بازگشت

بحثي مجدّد در عدالت صحابه


به خاطر اينكه دانشمندان اهل سنّت بر پايه اين آيه شريفه معتقدند كه همه ياران پيامبر پاك و درستكار و صالح و شايسته و اهل بهشتند، و اين آيه را دليل قاطعي بر ادّعاي خود گرفته اند بار ديگر چون صفحات گذشته اين موضوع مهم را كه سرچشمه دگرگونيهاي زيادي در مسائل اسلامي مي شود با نظر عقل و انصاف و وجدان تماشا مي كنيم.



بسياري از مفسّران اهل سنّت اين حديث را ذيل آيه فوق نقل كرده اند كه: حميد بن زياد مي گويد: نزد محمّد بن كعب قُرَظي رفتم و به او گفتم درباره اصحاب رسول خدا چه مي گويي؟ گفت:

جَميعُ أصْحابِ رَسُولِ اللّهِ صلّي اللّه عليه و آله فِي الْجَنَّةِ، مُحْسِنُهُمْ وَمُسيئُهُمْ.



همه ياران پيامبر در بهشتند اعم از نيكوكار و بدكار و گنهكار.



گفتم: اين سخن را از كجا يم گويي؟ گفت: اين آيه را بخوان:

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ... رَضِيَ اللّهذ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ.



سپس گفت: اما درباره تعابعين شرطي قائل شده و آن اين است كه آنها بايد تنها در كارهاي نيك از صحابه پيروي كنند. (فقط در اين صورت اهل نجاتند و امّا صحابه چنين قيد و شرطي را ندارند.)



ولي اين ادّعا به دلايل زيادي مردود و غير قابل قبول است، زيرا:



اوّلاً ـ حكم مزبور در آيه فوق شامل تابعين هم مي شود، و منظور از تابعان تمام كساني هستند كه از روش مهاجران و انصار نختسين و برنامه هاي آنها پيروي مي كنند، بنابراين بايد تمام امّت بدون استثناء اهل نجات باشند!



و امّا اينكه در حديث محمّد بن كعب از اين موضوع جواب داده شده كه خداوند در تابعين قيد احسان را ذكر كرده، يعني از برنامه نيك و روش صحيح صحابه پيروي كنند نه از گناهانشان، اين سخن از عيجب ترين بحثهاست. چرا كه مفهومش اضافه فرع بر اصل است. جايي كه شرط نجات تابعان و پيروان صحابه اين باشد كه در اعمال صالح از آنها پيروي كنند، به طريق اولي بايد اين شرط در خود صحابه بوده باشد، و به تعبير ديگر، خداوند در آيه فوق مي گويد: رضايت و خوشنودي او شامل حال همه مهاجران و انصار نخستين كه داراي برنامه صحيحي بودند و همه پيروان آنهاست، نه اينكه مي خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد مشمول رضايت خود قرار دهد، امّا تابعان را با قيد و شرط خاصّي بپذيرد.



ثانياً ـ اين موضوع با دليل عقل به هيچوجه سازگار نيست، زيرا عقل هيچ گونه امتيازي براي ياران پيامبر بر ديگران قائل نمي باشد. چه تفاوتي ميان ابوجهل ها و كساني است كه نخست ايمان آوردند سپس از آيين حق منحرف شدند؟



و چرا كساني كه سالها و قرنها بعد از پيامبر صلّي اللّه عليه و آله قدم به اين جهان گذاردند و فداكاريها و جانبازيهاي آنها در راه اسلام كمتر از ياران نخستين پيامبر صلّي اللّه عليه و آله نبود، بلكه اين امتياز را داشتند كه پيامبر را ناديده شناختند و به او ايمان آوردند، مشمول اين رحمت و رضايت الهي نباشند.



قراني كه مي گويد:

إنَّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ أتْقاكُمْ.



گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.



