بازگشت

اصول دعوت انبيا


پيامبران الهي، انسان را به عقايد حقّه، اخلاق حسنه و اعمال صالحه دعوت كردند. اينان براي ترسمي صراط مستقيم، از جانب حضرت حق داراي كتاب بودند.



آنچه از ظلم و ستم تا كنون بر بشريّت رفته، معلول دوري او از مكتب هاديان راه حقّ است.



ظلم به خود و تجاوز به حقوق ديگران، هيچ علّتي جز دور بودن از تعاليم انبياء خدا ندارد.



طغيان طاغوت، كبر مستكبر، اسراف مسرف، تبذير مبذّر، ظلم ظالم، سكوت مظلوم، تجاوز متجاوز، بغي باغي، جهل جاهل، گمراهي گمراه، تجاوز متجاوز، همه و همه نتيجه دوري انسان از نبوّت انبيا و امامت امامان و ولايت اولياء خداست.



انسان از تمام موجودات عالم در عقل و استعداد برتر و نيرومندتر است. به فعليّت رسيدن اين عقل و استعداد، در پرتو فروغ نبوّت و امامت ميسّر است. چون انسان براي پخته شدن امور معنوي و مادّي از آفتاب وجود انبيا بهره گيرد، به مقام خلافت از خدا مي رسد، و چون از اين خورشيد نوربخش چهره جان بپوشاند دچار ظلمت و سردرگمي شده و به موجودي پوچ و پوك تبديل گشته و به نقطه شقاوت و هلاكت و فلاكت مي رسد.



قرآن مجيد اصول دعوت انبيا را به شرح زير بيان مي كند، به اين معنا كه آن بزرگواران بشريّت را دعوت مي كردند به:



1ـ معرفت و شناخت حضرت حق.



2ـ فقط و فقط پرستش پروردگار.



3ـ توجه به پند و موعظه و نصيحت هاديان.



4ـ تقوا و پرهيز از تمام گناهان ظاهري و باطني.



5ـ توجّه به روز قيامت.



6ـ رهروي در راه فلاح و رستگاري.



7ـ توجّه به نعمتهاي حق و راه به دست آوردن و خرج آن.



8ـ سير كردن در راه حق با نيّت پاك و خالص.



9ـ آراسته شدن به حقيقت توبه.



10ـ دوري از هر نوع بت و بت پرستي.



11ـ توجّه به اسماء و صفات حضرت رب.



12ـ دوري از دشمنان خدا چه بروني چه دروني.



13ـ ادامه حركت در راه خدا تا زمان خروج از دنيا، و به عبارت ديگر ثابت قدمي.



14ـ حركت براي بدست آوردن حسنات دنيا و آخرت.



15ـ قرار گرفتن در مدار صدق و صداقت.



16ـ شناخت دشمنان حق و دوري از آنها.



17ـ به دست آوردن قلب سليم.



18ـ صبر و استقامت در برابر حوادث.



19ـ نيكي به ديگران در همه شئون.



20ـ دوستي و معاشرت با دوستان خدا.



21ـ دوري از شهوات و اميال و غرائز غلط و شيطاني.



22ـ عبرت گرفتن از عاقبت ستمكاران و مجرمين.



23ـ دوري از رذائل اخلاقي.



24ـ توجه به زندگي و تربيت همسر و فرزند.



25ـ سلامت در ترازوداري.



24ـ توجّه به زندگي و تربيت همسر و فرزند.



26ـ دوري از فساد در خانه و جامعه.



27- اصلاح خود و ديگران.



28- امر به معروف و نهي از منكر.



29- مبارزه و جنگ با ستمگران و جهاد في سبيل اللّه.



30- انفاق علم، مال، آبرو و قدرت در راه حق.



31ـ توجّه به حال محرومين و مستضعفين.



32- استفاده مشروع از نعم الهي.



33- قضاوت به حق.



34- حكومت به عدل.



35- آباد كردن زمين.



