بازگشت

قرآن مجيد و ملائكه


1- كتاب الهي، ايمان را مركب از پنج واقعيت مي داند. در صورتي كه قلب انسان با كمك انديشه در حقايق طبيعيّه و قرآنيّه و معارف الهيّه به پنج حقيقت ايمان آورد قلبي مؤمن و مورد قبول حق، ور نه مردود است، و قلب مردود، يا قلبي ناقص و يا مشرك و يا كافر است.



در صورتي كه به كمتر از پنج حقيقت ايمان داشته باشد ناقص، در صورتي كه حقيقتي را در رديف حق قرار دهد مشرك، و چون به انكار واقعيّات برخيزد كافر است.



آن پنج حقيقتي كه بايد به آن ايمان داشت، و آن ايمان را از طريق عرفان به حقايق به دست آورد زيرا ايمان تقليدي نيست عبارت است از: اللّه، قيامتن ملائكه، كتاب، انبيا.

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ...:(1)



نيكي آن نيست كه چهره هاي خود را سوي مشرق و مغرب كنيد. بلكه نيكي (ونيك) آن است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسماني و پيامبران ايمان آورد...



اين پنج حقيقت در حدّ لازم در قرآن مجيد و روايات و اخبار و كتب كلامي و فلسفي و عرفاني بازشناسانده شده و در اين زمينه حضرت حق بر تمام مرد و زن اتمام حجّت نموده و در عذري را بسته است.



چون به چشم بصيرت در آيه شريفه بنگريد، متوجّه و متذكّر مي شويد كه مَلَك از جمله حقايقي است كه بايد به آن ايمان داشت. انكار ملائكه و حتّي ملكي از ملايكِ حق مساوي با كفر است و آلوده به كفر دشمن حق و جايگاهش در عذاب ابد الهي است.



خداوند بزرگ يهود عنود را، كه با حقايق الهيّه و واقعيّات حقّه دشمني ميورزيدند، و براي انكار رسالت رسول اسلام به انكار حقايق ديگر بر مي خاستند كافر خوانده:

مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ:(2)



هر كسي با خدا و فرشتگان و رسولان حق و جبريل و ميكال دشمن است (چنين كسي محقّقاً كافر است) پس خداوند هم محقّقاً دشمن كافران است.

... وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً:(3)



و هر كسي به خدا و فرشتگان و كتب آسماني و رسولان الهي و روز قيامت كافر شود، سخت به گمراهي فرو رفته و از راه سعادت و نجات دور افتاده است.



قرآن مجيد و روايات براي مؤمن واقعي و مسلم حقيقي علائم و اوصافي ذكر مي كنند كه از جمله آن علائم و نشانه ها ايمان به ملائكه است:

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ...:(4)



پيامبر به آنچه از سوي پروردگارش به او نازل شده ايمان آورد و مؤمنان همه به خدا و فرشتگان و كتب آسماني و رسولان الهي ايمان آوردند.



2ـ ملائكه موجوداتي عالم و عارف و بيدار و بينايند، كه به وجود حق و وحدانيّت آنحضرت باتمام وجود شهادت مي دهند، و در حقيقت گواه و شاهد بر حضرت محبوب و وحدانيّت و وحدت حقّه حقيقيّه او هستند:

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ:(5)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 177.



2- بقره، 98.



3- نساء، 136.



4- بقره، 285.



5- آل عمران، 18.



خدا و فرشتگان و دانشمندان گواهي مي دهند كه: جز او هيچ معبودي شايسته پرستش و در خور بندگي نيست.



منظور از دانشمندان در آيه شريفه بنا به فرموده حضرت باقر عليه السّلام انبيا و اوصيا هستند(1)، و در مرحله بعد دانشمنداني كه از خرمن معارف انبيا و امامان خوشه چيده و فقيه در دين شده اند.



ولي مسأله خدا، آنچنان واضح و روشن است و حقيقتي غير قابل انكار، كه حتّي اكثر دانشمندان طبيعي به يگانگي خدا گواهي دهند، چرا كه آنان با مطالعه طبيعت، به خوبي در مي يابند كه ميان اجزاي مختلف طبيعت نظير خورشيد، ماه، زمين، دريا، ابرها، كوهها، نهرها، نباتات، حيوانات، انسان، شب و روز و فصول چهارگانه ارتباط و همبستگي و يكپارچگي برقرار است، و اين بزرگترين دليل بر وجود يگانگي سازنده و آفريننده آنهاست. به عنوان نمونه گواهي عدّه اي از دانشمندان طبيعي را فهرست وار ملاحظه كنيد:



هرشل دانشمند ستاره شناس: هر قدر دايره علم وسيعتر مي گردد، براهين قويتري براي خدا به دست مي آيد.



