بازگشت

آزادگان وارسته، به تمام مقامات انساني رسيدند


طيران مرغ ديدي، تو ز پايبند شهوت *** به درآي تا ببيني طيران آدميت

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ:(1)



خداوند براي اهل ايمان (آنان كه عاشق رشد و كمال و وارستگي و پيراستگي و رهائي از قيود شهوت و شيطان هستند) آسيه همسر فرعون را مثل زد، هنگامي كه عرضه داشت: الهي (من از تمام مظاهر حيات فرعوني و از ملكه بودن و عزّت ظاهري در گذشتم) تو براي من در بهشت خانه اي بنا كن آنهم خانه اي در نزد خودت، و مرا از شّر فرعون و كردارش و از قوم ستمكار نجات بخش.



رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله فرمود:



شريف ترين و گرامي ترين زنان جهان چهار نفر هستند:



1ـ آسيه همسر فرعون.



2ـ مريم دختر عمران.



3ـ خديجه دختر خويلد.



4ـ فاطمه دختر محمد بن عبدالله صلّي الله عليه و آله.



از چهره هائي كه بايد نامش را به بزرگي ياد كرد و در رديف قهرمانان برجسته عرصه ايمان و صبر و مقاومت قرار داد آسيه دختر مزاحم همسر فرعون است.



وي بانوئي بي نظير و برجسته و بنده شايسته خدا بود، او خداي جهان را از روي معرفت و اخلاص پرستش مي نمود، از ايمان كاملي كه در خور مقام يك انسان كامل و واقعي است برخوردار بود و از لحاظ تقوا و زهد و پاك دامني در محيط خفقاني و كفرآميز فرعوني نمونه اي بي نظير بود.



آسيه با آنكه از عالي ترين موقعيّت هاي مادي و اجتماعي برخوردار بود، به رنگ محيط درنيامد و تا سر حدّ امكان در تغيير و اصلاح محيط مي كوشيد و هرگز افكار و عواطف و عقايد و آراء افراد در او اثر نمي كرد.



آسيه اول زني بود كه به موسي بن عمران عليه السّلام ايمان آورد و در ايمان راستين خود استوار بود و هيچ وقت در اين زمينه رنگ نباخت و ترسي به خود راه نداد.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- تحريم، 11.



به طوري كه از تفاسير و تواريخ و اخبار و سِيَر استفاده مي شود از ابتداي آفرينش آدم، در محيط ظلم و ستم و در خانواده كفر و زندقه زني همانند آسيه در ايمان و اطمينان و در دوستي با خدا و رسول ثابت تر و مقاوم تر نيامده است.



آسيه از جمله زنان فرزانه جهان است كه خداوند او را بر زنان عالم امتياز و برتري داده و در قرآن از او ستايش كرده و او را از سيّدات زنان بهشت قرار داده.



آسيه نخستين زني است كه ايمانش به درجه كمال رسيد و اول زني است كه در خانه فرعونِ كافر سالها ايمان و عقيده خود را مخفي نگاه داشت و در پنهاني خدا را پرستش مي كرد.



هنگامي كه فرعون ستمگر «ماشطه» همسر حزقيل را به شهادت رساند، آسيه پرده از جلوي ديدگانش برداشته شد و ديد ملائكه روح ماشطه شهيده را با كمال احترام و تجليل به آسمان مي برند.



اين داستان بر اعتقاد و يقين او افزود و از ستمگري و بي عدالتي همسرش بي نهايت افسرده شد. در آن هنگام فرعون بر آسيه وارد شد و خبر قتل همسر حزقيل را به وي داد.



آسيه ديگر تاب مقاومت نياورد و بر فرعون بانگ زد و گفت: واي بر تو اي ستمگر، چقدر مغروري و بي پروا، و بر حكومت ظالمانه و سلطه گر خود مي نازي و هر آن بر گناه خود مي افزايي! همانا به كيفري سخت گرفتار خواهي شد.