36- توجّه به وحدت و اتّفاق.



37- حفظ مال يتيم.



38- وفاي به عهد.



39- اقامه نماز.



40- احسان و محبّت به پدر و مادر.



41- مطالعه در آثار هستي.



42- مطالعه در حقايق ملكوتيّه.



43- مناجات با خدا.



44ـ كظم غيظ.



45ـ عفو و گذشت.



46ـ ترس از عذاب قيامت.



47ـ رعايت و حفظ امانت.



48ـ ميانه روي در همه ابعاد حيات.



49ـ خشوع و خضوع و تواضع.



50ـ تحصيل علم و دانش.



راستي وظيفه عقلي و وجداني انسان است كه از چنين انسانهاي كاملي كه عشقي جز دستگيري از انسان ندارند و تعاليم آنان رشد دهنده عقل، روشن كننده قلب، تصفيه كننده نفس، پاك كننده روح، سالم كننده اعضاء بدن و آباد كننده دنيا و آخرت است پيروي و متعابعت نمايد.



سرپيچي از اين انسانهاي والا و دشمني با ايشان و روي گرداندن از تعاليم ثمربخش آن بزرگواران، محصولي جز شقاوت و هلاكت و غرق شدن بساط زندگي در فسق و جور و فساد و ظلم ندارد.



پيروان انبيا و متعابعان اوليا كه با گذشت از بسياري از شهوات و لذّات و مقامات و مال و منال به مدار اطاعت از آنان درمي آيند، در پيشگاه حضرت رب از ارزشي والا برخوردارند، كه كسي جز حق از آن ارزش آگاهي ندارد.



قرب به انبيا، قرب به خدا است و اطاعت از اوليا، اطاعت از اللّه است.



انسان در دوره تاريخ به مانند دوري از انبيا ظلمي به خود روا نداشته است. بدون قبول هدايت انبيا، رهائي از شرّ هواي نفس و جنايات طاغوت امكان پذير نيست.