مونت نل در «دائرة المعارف» خود: علوم طبيعي عقل ما را به اندازه اي بالا مي برند كه عظمت خدا را درك مي كنيم.



نيوتن: ما با مطالعه گوش مي فهميم كه سازنده آن قوانين صوتي را به خوبي مي دانسته، چشم به قوانين نور و انعكاس آن آگاه بوده است و از مطالعه نظم افلاك پي مي بريم كه آنها را طبق نظم اداره مي كند.



پاسگال فيلسوف معروف: هيچ چيز جز عقيده به خدا سوز درون و تشنگي روح ما را فرو نمي نشاند.



ادوارد لوتركيل رئيس اداره زيست شناسي دانشگاه سانفرانسيسكو: در نتيجه مطالعات علمي دلايل جديدي براي اثبات صانع به دست آمده است كه دلايل فلسفي سابق را تأييد و تقويت مي كند.



پردون نظريّه پرداز اجتماعي: پيش از آنكه عقول ما وجود خدا را كشف كنند دلهاي ما به وجود او گواهي داده اند.



ولتراوسكارلندبرگ: دانشمندان علاوه بر دلايل روحاني، در نتيجه مطالعه پديده هاي طبيعي، دلايل علمي نيز براي درك خدا به دست مي آورند كه مسرّت و حظّ بيشتري را نصيبشان مي سازد.



داروين: محال است كه عقل رشد يافته، با ديدن اين نظام و هماهنگي شگرف بگويد دنيا خدا ندارد.



جردن: خدا همان ناموس ازلي است كه همگي كائنات وجود و ترقّي خود را از او مي گيرند.



انيشتن: در عالم مجهول نيروي عاقل و قادري وجود دارد كه جهان گواه اوست(2)



3ـ فرشتگان گواه و شاهد بر قرآن مجيدند:

لِكنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِما أنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفي بِاللّهِ شَهيداً:(3)



ولي خداواند به آنچه براي تو فرستاد گواهي مي دهد كه آن را براساس علم بي نهايت در بي نهايتش فرستاد، و



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «تفسيرصافي» ج 1، ص 250.



2- «تفسير كاشف» ج 2، ص 47، به نقل از كتاب «اثبات وجود خدا».



3- «تفسير كاشف» ج2، ص 47، به نقل از كتاب «اثبات وجود خدا».



فرشتگان نيز بر نزول قرآن از جانب حق به سينه مبارك تو گواهي مي دهند، و شهادت و گواهي خدا بر نزول قرآن، تو را كفايت مي كند.



آري محتويات قرآن مجيد كه سراسر علم و حكمت و فلسفه و عرفان و احكام و دستورات اخلاقي حق و تاريخ صحيح انبيا و امم است، و اين همه بر سينه پاك و قلب نوراني يك نفر امّي تجلّي كرده، در حقيقت شهادت خدا بر نزول آن از عالم غيب و جهان ملكوت به عرصه گاه مُلكْ و عالم ظاهر است.



و فردا صحنه شگفت آور محشر كه ملائكه حق و فرشتگان حضرت ربّ در برابر منكران و كافران به تمام حقايق الهيّه بخصوص قرآن مجيد، شهادت خواهند داد، تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد!



4ـ فرشتگان حق در مسئله با عظمت عبادت، موجوداتي تسليم، خاضع، خاشع، و از خالص ترين عباد حضرت محبوبند:

وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مِن دَابَّة وَالْمَلاَئِكَةُ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ. يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ:(1)



آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان است و همچنين فرشتگان براي خدا سجده مي كنند، و آنها در اين مرحله هيچ گونه استكبار نميورزند. آنها از مخالف پروردگارشان كه حاكم بر آنهاست مي ترسند، و آنچه را وريّت دارند به خوبي انجام مي دهند.

لايَعْصُونَ اللّهَ ما أمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مايُؤْمَرُونَ:(2)



عصيان امر حق تعالي نمي كنند، و آنچه به آنان حكم شود فوراً انجام دهند.

وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلائِكَةُ مِنْ خيفَتِهِ:(3)



رعد و جميع فرشتگان از بيم عظمت حق، به تسبيح و ستايش او مشغولند.

