بازگشت

احسان


به نظر مي رسد كه از سطور گذشته، مسأله احسان حق به عبد نيز معلوم شد و نيازي به شرح و بسط در اين زمينه نيست. انسان وقتي به فكر مي نشيند، مي يابد كه از همه طرف و از همه جهت چه در زمينه مادّي و چه در زمينه معنوي غرق احسان خدا است، و بر او واجب است كه احسان الهي را با تمام وجود شكر كند، تا در معرض نسيم رضايت حق قرار گرفته از سخط او در امان بماند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. انفال، 29.



2. يونس، 57 ـ 58.



در جملات آخر بخش مورد شرح، حضرت زين العابدين((عليه السلام)) عرضه مي دارد:



«الهي زحمت و رنج ما را بر نويسندگان گرامي آسان گردان، و نامه هاي ما را از حسنات و نيكيهاي ما پُرساز، و ما را نزد آنان به بدي كردارمان مفتضح و رسوا مساز».



مسأله كتاب يا پرونده يا نامه اعمال كه امروز بسته و در فرداي قيامت باز است، مسأله اي عظيم و وحشت آور، و و حقيقتي است كه در قرآن مجيد به طور مكرّر به آن اشاره شده است و كتاب خدا در اين زمينه به انسان هشدار داده كه مواظب و مراقب باشد كه پرونده اش با خطوط گناه و معصيت سياه نشود.



قرآن مجيد، كِرام كاتبين، رقيب و عتيد، دست و پا و پوست و زمين را حافظ اعمال انسان مي داند و تكميل كنندگان پرونده آدمي.



قرآن كريم، خداوند و پيامبر و ائمه معصومين را شاهدان اعمال انسان معرفي فرموده و راه هر عذري را به روي انسان بسته است.

وَ إنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ، كِراماً كاتِبينَ، يَعْلِمُونَ ما تَفْعَلُونَ، إنَّ الأْبْرارَ لَفي نَعيم، وَ إنَّ الْفُجّارَ لَفي جَحيم:(1)



و بي گمان، نگهباناني بر شما احاطه دارند و مراقبند، كريماني نويسندگانند، كه مي دانند آنچه انجام مي دهيد همانا نيكان در نعمت جاي دارند، و تبهكاران در دوزخند.



«اين حافظين، فرشتگان و قدرتهاي مافوق و محيط بر انسانند كه اعمال و آثار را حفظ و ثبت مي كنند و به صورت ثابت نگه مي دارند. آنچنان كه صفات و خواصِّ ثبت و متراكم شده در صفحه هاي ذرّات هسته ياخته هاي نسلي و نطفه و در سراسر ساختمان انسان، از نظرهاي نافذ و علمي نهان است، اوصاف و چگونگي اين مبادي ثبت و نگهداري پنهان تر است و جز از طريق وحي، اوصاف آنها را نمي توان دريافت.



اين آيات، اينگونه فرشتگان و مبادي ناپيدا را به چهار صفت توصيف نموده است كه سه صفت آن به صورت اسمي آمده و دلالت بر ثبات دارد. آخرين صفت، يا جمله فعليّه اي است كه مبيّن استمرار است و «ما» در ميان دو فعل دلالت بر تعميم دارد: اين نگهبانان گراميند، نويسندگانند، آنها مي دانند هر چه را كه همي انجام مي دهيد.



بيان اين اوصاف خاص: حافظين، كرام، كاتبين، يعلمون...در آن حدّ و براي آن است كه انسان دچار غرور و غفلت نشود و مراقب انديشه ها و اعمال خود باشد.



وصف كرام در بين اين اوصاف، انسان گناهكار را اميدوار مي نمايد، زيرا اين فرشتگان حافظ و كاتب چون كرام و نماينده ربّ كريم اند از ثبت و ابقاء گناه تا مي توانند چشم مي پوشند و اعمال و نيّات خير و مؤثر در كمال را اگرچه اندك باشد ثبت و نگهداري مي كنند و آن را مي افزايند و از اين طريق انسان را در مسير كرامت و تكامل كه قانون اصيل عالم است پيش مي برند.