فرعون گفت: مگر تو را نيز جنون عارض شده مثل جنوني كه بر ماشطه عارض شده بود؟



آسيه گفت: خير، مرا ديوانگي عارض نشده، بلكه ايمان آوردم به خدائي كه پروردگار من و شما و همه جهان است.



از آنجايي كه فرعون آسيه را دوست مي داشت دست به يك سياست ليّن و زيركانه زد و مادر آسيه را احضار كرده، به وي گفت: مثل اينكه دخترت را ديوانگي عارض شده، از او بخواه كه از دين جديد خود دست بردارد.



مادر آسيه جريان را عنوان كرد، ولي سودي نبخشيد و حيله و نيرنگ فرعون او را در دين و آئين خود استوارتر ساخت. فرعون همين كه از ايمان او اطلاع يافت، دنيا در نظرش تيره و تار شد و از شدّت خشم و غضب مدتي مبهوت ماند. همواره به خود مي پيچيد و آسيه را تكليف به قبول ربوبيّت خود مي كرد، در حالي كه آسيه اعتنائي به گفته هاي بي اساس وي نكرده و مي گفت: هرگز از آئين حق دست برندارم من به اسلام گرويده ام و اكنون به پروردگار موسي مؤمنم و تو را مشرك مي دانم.



فرعون به دژخيمان خود دستور داد او را به چهارميخ كشند و وي را به بدترين وضعي شكنجه كنند. از اين جهت قرآن مجيد او را «ذِي الاْوْتاد» ناميد.



آسيه عنصر شجاعت و استقامت بود و با شهادت بي نظير خود در برابر شكنجه هاي دژخيمان فرعوني يك تنه و قهرمانانه ايستاد و كمترين ترس و وحشتي به خود راه نداد و همواره توكّل بر خدا مي كرد و هر چه مي خواست از او مي طلبيد و غير از حق به احدي تكيه نداشت.



فرعون او را همي عذاب كرد، تا اينكه آسيه قهرمان، زير بار ضربات شكنجه ددمنشان فرعوني به شهادت رسيد(1) و از دروازه شهادت، به مقامات عالي الهي و انساني و به منازل معنوي و عرفاني.

من آنچه هست به عشق تو داده ام از دست *** كه منتهاي مرادم توئي از آنچه كه هست

به دوستي توام گر به پاي دار برند *** من آن نيَم كه بدارم تو را ز دامان دست

محبّت تو نه امروز كرده جا به دلم *** كه من به روي تو عاشق شدم به روز الست

به شادماني جاويد اميدوار شدم *** دلم چو از همه ببريد و با غمت پيوست

كجا من از تو توانم بريد رشته مهر *** كه عشق، تار وجود مرا به زلف تو بست

به محفلي كه تو باشي به باده حاجت نيست *** كه هر كه چشم تو بيند خراب گردد و مست

صغير گِرد جهان گشت در پي دلدار *** رسيد بر سر كوي تو و ز پاي نشست

وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَي جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَي أَهْلِ مَعْصِيَتِكَ: سُبْحَانَكَ، مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ. فَصَلِّ عَلَيْهِمْ وَ عَلَي الرَّوْحَانِيِّينَ مِنْ مَلاَئِكَتِكَ، وَ أَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَكَ، وَ حُمَّالِ الْغَيْبِ إِلَي رُسُلِكَ، وَ الْمُؤْتَمَنِينَ عَلَي وَحْيِكَ، وَ قَبَائِلِ الْمَلاَئِكَةِ الَّذِينَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ، وَ أَغْنَيْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِيسِكَ، وَ أَسْكَنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِكَ، وَ الَّذِينَ عَلَي أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الْأَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِكَ:



«الهي درود فرست بر فرشتگاني كه وقتي به جهنّم بنگرند، كه صداي هولناك شعله و برافروختگيش بر اهل گناه شنيده مي شود، از عمق هويّتشان فرياد برآرند: منزّه و پاكي، اي مالك هستي، ما تو را آنچنانكه لايق توست بندگي نكرديم.



