بازگشت

محمّد صلّي الله عليه و آله در نهج البلاغه


قسمت عمده اي از «نهج البلاغه» اختصاص به معرّفي شخصيّت محمّد صلّي الله عليه و آله و اهداف رسالت آن حضرت يافته است. براي احتراز از طول موضوع به قسمتهائي از آن قسمت عظيم اشاره مي رود، باشد كه بتوانيم از باب مدينه علم و زبان گوياي اسلام و معلّم معارف الهيّه به گوشه اي از عظمت رسول خدا وقف شويم.

إلي أنْ بَعَثَ اللّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً صلّي الله عليه و آله لاِنْجازِ عِدَتِهِ، وَ تَمامِ نُبُوَّتِهِ، مَأْخوذاً عَلَي النَّبِيّينَ ميثاقُهُ، مَشْهُورَةً سِماتُهُ، كَريماً ميلادُهُ، وَ أَهْلُ الاْرْضِ يَوْمَئِذ مِلَلٌ مُتَفَرَّقَةٌ، وَأهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرائِقُ مَتَشَتَّتَةٌ لِلّهِ بِخَلْقِهِ، أوْمُلْحِد فِي اسْمِهِ، أوْمُشير إلي غَيْرِهِ، فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ، وَ أنْقَذَهُمْ بِمَكانِهِ مِنَ الْجَهالَةِ:(4)



تا زماني كه محمّد رسول خدا را مبعوث به رسالت كرد، تا به وعده اي كه نسبت به رسالت او به انبيا داده بود جامه عمل بپوشاند، و نبوّت اين مقام با عظمت ملكوتي را به او كه فرهنگش كامل ترين فرهنگهاي اوّلين و آخرين است ختم نمايد، در حالي كه از تمام انبياء گذشته اقرار به رسالت و خاتميّتش را عهد و پيمان گرفته بود، و اين عهد و پيمان نشانه بي نظير بودن او در تمام مملكت هستي و عرصه گاه وجود بود.



در تمام ملك و ملكوت علائم و نشانه هاي او شهرت يافت، ولادتش پسنديده و كريمانه بود، در آن روزگار جهانيان داراي مذهب هاي متعدّد غير قابل قبول و بدعت ها و رويّه هاي مختلف بودند:



گروهي ذات اقدس حضرت ربّ العزّه را كه از هر چيزي منزّه است به مخلوق تشبيه مي كردند، و تعدادي در اسماء جنابش الحاد داشتند، و جمعي به غير او اشارت مي نمودند، پس خداي بزرگ به وسيله آن حضرت، كه قلبش مركز وحي و آئينه اسرار و روحش تجلّي گاه اسماء و صفات و نفسش نفس زكيّه و علمش علم حق بود، مردم را از ضلالت و گمراهي نجات داد و از جهل و بي خبري به دريافت حقايق عالم ملك و ملكوت رهنمون گشت.

اي ز روي تو مه و خور رامدد *** از ازل، دوران حُسنت تا ابد

حُسن را از عاشقان باشد كمال *** پادشا از لشگري دارد مدد

در كتاب ما نمي گنجد حروف *** در حساب ما نمي آيد عدد

معنيِ اسما همه در ذات تو *** مُضَمرست اي دوست چون نه در نود

كُشته عشقت نميرد در مَصاف *** مرده شوقت نخسبد در لحد

صعب باشد در دل شوريده عشق *** گرم باشد آفتاب اندر اسد

آدمي بي عشق تو دل مرده ايست *** ور فرشته جان خود در وي دمد

در ره عشقت براق همّتم *** مي زند بر توسن گردون لگد

وصف حسنت كي توان گفتن به شعر *** كسب دولت چون توان كردن به كَد

خامشي بهتر كه نتوانم گرفت *** خيمه گردون چو خرگه در نمد

نفس، اسرار ترا نبود امين *** دزد بر جوهر نباشد معتمد

عاشق از چرخ و ز انجم برترست *** اختر عاشق نيايد در رصد

از كلام او خلايق بي خبر *** وز مقام او ملايك در حسد

ترك گفته جان او ملك دو كَون *** محو كرده روح او رسم جسد

سيف فرغاني به تو جان تحفه داد *** تحفه درويش نتوان كرد رد



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- حشر، 7.



2- احزاب، 36.



3- احزاب، 71.



4- خطبه اول.

وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أرْسَلَهُ بِاالدّينِ الْمَشْهُورِ، وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ، وَالْكِتابِ الْمَسْطُورِ، وَالنَّورِ السّاطِعِ، وَالضَّياءِ اللاّمِعِ، وَ الاْمْرِ الصّادِعِ، إزاجَةً لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجاً بِالْبَيِّناتِ، وَتَحْذيراً بِالاْياتِ، وَتَخْويفاً بِالْمَثُلاتِ، وَالنّاسُ في فِتَن انْجَذَمَ فيها حَبْلُ الدّينِ، وَتَزَعْزَعَتْ سَوارِي الْيَفينِ، وَاخْتَلَفَ النَّجْرُ، وَ تَشَتَّتَ الاْمْرُ، وَضاقَ الْمَخْرَجُ، وَعَمِيَ الْمَصْدَرُ، فَالْهُدي خامِلٌ، وَالْعَمي شامِلٌ، عُصِيَ الرَّحْمانُ، وَنُصِرَالشَّيْطانُ، وَخُذِلَ الاْيمانُ...(1)