إذْ قالَ رَبٌكَ لِلْمَلائكَةُ مِنْ خيفَتِهِ:(4)



و رعد و جميع فرشتگان از بيم عظمت حق، به تسبيح و ستايش او مشغولند.

إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِين. فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ. فجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ:(5)



اي رسول من، ياد كن هنگامي كه خداواند به فرشتگان گفت كه من بشري را از گل مي آفرينم، پس آنگاه كه او را با خلقت كامل بياراستم و از روح خود در او دميدم بر او به سجده در افتيد پس به فرمان الهي تمام فرشتگان بدون استثنا سجده كردند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نحل، 49 - 50.



2- تحريم، 6.



3- رعد، 13.



4- رعد، 13.



5- ص، 71 - 73.

...وَالْمَلاَئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ:(1)



و فرشتگان به ستايش خداي خود تسبيح مي گويند، و براي اهل زمين از خدا طلب مغفرت مي كنند اي بندگان خدا آگاه باشيد كه حضرت حق بسيار آمرزنده و رحيم است.

وَجَعَلُوا الْمَلاَئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوْا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ:(2)



و مشركان بي خرد فرشتگاني كه مخلوق و بندگان حقيقي حقّند دختر مي دانند، آيا اين بي خبران شاهد خلقت ملائكه بودند كه اينگونه قضاوت مي كنند؟ البته قضاوتشان در نامه اعمالشان ثبت مي شود و بر آن مؤاخذه مي گردند.



5 ـ فرشتگان الهي براي مردم مؤمن دعا مي كنند و بر آنان درود مي فرستند:

هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً:(3)



اوست خدائي كه هم او و فرشتگانش بر شما بندگان درود مي فرستند، تا شما را از تاريكي به نور رسانند، و خداواند بر اهل ايمان مهربان است.



و نيز فرشتگان حق بر آنان كه به حق و حقيقت و واقعيّات و حقايق كفر ورزند نفرين مي كنند:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ:(4)



آنان كه خدا و قيامت و انبيا و ملائكه و كتب آسماني و حقايق الهيّه را منكر شدند و بر همان عقيده مردند، البتّه بر آنان است لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم!



راستي خوشا به حال آنان كه مشمول دعاي فرشتگان، و تأسّف و حسرت بر آنها كه مورد لعن و نفرين ملائكه اند.



چه نيكوست كه مرد و زن، اين دو روزه عمر را غنيمت دانسته و به دستورات حكيمانه حق و تعاليم انبيا و امامان گردن نهند و از بركات و فيوضات الهيّه در دنيا و آخرت بهره مند شوند، چنانكه اولياء الهي و عاشقان حق و سالكان طريق محبّت، از جام عنايت و لطف دوست، جان تشنه خود را سيراب كردند و تا بودند به پيشگاه مقدّس او به زبان حال اين غزل عارفانه فيض آن عاشق وارسته را زمزمه كردند:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- شوري، 5.



2- زخرف، 19



3- احزاب، 43.



4- بقره، 161.

به شست يار و زلف يار در بندم خوشا حالم *** به درد بي دواي دوست خرسندم خوشا حالم

نديدم چون وفائي در گُلي در گلشن عالم *** ز دل خار تعلّق يك به يك كندم خوشا حالم

برون كردم سر از خاك و نديدم جاي آسايش *** دگر خود را درون خاك افكندم خوشا حالم

بجز عشقم نيامد در نظر چيزي در اين عالم *** از آن رو عشق در جان و دل آكندم خوشا حالم

جمال دوست در صحراي هستي چون تجلّي كرد *** وجود خويش را از خويشتن كندم خوشا حالم

خيالش در نظر پيوسته هست اما پسندم نيست *** به ديدار جمالش آرزومندم خوشا حالم

گهي حيرانِ آن رويم، گهي آشفته زان مويم *** گهي گريم به حال خود، گهي خندم خوشا حالم

چو حرف يار مي گويم دهانم مي شود شيرين *** دهان چه پاي تا سر آنزمان قندم خوشا حالم

از آن خوشنود مي باشم چو فيض از گفته هاي خود *** كه حرف اوست كان بر خويشتن بندم خوشا حالم



6ـ فرشتگان به هنگام مصائب و سختيها به اذن حق به مدد و كمك انسان مي آيند:

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَن يَكْفِيَكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاَثَةِ آلاَف مِنَ الْمَلاَئِكَة مُنزَلِينَ. بَلَي إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُم مِن فَوْرِهِمْ هذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاَف مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُسَوِّمِينَ. وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَي لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ:(1)



