بازگشت

هجرت در راه خدا


از ديگران خصوصيّت هاي صحابه حقيقي كه در دعاي چهارم اشاره شده، مفارقت و هجرت از زن و فرزند به خاطر اعلاي كلمه حق است.



عدّه اي كه جهت نان و نوا و اهداف دنيائي هجرت كردند، و گروهي از مهاجران كه پس از هجرت با منافقان همدست شدند، و يا به گردونه ظلم و ستم و بي ايماني درآمدندن چنانكه در سطور گذشته خوانديد، از رحمت حق ممنوع، و از رضايت حضرت محبوب دور شدند.



رحمت و رضوان از آنِ صحابه اي است كه در هجرت خود نيّتي جز اظهار كلمه حق نداشتند و تا خروج از دنيا بر ايمان و مقاومت خويش استوار بودند.

عاشقي را جگري مي بايد *** احتمال خطري مي بايد

نتوان رفت درين ره با پاي *** عشق را بال و پري مي بايد

گريه نيمه شبي در كار است *** دود آه سحري مي بايد

ديده را آب ده از آتش دل *** عشق را چشم تري مي بايد

نبري پي سوي بي نام و نشان *** خبري يا اثري مي بايد

از تو تا اوست رهي بس خونخوار *** راه رو را جگري مي بايد

تو نئي مرد چنين دريائي *** رند شوريده سري مي بايد

بر تنت بار رياضت كم نِه *** روح را لاشه خري مي بايد

دست در دامن آگاهي زن *** سوي او راهبري مي بايد

نتواني توبه خود پي بردن *** مرد صاحب نظري مي بايد

چشم و گوش تو به شرك آلودست *** چشم و گوش دگري مي بايد

هست هر قافله را سالاري *** هر كجا پاست سري مي بايد

ناز پرورد كجا عشق كجا *** عشق را شور و شري مي بايد

چون مگس چند زند بر سر دست *** فيض را لب شكري مي بايد

عاقبت نخل اميد ما را *** از وصال تو بري مي بايد

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ.(1)



آنان كه ايمان آوردند و از وطن خود هجرت كردند و در راه خدا جهاد كردند، اميدوار به رحمت احق باشند كه خداوند بخشاينده و مهربان است.

فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لاَُكَفِّرَنَّ عَنْهُم سَيِّآتِهِمْ وَلاَُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّات تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَاباً مِنْ عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ.



پس آنان كه از وطن خود هجرت كردند، و از ديار خود به خاطر اسلام بيرون رانده شده و در راه خدا آزار كشيدند و جنگ كردند و شهيد شدند، همانا سيّئات آنان را به لطف خود بپوشانم و وارد كنم آنها را به بهشتهائي كه از زير درختان آن نهرهاي آب جاري است اين پاداشي است از جانب خداو نزد خدا پاداش نيكو.



باب مفصّل و مهمّي در روايات فريقين است تحت عنوان تعرّب بعد از هجرت، كه در آن روايات آمده: كسي كه پس از معرفت خدا و رسول و كوشش در راه دين، از صراط مستقيم حق برگردد، آلوده به گناه كبيره شده و خود را از رحمت حضرت محبوب ممنوع كرده است.



و بر اساس كتب تاريخي و تفسيري، گروهي از صحابه به اين گناه دچار شدند و گروه ديگر در برابر طوفانهاي اجتماعي و حوادث زمانِ استقامت ورزيدند تا به لقاء خداوند نايل شدند. آنان براي اعلاي كلمه حق با پدران و فرزندان و برادرانو عموهايشان جنگيدند، و در اين نبرد كمال اخلاص و خلوص را نشان دادند.



اميرالمؤمنين عليه السّلام در خطبه پنجاه و پنجم «نهج البلاغه» به اين معنا اشاره مي فرمايند:

وَلَقَدْ كُنّا مَعَ رَسُولِ اللّه صلّي اللّه عليه و آله نَقْتُلُ آباءَنا وَأبْناءَنا وَإخْوانَنا وَ أعْمامَنا، ما يَزيدُنا ذلِكَ إلاّ إيماناً وَ تَسْليماً و َمُضِيّاً عَلَي اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلي مَضَضِ الاْلم وَ جِدّاً فِي جِهادِ الْعَدُوِّ.