به حقيقت گواهي مي دهم كه محمّد صلّي الله عليه و آله بنده حق و فرستاده او به سوي خلق است، او را با آئيني كه از نظر كمال و تماميّت شهرت عالم گير دارد فرستاد، وي را با معجزات همراه نمود، با وي قرآن مجيد قرار داد، و وي را بانور درخشنده و روشني اي تابنده و با فرماني آشكار برانگيخت تا شبهات كفر و شرك را درهم كوبد، و با مردم از روي منطق و برهان سخن گويد، و معجزات خود را آشكار نمايد و آنان را با آيات قرآن بيدار و بينا نموده و از عذابهائي كه بر امم گذشته رفت بترساند.



زماني وجود مبارك او را مبعوث به رسالت كرد كه مردم جهان به فتنه هاي بسياري مبتلا بودند، كه در آن فتنه ها و طوفانها ريسمان دين پاره شده، ستونهاي يقين متزلزل گشته، اساس دين به اختلاف و كار آن درهم و برهم و راه خروج از آن فتنه ها تنگ و در تمام جهان وسيله اي براي هدايت مردم نبود. چراغ هدايت خاموش، و كوري و گمراهي بر سر مردم جهان سايه داشت، انسان بر خدا عاصي و يار و ياور شيطان بود، ايمان ذليل و ستونهايش ويران شده بود...

إنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلّي الله عليه و آله نَذيراً لِلْعالَمينَ، وَأميناً عَلَي التَّنْزيلَ، وَأنْتُمْ مَعْشَرَالْعَرَبِ عَلي شَرَّ دين وَ في شَرَّ دار، مُنيخُونَ بَيْنَ حِجارَة خُشْن وَ حَيّات صُمٍّ، تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ، وَتَأْكُلُونَ الْجَشِبَ، وَ تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ، وَتَقْطَعُونَ أرْحامَكُمْ، الاْصْنامُ فيكُمْ مَنْصُوبَةٌ، وَ الاْثامُ بِكُمْ مَعْصُو بَةٌ:(2)



محمّد صلّي الله عليه و آله را به رسالت برانگيخت در حالي كه هشدار دهنده جهانيان به عذاب الهي بود، و امين بر آنچه كه بر او نازل مي شد.



شما اي مردم عرب در آن هنگام پيرو بدترين كيش بوديد و در بدترين جايگاه بسر مي برديد، در زمينهاي سنگلاخ و ميان مارهاي پر زهري كه گوئي كر بودند آنچنانكه از صداها نمي رميدند اقامت داشتيد، آب لجن سياه را مي آشاميديد و غذاي خشن مي خورديد و خون يكديگر را مي ريختيد و از خويشان دوري مي نموديد، بتها در ميان شما نصب شده بود و از گناهان اجتناب و دوري نمي نموديد.



اين وضع نكبت بار زندگي عرب بود، كه بر اثر عقايد فاسده و اخلاق رذيله به آن خو داشتند، رهبر با كرامت اسلام به چه زحمتي در سايه قرآن مجيد آن وحشي هاي بدتر از درندگان را به صراط مستقيم كشانيد خدا مي داند!



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- خطبه 2.



2- خطبه 26.

اي چو خورشيد چشمه اي از نور *** پرتو تو مباد از من دور

دوست را چون بود شكيب از دوست؟ *** چشم را كي بود ملال از نور؟

دو جهانش نيايد اندر چشم *** هر كه را در جهان توئي منظور

صحبت تو غنا و من درويش *** نظر تو شفا و من رنجور

نيست هر خوب را ملاحت تو *** نيست هر كوه را كرامت طور

صورتي همچو روضه رضوان *** گيسوئي همچو عنبرينه حور

چشم مخمورت آنچنان كه ازوست *** مستي ما چو خمر از انگور

زير اين خرقه دوستان داري *** همچو جان در قباي تن مستور

همه از جان خود به گرمي عشق *** دل خود سرد كرده چون كافور

دل به عشق تو زنده شد آري *** مرده زنده شود به نفخه صور

جان عاشق ز چون توئي دائم *** آنچنان منشوح كه دل به سرور

سرّ عشق تو خواستم گفتن *** غيرت تو نمي دهد دستور

سيف فرغاني از تو سيرنشد *** از عسل سير كي شود زنبور

إنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلّي الله عليه و آله وَ لَيْسَ أحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتاباً، وَ لايَدَّعي نَبُوَّةً، فَساقَ النّاسَ حَتّي بَوَّأَهُمْ مَحَلَّهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجاتَهُمْ، فَاسْتَقامَتْ قَناتُهُمْ، وَ اطْمَأَنَّتْ صَفاتُهُمْ.(1)



خداوند سبحان محمّد صلّي الله عليه و آله را مبعوث به رسالت كرد درحالي كه در ميان عرب احدي قدرت بر خواندن نداشت، و كسي مدّعي پيامبري نبود، آن وجود مقدّس آنان را از ضلالت و گمراهي به هدايت آورد تا آنكه آنان را بر عرصه انسانيّت جاي داد و به جايگاه آسودگي رساند و از بيچارگي نجاتشان داد، پس به آزادي و استقلال رسيدند، و اضطراب و نگرانيشان آرامش يافت.