به ياد آر آنگاه كه در جنگ بدر به مؤمنان گفتي آيا كافي نيست كه پروردگارتان شما را به سه هزار فرشته كه (از آسمان) فرود آيند ياري كند؟ آري اگر در جهاد في سبيل الله صبر و مقاومت پيشه كنيد و پيوسته پرهيزكار باشيد و از گناه خودداري نمائيد، چون كافران بر سر شما شتابان و خشمگين آيند، خداوند براي حفظ و نصرت شما پنجهزار فرشته با پرچمي كه نشان مخصوص سپاه اسلام است به ياري شما مي فرستد. و خداوند آن فرشتگان را نفرستاد مگر براي اينكه به شما مژده فتح دهند، و دل شما را به ياري و نصرت حق مطمئن نمايند، و فتح و پيروزي نيست مگر از جانب خداي توانا و حكيم.

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْف مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ:(2)



به ياد آريد آن وقتي كه به پيشگاه حق استغاثه و زاري كرديد كه شما را بر دشمن غلبه دهد، دعاي شما را مستجاب كرد و وعده داد ه من سپاهي منظم از هزار فرشته به ياري شما مي فرستم.

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَي الْمَلاَئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَان:(3)



به ياد آر آنگاه كه پروردگار تو به فرشتگان وحي كرد كه من با شمايم، مؤمنان را ثابت قدم بداريد، كه همانا من در دل كافران ترس در افكنم، پس گردنهايشان را بزنند، و دست و پاي آنان را قطع كنيد.



7ـ فرشتگان از جانب حق آورنده وحي و مايه حيات قلوب به سوي پيامبرانند.

يُنَزِّلُ الْمَلاَئِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَي مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ:(4)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- آل عمران، 124ـ126.



2- انفال، 9.



3- انفال، 12.



4- نحل، 2.



خدا فرشتگان را همراه با مايه حيات قلوب و نفوس (كه قرآن مجيد است) بر هر كه از بندگان (محمد صلي اللّه عليه و آله) خواهد مي فرستد، (و به آنان دستور مي دهد) كه خلق را اندرز داده و از عقوبت شركت بترسانيد و به بندگان بفهمانيد كه هستي را خدايي جز من نيست، پس همه شما تقوا پيشه كنيد.



انسان با مطالعه دقيق قرآن، و توجه به آيات با عظمت كتاب آفرينش به بارگاه توحيد راه يافته، و به تماشاي جلال و جمال نايل مي آيد، و در آنجا با تمام هستي خود به زبان حال مي گويد:

اي بر كمال قدرت تو عقل كل گواه *** بر لوح كبرياي تو توقيع لا اله

آشفتگان خاك رهت رهروان دين *** دُردي كشان جام غمت سالكان راه

از شبنم عطاي تو يك قطره بحر وكان *** وز پرتو جمال تو يك ذرّه مهر و ماه

مرغ اميد از كف جود تو دانه جوي *** دست نياز بر در عدل تو دادخواه

نام تو صيقلي است كه ز آيينه وجود *** بيرون برد به نور خرد زنگ اشتباه

سلطان عزّت تو به فرمان كن فكان *** گرد از ره وجود برآورد بي سپاه

آثار صنع توست كه بر طاق نيلگون *** صبح سفيد روي نمود از شب سياه

انوار حسن توست كه از جَيْب آسمان *** خورشيد سر كشيد چو يوسف ز قعر چاه

آنجا كه آب لطف تو صد نيش گشته نوش *** وانجا كه بادِ قهر تو صد كوه گشته كاه

گاه از تو جان برد به صفا پير دُرد نوش *** گاه از تو خون خورد به جفا طفل بيگناه

بنهد نسيم لطف تو در ناف لاله مشك *** بندد سَموم قهر تو بر شاخ گل گياه

موسي كليمِ بارگه توست و پاسبان *** فرعون رانده نظر توست و پادشاه

طاعت چه سود زاهد پرهيزكار را *** گر بر در قبول تواش نيست آب و جاه

اي آن كه سالكانِ در كبريات را *** نبود بجز سرادق احسان تو پناه

بخشاي بر كمال كه نقصان پذير نيست *** گر بر خورند از تو محبّان بارگاه



8ـ فرشتگان حق به وقت مرگ مؤمن بر او نازل شده و عنايات و الطاف حضرت محبوب را به او بشارت مي دهند، و بهشت عنبر سرشت را به او ارائه مي نمايند:

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ:(1)



پاكيزگاني كه فرشتگان رحمت حق قبض روحشان كنند به آنها گويند: سلام بر شما باد، به موجب اعمال نيكي كه در دنيا داشتيد اكنون به بهشت ابد درآييد.

