بازگشت

ويژگيهاي امت اسلامي


فَخَتَمَ بِنا عَلي جَميعِ مَنْ ذَرَأَ، وَجَعَلَنا شُهَداءَ عَلي مَنْ جَحَدَ، وَ كَثَّرَنا بِمَنِّهِ عَلي مَنْ قَلَّ:



«پس ما را آخرين امّت قرار داد، و گواه و شاهد و دليل و حجّت تمام منكران حق مقرّر فرمود، و عدد ما (يا ارزش معنوي ما) را به منّت عظيمش برترين عدد (يا والاترين ارزش) قلمداد نمود»و



قلوبي كه ريشه و اساس عقايدش توحيد و معاد قرآن، و نفوسي كه بنيان و ريشه اخلاقش، آيات اخلاقي قرآن، و اعضاء بدني كه حركاتش مطابق با فرمانهاي كتاب خداست، صاحبان آن قلوب و نفوس و اعضا كه به حق امّت محمّد و پيرو حقيقي آن حضرت اند بر تمام جهانيان گواه و شاهد عقايد حقّه، و اخلاق حسنه و اعمال صالحه اند.



يك مؤمن در مسائل اعتقادي و در جهات اخلاقي، و در زمينه هاي عملي چنانكه قرآن مجيد و رسول خدا و ائمّه هدي خواسته اند بايد حجّت و شاهد و گواه و دليل ساير امم باشد، امّتها و آنان كه در غير مذهب اسلامند بايد با ديدن يك فرد مؤمن به اسلام به درك عظمت حق و اخلاق و ايمان و رفتار پيامبر و ائمّه نايل شوند.



در مهم ترين كتب حديث از حضرت صادق عليه السلام رسيده:

كُونُوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيْرِ ألْسِنَتِكُمْ، لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَالاِْ جْتِهادز وَالصَّلاةَ وَالْخَيْرَ، فَإنَّ ذلِكَ داعِيَةٌ:



با اعمال خود دعوت كننده به حق باشيد، سايرين بايد از شما، پاكدامني و پارسائي و كوشش در راه الله در تمام زمينه ها و نماز و هر كار خيري را مشاهده كنند، كه اين اعمال و اخلاق و ايمان واعتقاد راهبر ديگران به سوي صراط مستقيم حقّ است.



در باره صفوان بن يحيي كه حقاًّ شاهد و گواه بر ديگران بود در كتب معتبر رجالي آمده:



1ـ از اصحاب حضرت موسي بن جعفر و حضرت رضا و جواد الأئمّه عليهم السلام بود به نحوي كه از آن منابع الهي بهترين بهره ايماني و تربيتي و اخلاقي را مي گرفت.



2ـ نزد حضرت رضا داراي منزلت و كرامت و شرافت بود.



3ـ در امور دين و دنيا وكيل حضرت رضا و امام نهم حضرت جواد بود.



4ـ موثَّق ترين و عابدترين مردم روزگارش بود.



5ـ در زهد و بندگي حق داراي منزلتي عظيم بود.



6ـ جماعت واقفيّه مال بسياري براي او بردند تا با آنان همراه شود، او با كمال شجاعت و به علّت ايمان بالا آنها را طرد كرد.



7ـ با عبدالله بن جندب و عليّ بن نعمان در بيت الله قرار گذاشتند هر كدام از دنيا رفتند ديگري هر اندازه عمر كرد بجاي از دنيا رفته اداي زكات و روزه و نماز كند. آن دو نفر از دنيا رفتند و صفوان شبانه روز صد و پنجاه ركعت نماز براي خود و آن دو بجا مي آورد و سه زكات هر سال در راه خدا مي داد.



8ـ در سفر حج يكي از همسايگانش پولي به او داد كه در كوفه به زن و فرزندش برساند، گفت: صبر كن، آنگاه پيش شتردار رفت و فرمود: اين مقدار پول به بار من اضافه مي شود آيا راضي هستي ببرم؟!



9ـ صفوان در مدينه از دينا رفت حضرت جواد عليه السلام كفن مخصوص خود و حنوطش را براي كفن و دفن او فرستاد.