اي بشر اي آيت كبراي حق *** آينه طلعت زيباي حق

اي بشر اي ماحَصَل ممكنات *** اي تو گل سرسبد كاينات

اي دُر يكدانه درياي دل *** اي گهر گم شده در آب و گِل

اي فلكي از چه زميني شدي *** شاد به اين خاك نشيني شدي

از چه سبب ديده ز خود دوختي *** اينهمه غفلت ز كه آموختي

قوس نزول تو بيامد به سر *** قوس صعودت نبود در نظر

آن فلكي وصف تو بر باد رفت *** آن مَلَكي خوي تو از ياد رفت

روي ز خوي مَلَكي تافتي *** بين كه چه دادي چه عوض يافتي

نيك نظر كن كه ز پا تا به سر *** چيستي اي گشته ز خود بي خبر

كيدي و تزويري و مكر و حِيَل *** ظلمي و بيدادي و جور و دغل

رنگ تو بيرنگي و آن شد ز چنگ *** بوقلمون وار شدي رنگ رنگ

از بشرت بهر چه بيزاري است *** فكر تو دايم بشر آزاري است

ما وَلَد هفت اَب و چار اُم *** خويشي ما از چه سبب گشته گم

اي بشر خيره سر خودپرست *** چند دهي رسم معيّت ز دست

تا كي و چند اين به هم آويختن *** خون برادر به زمين ريختن

چند وفا پشت سر انداختن *** با بشر اين نردِ جفا باختن

ز بشريّت چه زيان ديده اي *** اين سَبُعيّت ز چه بگزيده اي

اينهمه با نوع تطاول چرا *** غارت و يغما و چپاول چرا

آن كه گشايي به هلاكش تو دست *** روي زمين حقّ حياتيش هست

همچو تو او هست از اين آب و خاك *** از چه بماني تو شود او هلاك

جاي تو تنگ است مگر در جهان *** يا خورد او قسم تو از آب و نان

يا مگر آن بنده خداييش نيست *** يا كه عمل هست و جزاييش نيست

اي كه خدا داده زبردستيت *** هان نكند پستِ ابد مستيت

تا كه زبردستيت اي دوست هست *** به كه تفقّد كني از زيردست

ني كه توانا شوي و پهلوان *** در پي آزردن هر ناتوان

در چمن دهر مشو خار بن *** گل شو و دلهاي حزين شاد كن

ور بودت تيشه فروزن به جاي *** جامعه را خار كَن از پيش پاي

گر ز صغير است وگر از كبير *** هر سخن نيك به جان درپذير

نشانه هاي پيروان انبيا بر اساس معارف الهيّه



ايمان به غيب، اقامه نماز، اتفاق هرگونه نعمت عنايت شده از جانب حق، ايمان به تمام كتب آسماني، يقين به آ خرت، ايمان به ملائكه، پرداخت مال به اقوام فقير و يتيم و مسكين و از راه مانده و سؤال كننده و بردگان، وفاي به عهد و نذر، صبر در مصيبت و طاعت، جهاد در راه خدا، صدق و راستي، شنيدن حق، به عمل گذاشتن حق، سرعت كردن براي به دست آوردن مغفرت و بهشت، توبه از گناه، اصرار نداشتن بر صغيره، فرار از ضعف و سستي در امور دينيّه، دوري از اسراف، ثبات قدم، اجابت دعوت حق در همه شئون، خشيت و خوف از خدا، ذكر حق و مناجات با محبوب در دل شب، هجرت در راه حق، تحمّل ازار در راه خدا، كشتن دشمن و شهيد شدن، اخوّت و برادري، اضافه شدن ايمان بر اثر تلاوت آيات الهيّه، پناه دادن به بي پناه، ياري دادن به مظلوم، دوستي با اهل ايمان، امر به معروف و نهي از منكر، وفاي به عهد فطري و عقلي و شرعي و اجتماعي تا پايان عمر، صله رحم، جبران گناهان با حسنات، اميد به لطف حق، حفظ شهوت از حرام، رعايت امانت، تواضع در حركت و زندگي، پرهيز از برخورد غيرواقعي با جاهل، شب زنده داري، پرهيز از بخل، دوري از زنا، دوري از شرك، دوري از قتل نفس، عمل صالح، كار خير، شاهد نشدن بر قول زور، پرهيز از لغو، تسبيح و تحميد حق، شدّت بر كفار، رحمت بر مؤمنين، شك نداشتن در حقايق، تقوا و پرهيزكاري، استغفار در سحر، اطعام طعام، خوف از حساب، قرائت قرآن، فهم قرآن، عمل به قرآن، خلوص در عمل، حفظ زبان، حفظ چشم، دوري از مال حرام، فرار از ربا، ورع و پاكدامني، قناعت به رزق حق، انصاف دادن به مردم، رعايت حقّ زن و فرزند، خوش خلقي، پرهيز از شرّ، دوري از فساد، فرار از مسكر، وقار در برابر حوادث، شكر بر نعمت، خدمت به مردم، كم خوري، كم گوئي، غنيمت دانستن جواني و سلامت بدن و فراغت و مال و حيات، دوري از فخر و افتخار، پرهيز از جهل و سفاهت، افشاء سلام، انتظار صلاة، فرار از هواي نفس، دوري از عُجْب، ميانه روي در فقر و غنا، اجراي عدالت در همه امور، رعايت حقّ كارگر، رغبت به آخرت، روزه رمضان، حجّ خانه خدا، عشق به اهل بيت، اطاعت از ائمّه معصومين، اطاعت از رهبر عادل، تقويت عقل، همنشيني با اهل اللّه، پرهيز از عيبجوئي، گريه بر گناه، وسعت دادن به اهل و عيال، قبول دعوت مؤمن، حياء از حق، دوري از جمع مال، فرار از طول اَمَل، نصيحت به مردم، عشق به لقاء حق، طهارت ظاهر و باطن، دوري از نمّامي، خيرخواهي براي همه، حلّ مشكل مردم در نهان و آشكار، احترام به بزرگتر، احسان به والدين، رعايت حقّ معاشر، توجّه به حقوق همسايه، دوري از خيانت، چشمداشت به خداوند، دعا براي مردم، اقبال به مسجد، تحصيل حكمت، تشويق مردم به خير، انديشه در عاقبت و بسياري از امور ديگر كه در قرآن مجيد و كتب روائي مانند جلد دوم «اصول كافي»، هشت جلد «محجّة البيضاء»، «تحف العقول»، «جامع السعادات»، جلد 77 و 78 «بحارالأنوار»، «اعلام الدين»، «ارشاد القلوب»، «خصال» صدوق آمده است، همه و همه از نشانه هاي پپروان انبياست.



