاظ عمل و رفتاري كه در پيش مي گيرند آزمون و امتحان بعمل مي آيد تا صدق و كذب ادّعاي آنان در ايمان و انسانيّت ظهور كند.



شكي نيست كه غضب قوه اي است كه از جانب حق در نهاد آدمي قرار داده شده، و آن گاه كه انسان در پرتگاه غضب مي لغزد، در واقع با چنين نيروي آتشين انس و ارتباط برقرار مي سازد.



آدمي از خاك آفريده شده است كه سمبل و نمودار آرامش و وقار است، ولي شيطان از آتش سر برآورده كه دچار لهيب و اضطراب مي باشد. اگر انسان قوه غضب را بيجا مصرف نمايد به اخلاق شيطان گراييده و از خدا دوري جسته و وسيله ممنوعيت خود را از رحمت الهي فراهم آورده و از حقيقت خود كه سرشته به وقار و بزرگواري است منحرف شده است.



آن كه مالك غضب و خشم خويش است اهل خدا، و هر كس غضب و خشمش بي قيد و بند است برده شيطان و آلوده به شيطنت است. انسان اجازه ندارد هر كجا و در برابر هر كسي دچار خشم و غضب شود، براي غضب و خشم جاي معيّن مقرّر شده، كه بجا مصرف كردنش عبادت، و بي جا مصرف نمودنش گناه و خطا و معصيت و شيطنت است.



رسول خدا ((عليه السلام))فرمود:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «بحار»ج73، ص163.



2. آل عمران، 133 ـ 134.

لَيْسَ الشَّدايدُ بِالصَّرْعَةِ، إنَّما الشَّديدُ الَّذي يَمْلِكُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ:(1)



قهرمان و پهلوان (يعني انسان با صلابت و نيرومند) با كشتي گرفتن ارزيابي نمي شود، بلكه پهلوان عبارت از كسي است كه زمام نفس خود را به گاه خشم و غضب در اراده و اختيار خويش گيرد.



يكي از آثار و نتايج سوء غضب بيجا كينه و حسد است، و اين حالت آدمي را به بيماري و تيرگي و اختلال طبيعت سوق مي دهد. لذا ضرورتي است كه موقعيت غضب مشخّص گردد تا آدمي بتواند جنبه نكوهيده آن را از خود دور سازد و به تعديل و درمان آن بپردازد، و نيز بايد فضيلت فرونشاندن خشم و غضب و ارزش بردباري و عفو و مداراي با ديگران براي او روشن شود. در اين مورد قرآن مجيد و روايات عالي اسلامي ارشاداتي دارند كه در ضمن توضيح اين مسأله ملاحظه خواهيد كرد.



حضرت حق، غضب را در نهاد انسان قرارداد تا او را از تباهي و نابودي صيانت كند و عوامل زيانبار به سلامتي او را از وي دفع نمايد. در كيفيت تكوين و ايجاد انسان و در اندرون او حرارت و رطوبت به كار رفته است كه در حال تضاد و تعاند با يكديگر بسر مي برند. حرارت همواره رطوبت را به تحليل مي برد و آن را تبخير و سرانجام خشك مي سازد و اگر مدد تغذيه پياپي براي تأمين رطوبت به بدن نرسد، موجود زنده از ميان مي رود، لذا خداوند متعال غذاي موافق و متناسب با سازمان موجود زنده را آفريد و در نهاد او غريزه تمايل به غذا را نيز خلق كرده است.



اما در خارج و بيرون از وجود انسان، غضب به خاطر اين است كه چون آدمي در معرض خطر قرار مي گيرد، بايد داراي قوه و نيرويي باشد كه به گاه نياز و هنگام ضرورت، آن نيرو به فيضان و فوران و هيجان افتد. غضب و خشم آدمي به منزله عكس العمل در برابر تجاوز عوامل زيانبار، آتش غضب آدمي در روان او فروزان مي گردد همانگونه كه آتش در ميان آتشكدان و كوره لهيب مي كشد.



حرارت لهيب آتش خشم آدمي در چهره و سيماي فرد خشمناك خود را مي نماياند، گونه و چشمان آدمي همچون آتش سرخ فام مي گردد تا نشانگر محتوايي باشد كه در پس اين حالت كمين كرده است و آن عبارت از سرخي خون بدن است، آنچنان كه شيشه از وراء خود محتواي خويش را مي نماياند.