أرْسَلَهُ عَلي حينِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَة مِنَ الاُْمَمِ وَاعْتِزام مِنَ الْفِتَنِ، وَانْتِشار مِنَ إلاُْمُورِ، وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ، وَ الدُّنْيا كاسِفَةُ النُّورِ، ظاهِرَة الْغُرُورِ، عَلي حينِ اصْفِرار مِنْ وَرَقِها، وَإياس مِنْ ثَمَرِها، و اغْوِرار مِنْ مائِها، قَدْ دَرتْ مَنارُ الْهُدي، وَ ظَهَرَتْ أعْلامُ الرَّدي، فَهِيَ مُتَجَهٍّمَةٌ لاِهْلِها، عابِسَةٌ في وَجْهِ طالِبها، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَ طَعامُهَا الْجيفَةُ، وَ شِعارُهَا الْخَوْفُ، وَ دِثارُهَا السَّيْفُ...(2)



زماني محمّد صلّي الله عليه و آله را به رسالت و هدايت گمراهان فرستاد، كه از انبياء بزرگوار خبري نبود، خوابِ فِرق مختلف مردم در تاريكي غفلت و ناداني و گمراهي طولاني گشته بود، و فتنه ها در سرتاسر دنيا بر پا گرديده، كارها درهم و برهم گشته، آتش جنگ ها افروخته و نور و روشنائي دنيا پنهان شده و نادرستيهاي آن آشكار گرديده، برگش زرد گشته بود. از ثمره حيات و فطرت و عقل و دانش و علم بهره و سودي نمي بردند و آبش فرو رفته و خشك شده بود. نشانه هاي هدايت و رستگاري محو و نابود و پرچمهاي هلاكت و بدبختي آشكار شده، پس دنيا با منظره بدي به اهلش نگريسته و به خواهان خود روترش كرده بود، ثمره اش فساد و تبهكاري و طعامش گوشت مردار بود، جز خوف و ترس شعاري نداشت وغير شمشير چيزي بر مردم حكومت نمي كرد!

الّتي صَدَعَ مِنْها أنْبِياءَهُ، وَ انْتَخَبَ مِنْها اُمَناءَهُ. عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ، وَ اُسْرَتُهُ خَيْرُ الاُْسَرِ، وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُالشَّجَرِ، نَبَتَتْ في حَرَم، وَ



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- خطبه 33.



2- خطبه 88.

بقَتْ في كَرَم، لَها فُروعٌ طِوالٌ، وَ ثَمَرَةٌ لا تُنالُ، فَهُوَ إمامُ مَنِ اتَّقي، وَ بَصيرَةُ مَنِ اهْتَدي، سِراجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ، وَ شِهابٌ سَطَعَ نُورُهُ، وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ، سِيرَتُهُ الْقَصْدُ، وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ كَلامُهُ الْفَصْلُ، وَ حُكْمُهُ الْعَدْلُ أرْسَلَهُ عَلي حينِ فَتَرة مِنَ الرُّسُلِ وَ هَفْوَة عَنْ الْعَمَلِ، وَ غَباوَة مِنَ الاُْمَمِ.(1)



تا آن كه مقام با عظمت رسالت به محمّد صلّي الله عليه و آله رسيد، پس آن حضرت را از نيكوترين معادن رويانيد، و در عزيزترين ريشه ها غرس نمود، از شجره اي كه انبيائش ار از آن آشكار نمود، و امين هاي خود را از آن برگزيد. خاندان او بهترين خاندانها، و خويشان او بهترين خويشان، و شجره او بهترين شجره هاست كه در حرم روئيده و در مجد و شرافت قد كشيده، آن شجره را شاخه هاي بلند و ميوه اي است كه دست هر كس به آن نرسد.



پس آن وجود مبارك پيشواي پرهيزكاران، روشني ديده بينايان، چراغي درخشان، و ستاره اي است كه نور از آن ساطع، و آتش زنه اي كه شعله حقيقت از آن برق مي زند.



روش او استقامت، و طريقه اش هدايت و رهنمائي است، سخن او فارق بين حقّ و باطل، و حكم و فرمانش عدل و درستكاري است.



به وقتي به رسالت آمد كه مدّتها بود كسي به رسالت مبعوث نشده بود، مردم در انجام وظايف ار راه حق منحرف، و امتهاي پيامبران پيشين در غفلت و ناداني سرگردان بودند.

بَعَثَهُ وَ النّاسُ ضُلاّلٌ في حَيْرَة، وَ خابِطُونَ في فِتْنَة، قَدِ اسْتَهْوَ تَهُمُ الاْهْواءُ، وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِياءُ، وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ، حَياري في زَلْزال مَنِ الاْمْرِ، وَ بَلاء مِنَ الْجَهْلِ، فَبالَغَ فِي النَّصيحَةِ، وَ مَضي عَلَي الطَّريقَةِ، وَ دَعا إلي الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحنَةِ.(2)



وجود مقدّس محمّد صلّي الله عليه و آله را به رسالت فرستاد، به وقتي كه مردم گمراه شده و در كار خويش سرگردان بودند، و در راه فتنه و فساد از روي خبط و اشتباه گام مي نهادند، هواهاي نفس و آرزوهاي بيجا ايشان را به بدبختي كشيده، و كبر ونخوت آنان را به اشتباه كاري واداشته، و جهل آنها را سبكسر و از حقايق دور نموده بود.



