بازگشت

تعاليم پيامبر اسلام (ص) در تهذيب و تربيت نفس


قالَ رَسُولُ اللهِ صلّي الله عليه و آله: إنَّ اللهَ تَعالي يُباهي بِالشّابِّ الْعابِدِ الْمَلائِكَةَ يَقُولُ: انْظُرُوا إلي عَبْدي تَرَكَ شَهْوَتَهُ مِنْ أَجْلي:



رسول خدا صلّي الله عليه و آله فرمود: بر جوان عابد به ملائكه مباهات مي كند، مي فرمايد: اي ملائكه، بنده ام را بنگريد كه به خاطر من دست از شهوت و هوا و هوس نفساني برداشته است.

وَقالَ صلّي الله عليه و آله: إنَّ أحَبَّ الْخَلائِقِ إلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ شابٌّ حَدَثُ السِّنِّ في صُورَة حنَة جَعَلَ شَبابَهُ وَ جَمالَهُ لِلّهِ وَ في طاعَتِهِ، ذلِكَ الَّذي يُباهي بِهِ الرَّحْمانُ مَلائِكَتَهُ، يَقولُ: هذا عَبْدي حَقّاً:



و فرمود: همانا محبوبترين آفريدگان نزد خداي بزرگ جوان نو سال و زيبارويي است كه جواني و زيبايي خود را براي خدا و در راه اطاعت او نهاده است، و او همان كسي است كه خداي رحمان به او بر فرشتگانش مباهات مي كند و مي فرمايد: حقّاً اين بنده من است.



امام باقر عليه السلام به سليمان بن جعفر فرمود: جوانمرد كيست؟ عرضه داشت: نزد ما جوانان هستند، حضرت فرمود: اصحاب كهف از پيران بودند ولي خداوند آنان را جوان و جوانمرد گفت.

يا سُلَيْمانُ، مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ اتَّقي فَهُوَالْفَتي:



اي سليمان، آن كس كه به خدا ايمان آورد و از همه معاصي خود را حفظ كند او جوانمرد است، در هر سنّي كه باشد.



ابوذر شاگرد بزرگوار و با كرامت رسول خدا، كه دانش و بينش را از آن منبع فيض گرفته بود مردم را در جهت تزكيه نفس نصيحت مي فرمود:



دنيا را دو جلسه قرار بده:



1 ـ مجلسي براي طلب حلال.



2 ـ مجلسي براي طلب آخرت، جلسه سوم ضرر دارد.



كلام را دو كلام قرار بده:



1 ـ كلمه اي براي آخرت.



2 ـ كلمه اي براي طلب حلال، كلمه سوم مضرّ است.



مالت را دو مال قرار بده:



1 ـ درهمي براي عيال.



2 ـ درهمي براي ساختن آخرت، درهم سوّم خسارت است.



دنيا را ساعتي بين دو ساعت قرار بده:



1 ـ ساعتي كه گذشته و قدرت برگرداندن آن را نداري.



2 ـ ساعتي كه اميد دركش براي تو نيست. اين ساعتي كه در آني به عبادت خرج كن و در عمل صحيح صرف نما و از گناه خود داري كن ورنه به هلاكت افتي.(1)



رسول خدا در روايت بسيار مهمّي فرمودند:

زينَةُ الدُّنْيا ثَلاثَةٌ: الْمالُ، وَ الْوَلَدُ، وَ النِّساءُ.



وَ زينَةُ الاْخِرَةِ ثَلاثَةٌ: الْعِلْمُ وَ الْوَرَعُ وَ الصَّدَقَةُ.

وَ أمّا زينَةُ الْبَدَنِ: قِلَّةُ الاْكْلِ وَ قِلَّةُ النَّوْمِ وَ قِلَّةُ الْكَلامِ.



وَ أمّا زينَةُ الْقَلْبِ: فَالصَّبْرُ وَ الصَّمْتُ و الشُّكْرُ.



زينت دنيا سه چيزاست: مال، فرزند، زن.



زينت آخرت سه چيزاست: دانش، پارسائي، صدقه.



امّا زينت بدن در سه برنامه است: كم خوري، كم خوابي، كم گوئي.



و امّا زينت قلب در سه حقيقت است: صبر، سكوت، شكر.



به قول مشفق:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «المواعظ العددية» ص 52.