پس بر آنان درود فرست و نيز بر فرشتگان روحاني، و آنان كه نزد تو قرب و منزلت دارند، و همچنين فرشتگاني كه رساننده امور پنهانيت بر انبيائت هستند، و آنان كه امين وحيت مي باشند، و بر اصناف گوناگون ملائكه كه به (عبادت) خود اختصاصشان دادي، و آنان را با تقديس خود از خوردني و آشاميدني بي نياز كردي و در درون طبقه هاي عالم بالا جا دادي.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «زنان قهرمان» ج 3، ص 68، به نقل از «رياحين الشريعة» ج 2، ص 272 - 275.



و بر فرشتگاني كه در اطراف آسمانهايت و عوالم بالا ساكنند، هنگام به تمام گشتن وعده (يعني رسيدن عرصه قيامت و روز رستاخيز)».



از اميرالمؤمنين عليه السّلام روايت شده: در آسمان هفتم جايي است به نام «حظيرة القدس»، در آن فرشتگاني هستند كه آنها را رَوْحانيّون مي گويند، چون شب قدر شود از پروردگار براي آمدن به دنيا اجازه مي طلبند، خداوند به آنان اجازه مي دهد، پس بر مسجدي نمي گذرند جز آنكه در آن نماز مي خوانند، و در راه با كسي روبرو نمي شوند جز آنكه براي او دعا مي نمايند و از ايشان به او بركت و نيكي مي رسد.(1)

وَ خُزَّانِ الْمَطَرِ وَ زَوَاجِرِ السَّحَابِ



وَ الَّذِي بِصَوْتِ زَجْرِهِ يُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِيفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ، وَ مُشَيِّعِي الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ، وَ الْقُوَّامِ عَلَي خَزَائِنِ الرِّيَاحِ، وَ الْمُوَكَّلِينَ بِالْجِبَالِ فَلاَ تَزُولُ، وَ الَّذِينَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِيلَ الْمِيَاهِ وَ كَيْلَ مَا تَحْوِيهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَ عَوَالِجُهَا.



«الهي درود فرست بر خزانه داران باران، و رانندگان ابر، و بر فرشته اي كه از صداي راندنش بانگ رعدها شنيده شود، و چون ابر خروشان با تازيانه راندن او به شنا در آيد شعله هاي برقها بدرخشند.



و بر فرشتگاني كه همراه برف و تگرگ اند، و فرشتگاني كه با دانه هاي باران به وقت باريدن فرود مي آيند، و فرشتگاني كه بر خزانه هاي بادها زمامدارنند، و فرشتگاني كه گماشته بر كوهها هستند تا از هم نپاشند، و بر فرشتگاني كه سنجش آبها و پيمانه بارانهاي سخت و رگبارها را به آنان شناسانده اي».

باران، ابر، تگرگ، رعد و برق، باد، كوه



در جملات زيباي بالا سخن از باران و ابر و رعد و برق و برف و تگرگ و باد و كوه است، كه هر يك در عرصه گاه با عظمت حيات و ظائفي را با كمك فرشتگان انجام مي دهند، و اگر سايه يكي از آنها از سرزمين كم شود به حيات موجودات زنده و حتّي به حيات خود زمين خاتمه داده مي شود.



باران و ابر و رعد و برق و بف و تگرگ و باد در رابطه باهمند، و شرح هر يك از آنها كتابي جدا مي خواهد، در اين نوشتار با كمك آيات و روايات به توضيح مختصري از اين حقايق اكتفا مي كنم، و شما را براي درك مسائل عمده و مفصّل اين واقعيات به كتب علمي ارجاع مي دهم.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «رياض السالكين» ص 80.



باران كه در لطافت و شيريني و منافع آن خلاف نيست از ابر است، و ابر محصول بخار و بخار محصول تابش خورشيد بر سطح درياها، و اين همه به توسط فرشتگان و عمل فرشتگان هم به اذن حضرت ربّ العزّه است.