در حالي كه پريشان حال و در كار خويش مضطرب و نگران و مبتلا به انواع مفاسد و ناداني بودند، رسول با كرامت اسلام در نصيحت آنان از هيچ كوششي دريغ نكرد، و آنان را به سوي حكمت و دانش و موعظه حسنه دعوت نمود (تا از آن همه مفاسد برهند، و خير دنيا و آخرت را به دست آرند).

كسي كو همچو تو جانان ندارد *** اگر چه زنده باشد جان ندارد

گلو وصلت نبويد گر چه غنچه *** دلي پرخون لبي خندان ندارد

شده چون تو توانگر را خريدار *** فقيري كز گدائي نان ندارد

نخواهم بي تو ملك هر دو عالم *** كه بي تو هر دو عالم آن ندارد

غم ما خورد دمي كآنجا كه مائيم *** ولايت غير تو سلطان ندارد

توئي غمخوار درويشان و هرگز *** دل شادت غم ايشان ندارد

به من ده لب جان بخش بوسي *** كه درد دل جز اين درمان ندارد

دلم چون جاي تست او را *** بگو تا جاي خود ويران ندارد

غم عشق ترا عنبر مثال است *** كه عنبر بوي خود پنهان ندارد

گل حُسني كه تا امروز بشكفت *** به غير از روي تو بستان ندارد

اميد سيف فرغاني به وصل است *** كه مسكين طاقت هجران ندارد



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- خطبه 93.



2- خطبه 94.

مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَمَنْبِتُهُ أشْرفُ مَنْبِت، في مَعادِنِ الْكَرامَةِ، وَ مَماهِدِ السَّلامَةِ، قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أفْئِدَةُ الاْبْرارِ، وَثُنِيَتْ إلَيْهِ أزِمَّةُ الاْبصارِ، دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضَّغائِنَ، وَ أطْفَأَ بِهِ النَّوائِرَ، ألَّفَ إخْواناً، وَفَرَّقَ أقْراناً، أعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ، وَأذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ، كَلامُهُ بَيانٌ، وَصَمْتُهُ لِسانٌ:(1)



قرارگاه او بهترين قرارگاه و مركز رشد او شريفترين محّل است، در معادن كرامت و آراگاههاي سلامت روئيده شد. دلهاي نيكوكاران شيفته اش گشت، و زمام ديده ها به سوي عظمت و شخصيّتش خيره شد.



خداوند مهربان با رسالت او كينه هاي ديرينه را نابود ساخت، و آتش دشمني ها را خاموش كرد، و ميان مردم الفت و دوستي افكند، و بين خويشان را چون حمزه و ابولهب محض ايمان و كفر جدائي انداخت، به واسطه رسالت و بعثتش ذلّت مؤمنين را به عزّت، و سروري كفّار را به نكبت مبدّل نمود، سخن او روشنگر حقايق، و خاموشيش عين بيان بود.

أمّا بَعْدُ فَإنَّ اللّهَ سَبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلَّي الله عليه و آله وَلَيْسَ أحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتاباً، وَلايَدَّعي نُبُوَّةً وَلا وَحْياً، فَقاتَلَ بِمَنْ أطاعَهُ مَنْ عَصاهُ، يَسُوقُهُمْ إلي مَنْجاتِهِمْ، وَيُبادِرُبِهِمُ السّاعَةَ أنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، يَحْسِرُ الْحَسيرُ، وَيَقِفُ الْكَسيرُ، فَيُقيمُ عَلَيْهِ حَتّي يُلْحِقَهُ غايَتَهُ، إلاّ هالِكاً لا خَيْرَ فيهِ، حَتّي أراهُمْ مَنْجاتَهُمْ، وَبَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدارَتْ رَحاهُمْ، وَاسْتَقامَتْ قَناتُهُمْ...(2)



خداوندِ پاك و منزّه از هر عيبْ محمّد صلّي الله عليه و آله را در ميان عرب به رسالت بر انگيخت در حالي كه هيچ كدام از آنها خواننده و با سواد نبود، و در ميانشان مدّعي و وحي يافت نمي شد.



پس به همراهي اهل طاعت با عاصيان جنگيده آنان را به محّل رستگاريشان سوق مي داد، و براي ايشان از جهالت و ناداني مبادرت مي فرمود كه مبادا مرگ آنها را به حالت كفر و گمراهي دريابد.



آن را كه مانند شتر سنگين بار عاجز و درمانده و وامانده و شكسته مي شد بر سر راهش مي ايستاد تا به منزل سعادت و خوشبختي مي رساند، مگر بدبختي كه خير و نيكي در او نبود. تمام سعي خود را به كار گرفت تا راه نجات و رهائي از گمراهي را به آنها نمود و آنان را به فطرتشان باز گرداند. پس امورشان منظّم شد، و حركتشان در صراط مستقيم قرار گرفت.