چگونه اين تبعيض غير منطقي را مي پسندد؟



قراني كه در آيات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مي كند و آنها را مستوجب عذاب الهي مي شمرد، چگونه اين «مصونيّت غيرمنطقي صحابه» را در برابر كيفر الهي مي پسندد؟ آيا اينگونه لعن ها و تهديدهاي قرآن قابل استثناست و گروه خاصّي از آن خارجند؟ براي چه و چرا؟



از همه گذشته آيا چنين حكمي به منزله چراغ سبز دادن به صحابه نيست به هر گونه گناه و جنايات محسوب نمي شود؟



ثالثاً ـ اين حكم با متون تاريخ اسلامي به هيچ وجه سازگار نيست، زيرا بسيار كساني بودند كه روزي در رديف مهاجران و انصار بودند و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پيامبر صلّي اللّه عليه و آله كه توأم با خشم و غضب خداست قرار گرفت. آيا در آيات قرآن داستان ثعلبة بن حاطب انصاري را نخوانديم كه چگونه منحرف گرديد و مغضوب پيامبر صلّي اللّه عليه و آله شد.



روشنتر بگوييم: اگر منظور آنها اينست كه صحابه پيامبر عموماً مرتكب هيچ گناهي نشدند و معصوم و پاك از هر معصيتي بودند اين از قبيل انكار بديهيّات است.



و اگر منظور آنست كه آنها گناه كردند و اعمال خلافي انجام دادند باز هم خدا را از آنها راضي است، مفهومش اينست كه خدا رضايت به گناه داده است.



چه كسي مي تواند طلحه و زبير كه در آغاز از ياران خاصّ پيامبر بودند و همچنين عايشه همسر پيامبر صلّي اللّه عليه و آلهرا از خون هفده هزار نفر مردم مسلماني كه خونشان در ميدان جنگ جمل ريخته شد تبرئه كند؟ آيا خدا به اين خونريزيها راضي بود؟



آيا مخالفت با علي عليه السّلام خليفه پيامبر كه اگر فرضاً خلافتِ منصوص او را نپذيريم حدّاقل با اجماع امّت برگزيده شده بود، و شمشير كشيدن به روي او و ياران وفادارش چيزي است كه خدا از آن خوشنود و راضي باشد؟



حقيقت اينست كه طرفداران فرضيّه «تنزيه صحابه» به اصرار و پافشاري روي اين مطلب، چهره پاك اسلام را كه همه جا ميزان شخصيّت اشخاص را ايمان و عمل صالح قرار مي دهد زشت و بدون منظر ساخته اند.



آخرين سخن اينكه: رضايت و خوشنودي خدا كه در آيه فوق است روي يك عنوان كلّي قرار گرفته و آن هجرت و نصرت و ايمان و عمل صالح است. تمام صحابه و تابعان مادام كه تحت اين عناوين قرار داشتند مورد رضاي خدا بودند، و آن روز كه از تحت اين عناوين خارج شدند از تحت رضايت خدا نيز خارج گشتند.



از آنچه بازگو شد به خوبي روشن مي شود كه گفتار مفسّر دانشمند امّا متعصّب، يعني نويسنده «المنار» كه در اينجا شيعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاكي و درستي همه صحابه، مورد سرزنش و حمله قرار مي دهد كمترين ارزشي ندارد. شيعه گناهي نكرده، جز اينكه حكم عقل و شهادت تاريخ و گواهي قرآن را در اينجا پذيرفته و به امتيازات واهي و نادرست متعصّبان گوش فرا نداده است.(1)



علماي مكتب خلفا معاوية بن ابي سفيان را كاتب وحي و صحابي رسول خدا مي دانند و به قول فخر رازي و صاحب تفسير «المنار» در ذيل آيه قبل و حديث حميد بن زايد، عادل و مجتهد و مورد وثوق و اهل نجات و رضايت حق مي دانند، در حالي كه كتب سنّي و شيعه گوشه اي از اعمال معاويه را به شرح زير بازگو كرده اند:



1ـ جنگ با اميرالمؤمنين عليه السّلام در صفّين و كشتن بيش از پنجاه هزار نفر از مسلمانان و بخصوص عمّار ياسر كه پيامبر در حقّ او فرمود: عمّار با حقّ است و حق با عمّار، و او را گروه ياغي و ستمگر به قتل مي رسانند.



2ـ جنگ با سبط اكبر، حضرت مجتبي عليه السّلام.



3ـ تخلّف از عهد و پيمان و قراردادي كه با امام معصوم حضرت حسن ابن علي بسته بود.



4ـ دسيسه چيني براي قتل حضرت مجتبي به توسط دختر اشعث بن قيس.