قرآن مجيد در زمينه باران و ابر و باد، آيات فراواني دارد كه به گوشه اي از آن آيات اشاره مي شود:

... وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّـمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ...:(1)



... و از آسمان آب فرستاد، و به وسيله آن ميوه هاي گوناگون جهت روزي شما قرار داد...

... وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَاء فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّة وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَيَات لِقَوْم يَعْقِلُونَ:(2)



... و در باراني كه از آسمان نازل كرد، پس زمين مرده را به آن حيات داد و انواع جنبنده را در آن پراكنده كرد، و در باد كه به هر طرف ور وزيدن نموده، و در ابر كه ميان آسمان و زمين مسخّر است، دلايل واضحي بر علم و قدرت حضرت ربّ براي عاقلان وجود دارد.



آبهاي روي زمين در اثر حرارت خورشيد بخار مي شود، بخار بالا مي رود و به طبقات سرد سير مي رسد، ابر مي شود، ابر هم باران مي شود. همه مي دانند كه اگر باران بر زمين نبارد چه مي شود، آيا اين را هم مي دانند كه اگر حرارت خورشيد به اندازه كافي به آبهاي روي زمين نرسد باراني نخواهد بود.



اگر آبها جوري بودند كه براي تبخير احتياج به حرارت شديدتري داشتند باراني نبود. اگر بخاري كه بال مي رود نتواند خود را به طبقات سردسير برساند باراني نبود. اگر بخار كه به طبقات سردسير جوري بود كه بسته نمي شد و ابر نمي گرديد، باراني نبود.



اگر ابرها ناقص مي ماندند و نمي رسيدند، باراني نبود. اگر جاذبه زمين قطرات باران را جذب نمي كرد و به سوي خود نمي كشيد، باراني نبود. و اگر صدها علل ديگر كه در وجود باران دخيل هستند نمي بودند باراني نبود.



تبخير آبهاي روي زمين لطفي است از او، ابر شدن بخارها لطف ديگري، و گردش ابر به وسيله باد عنايت فوق العاده تري. پس در فرود آمدن باران صدها لطف نهفته است.



از عجايب اين كه: آب درياها شور است، ولي باراني كه از ابر ساخته شده از بخار آب دريا فرو مي ريزد، شيرين است! تمام آبهاي شيرين و گواراي زمين از آب شور پيدا شده است.



حدوداً دو هفتم كره زمين خشكي است و بقيّه آن را درياهاي شور تشكيل مي دهند، و همه بارانهاي شيرين از اين آبهاي شور مي باشد.



وجود مقدّس او آبهاي درياها را تقطير كرده و آب شيريني براي سلسله گياهان و سلسله جانوران و انسانها فرستاده است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 22.



2- بقره، 164.



دستگاه تقطير آنقدر بزرگ است كه همه درياها در آن جاي مي گيرند.



دستگاه تقطير آب درياها ساخته او مي باشد نه ساخته دست انسان كه از زير، حرارت ببيند. دستگاه تقطير آب دريا جوري ساخته شده كه از رو حرارت مي بيند.



خورشيدي كه هزاران بار از كرده زمين بزرگتر مي باشد آبهاي درياها را گرم مي كند، آب بخار مي گردد، بخار بالا مي رود، باز هم بالا مي رود، باد در بالا رفتن بخار كمك مي كند، بخار كه بالا رفت در آن جوّ پهناور تكثيف مي شود، ابر مي گردد!



ابر حركت مي كند و نزديك زمين اشباع مي شود و مي بارد، رودها جاري مي شود، جويها روان مي گردد، زمين زنده مي شود، ديباي سبز بر تن مي كند و فرش زمرّدين مي گستراند.



بخشي ديگر از باران به زمين فرود مي رود، منابع و مخازن زيرزميني تشكيل مي دهد، در اثر آن چشمه سارها پيدا مي شود، كاريزها آماده مي گردد.