حَتّي بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلّي الله عليه و آله شَهيداً وَ بَشيراً وَ نَذيراً، خَيْرَ الْبَرِيَّةِ طِفْلاً، وَ أنْجَبَها كَهْلاً، وَ أطْهَرَ الْمُطَهَّرينَ شيمَةً، وَ أجْوَدَ الْمُسْتَمْطَرينَ ديمَةً.(3)



(قبل از طلوع خورشيد اسلام، جهانيان در منتهي درجه ضلالتو گمراهي بودند) تا خداوند مهربان محمّد صلّي الله عليه و آله را به رسالت و پيامبري برانگيخت كه شاهد عالميان باشد و نيكوكاران را به اجر و ثواب مژده، و بدكاران را از عذاب سخت الهي هشدار دهد.



در طفوليت و خرد سالي بهترين خلايق و در كهولت كريمتر و برگزيده ترين انسانها بود. طبيعت و خلقت او پاك تر از همه پاكان و بخشش او بيش از توقّع خواستاران بود.

حَتّي أوْري قَبَساً لِقابِس، وَ أنارَ عَلَماً لِحابِس، فَهُوَ أمينُكَ الْمَأْمُونُ، وَ شَهيدُكَ يَوْمَ الدّينِ، وَبَعيثُكَ نِعْمَةً، وَ رَسُولُكَ بِالْحَقِّ رَحْمَةً.(4)



رسول با كرامت تو براي تبليغ احكامت سعي و جدّيّت بي حساب كرد، تا شعله هدايت و رستگاري را برافروخت تا جهانيان از آن بهره مند گردند، و نشانه هدايت را بر سر كوه علم و معرفت روشن كرد تا آن كه در راه مانده و سرگردان است راه يابد، او در تبليغ رسالت امين تو و درستكار است، و روز قيامت گواه بر بندگان، و نعمت و بخششي است از جانب تو كه بر خلق عالم مبعوث شده، و فرستاده تو است به حق و راستي كه بر جهانيان رحمت و مهرباني است.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- خطبه 95.



2- خطبه 103.



3- خطبه 104.



4- خطبه 105.

اِخْتارَهُ مِنْ شَجَرَةِ الاْنْبياءِ وَ مِشْكاةِ الضّياءِ، وَ ذُؤابَةِ الْعَلْياءِ، وَ سُرَّة ر الْبَطْحاءِ، وَ مَصابيحِ الظُّلْمَةِ، وَ يَنابيعِ الْحِكْمَةِ.(1)



خداوند مهربان وي را از شجره پيامبران، و چراغدان نور بخش و از برترين برترها، و از سرزمين مكّه و از چراغهاي ازبين برنده تاريك، و از سرچشمه هاي حكمت برگزيد.

طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْكَمَ مَراهِمَهُ، وَ أحْمي مَواسِمَهُ، يَضَعُ مِنْ ذلِكَ حَيْثُ الْحاجَةُ إلَيْهِ، مِنْ قُلُوب عُمْي، وَ آذان صُمٍّ، وَ ألْسِنَة بُكْم، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَةِ، وَ مَواطِنَ الْحَيْرَةِ، لَمْ يَسْتَضيئُوا بِأضْواءِ الْحِكْمَةِ، وَ لَمْ يَقْدَ حُوا بِزِنادِ الْعُلُوم الثّاقِبَةِ، فَهُمْ في ذلِكَ كَاالاْنْعامِ السّائِمَةِ، وَ الصُّخُورِ الْقاسِيَةِ.(2)



طبيبي است كه با طب و معالجه خويش همواره گردش مي كند، مرهمهايش را محكم و آماده كرده است و ابزارها را سرخ كرده و تافته است، هر جا كه لازم باشد مرهمها و ابزارهاي داغ را به روي آن مي نهد، دلهاي كور از فهم و گوشهاي كر از حق و زبانهاي لال از سخن حقيقت، جاهاي مجروح و نيازمند به معالجه اوست.



اين طبيب الهي به وسيله دوا و معلجه خود، بيماريهاي غفلت و ناداني و حيرت و سرگرداني را رسيدگي و معالجه مي نمايد. عدّه اي از بيماران از روشني هاي حكمت و عرفان استفاده نكرده اند، و به آتشزنه هاي علوم و معارف درخشان آتش نيفروخته اند، پس آنان مانند چارپايان چرنده و همچون سنگهاي سخت بنيانند.

قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيا وَ صَغَّرَها، وَ أهَوَنَها وَ هَوَّنَها، وَ عَلِمَ أنَّ اللهَ زَواها عَنْهُ اخْتِياراً، وَ بطَها لِغَيْرِهِ احْتِقاراً، فَأعْرَضَ عَنِ الدُّنْيابِقَلْبَهِ، وَ أماتَ ذِكْرَها عَنْ نَفْسِهِ، وَأحَبَّ أنْ تَغيبَ زينَتُها عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْها رِياشاً، أوْ يَرْجُوَ فيها مُقاماً. بَلَّغَ عَنْ رَبِّه مُعْذِراً وَ نَصَحَ لاُِمَّتِهِ مُنْذِراً، وَ دَعا إلَي الْجَنَّةِ مُبَشِّراً.(3)



وجود مقدّس رسول اكرم صلّي الله عليه و آله دنيا را كوچك مي ديد و آن را خرد مي پنداشت، اهميّتي به آن نداده آن را پست مي دانست، براي او روشن بود كه خداي سبحان از روي اختيار دنيا را از او دور گردانده، و چون كوچك و پست است آن را براي ديگران ارزاني داشته، پس آن بزرگمرد هم قلباً از آن اعراض و بي ميلي نمود و ياد آن ار از درون خود دور گردانيد و دوست داشت كه زينت و آرايش آن را به چشم نبيند تا از زينت آن لباس آراسته نخواهد، و اقامت در آن ار آرزو نكند.