مركز و كانون نيروي غضب، عبارت از قلب آدمي است و مفهوم آن همان به جوش آمدن و غليان خون دل است كه ناشي از حالت انتقام جويي است. اين نيرو از آن جهت به فوران مي افتد تا فرد، ضرر و زيان را قبل از وقوع آن از خود دفع نموده و پس از وقوع آن قلبش با إعمال غضب تشفّي يافته و به انتقام جويي دست يازد.



انتقام، عذا و خوراك نيروي غضب و خواسته آن است و آدمي از رهگذر اعمال غضب احساس لذّت و رضايت مي نمايد. انسان خشمگين جز با انتقام آرام نمي گيرد، فقط فرد با ايمان است كه علي رغم اسائه و آزار ديگران از تجاوزكار صرف نظر كرده و عفو و اغماض مي كند:

وَ إذا ما غَضِبُواهُمْ يَغْفِرُونَ:(2)



و آن گاه كه مؤمنان را خشم فرو مي گيرد، گذشت و اغماض را پيشه خود مي كنند.

در خرابات مغات منزل نمي يابد گرفت *** چون گرفتي كينِ كس در دل نمي بايد گرفت

يا نمي بايد ز آزادي زدن چون سر و لاف *** يا گره از بي بري در دل نمي بايد گرفت

سدّ راه عالم بالاست معشوق مجاز *** دامن اين سر و پا در گِل نمي بايد گرفت

خونبها بهتر ز حفظ آبروي عشق نيست *** در قيامت دامن قائل نمي بايد گرفت

تا توان سرپنجه دريا چو طوفان تاب داد *** تيغ موج از قبضه ساحل نمي بايد گرفت

طالب حق را چو تيري كز كمان بيرون رود *** هيچ جا آرام تا منزل نمي بايد گرفت

صاف چون آئينه مي بايد شدن با نيك و بد *** هيچ چيز از هيچ كس در دل نمي بايد گرفت

آه و افسوس است صائب حاصل موج سراب *** دامن دنياي بي حاصل نمي بايد گرفت



تفريط و دريغ ورزيدن بي مورد از اِعمال غضب، نمايانگر ضعف و ناتواني اين نيرو است، و مسلّماً چنين حالتي را نمي توان حالت مطلوبي در آدمي برشمرد بلكه بايد آن را حالتي نكوهيده تلقّي كرد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «جامع الصغير»ج2، ص135، باب ليس.



2. شوري، 37.



يكي از بزرگان فرموده: «كسي كه بايد به مورد و بجا دچار و خواهان خشم گردد ولي او را خشم نگيرد حيواني بيش نيست». زيرا فقدان نيروي غضب را بايد يكي از كمبودهاي رواني انسان به شمار آورد، چون خداوند متعال مي فرمايد:

أشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ:(1)



مؤمنان در برابر كفّار، مردمي سختگير و خشم آلود و غضبناكند، ولي در ميان خود از مهر و رأفت متبادل و تراحم برخوردارند.

جاهِدِ الْكُفّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ:(2)



با كفار و منافقين به جهاد برخيز و با غلظت و خشم با آنان روبرو شو.



اما افراط و زياده روي در غضب عبارت از پافرانهادن از حدّ و حالتي عصبي است كه آدمي را از عقل و حكمت و دين بيرون مي برد و در نتيجه براي انسان بينش و نظر و انديشه و قدرتِ حسن انتخاب در رابطه با اعمال و رفتارش باقي نمي ماند و حالت سبعيّت و درندگي بر انسان مسلّط مي گردد، حالتي كه بايد آن را نيرويي در نفس امّاره برشمرد كه بازده آن گرايش به تشفّي و انتقام است.



برخي از نابخردان، افراط و فزون گرايي در غضب را شجاعت و مردانگي به شمار آورده و آن را بسان حالتي ستوده چهره مي بخشند. به عنوان نمونه:



گاهي يكي از همين سبك مغزان مي گويد: «من درباره هيچ فردي حاضر به صبر و خويشتن داري نيستم و در برابر هيچ كس تحمّل نمي كنم»، اين سخن نابخردانه مفهومش اين است كه اين فرد بينوا فاقد عقل و حلم و بردباري و حكمت و دانايي و هشياري است.