وَلَقَدْ كانَ الرَّجُلُ مِنّا مِنّا وَالآخَرُ مِنْ عَدُوِّنا يَتَصاوَلانَ تَصاوُلَ الْفحْلَيْنِ، يَتَخالَسانِ أنْفُسَهُما أيُّهُما يَسْقي صاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنا مِنْ عَدُوِّنا، وَمَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنّا.

فَلَمّا رَأَي اللّهُ صِدْقَنا أنْزَلَ بعَدُوِّنَا الْكَبْتَ، وَأنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ، حَتَّي اسْتَقَرَّ الاْسْلامُ مُلْقِياً جِرانَهُ وَمُتَبَوِّئاً أوْطانَهُ. وَلَعَمْري لَوْ كُنّا نَأتي ما أتَيتُمْ ما قامَ لِلدّينَ عَمُودٌ وَلا اخْضَرَّ لِلاْيمانِ عُودٌ. وَأيْمُ اللّهِ لَتَحْتَلِبُنَّها دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّها نَدَماً.



ما در محضر رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله بوديم، پدران و فرزندان و برادران و عموهاي خود را مي كشتيم، و اين مبارزه و جنگ و كشتار با نزديكرترين اشخاص براي ما جزا يمان و تسليم و حركت در راه روشن و بردباري در برابر نيشهاي دردآگين و كوشش در جهاد بادشمن نمي افزود.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 218.



در آن زمان مردي از ما و مردي ازدشمن مانند دو جنگجوي سخت با يكديگر گلاويز مي گشتند و هر كدام در پي گرفتن جان ديگري بود تا كداميك از آندو كاسه مرگ را به ديگري بچشاند. گاهي دشمن از ما ضربه مي خورد ،و گاهي ديگر ما از دشمن ضربه مي خورديم.



وقتي كه خداوند صدق و اخلاق مارا ديد دشمن ما را به ذلّت نشاند و پيروزيش را نصيب ما فرمود، تا آنگاه كه اسلام مانند شتري كه گردن بر زمين نهد و حالت تسليم به خود بگيرد استقرار يافت و در جايگاه خود جايگير شد. به جان خودم سوگند، اگر ما در آن زمان وضع امروزي شما را داشتيم ستوني براي دين قائم نمي گشت و براي ايمان شاخه اي سبز نمي شد. و سوگند به خدا از اين تقصير در انجام وظيفه بجاي شير، خون خواهيد دوشيد و به دنبالش ندامتي بدون سود.



در اين خطبه اميرالمؤمنين عليه السّلام از صحابه اي سخن مي گويد كه با تمام وجود از اسلام دفاع مي كردند، و حرمت قرآن وصراط حق را تا آخر نگاه داشتند، و از كساني گلايه و شكايت مي كند كها ز آن جهاد و كوشش و خلوص و اخلاص دست برداشتند و به مال و منال و شهوات و هواها روي كرده و از دفاع از اسلام در برابر هجوم مارقين و قاسطين و ناكثين دست برداشتند و امام معصوم را بر اثر سستي و روگرداني خود از قرآندل شكسته كردند.



امام در وصف صحابه واقعي كه خود در رأس آنان بود مي فرمايند: در آن زمان كه از همه علايق و تمايلات و روابط و ضوابط پوسيده گذشتيم و حتّي جان خود را در راه هدف اعلاي حيات بر كف نهاديم تا معناي واقعي علائق و تمايلات و روابط و ضوابط و حتّي معناي جان را كه اسلام براي ما توضيح مي داد درك كنيم و در حيات معقول خود به كار ببريم. از پدرانو فرزندان و همه شاخه ها و ريشه هاي وجود طبيعي خود بريديم، تا انسانهائي ساختيم در دنياي جديدي كه آن علايق و تمايلات همگي دگرگون شدند و گام در صراط مستقيم نهاديم.