آرسته به اين حقايق پيرو واقعي رسولان الهي و مشمول عنايت و رحمت حق و مورد دعاي انبيا و ائمه و بخصوص حضرت زين العابدين سيّد ساجدين و امام عارفين عليهم السّلام است.

خدا را جمع نتوان با هوا كرد *** يكي از اين دو را بايد رها كرد

ولي ترك خدا گفتن محال است *** كه هر كس كرد خود را مبتلا كرد

به ملك عافيت ره برد آنكو *** به دانائي حذر زين ابتلا كرد

خنك آنكو به توفيق خدايي *** خدا بگرفت و ترك هر هوا كرد

زهي داناي رِند با كفايت *** كه بر حدّ كفايت اكتفا كرد

خدا زانكس رضا باشد كه خود را *** به تقدير خداي خد رضا كرد

رضا دادند مردان هر قضا را *** بلي كس پنجه نتوان با قضا كرد

تو بستي عهد با حق بندگي را *** به عهد اي بنده مي بايد وفا كرد

اگر خود بنده هستي بنده آخر *** به كار خواجه كي چون و چرا كرد

الا اي همنشين، مطلب نگهدار *** صغيرت حقّ صحبت را ادا كرد



حيات بدون هدايت انبيا، عين ظلمت و گمراهي است، و حركت بدون دلات پيامبران پايانش عذاب دردناك الهي است.



انبياء خدا بر اساس وحي، انسان را مركّب از جسم، عقل، قلب، روح و نفس مي دانند و براي هر كدام از اين حقايق قواعدي عرضه كرده اند، كه به كارگيري آن قواعد از وجود انسان شجره طيّبه و منبعي الهي به وجود مي آورد.



انسان بايد خود را با چشم انبيا تماشا كند تا تمام حقايق وجودي خويش را ببيند، و با هر يك به فراخور هويّت و موجوديّتش رفتار كند.



عقل را با علم تغذيه كند، قلب را با عقايد حقّه، نفس را با حسنات اخلاقيّه، روح را با حالات الهيّه، و جسم و اعضايش را با امر و نهي ملكوتيّه.



انسان بدون كمك گيري از هدايت انبيا همچون ابليس لعين، آن ديو رجيم، يك چشم خواهد شد، و با يك چشم خواهد نگريست، آنوقت است كه خود را جز جسم نبيند و همه هستي را در همين حيات زودگذر و بي ارزش مادّي خلاصه كند، و جز خور و خواب و شهوات كاري انجام ندهد.



به قول عارف بيدار، سعدالدين حمّويه:



بدان كه ديو يك چشم است و آن يك چشم طولاني است به خود فرو مي نگرد. اشارت در اين، آن است كه وي خودبين است و حق بين نيست. و آن كه يك چشم دارد آن است كه چشم او جسم مي بيند و چشم جان بين ندارد. نديدي كه چشم ابليس جسم آدم ديد، نه جوهر آدم؟ بايستي كه ابليس در آينه جسم آدم جوهر جان آدم ديدي، و واجد واحد گشتي، و ساجد ماجد گشتي، امّا مغرور بود به نفس خود، و مسرور به طاعت بي جان و مُعجَب به صفت ناريّه در نار نگريست او را بالاي اخوان خود ديد. چون باد و خاك و آب از چشمش بيرون رفت، بادِ هستي در سرش افتاد. در آدم خاكي چون نگه كرد گفت:

أنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نار وَخَلَقْتَهُ مِنْ طين:(1)



من از او بهترم، مرا از آتش آفريده اي و او را از گِل!