بخشي ديگر از آب باران به وسيله رودها دوباره به درياها باز مي گردد، جريان سابق تكرار مي شود، قطره اي از اين آبها در اثر تقطير به هوا نمي رود، چون يا انسانها و جانورها و گياهان از آن بهره برمي دارند، يا زمين مي مكد، يا بخار مي شود و يا به دريا بازمي گردد.



آب پيوسته اين مسافرت دوره را طي مي كند: دريا بخار مي شود، بخار ابر مي شود، ابر باران مي شود، باران جوي مي شود، جوي رود مي شود، رود دريا مي گردد. تا وقتي كه او بخواهد اين گردش ادامه خواهد داشت.



آيا ماده بي شعور ناتوان قادر به اين تقير عظيم مي باشد؟ هرگز(1). آري:

وَتَصْريفِ الرِّياحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالاْرْضِ لاَيات لِقَوْم يَعْقِلُونَ.



آب باران هم شيرين است، هم گوارا و هم در باريدن به زمين داراي اندازه معيّن است. در اين زمينه ها به آياتي از كتاب حق توجه كنيد:

أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ، ءَأَنتُمْ أَنْزَلْتُـمُوُهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ، لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجاً فَلَوْلاَ تَشْكُرُونَ:(2)



آيا به آبي كه شبانه روز مي نوشيد توجّه داريد؟ شما آن آب را از ابر فرو ريختيد يا ما، اگر مي خواستيم آن آب را شور قرار مي داديم، (ولي رحمت ما به شما اقتضا كرد كه آب شور دريا چون باران شود و به صورت شيرين به شما برسد) پس چرا اين نعمت بزرگ را شكر نمي كنيد!

... وَأسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً:(3)



... و ما شما را (از ابر و باران و چشمه و رود و كاريز و رودخانه) آب گوارا نوشانديم.

وَأنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَر فَأسْكَنّاهُ فِي الاْرْضِ وَإنّا عَلي ذَهاب بِهِ لَقادِرُونَ:(4)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «نشانه هائي از او» ص 45.



2- واقعه 68 - 70.



3- مرسلات، 27.



4- مؤمنون، 18.



و ما براي شما آب را به اندازه معيّن فرستاديم، (نه آنقدر زياد كه زمينها را در خود غرق كند، و نه آنقدر كم كه تشنه كامان در جهان گياهان و حيوانات و انسانها سيراب نگردند)، پس آن آب را در دل زمين در مخازن مخصوص ساكن كرديم، در حالي كه اگر مي خواستيم آن را از بين ببريم كاملاً قدرت داشتيم.



مي دانيم قشر روئين زمين از دو طبقه كاملاً مختلف تشكيل يافته: طبقه نفوذپذير، و طبقه نفوذناپذير. اگر تمام قشر زمين نفوذپذير بود، آبهاي باران فوراً در اعماق زمين فرو مي رفتند و بعد از يك باران ممتد همه جا خشك مي شد و قطره اي آب پيدا نبود.



و اگر تمام قشر زمين طبقه نفوذناپذير همچون گل رُس بود تمام آبهاي باران در سطح زمين مي ماندند، آلوده و متعفن مي شدند و عرصه زمين را بر انسان تنگ مي كردند، و اين آبي كه مايه حيات است مايه مرگ انسان مي شد.



ولي خداوند مهربان قشر بالا را نفوذپذير و قشر زيرين را نفوذپذير قرار داده تا آبها در زمين فرو روند و در منطقه نفوذپذير مهار شوند و ذخيره گردند، و بعداً از طريق چشمه ها، چاهها و قنات ها مورد استفاده واقع شوند بي آنكه بگندند و توليد مزاحمت كنند، يا آلودگي پيدا كنند.



اين آب گوارائي را كه ما امروز از چاه عميق بيرون مي كشيم و با نوشيدن آن جان تازه پيدا مي كنيم، ممكن است از قطرات باراني باشد كه هزاران سال قبل از ابرها نازل شده و در اعماق زمين براي امروز ذخيره گشته است، بي آنكه فاسد شود.