كسي كو غم عشق جانان نداشت *** چو زنده نفس مي زد و جان نداشت

گداي توام توانگر به حُسن *** چنين مملكت هيچ سلطان نداشت

تويي آن شفائي كه بيمار دل *** بجز درد تو هيچ درمان نداشت

دلي را كه اندوه تو جمع كرد *** غم هر دو كَوْنش پريشان نداشت

از آن مشتعل شد به شيرين خود *** كه خسرو چو تو سكّر ستان نداشت

به ملك ار سكندر بود مفلس است *** كه همچون خضر آب حيوان نداشت

بخارست جاني كه عاشق نشد *** دُخانست ابري كه باران نداشت

غم عشق خور سيف اگر زنده اي *** هر آنكس كه اين غم نخورد آن نداشت

مرو بي محبّت كه مفتيّ عشق *** چنين مؤمني را مسلمان نداشت



در اينكه بايد مؤمن براي همگان اسوه و شاهد باشد روايتي بس مهم به مضمون زير در كتب شيخ صدوق رسيده:

قالَ أبُو عَبْدِاللّهِ عليه السّلام: لَيْسَ مِنْ شيعَتِنا مَنْ قالَ بِلِسانِهِ وَ خالَفَنا في أعْمالِنا وَ آثارِنا، وَ لكِنْ شيعَتُنا مَنْ وافَقَنا بِلِسانِه وَ قَلْبِهِ، وَ اتَّبَعَ آثارَنا، وَ عَمِلَ بِأعْمالِنا، اُلئِكَ شيعَتُنا:



آن كس كه به زبان مي گويد شيعه ام ولي عملاً مخالف اعمال و آثار ماست شيعه نيست. شيعه كسي است كه با زبان و دل موافق ما باشد و از ما پيروي نموده و برابر با كردار ما عمل كند،كه اينانند شيعيان ما.



عَمْرو بن سعيد به حضرت صادق عليه السلام عرضه داشت: به من وصيّتي كن، حضرت فرمود:«ترا به تقوا و پاكدامني و كوشش در راه حق سفارش مي كنم، و بدانكه كوشش بي ورع سودي ندارد».



قرآن مجيد چهره با عظمت مؤمن را اينگونه تصوير مي كند:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ. أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ:(1)



همانا مؤمنان كساني هستند كه چون ذكر خدا شود، دلشان از هيبت جلال و عظمت حق ترسان شود، و چون آيات خوانده شود بر ايمانشان افزوده گردد، و بر خداوند مهربان تكيه كنند. آنان نماز را بپا مي دارند، و از آنچه روزي آنها شده انفاق كنند. مؤمنان واقعي و حقيقي اينانند، براي آنها در نزد حق درجات و مغفرت و رزق كريم است.



در آخر سوره بيّنه مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيِّةِ. جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهمْ جَنَّاتُ عَدْن تَجْري مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ:(2)



به حقيقت، آنان كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند بهترين مردمند. جزاي آنان در پيشگاه پروردگار بهشتهايي است كه نهرها در آن جاري است، در آن جايگاه جاويد و هميشگي اند، خدا از آنان خوشنود و آنان از حضرت حق راضيند، و اينهمه براي كسي است كه از خداي خود بيمناك است.



قرآن مجيد در آيات زير اصرار دارد شما امّت بايد در عقايد و اخلاق و. اعمال شاهد و گواه بر امّتها باشيد و شاهد شدن جز در سايه پيروي از قرآن و محمّد صلّي الله عليه وآله در همه شئون حيات ميسّر نيست.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- انفال، 2 ـ 4.



2- بيّنه، 7 ـ 8.

وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً:(1)



و اين گونه شما را امّت معتدل و ميانه رو قرار داديم تا گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه بر شما.

لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ:(2)



تا رسول گواه بر شما، و شما گواه بر تمام مردم باشيد.



در پاره اي از روايات لفظ شهدا را به ائمّه معصومين عليهم السلام ترجمه كرده اند، و بعضي از مفسّرين حقيقت اينگونه آيات را مربوط به قيامت دانسته اند، به اين معني كه اين امّت شاهد و گواه بر اعمال آدميان در قيامت اند، كه اين دو معنا منافات با معناي اوّل ندارد.

«وَكَثَّرَنا بِمَنِّهِ عَلي مَنْ قَلَّ»



از آنجا كه در خزانه آفرينش گوهري گرانبهاتر از اسلام نيست، اسلامي كه عبارت از عقايد حقّه و حسنات اخلاقي و اعمال نيكوست، و به توسّط رسالت ختم انبيا و ولابت ائمّه معصومين در كمال و جامعيّت خاصّ خودش ظهور كرد كه:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً:(3)



ايت گوهر با تمام حيثيّتش در وجود هر كس تجلّي كند ارزشش همان ارزش اسلام مي شود.



در حديث قدسي آمده:

أوْحَي اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلي موُسي عليه السّلام أن يا موسي، ماخَلَقْتُ خَلْقاً أحَبَّ إلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ...(4)



به موسي وحي شد: اي موسي مخلوقي محبوبتر ازبنده مؤمن نيافريده ام.