بادست طلب پاي تو در سلسه تا چند *** آه اي دل من غافلي از قافله تا چند

ره توشه تو عشق و فرا راه تو خورشيد *** نگشوده به تيغ سحري سلسله تا چند

زين آتش افروخته بر دامن فرياد *** فرياد كه بريان جگر حوصله تا چند

اين شعله زباني كه ترا سوخته چون شمع *** گل كرده ز آتشكده دل گله تا چند

زين دايره خورشيد سواران همه رفتند *** اي سايه نشين، خواب در اين مرحله تا چند

بر روزن جان تو فروغي است جهانتاب *** در كلبه تن دور از اين مشعله تا چند

برخيز كه گل جودش زد از خون بهاران *** با خار هوس هم قدم آبله تا چند

در حضرت جانان دل ما يكدله بايد *** اي بي خبر از عالم جان ده دله تا چند

بر باره گلگون سرشك از سر جان خيز *** اي سالك سودا زده بي راحله تا چند



قواعد و كمال و تربيت و حقايق روحي و قلبي، و راه مبارزه با هوا و هوس را بايد از رسول خدا گرفت كه او پيامبر رحمت و معلّم قرآن و كامل كننده نفوس و مربّي ارواح و جلا دهنده قلوب است.

قالَ رَسُولُ اللهِ صلّي الله عليه و آله:أرْبَعَةُ جَواهِرَ تُزيلُها أرْبَعَةٌ: أمَّاالْجَواهِرُ: فَاالْعَقْلُ وَ الدِّينُ وَ الْحَياءُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ: أمَّا الْغَضَبُ فَيُزيلُ الْعَقْلَ، وَ أمَّا الْحدُ فَيُزيلُ الدِّينَ، وَ أمَّا الطَّمَعُ فَيُزيلُ الْحَياءَ، وَ أمَّاالْغَيبَةُ فَيُزيلُ الْعَمَلَ الّصالِحَ:(1)



پيامبر خدا صلّي الله عليه و آله فرمود: چهار گوهر گرانبهاست كه چهار چيز از بين برنده آن است:



امّا آن چهار گوهر عبارت است از: عقل، دين، حيا، عمل صالح.



غضب زايل كننده عقل، حسد زايل كننده دين، طمع زايل كننده حيا و غيبت زايل كننده عمل صالح است.



به موسي بن عمران وحي شد: شش چيز را در شش چيز قرار داده ام و مردم در شش برنامه ديگر مي طلبند ولي نمي يابند:



1 ـ راحت و امنيّت و آسايش را در بهشت قرار داده ام، مردم در دنيا طلب مي كنند.



2 ـ دانش و علم را در گرسنگي گذاشته ام، مردم در سيري مي طلبند.



3 ـ عزّت و آقائي را در قيام به عبادت به وقت شب قرار داده ام، مردم نزد ارباب حكومت مي طلبند.



4 ـ رفعت و سر بلندي را در تواضع و فروتني گذاشته ام، مردم در تكبّر مي جويند.



5 ـ اجابت دعا را در لقمه حلال قرار داده ام، مردم در قيل و قال مي طلبند.



6 ـ غنارا در قناعت نهاده ام، مردم در كثرت اشياء و اجناس مي جويند.(2)



امام ششم عليه السلام كه قلبش تجلّي گاه علم و دانش و بصيرت و بينش پيامبر صلّي الله عليه و آله است، يك روز به يكي از شاگردانش كه نزد حضرت علم آموخته بود و به تصفيه و تزكيه نفس موفّق شده بود فرمود: در اين مدّت كه نزد مني چه آموختي؟ پاسخ داد: هشت مسأله از شما فراگرفتم، حضرت فرمودند: براي من تعريف كن، عرضه داشت:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- «المواعظ العدديّة» ص 122.



2- «المواعظ العديّة» ص 188.



1 ـ هر محبوبي را ديدم به وقت مرگ از مُحبّش مفارقت مي كند، همّت به خرج دادم براي بدست آوردن چيزي كه از من مفارقت نكند، بلكه در تنهائي انيس و مونس من باشد و آن عمل خير است.

وَ مَنْ يَعْمَلْ خَيْراً يُجْزَ بِهِ.



فرمود: أحْسَنْتَ وَالله.



2 ـ عدّه اي را ديدم به حسب، و گروهي به مال و ولد افتخار مي كنند، ولي ديدم افتخار در اينها نيست بلكه فخر عظيم در آن است كه خداوند فرموده:

إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.(1)



سعي كردم پيش خداوند، كريم باشم. فرمود: أحْسَنْتَ وَالله.



3 ـ لهو و لعب و سرگرمي مردم را ديدم و قول حق را شنيدم:

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوَي، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَي.(2)



سعي كردم هوا را از نفس بگيرم تا نفس در بستر مضات حق قرار گيرد. فرمود: أحْسَنْتَ وَالله.