آنچه در روايات معصومين در اوصاف اين فرشتگان آمده مطابق همين حقيقت است. مطالب اين روايات را صدوق(رحمه الله) چنين خلاصه كرده است.



هيچ بنده اي نيست مگر آنكه بر او دو فرشته گماشته شده اند كه همه اعمال او را مي نويسند. كسي كه قصد كار نيكي نمايد و آن را انجام ندهد، برايش يك حسنه مي نويسند، و اگر انجام دهد ده حسنه مي نويسند. او اگر قصد سيّئه نمايد آن را نمي يسند تا آنكه انجام دهد، و چون انجام داد تا هفت ساعت از نوشتن آن خودداري مي كنند، تا اگر توبه كرد نمي يسند و اگر توبه نكرد يك سيّئه مي نويسند.



اين فرشته ها هر عمل كوچك و بزرگ تا دميدن در خاكستر را مي نويسند تا مرد مسلمان ساكت است «محسن» نوشته مي شود، و چون سخن گفت «محسن» يا «مُسيء» شمرده مي شود.



حفظ و ثبت اعمال به وسيله اين گونه حافظين به صورت محيط سرسبز و نعمتهاي پايداري درمي آيد كه ابرار در آن با خوشي و رفاه بسر مي برند، و به صورت دوزخ درمي آيد كه فجّار در آن مي سوزند.



صدوق(رحمه الله) از ائمه معصومين((عليهم السلام)) نقل مي كند كه جاي اين دو فرشته از وجود فرزند آدم، در تَرقُوتين مي باشد. آن كه سمت راست است نيكيها را مي نويسد، و آنكه سمت چپ است بدي ها را اعمال بنده را دو فرشته در روز و دو فرشته در شب مي نويسند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. انفطار، 10 ـ 14.



اين بيان كه جاي اين نوع فرشتگان را از وجود آدمي در ترقوتين نشان داده است، مي شود كه مثل و تشبيهي باشد مانند:

وَ نَحْنُ أقْرَبُ إلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ:(1)



و ما از رگ گردن به او نزديكتريم.



و شايد محلّ واقعي يا جاي عمل اين گونه فرشتگان از اين جهت در ترتوقين مي باشد كه مركز اعصاب و معبر شريانها و وريدهاي بزرگ و مفصل ميان سر و بدن است از همين مركز، اراده و فرمان منجّز به سوي اعضاء و عمل و حركت مي گذرد و احساسات و انفعالها كه در سراسر بدن و خون و قلب حادث مي شود به دستگاه مغز مي رسد و پيوسته محلّ بروز عمل و عكس العمل مي باشد.



ديگر دستگاههاي بدن و نسوج مختلف، متأثر از انعكاسات پي در پي و مختلفي مي گردند كه به وسيله اعصاب و جريان خون از اين مفصل در آنها منعكس و ثبت مي شود، و همه سلولهاي بدن صفحاتي براي ثبت اين انعكاسات مي باشند، و سپس از آنها در نسل و صفحات نفوس و اعضاء انسان و اجزاء و طبيعت و زمان ثبت مي شوند.



اميرالمؤمنين((عليه السلام)) در خطبه 156 «نهج البلاغه» منشأ و محلّ و رستنگاه اين مراقبان و نگهبانان را، در نفس و همه جوارح انسان نشان داده است:



«بدانيد بندگان خدا، كه بر شما مراقباني (رَصَداً) از نفوس شما، و جاسوساني (عُيُوناً) از جوارح شما، و نگهبانان راستيني (حَفَظَةُ صِدْق) هست كه پيوسته اعمال شما و شماره نفسهاي شما را نگه مي دارند. نه تاريكي شب ديجور شما رااز چشم آنان پوشيده مي دارد، و نه درهاي سخت و بسته از نفوذ آنها شما را دربرمي گيرد».



از اين بيان اميرالمؤمنين((عليه السلام)) معلوم مي شود كه اين نگهبانان از اعماق نفس و جوارح انسان كه مراكز انديشه و عمل اندرسته اند، بنابراين صفحات ثبت و ضبط آنها بايد نخست، نفس انسان و جوارح باشد.