و در حديث مهمّي از حضرت رضا عليه السّلام به نقل از پدران بزرگوارش از رسول خدا آمده:

مَثَلُ الْمؤْمِنِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ كَمَثَلِ مَلَك مُقَرَّب، وَ إنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَاللّهِ عَزَّوَجَلَّ أعْظَمْ مِنْ ذلِكَ...(5)



مؤمن در نزد خداوند همانند ملك مقرَّب است و بلكه مؤمن در پيشگاه حق از ملك مقرّب هم عظيم تر است.



و باز رسول خدا فرمود:

إنَّ الْمُؤْمِنَ أعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ:



حرمت مؤمن از حرمت كعبه برتر است.



اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

وَ فَضَّلَ حُرْمَةَ الْمُسْلِمِ عَلَي الْحُرَمِ كُلِّها: (6)



(و خداوند) احترام مسلمان را به جهت آراسته بودنش به اسلام بر همه حرمتها فزوني داد.



در باره مسلمان مطيع در قرآن مجيد فرموده:

وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً:(7)



آنان كه خدا و رسول را اطاعت كنند البتّه با كساني كه خدا به آنها لطف و عنايت كامل فرموده، يعني با پيامبران و صديقان و شهيدان و نيكوكاران محشور خواهند شد، و اينان در بهشت رفيقان خوبي هستند.



در هر صورت چهره با عظمت مؤمن در آيات قرآن و روايات ترسيم شده، شما مي توانيد به آن آيات و روايات در «اصول كافي» و «من لا يحضره الفقيه» و «توحيد» و «ثواب الأعمال» و «خصال» و مجموعه ورّام» و «تحف العقول» و محجّة البيضاء» و شافي» و «وافي» و... مراجعه كنيد، زيرا اين جزوه را گنجايش ذكر آن آيات و روايات نيست.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- بقره، 143.



2- حج، 78.



3- مائده، 3.



4-«توحيد» صدوق، ص 416.



5-جوامع حديث.



6-«نهج البلاغه» خطبه 166.



7- نساء، 69.

تربيت شاگردان مجاهد




پـس از ايـن كه امـام حسيـن(ع) به شهادت رسيـد، خفقـان شـديـدي برجامعه حاكم گشت. به گونه اي كه «مسعودي» مي نويسد: «علي ابـن الحسيـن(ع)، امامت را به صـورت مخفي و با تقيه شديد و در زماني دشـوار عهده دار گـرديـد.»(12) به ايـن جهت امام(ع) به تـربيت انسانهايـي همت گمارد كه بتـواننـد با روشنگـري و تـوضيح معارف الهي مسير اسلام راستيـن و تشيع سرخ علوي را استمرار بخشند. يكي از ايـن شـاگـردان «يحيـي بـن ام طـويل» است كه در مسجد پيامبر(ص)، در مدينه، براي مردم سخـن مي گفت و طرفداران ستمگران را اين چنين مخاطب قرار مي داد:



«ما مخـالف شما و منكـر راه و روش شما هستيـم. ميان ما و شمـا دشمني آشكار و هميشگـي است. هر كـس به امام علـي(ع) دشنام دهد، لعنت خـدا بـر او بـاد و مـا از آل مـروان و آنچه غيـر خـدا مي پرستيد، بيزاريم.(13) به هميـن جهت «حجاج ابـن يوسف» دستها و پاهاي او را قطع كرد و ايـن شاگرد مكتب عشق با شهادت، كه هنر مردان خدا است، دنيا را وداع كرد.»(1)



اصـولا شخصيت امام زيـن العابديـن(ع) به عنـوان نمـونه اي متعالي از مبارزه عليه حكـومت اموي مطرح بود مردم او را با همين جهت گيري مي شناختند. در هميـن راستا نام و ياد آنان از نظر خلفاي بني اميه جرم محسـوب مي شد و كسانـي كه آن حضرت از آنان ستايـش و يا تعريف مـي كرد، به زنـدان افكند از «بيت المال» محروم مـي ساختنـد.» چنانكه فرزدق شاعر هميـن عاقبت و فرجام را يافت و او كه فقط شعري در مدح علـي ابـن الحسيـن(ع) خواند به زندان افتاد و نامش از ديوان مالي حذف شد.



بديـن خاطر بود كه دشمنان نتوانستند حضرت سجاد(ع) را تحمل كنند و در سال 95 هجري قمري، در سـن پنجاه و هفت سالگي، به دست هشام ابن عبدالملك و به نقلي وليد ابـن عبدالملك به شهادت رسيد و با غروب غمگينـانه خـويـش جهان تشيع را عزادار ساخت.(2)

پاورقي





1 ـ اختيـار معرفه الـرجال، ص 123.



2 ـ وفات حضرت را در دوازدهم، هجدهم يا بيست و پنجـم محرم سال 95 يا 94 هجري نقل كرده اند.