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ. نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ. نُزُلاً مِنْ غَفُور رَحِيم:(2)



كساني كه مي گويند پروردگار ما اللّه است، آنگاه تا پايان عمر بر سر قول خود مي ايستند، و خود را در همه شئون از انحراف حفظ مي كنند و آنچه لازمه ايمان است در عمل و گفتار نشان مي دهند فرشتگان الهي بر آنان فرود مي آيند كه نترسيد و غمگين مباشيد، بشارت باد بر شما به آن بهشتي كه به آن وعده داده مي شديد. ما ياران و مد كارتان در دنيا و آخرتيم، در بهشت هر چه از مواهب بخواهيد بي هيچ قيد و شرطي براي شما فراهم است و اين نه تنها براي شما حاضر است. شما ميهمان دائم حق در بهشتيد، و همه اين نعمتها به عنوان پذيرائي يك ميزبان از ميهمان گرامي، از جانب ربّ غفور رحيم براي شما آماده شده است.

از پاي تا سر چشم شو حسن و جمالش را نگر *** ور ره نيابي سوي او بنشين جمالش را نگر

در بزمش ار بارت دهد از چشم مستش باده كش *** زان باده چون دل خوش شوي غنج و دِلالش را نگر

گيسوي عنبر بوي او وان زلف تو بر توي او *** وان نرگس جادوي او آن خط و خالش را نگر

افسونگري ها را ببين وان جادوئيها را ببين *** صد فتنه آرد يك نظر چشم غزالش را نگر

در خنده شيرين او بس زُهره بين شادي كنان *** وز عارض و ابروي او بدر و هلالش را نگر

يك دم به پيش او نشين كانِ حيا و شرم بين *** يك ره به رويش كن نظر وان انفعالش را نگر

يك بوسه از لعلش بگير زان زنده جاويد شو *** لعل مذابش را بچش آب زلالش را نگر

از خنده زير لبش رمز جمالش فهم كن *** وز ناز و از تمكين او جاه و جلالش را نگر

از مصحف رويش بخوان ايمان عاشق را عيان *** وز كفر(3) پِيچاپيچ او كفر و ضلالش را نگر

حال دلش پرسيد فيض گفتا كه در زلفم بجو *** آن خسته گر پيدا شود بنشين و حالش را نگر



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نحل، 32.



2- فصلت، 30 - 32.



3- وز زلف - ظ.



9ـ به هنگام مرگِ عاصيان و تبهكاران و مشركان و كافران و فاسقان و فاجران، فرشتگان عذاب نازل شده آنان را توبيخ و سرزنش كنند، و سپس دچار زجر و مشقّت و ضرب و درد كنند، آنگاه آنان را به عذاب الهي دراندازند!

إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُيهَا فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ واءَتْ مَصِيراً:(1)



به هنگام قبض روح ستمگران به خود ملائكه مي گويند: در چه كار بوديد؟ (چرا به ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه جهت آبادي آخرت نپرداختيد) پاسخ دهند: ما در زمين مردمي ضعيف و ناتوان بوديم. فرشتگان گويند: آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن سفر كنيد (و از محيط جهل و كفر به سرزمين علم و ايمان شتابيد)؟ مأواي اينان جهنّم است و چه جايگاه بدي است!

وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ:(2)



و اگر فضاحت و رسوايي ستمكاران را در سكرات موت ببيني آنگاه كه فرشتگان براي قبض روح آنان دست قهر و قدرت برآورند و گويند: كه جان از تن بدر كنيد، امروز به عذاب خوار كننده جزا داده شويد، چون در مدّت عمر خود بر خداواند سخن به ناحق مي گفتيد، و از احكام و آيات او گردنكشي و تكبّر مي كرديد.

وَلَوْ تَرَي إِذْ يَتَوَفَّي الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ. ذلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّم لِلْعَبِيدِ:(3)



و اگر بنگري سختي حال كافران را، هنگامي كه فرشتگان جان آنها را مي گيرند، و با تازيانه قهر حق بر روي و پشت آنها مي زنند و مي گويند: بچشيد طعم عذاب سوزنده را. اين عقوبت كارهاي زشتي است كه به دست خويش فرستاديد، و خداواند هرگز به بندگان خود كمترين ستمي روا ندارد.