از جانب حق تبليغ احكام نمود، و امّت و پيروان خود را از عذاب فردا كه محصول دنيا پرستي است هشدار داد، و آنان را به بهشت كه معلول ايمان و عمل صالح است مژده فرمود.

هر كس كه ديد روي تو از جان غلام تست *** سلطان حُسن هستيِ گيتي به كام تست

از آب زندگي اثري نيست درجهان *** ور هست در ميان لب لعل فام تست

خواهي ز قهر دم زن و خواهي ز آشتي *** مقصود حرفي از لب شيرين كلام تست

پيوسته مستِ نازي و داري سر عتاب *** تا اين شراب حسن و جواني به جام تست

آنقدر آبروي تو خواهم كه بر لبم *** صد شكوه است و آنچه به لب نيست نام تست

دشمن به ساده لوحي من خنده مي زند *** تا تكيه ام به دوستي پر دوام تست

مرغي كه در خيال رهائي ز دام نيست *** مرغ دل من است كه اكنون به دام تست

مشكن دل من و مكن اين خانه را خراب *** كاين خانه منزل تو و اين دل مقام تست

خواهم اگر شنيدن و ديدن ز گوش و چشم *** آن ديدن و شنيدن پيك و پيام تست

حالت به فكر وصلي و ناپخته اي هنوز *** گر مايه اميد تو اين فكر خام تست



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- خطبه 107.



2- خطبه 107.



3- خطبه 108.

أرْسَلَهُ داعِياً إلَي الْحَقِّ، وَشاهِداً عَلَي الْخَلْقِ، فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ غَيْرَ وان وَلا مُقَصِّر، وَ جَاهَدَ فِي اللّهِ أعْداءَهُ غَيْرَ واهِن وَلا مَعذِّر، إمامُ اتَّقي، وَ بَصَرُ مَنِ اهْتَدي.(1)



وجود نازنين محمّد صلّي الله عليه و آله را فرستاد كه جهانيان را به سوي حق دعوت كند، و (با اعمال و رفتار و اخلاق و كلامش) بر جهانيان گواه باشد، پس بدون سستي و كوتاهي احكام پروردگارش را تبليغ كرد، و بدون ضعف و عذر در راه خدا با دشمنان پيكار كرد، او پيشواي پرهيزكاران و ديده اهل هدايت است.

فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً صلّي الله عليه و آله بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاْوْثانِ إلي عِبادَتِهِ، وَ مِنْ طاعَةِ الشَّيْطانِ إلي طاعَتِهِ، بِقُرْآن قَدْ بَيَّنَهُ وَ أحْكَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبادُ رَبَّهُمْ إذْجَهِلُوهُ، وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْ جَحَدُوهُ، وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذْ أنْكَرُوهُ.(2)



خداوند محمّد صلّي الله عليه و آله را به حق و راستي برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتها نجات داده به عبادت و نبدگي خود وادارد، و از پيروي شيطان باز داشته به فرمانبرداري او سوق دهد، با قرآني كه آن را آشكار و استوار فرمود، تا بندگان به پروردگارشان دانا شوند در حالي كه نادان به او بودند، و اعتراف نمايند بعد از آنكه انكار داشتند، و هستي او را در قلب پايدار نمايند پس از آنكه باور نداشتند.

أرْسَلَهُ عَلي حينِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَة مِنَ الاُْمَمِ وَانْتِقاض مِنَ الْمُبْرَمِ، فَجاءَهُمْ بِتَصْديقِ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ، وَ النُّور الْمُقْتَدي بِهِ، ذلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَلَنْ يَنْطِقَ، وَلكِنْ اُخْبِرُكُمْ عَنْهُ: ألا إنَّ فيهِ عِلْمَ مايأْتي وَالْحَديثَ عَنِ الْماضي، وَدِواءَ دائِكُمْ وَنَظْمَ مابَيْنَكُمْ.(3)



از آمدن پيامبران مدّت مديدي گذشته بود كه خداود محمّد صلّي الله عليه و آله را مبعوث به رسالت كرد، فِرَق مختلفه مردم در تمام جهان به خوابي طولاني از غفلت و گمراهي فرو رفته بودند، پايه استواري ويران گشته بود، پس به سوي مردم آمد با تصديق كتابهاي پيشين و نوري كه بايستي از آن پيروي نمايند و آن قرآن بود. از آن بخواهيد تا سخن بگويد، و هرگز گويا نمي شود، وليكن من شما را از آن خبر مي دهم:



آگاه باشيد در قرآن است دانش آنچه مي آيد و خبر از گذشته جهان، و داروي درد، و نظم و تربيت دادن به آنچه كه مربوط به شماست.

فَإنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صلّي الله عليه و آله عَلَماً لِلسّاعَةِ وَمُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ،وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ. خَرَجَ مِنَ الدُّنْيا خَميصاً، وَ وَرَدَ لاْخِرَةَ سَليماً...(4)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- خطبه 115.