5ـ خوشحالي شديد معاويه از كشته شدن حضرت مجتبي.



6ـ فرستادن بُسْر بن أرْطاة بعد ازداستان تحكيم به شهرهاي تحت فرمان اميرالمؤمنين براي كشتن مرد و زن و كودك به جرم تشيّع و غارت اموال مردم و خراب كردن شهرها.



7ـ فرستادن ضحّاك بن قيس فهري به مناطق مؤمن نشين ودستور به او جهت كشتار مردم و خرابي و غارت.



8ـ فرستادن عبداللّه بن مسعده به باديه ها و مكّه و مدينه جهت وادار كردن مردم به تسليم در برابر حكوومت و كشتن آنان در صورت امتناع.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «تفسير نمونه»، ج 8، ص 99.



9ـ مسلّط كردن زياد بن أبيه بر مردم بي گناه و جنايات بي شمار زياد بر مردم با تكيه بر قدرت معاويه.



10ـ كشتن حُجْر بن عدي و ياران وفادارش به جرم ايمان و عشق به علي ابن ابي طالب عليه السّلام.



11ـ محاصره كردن عَمْرو بن حَمِق خُزاعي و جدا كردن سر او از بدن بعد از مرگ.



12ـ كشتن صَيْفي بن فَسيل به جرم محبّت علي عليه السّلام.



13ـ كشتن مسلم بن زيمر و عبداللّه بن نجي به جرم عشق به اسلام و امير المؤمنين عليه السّلام.



14ـ كشتن مالك بن اشتر نخعي، كه در امّت اسلام در كرامت و ايمان و شخصيت كم نظير بود.



15ـ كشتن محمّد بن أبي بكر به شديدترين وجه و سوزاندن جسد آن شهيد به جرم عشق به علي عليه السّلام.



16ـ مسلّط كردن عمروعاص ستمكار بر مردم مصر.



17ـ هتك حرمات حق.



18ـ هتك حرمت مردم.



19ـ تشكيل سلطنت و شاهنشاهي خلاف قواعد اسلام.



20ـ آزردن صحابه و تابعين.



21ـ آزار همه جانبه به اهل بيت رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله.



22ـ تطهير زناكاران و زنازادگن بر خلاف قرآن.



23ـ خريد و فروش شراب ونوشيدن آن.



24ـ اشاعه فحشا در بلاد اسلامي.



25ـ حلال دانستن ربا و خوردن آن.



26ـ تمام خواندن نماز در سفر.



27ـ بدعت در امر اذان.



28ـ جمع بين دو خواهر در ازدواج.



29ـ تغيير ديات اسلامي.



30ـ قرار دادن خطبه نماز عيد فطر و قربان قبل از نماز.



31ـ ترك حدود و سنّت رسول حق.



32ـ نقض حكم عاهر و زناكار.



33ـ حكم به سبّ اميرالمؤمنين در قنوت نماز و خطبه هاي جمعه و عيدين و قرار دادن آن به صورت قانون حكومتي.



34ـ كشتن اصحاب بدر و اصحاب بيعت شجره.



35ـ پرداخت مال بي شمار جهت ساختن حديث و بستن آن به رسول خدا.



36ـ به نيزه زدن سر بريده عمرو بن حَمِق و گرداندن در شهرها.



37ـ كشتن زنان و بچه ها و غارت اموال.



38ـ گرفتن شهادت زور از مردم.



39ـ انتقال منبر رسول خدا از مدينه به شام.



40ـ پوشيدن لباس حرير و ابريشم و ديباج و آشاميدن از ظرف طلا و نقره.



41ـ برقرار كردن مجالس لهو و لعب و شنيدن موسيقي حرام.



42ـ مسلّط كردن يزيد شرابخوار، سگ باز، ميمون باز، بي اعتقاد به جامعه اسلامي.



اين است معاويه و اعمال او كه نظر حضرت ربّ العزّه را در آيات زير در قرآن مجيد و حديث پيامبر نسبت به آن اعمال مي خوانيد:

وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً.(1)



و هر كس مؤمني را از روي عمد به قتل رساند كيفرش جهنّم است كه در آن جاويد خواهد ماند و خدا بر او غضب نموده و او را از رحمت خويش دور ساخته و عذاب بزرگي براي او تدارك ديده است.