وَ كُلَّ إنْسان اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِهِ وَ نَخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقيهُ مَنْشوراً. اِقْرَأْ كِتابَكَ كَفي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً:(2)



هر انساني را ملازم مي داريم نامه اش را در گردنش، و بيرون مي آوريم براي وي در روز قيامت به صورت كتابي كه آن را گشوده مي يابد: بخوان كتاب خود را، همين بس باشد امروز بر تو حسابگر.(3)



از اين آيه نيز معلوم مي شودكه نوشته اعمال و ضمناً نويسندگان آن در وجود و با خود انسان هستند نامه هر كس پيچيده و فشرده است و در روز قيامت گشوده و باز مي شود.»(4)

كَلاّ إنَّ كِتابَ الْفُجّارِ لَفي سِجّين، كِتابٌ مَرْقُومٌ:(5)



«آنچه تبهكاران و عاصيان حرفه اي مي پندارند كه بعد از اين جهان خبري نيست، مردود است) هيچ چنين نيست، همانا نوشته تبهكاران در سجّين است چه دانايت نموده كه سجّين چيست؟ نوشته اي است آشكارا.



سجّين به قرينه وزن مبالغه و تقابل با علّيّين، به معناي زندان بس سخت مي باشد، كه گويا سختي و تنگي آن افزوده مي شود: گمان و ناباوري مطفّفين هيچ درست نيست چه، در حقيقت نوشته يا نوشتن تبهكاران درباره و در شأن، يا در محيط يا در جهت سجّين است بنابراين معني سجّين زندان و محيط عذاب و رنج است كه انديشه و عمل تبهكاران در جهت آن پيش مي رود و در آن، صورت مي گيرد و ثبات مي يابد.



اين معنا موافق است با آنچه مفسران گفته يا نقل كرده اند: روح تبهكاران از آسمانها به سوي زمين و از زمين به سوي سجّين رانده مي شود كه محلّ سپاهيان ابليس است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. ق، 16.



2. اسراء، 13 ـ 14.



3. ترجمه صحيح آيه چنين است: «و عمل و نتيجه كار هر انساني را ملازم داشته ايم در گردنش، و بيرون مي آوريم براي وي در روز قيامت كتابي كه آن را گشوده مي يابد: بخوان كتاب خود را، همين بس باشد كه امروز خودت حسابگر خود باشي».



4. «پرتوي از قرآن» قسمت اول از جزء 30، ص225.



5. مطفّفين، 7 ـ 9.



سجّين از چاههاي جهنّم است، سجّين نام كتاب جامع ديوان شرّ است كه در آن اعمال آنها ثبت مي شود. زندان ابدي تبهكاران را كه هميشه و با انواع عذاب در آن گرفتارند با تمثيل و تشبيه و مقايسه با سخت ترين زندانهاي دنيا نمي توان شناخت.



آن زندان را به صورت ثبت شده اعمال تبهكاران و ستمكاران مي سازد و با اصرار به تبهكاري و گناه، ديوارهاي آن هر چه ضخيم تر و بلندتر و اعماق آن بيشتر مي گردد، و از در و ديوار و محيط آن دود و آتشي برمي خيزد كه گيرانه و افروزنده اش انسان گناه پيشه و اعمال او مي باشد و در آن نسيم رحمتي نميورزد. آن زندان را جز از طريق وحي و انديشه برتر نمي توان شناخت: وَ ما أدْريكَ ما سِجّينٌ.



دو كلمه: كتابٌ مَرْقومٌ تعريف و توصيف كوتاهي است براي اهل نظر و انديشمندان، تا رابطه عمل و ثبات آن را با نهايت بروز آن دريابند و از دريچه اين آيه و از دور به چگونگي سجّين نظر كنند.



سجّين كتاب است، چون صورت ثبت شده اعمالي است كه در جهت محدود و اقشار طبيعت و هبوط گاه غرائز حيواني و در خلاف جهت تعالي انسان مي باشد. مرقوم است، زيرا تا اعمال، سخت و بارز و محكم نشود و از هر سو انسان را فرانگيرد، با تحول و توبه راه گريز از آن باز است، همين كه اعمال به صورت عادات سپس مَلكات و خويهاي بارز و ثابت درآمد و بندها و ديوارهاي آن محكم شد راه گريز از آن دشوار يا محال مي شود و از هر سو و هر جهت ديدگاه بينش را مي پوشاند و روح آزاد و بلندپرواز آدمي را در بند مي گيرد و منافذ ادراك را جز در مسير سجّين و به سوي جهنّم مي بندد.