2- خطبه 147.



3- خطبه 157.



4- خطبه 159.



محمّد صلّي الله عليه و آله را نشانه قيامت و مژده دهنده به بهشت و هشدار دهنده از عذاب قرار داد، با شكم گرسنه از دنيا رفت، و با سلامت كامل و پايدار وارد آخرت شد.

اِبْتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضئِ، وَالبُرْهانِ الْجَلِيِّ، وَالْمِنْهاجِ الْبادي، وَ الْكِتابِ الْهادي. اُسْرَتُهُ خَيْرُ اُسْرَة، وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ شَجَرَة، أغْصانُها مُعْتَدِلَةٌ، وَ ثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ، مَوْلِدُهُ بِمَكَّةَ، وَ هِجْرَتُهُ بِطَيْبَةَ، عَلابِها ذِكْرُهُ، وَ امْتَدَّ مِنْها صَوْتُهُ. أرْسَلَهُ بِحُجَّة كافِيَة، وَ مَوْعِظَة شافِيَة، وَ دَعْوَة مُتَلافِيَة، أظْهَرَبِهِ الشَّرايِعَ الْمَجْهولَةَ، وَ قَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَةَ، وَ بَيَّنَ بِهِ الاْحْكامَ الْمَفْصُولةَ....(1)



خداوند محمّد صلّي الله عليه و آله را با نور روشن كننده فرستاد، و با حجّت و دليل آشكار برانگيخت، او راهِ هويدا و كتاب راهنما بود.



اهل بيت او بهترين اهل بيت و شجره او بهترين شجره است، شاخه هاي آن شجره مستقيم و راست است و ميوه هاي آن (كه علوم و معارف است) در دسترس همگان.



به دنيا آمدنش به مكّه و هجرتش به مدينه است، در آنجا نامش بلند و آوازه دعوتش منتشر شد.



خداوند او را با دليل كافي و پند شافي و با دعوت تدارك كننده سعادت دنيا و آخرت فرستاد. به وسيله آن جناب احكام شرعيّه را كه معلوم نبود آشكار و بدعتهاي نادرست را نابود، و احكامي را كه بر بندگانش واجب نموده هويدا و روشن گردانيد.

أمينُ وَحْيِهِ، وَخاتَمُ رُسُلِهِ، وَبَشيرُ رَحْمَتِهِ، وَنَذيرُ نِقْمَتِهِ.(2)



امين وحي خدا، و خاتم انبيا، و مژده دهنده رحمت وهشدار دهنده به عذاب روز رستاخيز بود.

ثُمَّ إنَّ اللّهَ سَبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلَّي الله عليه و آله بِالْحَقَّ حينَ دَنا مِنَ الدُّنْيا الاِْنْقطاعُ، وَأقْبَلَ مِنَ الاْخِرَةِ الاِْطّلاعُ، وَ أظْلَمَتْ بَهْجَتُها بَعْدَ إشْراق، وَ قامَتْ بِأهْلِها عَلي ساق، و خَشُنَ مِنْها مِهادٌ، وَ أزِفَ مِنْها قِيادٌ، فِي انْقِطاع مِنْ مُدَّتِها، وَ اقْتِراب مِنْ أشْراطِها، وَ تَصَرُّم مِنْ أهْلِها، وَ انْفصام مِنْ حَلْقَتِها، وَ انْتِشار مِنْ سَبَبِها، وَ عَفاء مِنْ أعلامِها، وَ تَكَشُّف مِنْ عَوْراتِها، وَ قِصَر مِنْ طُولِها.



جَعَلَهُ اللّهُ سَبْحانَهُ بَلاغاً لِرِسالَتِهِ، وَ كَرامَةً لاُِمَّتِهِ، وَ رَبيهاً لاِهْلِ زَمانِهِ، وَ رِفْعَةً لاِعْوانِهِ، وَ شَرَفاً لاِنْصارِهِ...(3)



سپس خداوند سبحان محمّد صلّي الله عليه و آله را به راستي و درستي بر انگيخت هنگامي كه سپري شدن دنيا نزديك گرديده و آمدن آخرت رو آورده، و خوشي آن بعد از درخشندگي تاريك شده، و اهلش را به سختيها گرفتار و بستر آن ناهموار گرديده، مهارش را به دست كِشنده به سوي زوال سپرده بود، و اين در هنگام بسر رسيدن مدّت و نزديك شدن علامات و از بين رفتن اهل و شكسته شدن حلقه و گسيخته شدن ريسمان و كهنه و نابود شدن نشانه ها و آشكار شدن عيبها و كوتاه شدن مدّت دراز آن بود. (خلاصه جملات بالا اينكه: خداوند زماني رسول خود را مبعوث به رسالت كرد كه ناداني و گمراهي سراسر جهان و تمام وجود انسان را فرا گرفته بود).



حضرت حق آن جناب را براي رسالت خود، تبليغ كننده، و سبب بزرگواري امّت، و بهار اهل زمان، و سربلندي مددكاران و سر افرازي يارانش قرار داد.