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً. وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً.(2)



براستي آنان كه خدا و رسول او را مي آزارند خداوند در دنيا و آخرت لعنتشان كرده و عذاب ذلّت باري را براي آنان فراهم كرده است. و آنان كه مردان و زنان مؤمني را بدون جهت مي آزارند همانا متحمّل بهتان و گناه آشكاري شده اند.

وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ.



و آنان كه رسول خدا را مي آزارند عذاب دردناكي دارند.

الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ.(3)



آنان كه ربا مي خورند نمي ايستند مگر مانند كسي كه دستخوش شيطان قرار گرفته و تعادل خود را از دست داده است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نساء، 93.



2- احزاب، 57 - 58.



3- بقره، 275.

إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.(1)



همانا كساني كه دوست دارند امور ناشايست در ميان مؤمنان شيوع يابد، در دنيا و آخرت عذاب دردناكي دارند، و خدا مي داند و شما نمي دانيد.

وَالخَمْرُ وَشارِبُها وَ بايِعُها وَمُشْتَريها مَلْعُونٌ، مَلْعُونٌ،.



شراب و خورنده اش و خريدار و فروشنده اش ملعون و از رحمت خدا بدور است.

آكِلُ الرِّبا وَمُوكِلُهُ مَلْعونٌ بِلِسانِ النَّبِي صلّي اللّه عليه و آله.



رسول خدا، خورنده ربا و دستيارش را لعنت كرده است.

مَنْ سَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ سَبَّني، وَ مَنْ سَبَّني فَقَدْ سَبَّ اللّه.



هر كس علي را ناسزا گويد مار ناسزا گفته، و هركس مرا ناسزا گويد خدا را ناسزا گفته است.

لا يُريدُ أحَدٌ أهْلَ الْمَدينَةِ بِسُوئ إلاّ أذابَهُ اللّهُ فِي النّارِ ذَوْبَ الرَّصاصِ أوْ ذَوْبَ الْمِلْحِ فِي الْماء.



احدي اراده بدي به اهل مدينه نمي كند مگر اينكه خداوند چون قلع در آتش آبش كند، يا چون نمك در آب در عذاب ذوبش نمايد.

مَنْ أخافَ أهْلَ الْمَدينَةِ ظالِماً لَهُمْ أخافُ اللّهُ وَكانَتْ عَلَيْهِ لَعْنَةُ اللّهِ.



هر كس به ظلم و وجور اهل مدينه را بترساند، خداوند وي را خواهد ترسانيد و لعنت خدا بر اوست.



مسائل ذكر شده درباره معاويه را به طور مفصّل همراه با آيات و روايات در قرآن مجيد، «صحيح بخاري»، «وفاء الوفاء»، «مجمع الزوائد»، «مُروج الذهب»، «المحاسن والمساوي»، «شرح ابن ابي الحديد»، «صحيح مسلم»، «تاريخ ابن عساكر»، «انساب بلاذري»، «معارف ابن قتيبه»، «طبقات ابن سعد»ن «أغاني»، «تاريخ طبري»، «مستدرك حاكم»، «مسند احمد حنبل»، «استيعاب»، «اُسْد الغابة» و بخصوص در جلد يازدهم «الغدير» صفحه 3 تا 195 ملاحظه كنيد، آنگاه از علماي مكتب خلفا و مفسّراني چون فخر رازي و صاحب «المنار» بپرسيد:



معناي عدالت، وثاقت، اجتهاد، رضايت حق، نجات در قيامت اين است؟!



معناي اسلام، ايمان، هجرت، عمل صالح، اخلاق حسنه، مسلماني، صفا، وفا، حقيقت، مهر، محبّت اين است؟!



و از همه مهمتر معناي صحابي بودن و مصداق آيه «وَالسّابِقُونَ الاْوَّلُونَ» اين است؟!



سؤال كنيد شما مي خواهيد قرآن و سنّت و اسلام و مسلماني را با چنين افرادي به دنيا عرضه كنيد و از آنان بخواهيد اسلام را با تمام وجود قبول كنند و آن را بهترين و برترين مكتب بدانند؟!



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نور، 19.