تبهكاران سركش و ستم پيشه كه با طوفان شهوات و خودخواهي شان بندهاي اخلاقي و وجداني و قانوني را پاره مي كنند و مي كوشند تا از هر قيد و بندي آزاد شوند چنان در همين جهان رفتار و خوهايشان مكتوب و مرقوم مي گردد و به بندهاي عادات و در ميان ديوارهاي گناه و سركشي (سجّين) خود گرفتار و زنداني مي شوند كه ديگر هيچ گونه خير و صلاح خود و ديگران را نمي بينند و در آن نمي انديشند و چنان گرفتار انعكاس اعمال و تضاد و كشمكش دروني و وحشت زدگي ناشي از آنها مي گردند كه از سايه خود مي هراسند و از لذّات عقلي و بهره مندي از جمال هستي يكسره محروم مي روند و تنها راه آسايش و خوشي را در تخدير احساس و اغفال عقل خود مي يابند، و چنان از قلوب و عواطف خلق و رحمت خالق رانده مي گردند كه با همه به دشمني برمي خيزند و با نظر بد و كينه توزي مي نگرند اينها در ميان دوستان و محافظين خود محروم و زنداني مي شوند و اين زندان پيوسته تنگتر و دشوارتر مي گردد تا سراسر جهان و هستي براي چنين زنداني، بندي به صورت زنداني وحشت زا و پر از شكنجه مي نمايد».(1)



اين صفحات ناچيز گنجايش و منعكس كردن آيات مربوط به فرشتگان حافظ اعممال و پرونده و كتاب، و شرح و تفسير آن آيات را ندارد. به آياتي كه در سطور گذشته آمد قناعت مي كنم و همچنانكه حضرت سجّاد در جملات مورد شرح اشاره فرموده، به پيشگاه حضرت ربّ العزّه عرضه مي دارم:



الهي زحمت و رنج ما را بر نويسندگان گرامي آسان گردان، و نامه هاي ما را از حسنات و نيكيهاي ما پُر ساز، و ما را نزد آنان به بدي كردارهاي خود رسوا مكن.



اگر كسي بخواهد پرونده و كتابي پاك و نوراني و ملكوتي و مورد رضايت حق داشته باشد، و در قيامت در صف سر بلندان و عاشقان و مخلصان قرار گيرد، بايد در وادي معرفت قدم زند، و دل از نور حقيقت با كمك نبوّت و امامت روشن سازد، و تمام حركات و اعمال خود را هماهنگ با واقعيات الهّيه نمايد، و پروانه سان در عشق محبوب بسوزد تا از او هويّتي جز هويّت حق نماند، و پروانه سان در عشق محبوب بسوزد تا از او هويّتي جز هويّت حق نماند، كه ادعا و سهل انگاري و سستي و عافيّت طلبي نه اينكه نفعي ندارد، بلكه محركهايي است كه انسان را از آسمان به زمين رانده و به چاه سجّين در مي اندازد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «پرتوي از قرآن» قسمت اول از جزء 30، ص241.

شبي ياد دارم كه چشمم نخفت *** شنيدم كه پروانه با شمع گفت

كه من عاششم گر بسوزم رواست *** تو را گريه و سوز و زاري چراست

بگفت اي هوادار مسكين من *** برفت انگبين يار شيرين من

چو شيريني از من به درمي رود *** چو فرهادم آتش بسر مي رود

همي گفت و هر لحظه سيلاب درد *** فرو مي دويدش به رخسار زرد

مبين تابش مجلس افروزيم *** تبِش بين و سيلاب دلسوزيم

كه اي مدعيّ عشق كار تو نيست *** كه نه صبر داري نه ياراي ايست

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت *** مرا بين كه از پاي تا سر بسوخت