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- ص، 76.



لاجرم طوق لعنت در گردنش افتاد و از مقام قرب رب محروم گشت. و معني لعنتْ بُعد باشد، و بُعد آن است كه چشم او جسم ديد و از ديدن جان محروم گشت.



و عالم جسمْ كثيف است و ثقيل، و اقتضاي كثافت و غلظت سِفل باشد و خفا و ظلمت. و عالم روحاني لطيف است و خفيف، و اقتضاي لطافت و خفّت عِلو باشد و ظهور نور.



سليمان از براي آن بر باد نشست كه پاي بر سر هوا نهاده بود، و آتش هستي به آب نيست خاك گردانيده بود لاجرم بامداد، يك ماهه رهش مي برد و شبانگاه، يك ماهه رهش بازمي آورد:

غُدُوُّها شَهْرٌ وَرَواحُها شَهْرٌ.(1)



و عالم صغراي نفس خود را مسخّر كرده بود، لاجرم عالم كبري و هر چه در او بود مسخّر وي گشت.



اكنون سليمان صفت شو تا بر نگين انگشتريت نقش «اللّه» برآيد، و يوسف حُسن تو از چاه همچو ماه نمايد، در منابر و مساجد خطبه به نام تو كنند، و در بلاد عالم سكّه به نام تو زنند، و نشان بي نشان از تو پرسند، و قبله قلوب گردي، و مسجد نفوس شوي، و عقول و ارواحْ بر محدينه اشباحْ حمد و ثناي تو خوانند و تسبيح و تهليل تو گويند، و پرگار امر و ارادت به اذن تو گردد، و گِردت همه اشيا درآيند، و تو نقطه دايره وجود گردي، و خلق عالمين را مسجود گردي و معبود شوي، و مراد تو باشي و مقصود تو گردي، و آدميان روي به تو آورند و ديو و پري كمر تسليم بر ميان بندند، و وحوش و طيور با تو انس گيرند. مشرقيان غلام شوند و مغربيان در دام افتند، جنوبيان و شماليان سر بر سر پاي تو نهند، و بر عرصه وجود تو تركان معاني برانگيخته شود، تا تير و كمان حروب با صورت بي معنا بر دعوي، بر هم شكنند.

قَالَ رَسولُ اللّهِ صلّي اللّه علي و آله: أنَا أدْعُوكُمْ إلي كَلِمَتَيْنِ خَفيفَتَيْنِ فِي اللِّسانِ وَثَقيلَتَيْنِ فِي الْميزانِ، تَمْلِكُونَ بِهِمَا الْعَرَبَ وَالعَجَمَ، وَتَنْقادُ بِهِمَا الاُْمَمُ، وَتَدْخُلُونَ بِهِمَا الْجَنَّةَ وَتَنْجُونَ بِهِما النّارَ: شهادِةُ أنْ لا اَلهَ إلاَّ اللّهُ، وَأنّي رَسُولُ اللّهِ.(2)



من شما را به دو كلمه دعوت مي كنم كه راندنش در زبان آسان، ولي در ميزان عمل سنگين است، با اين دو كلمه (به شرط تحقّق عملي آن) مالك عرب و عجم مي شويد، امّتها مطيع شما مي گردند، از بركت آن دو حقيقت به بهشت مي رويد، و از جهنّم خلاص مي گرديد. آن دو، شهادت به وحدانيّت حق و رسالت من است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- سبأ، 12.



2- «ارشاد» مفيد، ص 29