بازگشت

زهد در دنيا


دنيا يعني محلّي كه بقايي براي آن نيست، چند روزي انسان در آن مهمان است و سپس به عالم آخرت كوچ مي كند، آنچه را بنا كرده يا به دست آورده بايد بگذارد و برود و آماده حساب آن در پيشگاه حضرت حق گردد.



دنيا به تعبير قرآن و روايات محلّ مسئوليتّت، جاي رشد، مركز به دست آوردن معرفت و جايگاه عبادت و طاعت و خدمت به خلق است، نه جاي ماندن و استقرار و جمع ثروت و به دست آوردن قدرت براي زور و زورگويي.



بايد در دنيا به قدر نياز از مواهب و نعمتها استفاده كرد، و از جمع ثروت و ستم و ظلم و غفلت پرهيز داشت.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نازعات، 40 - 41.



زهد در دنيا به معناي بي رغبتي به معصيت و ناپاكي و امور آلوده و حرام و پرهيز از حرص و بخل و ساير رذايل اخلاقي است. زهد به معناي نخوردن و نپوشيدن و نداشتن و ازدواج نكردن و معاشرت نداشتن با خلق خدا نيست. زهد، يعني دوري از حرام و از دست ندادن حلال و واجبات الهيّه است.



دنياداري بر خلاف قواعد وحي به قيمت قطع رابطه با حق و دور شدن از فرهنگ انبيا و ائمّه و از دست دادن آخرت است. عبد بايد به چنين چهره خطرناكي از دنيا، زهد بورزد و با تمام وجود به چنين قيافه موحشي بي رغبتي نشان دهد.



دنيايي كه انسان را زا حقيقت و حق و رشد و كمال و درستي و فضيلت و اولياء الهي دور كند بايد از نظر انداخت و دست ارادت از دامن آن برچيد.



دنيايي كه انسان را با همكيشان و همنوعان و برادران و اقوام و مردم صالح به جنگ و دعوا و اختلاف و تفرقه بيندازد بايد از دست انداخت و نسبت به آن كمال بي رغبتي نشان داد و برابر او به زهد نشست.



اگر به آيات زير كه نشان دهنده چهره دنيايي است كه بايد به آن بي رغبت بود به دقّت بنگريد و به مفاهيم ملكوتي آيات با چشم دل نظر بيندازيد، نور زهد در باطن شما جلوه خواهد كرد و از آن پس آنچنان با دنيا روبرو خواهيد شد كه مولاي محبوب شما از شما خواسته است:

إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّي إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْأَيَاتِ لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ.



وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَي دَارِ السَّلاَمِ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطِ مُسْتَقِيم.(1)



زندگي دنيا همانند آبي است كه از آسمان نازل كرده ايم، اين دانه هاي حيات بخش باران بر سرزمينهاي آماده مي ريزند و به وسيله آن گياهان گوناگون كه بعضي قابل استفاده براي انسانها و بعضي براي حيوانات است مي رويند.



اين گياهان علاوه بر خاصيّتهاي غذايي كه براي موجودات زنده دارند سطح زمين را مي پوشانند و آن را زينت مي بخشند تا آنجا كه زمين بهترين زيبايي خود را در پرتو آن پيدا كرده و تزيين مي شود.



در اين هنگام شكوفه ها شاخساران را زينت داده و گلها مي خندند و گياهان در پرتو نور آفتاب مي درخشند و ساقه ها و شاخه ها همراه وزش باد در طربند. دانه هاي غذايي و ميوه ها كم كم خود را نشان مي دهند و صحنه پرجوشي را از حيات و زندگي مجسّم مي نمايند كه دلها را پر از اميد و چشمها را پر از شادي و سرور مي سازند، آنچنانكه اهل زمين مطمئن مي شوند كه مي توانند از مواهب اين گياهان بهره گيرند.



اما ناگهان فرمان ما مي رسد (سرماي سخت و يا تگرگ شديد و يا طوفان در هم كوبنده اي بر آنها مسلّط مي شود) و آنها را چنان درو مي كنيم كه گويا هرگز نبوده اند.



اينچنين آياتِ خود را براي افرادي كه تفكّر مي كنند تشريح مي كنيم.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- يونس، 24 و 25.



آنچه در آيه شريفه آمده، ترسيم روشن و گويايي از زندگي زودگذر و فريبنده و پر زرق و برق دنياي مادي است كه نه مقام و ثروتش قابل دوام است و نه جاي امنيّت و سلامت به معناي واقعي مي باشد.



در آيه بعد با يك جمله كوتاه اشاره به نقطه مقابل اينگونه زندگي كرده و مي فرمايد:



خداوند به دارالسّلام، خانه صلح و سلامت و امنيّت دعوت مي كند، در آنجا كه نه از اين كشمكش هاي غارتگران دنياي مادي خبري است و نه از مزاحمت هاي احمقانه ثروت اندوزان از خدا بي خبر و نه جنگ و خونريزي و استعمار و استثمار.



هرگاه زندگي در اين دنيا بر اساس فرهنگ حق بنا شود، و محصولي از عبادت رب و خدمت به خلق باشد، تبديل به دارالسّلام شده، از صورت آن مزرعه بلاديده طوفان زده در مي آيد.