4 ـ ديدم هر كس يك شيء مادّي قيمتي نصبش شد، سعي كرد دو دستي به آن بچسبد و آن را حفظ كند، من قول حق را شنيدم:

مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ.(3)



قرض دادن نزد من شيء با ارزشي بود، سعي كردم به آن بپردازم تا ذخيره ام در روز حاجتم باشد. فرمود: أحْسَنْتَ وَالله.



5 ـ حسودي عدّه اي را به عدّه اي در زندگي ديدم و قول حق را شنيدم:

نَحْنُ قمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَات لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ:(4)



ما روزي و معاش آنها را درحيات دنيا تقسيم كرده ايم، و بعضي را بر بعضي برتري داديم تا برخي برخ ديگر را به كار بگيرند، ولي رحمت حق از آنچه از مال دنيا جمع مي كنند بهتر است.



بر احدي حسد نبردم و بر از دست داده تأسّف نخوردم. فرمود: أحْسَنْتَ وَالله.



6 ـ دشمني بعضي را با بعضي در امور دنيا ديدم و مشاهده نمودم كدورتهاي قلبي چه بلاي خطرناكي است، از طرفي قول حضرت حق را شنيدم:

إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً:(5)



همانا شيطان دشمن شماست، او را دشمن خود بگيريد.



خود را مشغول عداوت شيطان كردم و وقت دشمني نسبت به مردم مسلمان و مؤمن در خود نگذاشتم. حضرت فرمود: أحْسَنْتَ وَالله.



7 ـ ديدم مردم براي طلب روزقْ خود كشي مي كنند و مراعات حلال و حرام ننموده در اين زمينه به يكديگر رحم نمي نمايند، من قول حق را شنيدم:

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ. مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْق وَمَا أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ. إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ:(6)



من جنّ و انس نيافريدم مگر اينكه مرا به يكتائي پرستش كنند. من از آفريدنشان روزي و طعام و هيچ سودي بر خود نخواستم، همانا تنها روزي بخشنده خلق حق است كه صاحب اقتدار و متين و نيرومند است.



دانستم وعده او حق و قولش صدق است، آرام گشته و به وعده اش خوشنود شدم، به دنبال حلال رفته و در طلب رزق راحت شدم، به حدّ قناعت كفايت كردم و بقيّه اوقات به عبادت گذراندم. حضرت فرمود: أحْسَنْتَ وَالله.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- حجرات، 13.



2- نازعات، 40 ـ 41.



3- حديد، 11.



4- زخرف، 32.



5- فاطر، 6.



6- ذاريات، 56 ـ 58.



8 ـ ديدم عدّه اي متّكي به صحّت بدنند، گروهي به كثرت مال و عدّه اي به مثل خودشان، و من قول حق را شنيدم:

وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ:(1)



و هر كس اهل تقوا شد، خداوند راه بيرون از حوادث را بر او مي گشايد و از جائي كه گمان نبرد به او روزي عطا مي كند. هر كس در هر امري بر خداوند تكيه كند، حضرت او را كفايت خواهد كرد.



از غير تكيه برداشته و بر حضرت محبوب تكيه كردم. حضرت فرمود: و الله تورات و انجيل و زبور و فرقان و ساير كتب به اين هشت مسأله بر مي گردد.(2)



عارف معارف و عاشق شيدا سيف فرغاني مي فرمايد:

قرآن چه بُوَد مخزن اسرار الهي *** گنج حِكَم و حكمت آن متناهي

در صورت الفاظ معانيش كنوزيست *** وين طلسمي است بر آن گنج الهي

لفظش به قرائات بخوانيّ و نداني *** معنيّ وي اي حاصلت از حرف سياهي

گلهاي معانيش نبويند چو هستند *** آن مردم بي علم ستوران گياهي

بحريست درو گرهر علم و دُر حكمت *** غوّاص شود دُر طلب از بحر نه ماهي

ز اِعراب و نُقَط هست پس و پيش حروفش *** آراسته چون درگه سلطان به سپاهي

قرآن رهاننده ز دوزخ چو بهشت است *** زيرا كه بيابي تو در و هر چه بخواهي

تا پرده صورت نگشائي ننمايد *** اسرار و معانيش به تو روي كماهي

آنها كه يكي حرف بدانند ز قرآن *** بر جمله كتب مفتخرانند و مباهي

بي معرفت بر لب درياي حروفند *** چون تشنه بي دلو و رسن بر سر چاهي

حقّ است كه گويند همه كاتب او را *** كي بر سر كُتّاب ترا منصب شاهي

هر سو كه برد نفس ندا از چپ و راست *** گر پشت به قرآن بكني روي سياهي

در محكمه دين كتب مُنزَله يك يك *** داده همه بر محضر صدق تو گواهي

سر مست ميِ موعظت بهر شكستن *** بر سنگ ندامت بزند جام مَلاهي

بر لوح كه از خلق در شب غيب است *** آن جمله كتب همچو ستاره تو چو ماهي



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- طلاق، 2 ـ3.