ما و دشمن ما هر دو در مرز زندگي و مرگ گريبان يكديگر را مي گرفتيم، ما در آن مرز پرشكوه كه براي ما پلِ

إنّا لِلّهِ وَإنّا إلَيْهِ راجِعُون



بود به اميد برگرداندن جان به جان آفرين تلاش مي كرديم. ولي دشمنان ما در آن مرز جز به تحريك عوامل لجاجت در برابر ما و اسارت در دست قدرت پرستان و پرستش بتهاي جامد و جاندار به منطق ديگري تكيه نداشتند.



پيروزي ما در آن تلاش و تكاپوها و فداكاري ها مستند به انبوه سپاه و ديگر عوامل قدرت نبود. ما مسلّح به سلاحي بالاتر از شمشير و نيزه و داراي قوائي موافقو ديگر نيروهاي جنگي بوديم. اين سلاح وقوا، صدق وا خلاص حقيقي ما بود. ما در آن مرز زندگي و مرگ، خدا را مي ديديم و پيامبر خدا را كه جلوه اي از صفات خدايمان بود مي نگريستيم.



دشمنان ما به تحريك بتهاي جاندار به خودكشي مي پرداختند و تسليت آنان براي دلداري خود چنين بود كه ما مرد جنگيم، ما قهرمانيم، ما نبايد مغلوب شويم و نمي دانستند كه شكست و پيروزي آنان جز سقوط در عذاب الهي يا دوزخ اجتماعي كه سوداگران جانهاي آدميان براي آنان شعله ور مي ساختند نتيجه اي ديگر در بر نداشت.(1)

با تو بي خويش همه نرد وفا مي بازم *** آه اگر آگه ازين كار شود غمّازم

ماجراي دل خون گشته زمن باز مپرس *** كه من از دوست به خود باز نمي پردازم

دوستان شاد كه اين واقعه را پاياني است *** من در آن جامم و با بيخوديم آغازم

عشق چون پير شد از طبع به مردن نرود *** اين نه طفلي است كه از دايه ستاني بازم

پير گويند كه در خُلد جواد خواهد شد *** وين نباشد مگر آنجاتو شوي انبازم

چه عجب سنگ جفاي تو كه پايم بشكست *** عجب آن است كزين بام دهد پروازم

همچو شمع رخ او نيست به هيچ انجمني *** از وفا نيست كه با سوز غمش مي سازم

گر پراكنده به گيتي بود اجزاي وصال *** جمع گردد اگر از دوست رسد آوازم

وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَي مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ، وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمُ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ، فَلاَ تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ، وَ اشْكُرْهُمْ عَلَي هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَي ضِيقِهِ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ.



«الهي مغفرت و رضوانت را شامل آن صحابه اي گردان كه عشق و محبّت و دوستي رسول عزيزت را در خانه دل داشتند، و از آن مودّت تجارتي را آرزو مي كشيدند كه هرگز كسادي در آن راه نمي يابد. و آنان كه چون به عروه دين او آويختند قبيله هاشان از آنها دوري كردند، و چون فرمانبر او گشتند خويشانشان خود را با آنان بيگانه پنداشتند.



خداوندا، به آنچه براي تو و در راه تو از دست دادند و به خاطر آنكه مردم را بر گرد محور دينت جمع كردند (يا به خاطر تو از خلق بريدند) و براي رضاي تو با رسولت همراه بوده و در جمع داعيان به سوي تو قرار داشتند جزا و پاداششان را فراموش مساز و از رحمت و رضوانت خوشنودشان ساز، و آنان را در برابر آنكه در راه از شهرها و خويشان خود دوري گزيده، از زندگي فراخ به تنگي و سختي دچارشدند، تا دينت را به مردم رساندند جزا و پاداش ده، و نيز آنها را كه در ارجمند ساختن دين، مظلوم و ستم رسيده شان را فراوان گرداندي اجر و مزد نكيو ده».



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «تفسير نهج البلاغه» ج 10، ص 182.