به هر حال كسي كه انسان را براي زندگي آفريده و مهمترين مايه حيات او را آب قرار داد، منابع بسيار مهمّي براي ذخيره اي مادّه حياتي قبل از او آفريده و آبها را در آن ذخيره كرده است.(1)

آن كه از دوست بجز دوست تقاضا دارد *** لاف عشق ار بزند دعوي بيجا دارد

نازم آن شوخ كه از غمزه و طنّازي و ناز *** دلبري را همه اسباب مهيّا دارد

در غم سلسله موي تو اي ليلي جان *** همچو مجنون دل ما خيمه به صحرا دارد

نكشد نيم نفس عشق تو پاي از سر ما *** اين خود از غايت لطفي است كه با ما دارد

دامنم پرگهر از چشمه چشم است مدام *** نازم اين چشمه كه ترجيح به دريا دارد

چرخ را عشق درآورده به گردش، يارم *** زير فرمان ز ثَري تا به ثريّا دارد

همه اجزاء جهان جاذب و مجذوب همند *** راستي كارگه صنع تماشا دارد

وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَر فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ:(2)



و آن خدائي كه از آسمان به اندازه آب فرستاد، و به آن صحرا و ديار و زمين مرده را زنده كرديم، و همين گونه مردگان را از قبر بيرون آورديم، (و براي رسيدن به جزاي اعمال به عرصه محشر آوريم).



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «تفسير نمونه» ج 14، ص 217.



2- زخرف، 11.



باران و برف اگر بيشتر از اندازه بود، همه سودهاي آنها تبديل به زبانها مي گرديد، سيلابها راه مي افتاد، هر كوي و برزن را ويران مي كرد، درختان و گياهان را مي شست و مي برد، نه شهري مي ماند، نه دهي و نه باغي و نه بوستاني.



مردابهاي بسيار در جميع مناطق پيدا مي شد و بهترين مؤسّسه توليد حشرات مي گرديد. فرآورده هاي اين مؤسّسه زنده اي در روي زمين باقي نمي گذاردند. گل و لاي، آنقدر زمين را مي پوشاند كه ديگر قابل كشت و زرع نبود. براي جانوران جائي يافت نمي شد، كم كم همگي نابود مي شدند. جانوران كه مي رفتند انسانها در دنبالشان بودند.



آيا تشخيص مقدار احتياج زمين به باران و دادن همان مقدار به زمينيان، نشانه او نمي باشد؟ آيا هزارها سال به اين روش ادامه دادن نشانه او، نشانه حكمت او، نشانه دانش او و نشانه قدرت او نمي باشد؟!



اگر باران و برف كمتر بود، ذخائر آبي زمين بسيار كم مي شد. آبهاي روي زمين در اثر تبخير از آبهاي زير زمين كمتر مي گرديد، رودهاي عظيمي ديگر يافت نمي شد و به جويها تبديل مي گرديد، سال به سال خشكسالي بيشتر مي شد، آبهاي زيرزميني يا تمام مي شد، يا آنقدر يائين مي رفت كه ديگر قابل بهره برداري نبود.



قحطي سراسر جهان را مي گرفت، ديگر گياهي نمي روييد، و آنچه روييده مي شد خشك مي شد، زندگي بر جانداران بسيار سخت مي گشت و مرگ به استقبال آنان مي شتابيد. ولي لطف و مهرباني او نگذارده است ه چنين شود،باران و برف را به اندازه احتياج زمينيان داده است.