2- «المواعظ العديّة» ص 208.



عارفان و بيدار، عاشقان آگاه، و آنانكه در مقام تزكيه نفوسند با تكيه بر آيات و سنّت رسول اسلام ومعارف اهل بيت فرموده اند: اصول و ريشه هاي سيّئات اخلاقي سه مورد است:



شهوت ـ غضب ـ هوا.



و از اين سه مورد هفت گياه تلخ برويد: حرص و بخل، عجب و كبر، بدعت و كفر، حسد.



علاج سيّئات اخلاقي



سوره مباركه حمد در صورت توجّه به حقيقت آن براي علاج اين موارد است.



در « بِسْمِ الله» سه نام است: الله ـ رحمان ـ رحيم. كسي كه در مقام معرفت الله بر آيد و اين معني در قلبش تجلّي كند كه الله ذات مستجمح جميع صفات كمال است و معبود و محبوب و معشوق و كارگرداني جز او نيست و مُلك و ملكوت هستي به دست اوست، از عبادت هوا خلاصي يابد و جز خلوص و تسليم در برابر عظمت حق و فرمانهاي او در كارگاه وجودش نماند، كه هوا پرستي معلول دوري از معرفت و محصول خودبيني و بي توجهي به حضرت معبود است.

يا مُوسي خالِفْ هَواكَ فَإنّي ما خَلَقْتُ خَلْقاً نازَعني في مُلْكي إلاَّ الْهَوي:



اي موسي، با هواي نفس مخالفت كن، كه در تمام هستي براي من مخالفي جز هوا نيست.



بريدن از حق نتيجه اي جز پيوستن به هوا ندارد. چون هوا بر وجود حاكم گردد در درون و برون طوفانها بپا كند كه چيزي در برابرش سالم نماند!



كسي كه به حقيقت رحمانيّت توجه كند، قلبش به اين صفت آراسته گردد و جانش به اين حقيقت نوراني شود و عقلش از اين واقعيت روشنائي گيرد آن زمان جائي براي آتش غضب در ظرف نفس نمي ماند و در آن صورت عقل و روح و قلب و جان از عوارض خطرناك اين آتش شيطاني در امان مي ماند.



از عوارض غضب، ولايت خواهي و برتري جوئي است. چون توجه شود به الْمُلْكُ يَوْمَئِذ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ:(1)



ملك و سلطنت و پادشاهي، فرمان و فرمانروائي، سلطه و برتري حق در آن روز مخصوص خداست.



ديگر غضب و خشمي جز در راه او و براي او و مخصوص او براي انسن نمي ماند.



كسي كه به حقيقت رحيميّت برسد و سعي كند اين وصف جميل را در عرش دل تجلّي دهد، از ظلم به خود و به ديگران مصون شود.



با توجه به حقيقت « الْحَمدُ لِلّهِ» كه نشان دهنده مختص بودن تمام سپاسها به خداست، به مقام شكر مي رسد كه خرج نعمت در همان راهي است كه منعم دستور داده در اين صورت از شهرت غلط مي رهد. و چون شاكر برده شهوت نيست از خطر بخل و حرص محفوظ مانده و از اين دو آفت شهوت در امان مي ماند.



با « اَلرَّحْمن» و «الرَّحيم» و «مالِكِ يَوْمِ الدّين» ريشه غضب بريده مي گردد!



چون به صراط مستقيم رسد، از شرّ هوا راحت مي شود، و چون هوا برود آفت كفر و بدعت نابود گردد. و با توجه به وضع خطرناك مغضوبين و ضالّين كه بر اثر حسد به اولياء خدا دست به مخالفت با حقايق الهيّه زدند و به غضب حق و گمراهي دچار شدند، مرض سهمناك حسد چون مرغي از قفس قلب پريده و فرار مي نمايد.



راستي اگر مواظب وضع نفس نباشيم كار را به جائي مي رساندكه به تمام رذايل گرفتار شود، و از همه حسنات دور بماند، آنوقت تمام روزنه هاي نجات به روي انسان بسته مي شود و از آدمي جز شرّ و ضرر و خسارت و زيان بر جا نماند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- فرقان، 26.