پاره اي از مردم تحت تأثير چنين داعيه هاي فاسد و فسادآموز واقع مي شوند و طبع و سرشت خشم روايي بر روان آنها تسلط مي يابد، و در جرگه چنين ناداناني در دامن زدن به آتش غضب جا خوش كرده و در رده آنان قرار مي گيرند و هر چند كه آنها را اندرز مي دهند نمي خواهند در خويشتن نيرو و حسّ انعطافي بهم رسانده و گوش شنوايي داشته باشند، چون در حال فقدان بينايي و هشياري در برابر هر موعظه و نصيحتي موضع گرفته اند، و بلكه به عكس در برابر نصيحت و اندرز ديگران آتش غضب آنها پر لهيب تر مي گردد و دنيا در برابر ديدگانشان تيره و تاريك مي شود، و آن گاه كه به خود مراجعه مي كنند و خويشتن را نيز به داوري مي گيرند براي خاموش كردن اين آتش سعادت سوز و شقاوت ساز، تواني در خود نمي يابند زيرا نور عقل در روان آنان رو به خاموشي مي گذارد، لذا پيرامون وجود خود را نمي توانند بيابند و سرانجام مسير يك جانور سرگردان را در پيش مي گيرند.



از رسول بزرگوار اسلام((صلي الله عليه وآله)) روايت شده:



«در حال خشم و إعمال غضب، دوده متراكم و تيره اي به طرف مغز آدمي اوج مي گيرد و بر معادن و سرمايه هاي انديشه او مستولي مي گردد و بلكه احياناً اين دوده ها به مراكز حسّي نيز سرايت مي كند و چشمان آدمي در حال خشم تيره شده و رو به سياهي مي گذارد.در چنين حالتي است كه انسان همچون فرد نابينا جايي را نمي بيند».(3)



گاهي آتش غضب آنچنان در وجود آدمي پايگاهي فراهم مي آورد كه فرد نمي تواند نه از درون و نه از بيرون، اين آتش سعادت سوز را خاموش سازد، و اين آتش سوزي همچنان پيشروي مي كند تا گوهر گرانبهاي وجود آدمي را در زير فشار لهيب خود بسوزاند و به خاكستر تبديل كرده و نابودي شخصيت او را فراهم سازد.



و احياناً بر اثر شدت خشم، رطوبت و مايه حيات قلب انسان مي خشكد و آدمي از شدت خشم و كينه دچار مرگ زودرس مي گردد و سكته و مرگ ناگهاني او در مي رسد، چون خطر يك كشتي كه در دريايي ژرفناك و گرفتار طوفان حركت مي كند از خطر حالت رواني فرد كه مالامال از خشم و كينه است كمتر است، زيرا ناخدايان كشتي در نجات اين مركبي كه گرفتار تلاطم است مي كوشند، ولي در حالت غضب، قلب انسان، ناخداي كشتي وجود و شخصيت رواني



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. فتح، 29.



2. تحريم، 9.



3. «سنن ابن ماجه»، باب غضب.



اوست، بديهي است كه اين ناخدا در حال خشم روايي نيرويي است فرسوده و از كار افتاده كه تراكم تيرگيهاي خشم، بصيرت آن را از كار انداخته و نابينايش ساخته است. چنين قلبي كه خارهاي خشم در چشم بصيرت او خليده نمي تواند چاره سازي كند.



از رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) روايت شده:

ألا إنّ الْغَضَبَ جَمْرَةٌ تُوقَدُ في جَوْفِ ابْنِ آدَمَ، ألا تَرَوْنَ إلي حُمْرَةِ عَيْنِهِ وَ انْتِفاخِ أوْداجِهِ؟ فَإذا وَجَدَ أحَدُكُمْ شَيْئاً مِنْ ذلِكَ فَالأْرْضَ الأْرْضَ. ألا إنَّ خَيْرَ الرِّجالِ مَنْ كانَ بَطيءَ الْغَضَبِ، سَريعِ الرِّضا، وَ شَرَّ الرَّجُلِ مَنْ كانَ سَريعَ الْغَضَبِ، بَطيءَ الرِّضا:(1)



به هوش باشيد و توجه كنيد كه غضب پاره آتش و گدازه اي است كه در قلب آدم برافروخته مي گردد، براي پي بردن به چنين حقيقت به سرخي چشمان و برجستگي رگهاي چنبره گردن آدم خشمگين بنگريد. اگر كسي خود را در چنين حالت بيابد بر زمين نشيند. بدانيد كه بهترين مردم كساني هستند كه دچار غضب زودرس نمي گردند، در خشم روايي گامشان كُنْد و آهسته است، ولي در رضا و خشنودي پيشتاز و سريع هستند. و بدترين مردم آنانند كه به سرعت خشم مي گيرند و به كندي تن به رضا و خوشحالي مي دهند.