تو بگريزي از پيش يك شعله خام *** من استاده ام تا بسوزم تمام

نرفته ز شب همچنان بهره اي *** كه ناگه بكشتش پري چهره اي

همي گفت و مي رفت دودش به سر *** كه اينست پايان عشق اي پسر

اگر عاشقي خواهي آموختن *** به كشتن فرج يابي از سوختن

مكن گريه بر گور مقتول دوست *** قُلِ الْحَمْدُللهِ كه مقبول اوست

اگر عاشقي سر مشوي از مرض *** چو سعدي فرو شوي دست از غرض

فدايي ندارد ز مقصود چنگ *** اگر بر سرش تير بارند و سنگ

به دريا مرو گفتمت زينهار *** اگر مي روي تن به طوفان سپار



در هر صورت ساعات پرقيمت روز را با توجّه به حضرت حق و ياد قيامت و اينكه فرشتگان ور حفظ عمل تمام حركات انسان را به دستور خداوند مي نويسند و ثبت و ضبط مي كنند، و با عمل صالح اداي واجبات و كسب حلال و رفع حاجت حاجتمندان و نياز نيازداران، قدرداني كنيد تا به سعادت ابدي نايل گشته و از حسرت و پشيماني غير قابل جبران در امان مانده، به لطف و عنايت و رحمت واسعه حضرت محبوب به بهشت عنبر سرشت، و رضوان الله اكبر، و همنشيني با انبيا و شهدا و صدّيقين و صالحين برسيد.

فِي النَّبَوِيِّ الْمَشْهُورِ: حاسِبُوا أنْفُسَكُمْ قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا، وَ زِنُوا قَبْلَ أنْ تُوزَنُوا، وَ تَجَهَّزُ لِلْعَرْضِ الأْكْبَرِ.(1)



اين حديث در كتب حديث پيامبر رحمت، خطاب به امّت، روايت شده:



خودتان به حساب خود برسيد قبل از اينكه در دادگاههاي قيامت به حسابتان برسند. و خويش را وزن كنيد تا معلوم شود چه اندازه بار معنوي داريد، قبل از اينكه شما را با ميزانهاي قيامت وزن نمايند. و براي برخورد به عرض اكبر و قيامت كبري خود را آماه كنيد.



از وجود مقدس حضرت امام كاظم((عليه السلام)) روايت شده:

لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسَبْ نَفْسَهُ في كُلِّ يَوْم، فَإنْ عَمِلَ حناً اِزْدادَ اللهَ شُكْراً، وَ اِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اِسْتَغْفرَاللهَ وَ تابَ إلَيْهِ.(2)



از ما نيست آن كه در هر روز به محاسبه خود برنخيزد اگر نيكي انجام داده به شكر حق بيفزايد، و اگر بدي انجام داده استغفار كند و از عمل زشتش بازگردد.

عَنِ الْحنِ بْنَ عَلَيٍّ((عليه السلام)) قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ((صلي الله عليه وآله)): لايَكُونُ الْعَبْدُ مُؤمِناً حَتّي يُحاسِبَ نَفْسَهُ أشَدَّ مِنْ مُحاسَبَةِ الشَّريكِ شَريكَهُ، وَ السَّيِّدِ عَبْدَهُ...(3)



امام حسن مجتبي((عليه السلام)) از رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) روايت مي فرمايد: بنده، مؤمن نيست مگر آنكه از خودش حساب بكشد سختتر از شريك از شريكش و مولا از عبدش.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «محاسبة النفس» سيّد ابن طاوس، ص13 ـ 14.



2. «محاسبة النفس» سيّد ابن طاوس، ص13 ـ 14.



3. «محاسبة النفس» سيّد ابن طاوس، ص13 ـ 14.