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوء بَلَي إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ:(4)



فرشتگان قهر و غضب حق جان ستمكاران به خود را قبض كنند، آنان بالاجبار تسليم شوند، گويند ما عمل بدي نكرديم، ملائكه گويند چرا، (كار زشت تر و بدتر از شرك و تكبّر بر خدا چه بود؟)، خداوند به هر چه انجام مي داديد آگاه است.

فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ. ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ:(1)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- نساء، 97.



2- انعام، 93.



3- انفال، 50 - 51.



4- نحل، 28.



پس بدكاران با چه حال سختي روبرو شوند، هنگامي كه فرشتگان عذاب جانشان را بگيرند و بر روي و پشت آنان تازيانه عذاب زنند، بدين سبب كه از بيراهه كه موجب خشم حق بود رفتند، و از خوشنودي و رضايت حضرت محبوب خوششان نمي آمد، پس خداواند تمام اعمالشان را محو و نابود كرد.



راستي چه وضع عجيبي براي عاصيان پيش مي آيد! به خدا قسم اگر در اين مدّت كوتاه عمر و در اين عرصه گاهي كه عاقبت از دست مي رود اگر تمام دنيا و مافيها را در دست انسان بگذارند به يك لحظه وقت مرگ با آنهمه عذاب و رنج نمي ارزد، چه رسد به اينكه انسان پس از مرگ به خاطر معاصي چند روزه دنيا دچار عذاب ابد گردد.

برخيز و از اين غمكده بگريز كه تنگ است *** در غمكده تنگ كجا جاي درنگ است

از خلق بپرهيز و به خلاّق درآويز *** كاين سو همه صلح است و ديگر سو همه جنگ است

زين غمكده دهر كه بحري است پر آشوب *** اي دل مطلب كام كه در كام نهنگ است

زين توده گل رو به سوي دل كن ازيراك *** گر هيچ گشادي است در اين گوشه تنگ است

ز ابناي جهان يك دل و يكرنگ نجويي *** كان كس كه بود زاده دوران دو رنگ است

باور ز مَنَت نيست در اين دهر مشعبد *** هر رنگ برانا كه ببيني همه رنگ است

آن كو به تواضع ببرت خم چو كمان است *** گر راست روي با تو كند همچو حدنگ است

يك روزِ خوش ار چرخ به عمرت بنمايد *** زنهار مشو غَرّه كه با شهد شرنگ است

مغرور ز اقبال مشو از پس ادبار *** از موش حذر كن كه ترا زخم پلنگ است

يك بار گشادي گرت از چرخ رسد بيش *** زنهار بينديش كه هر بار دو رنگ است

از رستمي ار دهر به يك روز نشيند *** هشدار كه روز دگر اين رخش به تنگ است

زين مرحله هان كام به خود گير كه چاه است *** زين حادثه هان جام نگهدار كه سنگ است



10ـ فرشتگان، رسولان و وران حضرت حق در امور تكوينيّه و تشريعيّه اند به حكم اينكه امور جهان براساس اسباب و علل است تدبير امور هستي به اذن حق به واسطه آنان صورت مي گيرد. در حقيقت ملائكه پياده كنندگان اراده و نقشه حضرت حق در عرصه گاه آفرينش و ميدان خلقتند.

الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَة مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ:(2)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- محمّد، 27 ـ 28.



2- فاطر، 1.



ستايش مخصوص خداوندي است كه آفريننده آسمانها و زمين است، خداواندي كه فرشتگان را رسولاني قرار داد كه صاحب بالهاي دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند، او هر چه بخواهد در آفرينش مي افزايد، او بر هر چيزي قادر است.



با توجه به اينكه عنوان رسالت را براي همه فرشتگان قائل شده چنين به نظر مي رسد كه رسالت در اينجا در معناي وسيع و گسترده اي به كار رفته كه هم رسالت تشريعي را شامل و هم رسالت تكويني را.



اطلاق رسالت بر رسالت تشريعي و آوردن پيام وحي به انبيا در قرآن فراوان است، ولي اطلاق آن بر رسالت تكويني نيز كم نيست.



در آيات ديگر قرآن نيز مي بينيم وريتهاي مختلفي بر عهده فرشتگان گذاشته شده كه رسالتهاي آنها محسوب مي شود بنابراين رسالت مفهوم وسيعي دارد.



