بازگشت

اصحاب رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله


گروهي از مسلمانان كه تعدادشان كم نيست بر اين عقيده اند كه هر كس صحابي رسول خدا بوده عادل، مجتهد، قابل قبول و اهل نجات است، و اگر گناهي از او سرزده باشد در اجتهادش خطا رفته، بنابراين بر او ايرادي نيست و مي توان به او اقتدا كرد.



ولي اهل انصاف، و آنان كه محوري جز حق و حقيقت و بينائي و بصيرت ندارند، اين عقيده را خلاف عقل و مخالف عدل و بر ضدّ آيات صريح قرآن و روايات رسول خدا كه حتّي در كتب اهل سنّت نقل شده مي دانند و مي گويند صحابي بودن، ملاك عدل و مقبوليّت و نجات نمي باشد و اگر بنا باشد آنان را مجتهد بدانيم اوّلاً قسمت عمده اي از اجتهاداتشان مخالف نصّ صريح كتاب و روايات رسول خدا بوده و اجتهادي كه اينگونه باشد مجتهدش به هيچ عنوان و با هيچ دليلي در پيشگاه حق معذور نيست.



و ثانياً چرا همه امّت را در هر خطائي كه مرتكب مي شوند مجتهد ندانيم؟ به كدام دليل آنان مجتهدند و بقيّه مجتهد نيستند؟براساس گفته شما بايد هر طاغوت، ستمگر، هر ظالم، هر مشروبخوار، هر زناكار، هر رباخوار، هر آدمكش، هر دزدي را كه ادّعاي مسلماني دارد، مجتهد بدانيم، آنهم مجتهد معذور!



با توجه به اين مسأله ديگر نبوّت انبيا، كتب آسماني، ولايت اولياء و حلال و حرام چه مفهومي دارد؟ و در صورتي كه هر متخلّفي چه صحابي، چه تابعي، چه غير صحابي و تابعي، مجتهد باشد عذاب حق براي مجرم در قيامت چه معنائي دارد؟!



آنچه درباره عدالت همه اصحاب و اجتهاد و وثاقت آنان در بعضي از كتب اسلامي علي الخصوص كتب مكتب خلفا، يعني كتب مدرسه خلفاي سقيفه و بني اميّه و بني عبّاس آمده، راستي هر عاقل منصفي را غرق حيرت و تعجّب مي كند. كدام دليل قانع كننده را از قرآن و سنّت بر اين عقيده دارند؟



گروهي دائم با پيامبر بودند، و در تمام برنامه هاي اسلامي شركت داشتند، امّا در پنهان با دشمنان خدا و رسول همكاري مي كردند، و بر ضدّ پيامبر و مسلمانان نقشه داشتند، از نظر ظاهر مي توان به آنان صحابه گفت، چون اكثر اوقات با رسول خدا مصاحبت داشتند. قرآن در حق آنان مي فرمايد:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ.(1)



گروهي از مردم مي گويند به خدا و روز قيامت ايمان آورديم و حال اينكه اهل ايمان نيستند.

يُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ.(2)



اينان با خدا و اهل ايمان خدعه مي كنند، در حاليكه خدعه آنان جز عليه خودشان نيست و اين را نمي دانند.

فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ.(3)



در دلهاشان مرض هست، پس خداوند محض نابكاري آنان بر مرضشان بيفزايد، آنان را در قيامت عذاب دردناك است به خاطر اينكه در ادّعاي ايمان دروغگويند.



همه مسلمانان براساس آيات سوره حجرات و ديگر سور قرآن معتقدند ملاك كرامت و محبوبيّت نزد حق، و نجات از عذاب قيامت تقواست.

اِنَّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أتْقاكُمْ.(4)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 8.



2- بقره، 9.



3- بقره، 10.



4- حجرات، 13.



گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست.

بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَاتَّقي فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ.(1)



آري هر كس به عهد الهي و فطري و عقلي و اجتماعي خود وفا كند و پرهيز از هر گناه داشته باشد محبوب خداست.