عَنِ الصّادِقِ((عليه السلام)) عَنْ أبيهِ قالَ: ما مِنْ يَوم يَأْتي عَلَي ابْنِ آدَمَ إلاّ قالَ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ آدَمَ، أنَا يَوْمٌ جَديدٌ وَ أنَا عَلَيْكَ شَهيدٌ، فَافْعَلْ بي خَيْراً، وَاعْمَلْ فِيَّ خَيْراً أسْهُلْ لَكَ في يِوْمِ الْقيامَةِ، فَاِنَّكَ لَنْ تَراني بَعْدَها اَبَداً:(1)



امام صادق((عليه السلام)) از پدر بزرگوارش حضرت باقر((عليه السلام)) نقل مي كند: هيچ روزي بر فرزند آدم نمي رسد مگر آنكه آن روز به انسان مي گويد: اي آدميزاده، من روز جديدي هستم و از جانب خدا بر تمام برنامه هاي تو شاهدم، با من به نيكي برخورد كن و ساعات مرا به عمل خير بگذاران، تا در محاسبات قيامت بر تو آسان باشم. به حقيقت بدان كه پس از اين مرا نخواهي ديد.

عَنْ عَلِيِّ بْنِ الحُسَيْنِ((عليهما السلام)) قال: إنَّ الْمَلَكَ الْمُوَكَّلَ بِالْعَبْدِ يَكْتُبُ في صَحيفَةِ اَعْمالِهِ، فَاعْمَلُوا بِأوَّلِها وَ آخِرِها خَيْراً يُغْفَرْلَكُمْ ما بَيْنَ ذلِكَ:(2)



حضرت عليّ بن الحسين((عليهما السلام)) فرمود: فرشته ور به انسان، اعمال را در پرونده مي نويسد، اول و آخر صفحه عمل را به خير و نيكي بنويسيد، ما بين آندو بر شما بخشيده شود.

عَنِ الصّادِقِ((عليه السلام)) قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ((صلي الله عليه وآله)): طُوبي لِمَنْ وُجِدَ في صَحيفَةِ عَمَلِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَحْتَ كُلِّ ذزنْب أسْتَغْفِرُاللهَ:(3)



امام صادق((عليه السلام)) از رسول خدا((صلي الله عليه وآله)) روايت مي كند: خوشا به حال كسي كه در پرونده عملش در قيامت كنار هر گناهي توبه يافت شود.



اميرالمؤمنين((عليه السلام)) وارد بازار بصره شد، مشاهده نمود مردم عجيب سرگرم تجارت و داد و ستد هستند، گريه سختي كرد و فرمود:

يا عَبيدَ الدُّنيا وَ عُمّالَ أهْلِها، إذا كُنْتُمْ بِالنَّهارِ تَحْلِفُونَ، وَ بِاللَّيْلِ في فُرْشِكُمْ تُنامُونَ، وَ في خِلالِ ذلِكَ عَنِ الآْخِرَةِ تَغْفُلُونَ، فَمَتي تَحْرُزُونَ الزّادَ وَ تَفَكِّرُونَ فِي الْمَعادِ:(4)



اي بندگان دنيا و كارگران مادّيگران، شما كه روزها سرگرم سوگند خوردنيد، و به شب در رختخواب به خواب اندريد، و در بين روز و شب از آخرت غافليد، پس چه وقت زاد و توشه براي آينده تهيه مي كنيد و چه زمان به فكر قيامت مي افتيد؟



سعي كنيم دنياي ما دنياي مبغوض حق نشود، كه چنين دنيايي انسان را به هلاكت ابدي وشقاوت دائمي و سرمدي دچار مي كند. ما مي توانيم از دنياي خود بر اساس دستورات حضرت حق مزرعه آخرت بسازيم.



اگر برنامه هاي باطني و ظاهري ما هماهنگ با حقايق ملكوتيه و واقعيات الهيّه باشد، دنياي ما مزرعه آخرت، ورنه دنياي ما مسيري به سوي سجّين و جهنّم است.



محمد بن مسلم بن شهاب مي گويد: از حضرت عليّ بن الحسين((عليهما السلام)) سؤال شد: چه عملي نزد خداوند افضل است؟ فرمود: بعد از معرفت خدا و رسول، برنامه اي بالاتر از بغض دنياي مذموم و زندگي غلط نيست، كه براي اين بغض جهات كثيره اي از صفات حسنه و اعمال صالحه هست.



