بازگشت

اشاره به هجرت و جهاد پيامبر اسلام (ص)


در هر صورت همانطور كه حضرت زين العابدين عليه السلام مي فرمايد، وجود مقدّس آن حضرت در جهت تبليغ دينِ خدا به انواع شكنجه ها و مشقّات بدني و آلام روحي دچار گشت ولي تا آخرين نفس وظيفه و مسئوليت خود را عاشقانه انجام داد، چنانكه در جملات بعد مي فرمايد:

وَأدْأبَ نَفْسَهُ في تَبْلِيغ رِسالَتِكَ، وَأتْعَبَها بِالدُّعاءِ إلي مِلَّتِكَ،وَشَغَلَها بِالنُّصْحِ لاِهِل دَعْوَتِكَ، وَهاجَرَ إلي بِلادِالْغُرْبَةِ وَمَحَلِّ النَّأْيِ عَنْ مَوْطِنِ رَحْلِهِ وَمَوْضِعِ رِجْلِهِ وَمَسْقِطِ رَأْسِهِ وَمَأْنَسِ نَفْسِهِ،إرادَةً مِنْهُ لاِعْزازِ دينِكِ، وَاسْتِنْصاراً عَلي أهْلِ الْكُفْرِ بِكَ، حَتَّي اسْتَتَبَّ لَهُ ما حاوَلَ في أعْدائِكَ، وَاسْتَتَمَّ لَهُ مادَبَّرَفي أوْلِيائِكَ، فَنَهَدَ إلَيْهِمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِكَ، وَمُتَقَوِّياً عَلي ضَعْفِهِ بِنَصْرِكَ، فَغَزاهُمْ في عُقْرِ دِيارِهُمْ، وَ هَجَمَ عَلَيْهِمْ في بُحْبُوحَةِ قَرارِهِمْ، حَتّي ظَهَرِ أمْرُكَ، وَعَلَتْ كَلِمَتُكَ وَلَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.



«و آن وجودنازنين در رساندن پيام تو خود را خسته و رنجيده كرد، و خويش را به خاطر دعوت به فرهنگ به تعب انداخت، و خود را به نصيحت و پند و موعظه جهت بيداري انسان مشغول داشت.



و از مكّه معظّمه كه وطن و جاي ولادت و محلّ اقوام و موطن انسش بود هجرت نموده و به مناطق غربت روي نمود، و اين همه به خاطر برافراشته شدن پرچم دينت، و اعلاي كلمه ات بود.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «سيره رسول اكرم» ص 418.



آن حضرت جهت غلبه بر اهل كفر از تو ياري خواست تا با عنايت و فضل تو به خواسته اش كه پيروزي بر دشمن غدّار بود رسيد، و آنچه در باره دوستانت و مردم مؤمن از سعادت و ينكبختي مي انديشيد انجام گرفت.



پس در حالي كه از مدد و ياريت كمك مي طلبيد و با ناتوانائييش به ياري تو نيرو مي يافت به جنگ دشمنانت اقدام نمود، با آنان در ميان خانه هايشان جنگيد و ناگهان در وسط منازلشان بر ايشان تاخت، تا امروز فرمان و شريعت و دينت آشكار شد، و كلمه ات بلند گرديد، هر نچند كه مشركان آنرا نمي پسنديدند.

اَللّهُمَّ فَارْفَعْهُ بِما كَدَحَ فيكَ إلي الدَّرَجَةِ الْعُلْيا مِنْ جَنَّتِكَ، حَتّي لايُساوي مَنْزِلَة،وَلا يُكا فَأُفي مَرْتَبَة، وَلا يُوازيهِ لَدَيْكَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، وَلا نَبِيٌ مُرْسَلٌ. وَعَرَّفْهُ في أهْلِهِ الطّاهِرينَ وَاُمَّتِهِ الْمُؤْمِنينَ مِنْ حُسْنِ الشَّفاعَةِ أجَلَّ ماوَعَدْتَهُ، يا نافِذَ الْعِدَةِ، ياوافِيَ الْقَوْلِ،



يا مُبَدَّلَ السَّيِّئاتِ بِأضْعافِها مِنَ الْحناتِ، إنَّكَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ:



«الهي محض زحمت و مشَقّتي كه محمّد صلّي الله عليه و آله براي دين تو متحمّل شد، وي را به برترين درجه و مقام بهشت خود برسان، تا جائي كه كسي در رتبه و مقام بمانند او نباشد، نه ملك مقرّب و نه پيامبر مرسل.



پيش از آنچه در مسئله شفاعت به او وعده داده اي به آن وجود مقدّس در باره اهل بيت معصومش و مؤمنين از امّتش مرحمت فرما، اي انجام دهنده وعده كه هرگز خلف وعده نكني، اي وف كننده به قول، اي بدل كننده بديها به چندين برابرش از خوبيها، كه تو صاحب فضل عظيمي».



اين دفتر را در اين ساعت كه شب ميلاد با سعادت خاتم انبيا، سرخيل اصفيا، شمع محفل اوليا، محمّد مصطفي صلّي الله عليه و آله است با مدحي از حكيم سخن سنج «نظامي گنجوي» به پايان مي برم و از حضرت احديّت عاجزانه درخواست مي كنم كه ما را در قيامت از شفاعتش بهره مند فرمايد.

اي تن تو پاكتر از جان پاك *** روح تو پرورده روحي فِداك

نقطه گه خانه رحمت توئي *** خانه بر نقطه زحمت توئي

راه روان عربي را تو ماه *** ياد گيان عجمي راتو راه

ره به تويابند و توره ده نِه اي *** مهتر دِه خود تو و در دِه نِه اي

چون تو كريمان كه تماشا كنند *** رستي تنها به به تنها كنند

از سر خواني كه رطب خورده اي *** از پي ما زلّه چه آورده اي

لب بگشا تا همه شكّر خورند *** ز آب دهانت رطبِ تر خورند

اي شب گيسوي تو روز نجات *** آتش سوداي تو آب حيات

عقل شده شيفته روي تو *** سلسله شيفتگان موي تو

چرخ ز طوق كمرت بنده اي *** صبح ز خورشيد رخت خنده اي

عالمِ تر دامنِ خشك از تو يافت *** ناف زمين نافه مشك از تو يافت

از اثر خاك تو مشكين غبار *** پيكر آن بوم شد و مشكبار

خاك تو از باد سليمان به است *** روضه چگويم كه ز رضوان به است

كعبه كه سجّاده تكبير تست *** تشنه جُلاّب تباشير تست

تاج تو و تخت تو دارد جهان *** تخت زمين آمد و تاج آسمان

سايه نداري تو كه نور مهي *** رو تو كه خود سايه نور اللّهي

چهار علم ركن مسلمانيت *** پنج دعا نوبت سلطانيت

خاك ذليلان شده گلشن به تو *** چشم عزيزان شده روشن به تو

تا قدمت در شب گيسوفشان *** بر سر گردون شده دامن كشان

روزن جانت چه بود صبح تاب *** ذرّه بود عرش در آن آفتاب

چرخ مقوَّس هدف آه تست *** چنبر دَلْوَش رسن چاه تست

عقل شفا جوي و طبيبش توئي *** ماه سفر ساز و غريبش توئي

خيز و شب منتظران روز كن *** طبع نظامي طرب افروز كن