أرْسَلَهُ بِالضِّياءِ، وَ قَدَّمَهُ فِي الاِْصْطِفاءِ، فَرَتَقَ بِهِ الْمَفاتِقَ، وَ ساوَرَ بِهِ الْمُغالِبَ، وَذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ، وَ سَهَّلَ بِهِ الْحُزونَةَ، حَتّي سَرَّخَ الضَّلالَ عَنْ يَمين وَ شِمال:(4)



خداي بزرگ رسولش را با نور علم و نبوّت فرستاد، و او را در اين زمينه بر همه خلايق مقدَّم داشت، به وسيله او گشادگيها و پراكندگيها را بهم بست، آنان را كه به ناحق غالب بودند به وسيله او به شكست كشاند، و به توسّط او مشكل را آسان و ناهمواري را هموار گردانيد، تا اينكه گمراهي ار از راست به چپ دور ساخت.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- خطبه 160.



2- خطبه 172.



3- خطبه 189.



4- خطبه 204.

ما به دست داده ايم عنان *** گر همه تير مي زنيّ و سِنان

قيمت وصل تو نداند كس *** يك سر موي تست هر دو جهان

كس ميان من و ميان تو نيست *** سرّ ما از دو عالم است نهان

من نكردم ز دل فراموشت *** گر تو يادم نمي كني به زبان

آنچه هجر تو كرد با دل من *** با گلستان نكرد باد خزان

در فراق تو روي و ديده ما *** گل زرد است و چشمه هاي روان

مي كشيم انتظار موكب تو *** كه نثارت كنيم نقد روان

چهره زرد و اشك سرخ عماد *** دعوي عشق مي كنند بيان



در اينجا به شرح و تفسير و توضيح و تحليل جمله اوّل دعاي دوم «صحيفه» پايان مي دهم و به كمك حضرت محبوب به قسمتهاي ديگر دعا مي پردازم.

ظلم ستيزي با دعا




دومين محـور مبارزات امام زين العابـديـن(ع) سخنان آن بزرگـوار پيرامـون ظلـم ستيزي است. فردي كه به نيايشهاي آن بزرگـوار فكر كند، به خوبي مي فهمد كه چگونه بايد از ستمگران بيزاري بجـويد و به ياري مظلـومان بشتابـد و در ايـن راه حركت خـود را بـر اساس امامت امامان راستيـن قرار دهد. به عنـوان نمـونه فرازهايـي از دعاهاي آن حضرت را مرور مي كنيم:



نكوهش ستم



«خدايا! از تو پوزش مي خواهم اگر پيش روي مـن به كسي ستم شود و من او را ياري نكنـم، يا نعمتي به مـن ارزاني شود و سپاس آن را به جـانيـاورم، يـا گنـاهكـاري از مـن غذر خـواهـد و عذر او را نپذيرم، يا نيازمندي چيزي بطلبـد و او را بر خـود مقـدم ندارم، يا حق مرد با ايماني بر گردنـم آيد و آن را بزرگ نشمارم

ستيز با ظالم



«خدايا! بر محمد و آل او درود فرست و در مقابل كسـي كه بر مـن ستم روا دارد، دستي (براي جلـوگيري از ستـم) و در مقابل كسي كه با من ستيزه جويد، زباني (براي روشـن ساختـن حق) و بر آن كه با من دشمني كند، پيروزي عنايت فرما و در مقابل آن كه در باره مـن حيله پيشه كند، راه چاره و در برابر آن كه بر مـن آزار رسانـد، توانايي عطا كـن و بر آن كه به من ناسزا گويد يا از من عيبجويي كند، قـدرت تكذيب و در برابر آن كـس كه مرا تهديـد كنـد، امنيت عنايت فرما.»(2)

معرفي امامت راستين



امام سجـاد(ع) در دعاي روز عرفه، امام راستيـن را به مسلمـانان معرفـي مـي كنـد و به جـايگـاه والاي آن متـوجه مـي سـازد، آنگـاه مي فرمايد:



«پروردگارا! بر پاكيزه تريـن افراد خانـدان پيامبر دورد فرست كه آنـان را بـراي اجـراي اوامـر خـود بـرگزيـده اي و خزانه علـم و نگهدارنده دين و جانشين در زميـن و حجت خـويـش بربنـدگانت قرار دادي و به خـواست و اراده ات آنان را از هر پليدي و ناپاكـي پاك ساختي و وسيله ارتباط با خود و راه بهشت خـويـش كردي» امام(ع) در بخشي ديگر از همين دعا مي فرمايد: «بار خدايا! تـو ديـن خود را در هر زمان و روزگاري به وسيله پيشـوايي كمك فرموده اي كه او را راهنماي بنـدگان و مشعل هدايت در شهرها قرار داده اي، پـس از آنكه او را با وسيله ارتباط غيبي، به خـود ارتباط دادي و او را سبب خوشنودي خـويـش كردي و فرمانبري از او را واجب نمـودي و از نافرماني او بيـم دادي و به فرمانبري فرمانهايش و پذيرش نهي او دستور دادي و فرمودي كه هيچ كـس از او پيشي نگيرد و هيچ فرد از پيـروي او پـس نمانـد.»(3)

پاورقي





1 ـ صحيفه سجاديه، دعاي 38.



2 ـ همـان، دعاي 20. (مكارم الاخلاق)



3 ـ صحيفه سجـاديه فيض الاسلام، دعاي 47، ص 334.