كسي به ملك رضا خشمگين نمي باشد *** در اين رياض گلي آتشين نمي باشد

ز خنده گل صبح اين دقيقه حاصل شد *** كه عيش جز نفس آتشين نمي باشد

دراز دستي ما كرد كار بر ما تنگ *** وگرنه جامه بي آستين نمي باشد

به هر طرف نگري دور باش برق بلاست *** به گرد خرمن ما خوشه چين نمي باشد

ز سرافرازي ما اين قَدَر تعجّب نيست *** هميشه دانه به زير زمين نمي باشد

تمام مهر و سراپا محبّتم صائب *** به عالمي كه منم خشم و كين نمي باشد



آثار ظاهري غضب در ناسزاگويي و تجاوز و يورش به ديگران و سخنان زشت، چهره خود را مي نماياند و مظاهر آن در اندام، عبارت از ضرب و جرح و قتل و تهاجمهايي است كه بدون مبالات و نابخردانه صورت مي گيرد.



اگر فرد خشمگين نتواند خشم خود را در مورد شخص اعمال كند آثار سوء آن به خود او بازمي گردد، لذا جامه خويش را مي درد و بر گونه خويش طپانچه و سيلي مي زند و زمين و در و ديوار را مي كَند و مي خراشد و احياناً به سرعت و نامتعادل مي دود و به زمين مي افتد و يا خود را بر زمين مي افكند و كارهاي جنون آميزي از او سرمي زند.



از رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) وارد شده:

إنَّ الْغَضَبَ مِنْ الشَّيْطانِ، وَ إنَّ الشَّيْطانَ خُلِقَ مِنَ النّارِ، إنَّما يُطْفِيُ النّارَ الْماءُ، فَإذا غَضِبَ أحَدُكُمْ فَلْيَتَوَضَّأْ:(2)



غضب از ناحيه شيطان به هم مي رسد و شيطان از آتش آفريده شده و آتش نيز با آب خاموش مي شود، پس اگر يكي از شما گرفتار حالت خشم گردد وضو بگيرد.



آثار غضب در قلب اين است كه كينه و حسد و بدخواهي و شماتت ديگران و خوشحالي از غم ديگران و اندوه از تنعّم و رفاه سايرين و افشاگري اسرار و پرده دري حيثيّت و استهزاء مردم در آن پديد مي آيد، لذا رسول اسلام((صلي الله عليه وآله)) فرمود:

لا يَحْكُمُ أحَدٌ بَيْنَ اثْنَيْنِ وز هُوَ غَضْبانٌ:(3)



هيچ يك از شما نبايد در حالي كه دستخوش حالت خشم و غضب است ميان دو نفر داوري نمايد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «روانشناسي اسلامي» ص162.



2. «محجة البيضاء» ج5، ص308.



3. «بهداشت رواني در اسلام» ص163.



خشم و غضب در صورتي كه براي دفاع از خود در برابر خطر، و دفاع از اسلام در مقابل كفّار به كار گرفته نشود حالتي شيطاني و آثار و عواقبش خطرناك و زمينه اي براي آلوده شدن به گناهان كبيره است.



در صورتي كه براي دفاع از خود و مردم مؤمن و بخصوص دفاع از حريم قرآن و اسلام به كار گرفته شود، حالتي الهي و آثار و عواقبش بسيار عالي و زمينه اي براي انجام گفتن پرمنفعت ترين عبادت در پيشگاه حضرت ربّ العزّه است. خشم و غضبِ مطلوب، خشمي است كه همپاي با داوري عقل بوده و هماهنگ با دين به مرحله اجرا درمي آيد.



خشم و غضب توازن خود را از عقل و دين مي تواند كسب كند و در سايه رهنمود اين دو قدرت آن استقامت و موازنه اي را تحقّق بخشد كه همه بندگان خدا به چنين استقامت و توازن دعوت شده و بدان مكلّف هستند و آن عبارت است از انتخاب امور زندگي هماهنگ با آيين الهي.



كسي كه خشم اوبه سستي مي گرايد، روا او گرفتار ضعف و كم توازني است و گويا سستي و ضعف غضب نمايانگر فرومايگي و خواري شخصيت رواني انسان و نشانه پذيرايي از ظلم و تجاوز است. و نيز كسي كه از نظر رواني به خشم مفرط گرايش دارد اين حالت رواني، وي را به بي باكي و رفتارهاي زشت و ناخوشايند سوق مي دهد.