خدا هر كس را شايسته و لايق ببيند به سوي راه مستقيم، همان راهي كه به دارالسّلام و مركز امن و امان منتهي مي شود، دعوت مي كند.

وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْء مُقْتَدِراً.



اَلْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَخَيْرٌ أَمَلاً.(1)



براي آنها زندگي دنيا را به قطره هاي آب باران كه از آسمان نازل مي كنيم تشبيه كن.



اين قطره هاي حيات بخش بر كوه و صحرا مي ريزد، دانه هاي آماده اي كه در زمينهاي مستعد نهفته است با ريزش آن جان مي گيرد و حركت تكاملي خود را آغاز مي كند.



پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مي شود و به جوانه گياه اجازه عبور مي دهد، سرانجام جوانه نورس ازدل خاك سر بر مي آورد، آفتاب مي درخشد، نسيم ميوزد، مواد غذايي زمين كمك مي كند و اين جوانه نورس با نيرو گرفتن از همه اين عوامل حيات، به رشد و نموّ خود ادامه مي دهد، آنچنان كه بعد از مدّت كوتاهي گياهان زمين سر بر سر هم مي گذارند و در هم فرو مي روند.



صفحه كوه و صحرا يك پارچه جنبش و حيات مي شود، شكوفه ها و گلها و ميوه ها يكي بعد از ديگري زينت بخش شاخه ها مي شوند، گويي همه مي خندند، فرياد شادي مي كشند، به وجد و رقص درآمده اند، ولي اين صحنه دل انگيز ديري نمي پايد، بادهاي خزان شروع مي شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مي پاشد، هوا به سردي مي گرايد، آبها كم مي شود و چيزي نمي گذرد كه آن گياه خرّم و سبز و خندان به شاخه ها و برگهاي پژمرده و بي فروغ تبديل مي شود.



آن برگهايي كه در فصل بهار آنچنان شاخه ها را چسبيده بودند كه قدرت هيچ طوفاني نمي توانست آنها را جدا كند، آنقدر سست و بيجان مي شوند كه هر با و نسيمي آنها را جدا كرده و با خود به هر سو مي برد. آري خداوند بر هر چيزي توانا بوده و هست.



آيه بعد موقعيّت مال و ثروت و نيروي انساني را كه دو ركن اصلي حيات و دنياست در اين ميان مشخّص مي كند و مي گويد:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- كهف، 45 - 46.



اموال و فرزندان، زينت حيات دنيا هستند، شكوفه ها و گلهايي مي باشند كه بر شاخه هاي اين درخت آشكار مي شوند، زود گذرند، كم دوامند و اگر از طريق قرار گرفتن در مسير «اللّه» رنگ جاودانگي نگيرند بسيار بي اعتبارند.



به هر حال همانگونه كه ديديم پابرجاترين اموال كه عبارت از باغ و زمين زراعتي و چشمه آب بود چگونه در چند لحظه نابود شد، در مورد فرزندان نيز گذشته از آنكه حيات و سلامتشان هميشه آسيب پذير است گاهي به صورت دشمناني در مي آيند كه به جاي كمك بودن، مزاحم سرسختي خواهند شد.



سپس اضافه مي كند: باقيات صالحات، يعني ارزشهاي پايدار و شايسته، نزد پروردگارت ثوابش بهتر و اميدبخش تر است.



اين باقيات صالحات عبارت است از هر فكر و انديشه صحيح كه آثار و بركاتش به همه مي رسد و نيز تمام عبادات و تقوا و خدمت به خلق و هر آنچه كه براي دنيا و آخرت انسان سود دارد.



بنابراين به چنين دنياي پرزرق و برق و پر فريب كه بسيار بسيار زودگذر و حاصلي براي انسان جز انواع گناهان و معاصي ندارد بايد با تمام وجود بي رغبت بود و چيزي جز زهد نثارش نكرد.

به چيزي كه دادت جهان كردگار *** دلت را بدان داده خرسند دار

ز پستي و آزست جان در گداز *** مبادا كسي بسته در بندِ آز

چو منزل شناس اين جهان كهن *** چنان دان كه هر ساعت آيد به بن

بلايي كه پيش آردت چرخ پير *** بجز صبر كردن نباشد هژير

جهان را يكي كاروانگاه دان *** بر او جملگي خلق را راه دان

به منزل درنگي نباشد كسي *** از اين داستان ياد دارم بسي

چوبيني كسي بسته در بند غم *** مكش بر دل خود ز شادي رقم

پسنديده هرگز نباشد شتاب *** شتاب افكند جان مردم به تاب

به كاري كه اندر شدن رأي توست *** برون آمدن را نگه كن درست

به چيزي كه نبود تو را خير و شر *** مباش از خداوند دلسوزتر

بود جان در انديشه كاستن *** ز بيگانگان حاجتي خواستن

بود مرد گستاخ بي قدر و جاه *** نباشد برِ كس ورا پياگاه

اگردانش و دين تو را هست كيش *** مگو تا تواني به كس راز خويش

چنين گفت دانا كه راز است گنج *** نهان به بود گنج مفزاي رنج

هر آنكس كه باشد به دل هوشيار *** ندارد به بد دشمن خرد خوار