در ضمن بعيد نيست منظور از بال و پر در اينجا قدرت جولان و توانائي بر فعاليّت بوده باشد، كه بعضي از آنها نسبت به بعضي برتر و داري توانائي بيشترند.



پيداست كه اينگونه تعبيرات را بر جنبه هاي جسماني مادّي نمي توان حمل كرد، بلكه بيانگر عظمت معنوي و ابعاد قدرت آنهاست. اصولاً مي دانيم بال و پر، تنها براي حركت در جوّ زمين به كار مي خورد چرا كه اطراف كره زمين را هواي فشرده گرفته و پرندگان به وسيله بالشان روي امواج هوا قرار مي گيرند و مي توانند بالا و پائين بروند. ولي از محيط جوّ زمين كه خارج شويم، در آنجا كه هوانيست بال، كوچكترين تأثيري براي حركت ندارد و از اين نظر درست مانند ساير اعضا مي باشد.



در حديثي از امام صادق عليه السَّلام آمده است:

اَلْمَلائِكَةُ لا يَأكُلُونَ، وَلايَشْرَبُونَ، وَلايَنْكِحُونَ، وَإِنَّما يَعيشُونَ بِنَسيمِ الْعَرْشِ:(1)



فرشتگان نه غذا مي خورند و نه آب مي نوشند و نه ازدواج مي كنند آنها با فقط نسيم عرش زنده اند.



در هر صورت در قران مجيد از ملائكه فراوان ياد شده، آيات زيادي در قران درباره صفات، ويژگيها، و وريّتها و وظائف فرشتگان سخن مي گويد، و در صفحات گذشته ملاحظه كرديد كه قرآن مجيد ايمان به ملائكه را رد رديف ايمان به خدا و انبيا و كتب آسماني قرار داده است و اين دليل بر اهميّت بنيادي اين مسأله است.



بدون شك وجود فرشتگان كه معارف الهي از آن سخن گفته، از امور غيبيّه اي است كه براي اثبات آن با اين صفات و ويژگيها راهي جز ادلّه نقليّه كه قرآن و روايات است وجود ندارد و به حكم ايمان به غيب، آنها را بايد پذيرفت.



قرآن روي هم رفته ويژگيهاي آنها را چنين مي شمرد:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «تفسير نور الثقلين» ج 4، ص 349، و «تفسيرنمونه» ج 18، ص 169.







1ـ فرشتگان موجوداتي عاقل و با شعور و بندگان گرامي خدايند.(انبيا، 26)



2ـ آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز او را معصيت نمي كنند.(انبيا، 27)



3ـ آنها وظائف مهم و بسيار متنوّعي از سوي خداواند بر عهده دارند:



گروهي حاملان عرشند.(حاقّه، 17)



گروهي مدبّرات امرند.(نازعات، 5)



گروهي قابض ارواحند.(اعراف، 37)



گروهس مراقبان اعمال بشرند.(انفطار، 10 ـ 13)



گروهي حافظان انسان از خطرات و حوادثند.(انعام، 61)



گروهي ور عذاب و مجازات اقوام سركشند.(هود، 77)



گروهي امداد گران الهي نسبت به مؤمنان در جنگهايند.(احزاب، 9)



و بالأخره گروهي مبلّغان وحي و آورندگان كتب آسماني براي انبيا مي باشند.(نحل، 2)



4ـ آنها پيوسته مشغول تسبيح و تقديس حقّند.(شوري، 5)



5ـ آنها گاه به صورت انسان در مي آيند و بر انبيا و حتّي غير انبيا ظاهر مي شوند.(مريم، 17 ـ هود، 69 ـ 77)



6ـ از روايات اسلامي استفاده مي شود كه تعداد آنها به قدري زياد است كه هيچ وجه قابل مقايسه با انسان نيست، چنانكه در روايتي از حضرت صادق عليه السّلام مي خوانيم هنگامي كه از آن حضرت پرسيدند: آيا عدد فرشتگان بيشترند يا انسانها؟ فرمود:



«سوگند به خدائي كه جانم به دست اوست فرشتگان خدا در آسمانها بيشترند از عدد ذرّات خاكهاي زمين، و در آسمان پائي نيست مگر اينكه در آنجا فرشته اي تسبيح و تقديس خدا مي كند».(1)



7ـ آنها نه خواب دارند، نه سستي و غفلت، چنانكه در حديثي از اميرالمؤمنين عليه السّلام آمده:

لَيْسَ فيهِمْ فَتْرَةٌ، وَلا عِنْدَهُمْ غَفْلَةٌ، وَلا فيهِمْ مَعْصِيَةٌ، لايَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ وَلاسَهْوُ الْعُقُلِ، وَلا فَتْرَةُ الاْبْدانِ، لَمْ يَسْكُنُوا الاْصْلابَ، وَلَمْ تَضُمَّهُمُ الاْرْحامُ:(2)



در آنها نه سستي است و نه غفلت و نه عصيان، خواب بر آنها چيره نمي شود و عقل آنان گرفتار سهو و نسيان نمي گردد، بدنشان به سستي نمي گرايد و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمي گيرند.