باران نه تنها بر زمين مي بارد، بلكه براي تخفيف حرارت خورشيد بارانهاي متناوب بر آن مي بارد. به يك حديث بسيار مهم از حضرت باقر عليه السّلام و صورتي از آخرين تحقيقات علمي بشر توجّه كنيد:



جابر از حضرت باقر عليه السّلام روايت مي كند: خورشيد بر آيد و با او چهار فرشته باشند: يكي فرياد مي كند: اي اهل خير، اعمال نيك خود را كامل و تمام نمائيد، و بر شماست بشارت به سعادت ابد. ديگري گويد: اي اهل شر، از زشت كاري دست بداريد و حول آن كمتر بگرديد. سومي صدا كند: پروردگارا، به مردم نيكوكار كه انفاق مي كنند مزيد نعمت و به اهل بخل، تلف و نابودي بده. و فرشته چهارم خورشيد را آبپاشي مي كند و اگر چنان نبود زمين از شدّت حرارت سوخته و برافروخته مي شد.(1)



با توجه به اينكه سطح خارجي خورشيد محكوم به چند هزار درجه حرارت و مركزش حدود هفتاد ميليون درجه است، مي توانيم به خوبي حدس بزنيم كه طبعاً سوخت اين بخاري محيّرالعقول نيز لازم است پر استقامت ترين سوختهاي جهان باشد كه هر چه در آخرين درجه بسوزد بدان تبديل شود، و اين ماده قاعدةً ساده ترين اتومهاي جهان يعين هيدروژن و در درجه دوم هليوم است، و اين سوخت مانند ساير سوختها هر اندازه مشتعل تر گردد ايجاد حرارت بيشتري مي كند و به همين نسبت عمرش نيز كمتر مي شود.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «بحار» ج 58، ص 143.



براي جلوگيري از اين دو حادثه بايستي آب به كمك آن آمده و از حرارت ونقصانش بكاهد. بارانهاي متناوبي كه بر چهره خورشيد علي الدوام در جريان است توسط تلسكوپ نيز ديده شده، چنانكه دونالد منزل منجّم شهير آمريكايي در كنفرانس منجّمان اظهار داشت:



اختلاف اشكالي كه در تكّه هايي در چهره خورشيد نمودار است به علّت باريدن بارانهاي شديدي است كه علي الدوام بر آن مي بارد. سپس فيلمي را كه از خورشيد گرفته بود نشان داد و نمايندگان منجّمان در آن مشاهده كردند كه باراني سخت از ارتفاع هشتاد هزار كيلومتري بر خورشيد مي بارد.(1)

وَهُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْء...(2)



و اوست خدائي كه از آسمان باران فرستاد و به واسطه آن روييدنيها را از همه نوع از زمين خارج ساختيم.



مفسران در تفسير «نبات كلّ شيء» دو احتمال ذكر كرده اند:



نخست اين كه منظور از آن انواع و اصناف گياهاني است كه همه با يك آب آبياري و از يك زمين و يك نوع خاك پرورش مي يابند. و اين از عجائب آفرينش است كه چگونه اين همه انواع گياهان با آن خواصّ كاملاً متفاوت و گاهي متضاد و اشكال گوناگون و مختلف همه در يك زمين و با يك آب پرورش مي يابند؟!



و ديگر اينكه منظور، گياهان مورد نياز هر چيز است، يعني هر يك از پرندگان و چهارپايان و حشرات و حيوانات دريا و صحرا بهره اي از اين گياهان دارند. و جالب اينكه خداوند از يك زمين و يك آب، غذاي مورد نياز همه را تأمين كرده است، و اين يك شاهكار عجيب و بزرگ است كه في المثل از يك مادّه معين در آشپزخانه هزاران نوع غذا براي انواع سليقه ها و مزاجها تهيه كنند.



جالبتر اين كه نه تنها گياهان صحرا و خشكي ها از بركت آب باران پرورش مي باند، بلكه گياهان بسيار كوچكي كه در لابلاي امواج آب درياها مي رويند و خوراك عمده ماهيان درياست از پرتو نور آفتاب و دانه هاي باران رشد مي كنند. فراموش نمي كنم يكي از ساكنان جزائر خليج فارس كه از كمبود صيد شكايت داشت در مورد بيان علّت آن مي گفت: كمبود صيد ماهي به خاطر خشكسالي بوده، و او معتقد بود اثر حياتبخش دانه هاي باران در دريا حتّي بيش از خشكيهاست.(3)