وَإنْ مِنْكُمْ إلاّ وارِدُها كانَ عَلي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً. ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظّالِمينَ فيها جِثِيّاً.(2)



هيچ يك از شما نباشد جز آنكه در قيامت وارد جهنّم شود و اين حكم حتمي و قضاي مسلّم پروردگار است.



پس از ورود به دوزخ، اهل تقوا(يعني آنان كه فرائض الهي را بجا آورده و از محرّمات پرهيز داشتند و به حسنات اخلاقي آراسته بودند) را نجات مي دهيم و ستمكاران (يعني آنان كه به حق خدا و رسول و مردم تجاوز كردند) را به زانو در آتش رها مي سازيم.



جائي كه قرآن مجيد در صريح آياتش كرامت و محبوبيّت نزد حق و نجات از عذاب را معلول تقوا مي داند، چه دليلي دارد بسياري از افراد را در عين بي تقوائي و آلوده بودن به انواع گناهان و تجاوز به مرزهاي الهي و زير پا گذاشتن آيات قرآن فقط و فقط به عنوان صحابي بودن، عادل و اهل نجات و مورد رضاي حق بدانيم؟



اگر به آيه هيجدهم سوره فتح كه مي فرمايد:

لَقَدْ رَضِيز اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في قُلُوبِهِمْ فَأنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَأثابَهُمْ فَتْحاً قريباً.



خداوند از مؤ مناني كه در زير درخت با تو بيعت كردند راضي و خشنود شد، خدا آنچه را در درون قلب آنها از صداقت و ايمان نهفته بود مي دانست، لذا آرامش بر آنان فرستاد و فتح نزديكي نصيب آنان فرمود.



استدلال شود كه خداوند از صحابيان رسولش راضي و خشنود بود، بنابراين هر كس كه صحابي است مورد قبول و اهل نجات است، پاسخ مي گوئيم: خداوند عزيز مي فرمايد: از مؤمنين خشنود شد. بنابراين آنان كه ايمانشان قولي و بنابر آيات نهم و دهم سوره بقره منافقانه بود از دايره رضايت حق جارجند. ثانياً رضايت حضرت حق تا زماني است كه مؤمن بر عهد و پيمان و بيعتش كه عبارت از اطاعت از خدا و رسول است استوار باشد. اگر مؤمن به خاطر عللي عهد شكن شد، به دنبال عهد شكني رضايت حق هم از او برداشته مي شود. با توجه به اينكه رضايت مولا عبارت است از اجر و مزد او در برابر اعمال صالحه و عقايد حقّه، اگر اعمال صالحه و عقايد حقّه كسي براساس آيات قرآن به درجه حَبْط رسيد او را اجر و مزدي نخواهد بود و رضا و خشنودي حضرت رب شامل حالش نخواهد گشت.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- آل عمران، 76.



2- مريم، 71 - 72.



شكستن بيعت از گناهان كبيره است، و تاريخ صدر اسلام نشان مي دهد كه گروهي در عين اينكه از اصحاب بودند بيعت خود را با خدا و رسول الهي شكستند.



بيعت با خدا و رسول به اين معناست كه بيعت كننده از شرك، كفر، قتل و غارت، زنا، حرام، ربا، فرار از جنگ تا لحظه آخر عمر بپرهيزد و تا دقيقه آخري كه در دنياست بر اجراي فرامين حق استوار باشد و تا پاي جان و مال در راه خدا بكوشد، ولي بيعت همگان بدينگونه تا پايان عمر ادامه پيدا نكرد.



از حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام آمده است:

ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكْتُ الصَّفْقَةِ، وَتَرْكُ السُّنَّةِ، وَفِراقذ الْجَماعَةِ.(1)



سه گناه است كه انسان را به عذاب الهي دچار مي كند: شكستن بيعت، ترك سنّت، جدائي از جماعت.



ترك سنّت اشاره به دستورات رسول خدا، و جدائي از جماعت به معناي اعراض از مسلمين در امور دنيا و آخرت است.