براي معاصي شعبه هاي زيادي هست. اول چيزي كه به آن معصيت خدا شد كبر از پذيرش حق بود و آن معصيتي بود كه ابليس دچار آن شد، از قبول حق ابا كرد و استكبار بخرج داد و از كافران شد. و حرص بود كه آدم و حوّا دچارش شدند، چنانكه در قرآن مجيد فرموده:

كُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكَونا مِنَ الظّالِمينَ.(5)



چيزي كه به آن نياز نداشتند در حالي كه از آن نهي شده بودند به طرفش رفتند، و اين صفت به فرزندانشان منتقل شد به نحوي كه اكثر چيزي كه مردم به دنبال آن مي روند به آن حاجت ندارند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «محاسبة النفس» ص14.



2. «محاسبة النفس» ص14.



3. «محاسبة النفس» ص14.



4. «أمالي» شيخ مفيد، ص119.



5. اعراف، 19.



سپس حسد بود و آن گناهي بود كه فرزند آدم دچارش شد و به سبب آن برادرش را به قتل رساند.



از اينهاست كه عشق شديد به زن و دنيا و رياست و راحت و عافيت و اضافه سخن گفتن و برتري جويي و ثروت پديد مي آيد.



تمام اين خصال ناپسند در عشق غلط به دنيا جمع است. انبياء و علما بعد از شناختي كه از اين واقعيات داشتند فرمودند:

حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة. وَ الدُّنْيا دُنْباءان: دُنْيا بَلاغ وَ دُنْيا مَلْعُونَةٌ:(1)



عشق مفرط به دنيا رأس هر گناهي است. و دنيا دو دنياست: دنيايي كه انسان را به كمال و رشد و حقيقت مي رساند، و دنيايي كه آدمي را از تمام واقعيات محروم مي نمايد.



حضرت باقر((عليه السلام)) از امام سجّاد حضرت زين العابدين درباره برخورد صحيح اولياء الهي به دنيا روايت مي كند:



«بدانيد كه دنيابه شما پشت كرده، و آخرت به شما روي آورده براي هر يك از اين دو فرزنداني است، پس شما از فرزندان آخرت باشيد، و از اينكه فرزند دنيا قرار گيريد بپرهيزيد.



بياييد نسبت به دنيايي كه حجاب بين شما و خداست بي رغبت گرديد، و به آخرت ميل پيدا كنيد.



بي رغبتان، زمين را بساط زندگي قرار داده، و خاك را فرش خود نموده، و آب را غذاي پاكيزه خود انتخاب كرده اند. آنچنان از دنيا بريده اند كه گويي در آن نيستند.



آگاه باشيد، مشتاق به بهشت خالي از شهوات است، و بيمناك از جهنّم بريده از محرّمات.



آن كه زاهد است سختيها بر او آسان است. خدا را بندگاني است داراي بصيرتي بالا همچون آنانند كه اهل بهشت را در بهشت جاودانه مي بينند، و همچون كه اهل جهنم را در عذاب هميشگي ملاحظه مي كنند. همه مردم از شرّ آنان درامانند، و ايشان را قلبي محزون، و نفسي عفيف، و حاجاتي خفيف است.



ايّام دنيا را كه ايّام كمي است در برابر عبادت و مصيبت و معصيت صبر مي كنند و از اين راه به راحت جاويد كه در آخرت ميسّر است مي رسند.



به هنگام شب براي عبادت بر پا مي ايستند در حالي كه اشك ديدگانشان بر صورت جاري است، براي آزادي از عذاب فردا به درگاه حضرت ربّ الارباب به تضرّع و زاري اند.



به هنگام روز در بردباري، در بصيرت، در نيكوكاري و در پرهيزكاري بسر مي برند.



از خوفي كه در عبادت از عظمت محبوب و عذاب قيامت دارند بدنشان فوق العاده نحيف و لاغز است، هر كس به آنان بنگرد گويد مريض است، در حالي كه مريض نيستند، يا گويد مجنون است، در حالي كه جنون ندارد، اينان را از ياد جهنّم و آنچه در اوست امري عظيم به جان رسيده».(2)



فيض عاشق، آن سالك عارف، مي فرمايد:

ز خود سري بدر آرم چه خوش بود به خدا *** ز پوست مغز بر آرم چو خوش بود به خدا

فكنده ام دل و جان را به قُلزُم غم عشق *** اگر دُري به كف آدم چه خوش بود به خدا

كنم ز خويش تهي خويش را ز خود بِرَهَم *** ز غم دمار برآرم چه خوش بود به خدا

زديم از رخ جان زنگ نقش هر دو جهان *** كه رو به روي تو آرم چه خوش بود به خدا

كنم ز صورت هر چيز رو به معنيِ آن *** عدد دگر نشمارم چه خوش بود به خدا

به نور عشق كنم روشن آينه رخ جان *** مقابل تو بدارم چه خوش بود به خدا

ز پاي تا سر من گر تمام ديده شود *** به حسن دوست گمارم چه خوش بود به خدا

بر آن خيال كنم وقف، ديده و دل و جان *** بجز تو ياد نيارم چه خوش بود به خدا

درون خانه دل روبم از غبار سوا *** بجز تو كس نگذارم چه خوش بود به خدا

بدر كه رحم كني بر دل شكسته من *** بسورز سينه به زارم چه خوش بود به خدا

نَهَم جبين مذلّت به خاك درگه دوست *** ز ديده اشك ببارم چه خوش بود به خدا

براي سوختن فيض آتش غم عشق *** ز جان خويش برآرم چه خوش بود به خدا



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1. «محجّة البيضاء»، ج5، ص365.



2. «محجّة البيضاء»، ج5، ص364 و «اصول كافي» ج2، ص131.

اَللَّهُمَّ اجْعَلْ لَنَا فِي كُلِّ سَاعَة مِنْ سَاعَاتِهِ حَظّاً مِنْ عِبَادِكَ وَ نَصِيباً مِنْ شُكْرِكَ وَ شَاهِدَ صِدْق مِنْ مَلاَئِكَتِكَ



اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ احْفَظْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِينَا وَ مِنْ خَلْفِنَا وَ عَنْ أَيْمَانِنَا وَ عَنْ شَمَائِلِنَا وَ مِنْ جَمِيعِ نَوَاحِينَا

حِفْظاً عَاصِماً مِنْ مَعْصِيَتِكَ هَادِياً إِلَي طَاعَتِكَ مُسْتَعْمِلاً لِمَحَبَّتِكَ



اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ وَفِّقْنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا وَ لَيْلَتِنَا هَذِهِ وَ فِي جَمِيعِ أَيَّامِنَا لاِسْتِعْمَالِ الْخَيْرِ وَ هِجْرَانِ الشَّرِّ وَ شُكْرِ النِّعَمِ

وَ اتِّبَاعِ السُّنَنِ وَ مُجَانَبَةِ الْبِدَعِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ حِيَاطَةِ الْإِسْلاَمِ



وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِلِ وَ إِذْلاَلِهِ وَ نُصْرَةِ الْحَقِّ وَ إِعْزَازِهِ وَ إِرْشَادِ الضَّالِّ وَ مُعَاوَنَةِ الضَّعِيفِ وَ إِدْرَاكِ اللَّهِيفِ



«الهي در هر ساعتي از ساعتهاي اين روز سود و بهره اي از بندگانتن، و منفعتي از شكرگزاري به درگاهت، و گواه راستي از فرشتگانت براي ما مقرّر فرما.



الهي بر محمّد و آل محمّد درود فرست و ما را از پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ از همه اطرافمان حفظ فرما، حفظي كه ما را از گناه و معصيتت نگه دارد، و به طاعت و بندگيت رهنمون شود، و دل را غرق عشق تو سازد.



الهي بر محمّد و آل محمّد درود فرست و ما را در اين روز و اين شب و همه ايّام بر اين امور توفيق ده:



1 ـ انجام خير 2 ـ ترك شر 3 ـ شكر نعمت 4 ـ پيروي از روش رسول حق 5 ـ دوري از بدعت 6 ـ امر به معروف 7 ـ نهي از منكر 8 ـ حفظ اصول و فروع اسلام 9 ـ نكوهش باطل و خوار نمودن آن 10 ـ ياري حق و گراميداشت آن 11 ـ راهنمايي گمراه 12 ـ كمك ناتوان 13 ـ رسيدن به فرياد ستمديده».