8ـ آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضي هميشه در ركوعند و بعضي هميشه در سجود:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «بحار» ج 59، ص 176.



2- «بحار» ج 59، ص 175.





وَ ما مِنّا إلاّ لَهُ مَقامي مَعْلُومٌ. وَإنّا لَنَحْنُ الصّافُّونَ. وَإنّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ:(1)



و هر يك از ما مقام معلومي دارد، ما همواره صف كشيده منتظر فرمان او هستيم و پيوسته تسبيح او مي گوييم.



آنچه در اين مقام مهم است اينست كه: ما فرشتگان را به اوصافي كه قرآن و روايات مسلّم اسلامي توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمي از موجودات والا و بر جسته خداواند بدانيم بي آنكه مقامي جز مقام بندگي و عبوديّت براي آنها قائل باشيم.(2)



آري در ملائكة اللّه جز عشق به حق و عشق به بندگي مايه و سرمايه اي نيست، و همان است كه آنان راعِبادِ مُكْرَمون حق قرار داده و از بندگان خاصّ حضرت محبوب قلمداد كرده است. ملائكه جز عشق به معشوق خود محوري ندارند، و عشق است كه از آنها بنده حقيقي و عبد خالص ساخته است.

يكي ميل است با هر ذرّه رقّاص *** كشان هر ذرّه را تا مقصد خاص

رساند گلشني را تا به گلشن *** دواند گلخني را تا به گلخن

اگر پويي ز آسفل تا به عالي *** نيابي ذرّه اي زين ميل خالي

زآتش تا به آب از باد تا خاك *** ز زير ماه تا بالاي افلاك

همين ميل است اگرداني همين ميل *** جنيبت در جنيبت خيل تا خيل

سر اين رشته هاي پيچ در پيچ *** همين ميل است و باقي هيچ در هيچ

از اين ميل است هر جنبش كه بيني *** ز جسم آسماني تا زميني

همين ميل آمد و با كاه پيوست *** كه محكم كاه را با كهربا بست

به هر طبعي نهاده آرزويي *** تك و پو داده هر يك را به سويي

همين ميل است كآهن را در آموخت *** كه خود را برد وبر آهن ربا دوخت

برون آورده مجنون را مشوّش *** به ليلي اده زنجيرش كه مي كَش

ز شيرين كوه كَن را داده شيون *** فكنده بيستون پيشش كه مي كَن

ز تاب شمع گشته آتش افروز *** زده پروانه را آتش كه مي سوز

ز گل بر بسته بلبل را پر و بال *** شكسته خار در جانش كه مي نال

غرض اين ميل چون گردد قوي پي *** شود عشق و درآيد در رگ و پي

وجود عشق كَش عالم طفيل است *** ز استيلاي قبض و بسط ميل است

نبيني هيچ جز ميلي در آغاز *** ز اصل عشق اگر يابي نشان باز

اگر يك شعله ور خود صدهزار است *** به اصلش بازگردي يك شرار است

شراري باشد اول آتش انگيز *** كز استيلاست آخر آتشش تيز

تف اين شعله ما را در جگر باد *** از اين آتش دل ما پرشرر باد

از اين آتش دل آن را كه داغي است *** اگر طوفان شود آن را فراغي است

كسي كَش نيست اين آتش فسرده است *** سراپا گر همه جان است مرده است

اگر صد آب حيوان خورده باشي *** چون عشقي در تو نبود مرده باشي

مدار زندگان بر چيست؟ بر عشق *** رخ پايندگان بر چيست؟ بر عشق

ز خود بگسل ولي زنهار زنهار *** به عشق آويز و عشق از دست مگذار

به عين عشق هر كو ديده ور شد *** همه عيب جهان پيشش هنر شد

هنر سنجي كند سنجيده عشق *** نبيند عيب هرگز ديده عشق



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- صافّات، 164 ـ 166.



2- «تفسير نمونه» ج 18، ص 173.