بر ما واجب است كه در شبانه روز ساعتي را با نفس خود خلوت كرده و به وضع او برسيم و با او سخن گفته وي را محاكمه كنيم.



ابن سِماك هر روز به نفس خود خطاب مي كرد:

يا نَفْسُ تَقولينَ قَوْلَ الزّاهِدينَ، وَ تَعْمَلينَ عَمَلَ الْمُنافِقينَ، وَ فِي الْجَنَّةِ تَطْمَعينَ! هَيْهاتَ، هَيْهاتَ، إنَّ لِلْجَنَّةِ قَوْماً آخَرينَ، وَ لَهُمْ أعْمالٌ غَيْرُ ما تَعْمَلينَ:



اي نفس! گفتارت، گفتار زاهدين ولي كردارت كردار منافقين است، در اين صورت به بهشت حق طمع ميورزي! چه اندازه از حقيقت دوري! بهشت را مشتريان ديگري است و براي آنان عملي غير از عمل توست.



اگر از نفس مواظبت نشود اسير شياطين داخلي وخارجي گشته و آدمي را از خداي مهربان دور نموده تبديل به هيزم جهنّم مي كند. قرآن در اين زمينه مي فرمايد:

قَالَ فَبِمَـا أَغْوَيْتَنِي لاََقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ. ثُمَّ لاَتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ. قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ:(1)



شيطان به حق گفت: چون مرا از رحمت محروم كردي من هم بندگانت را از صراط مستقيم كه شرع و دين و قوانين توست گمراه مي كنم، سپس از پيش رو و از پشت سر و از راست و چپ آنان در آيم تا اكثر آنان را نسبت به نعمتهايت غير شاكر بيني.



خطاب رسيد: بيرون رو كه بر اثر روي گرداندن از امر من رانده درگاهي، هر كس از بني آدم ترا پيروي كند جهم را از تو و آنان به يقين پر گردانم!



امام باقر عليه السلام اين آيه را به احسن وجه تفسير فرموده: پيش رو، پشت سر، راست و چپ، اصطلاح است. مي گوئيم فلاني از چهار طرف محاصره شده. بنابر اين معناي آيه اين مي شود:

مِنْ بَيْنِ أيْديهِمْ، مَعْناهُ اُهَوِّنُ عَلَيْهِمْ أمْرَ الاْخِرَةِ:



«از پيش رو»يعني مسأله آخرت را نزد آنان آنچنان سبك مي كنم كه آن را از ياد ببرند، چون از ياد بردند به انواع معاصي آلوده مي شوند.

مِنْ خَلْفِهِمْ: آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الاْمْوالِ وَ الْبُخْلِ بِها عَنِ الْحُقوقِ لِتَبْقي لِوَرَثَتِهِمْ:



«از پشت سر»يعني آنان را تشويق به جمع كردن ثروت و بخلورزي از حقوق مالي مي كنم، تا همه ثروت به ورثه برسد و آنان از منافع اخروي مال محروم بمانند!

عَنْ أيْمانِهِمْ: اُفْسِدُ عَلَيْهِمْ أمْرَ دينِهِمْ بِتَزْيينِ الضَّلالَةِ وَ تَحْسَينِ الشُّبْهَةِ:



«از طرف راست» يعني با زينت دادن گمراهي و نيكو جلوه دادن شبهه، مسأله دين را بر آنان فاسد مي كنم.

عَنْ شَمائِلِهِمْ: بِتَحْبيبِ اللَّذّاتِ إلَيْهِمْ وَ تَغْليبِ الشَّهَواتِ عَلي قُلُوبِهِمْ:(2)



«از طرف چپ» يعني لذّات غلط و شهوات بيجا را محبوب قلب آنان مي نمايم تا چون ماهي در آب، غرق در مادّيگري شوند. آنوقت است كه از دايره شكر بيرون مي روند و تمام نعمتهاي مادّي و معنوي را در غير راه خدا به خرج مي گذارند و چون اين شود خانواده و جامعه به فساد و تباهي كشيده شوند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- اعراف، 16 ـ 18.



2- «مجمع البيان» ج 4، ص 403.

گذشت عمر و نشد شاد جانِ خسته دمي *** غمي نرفته ز دل بر دلم شست غمي

ز سوز سينه ما ساز را حكايتهاست *** به پرده اي كه برآرد زير و بمي

مگر فسرده دلم زندگي ز سر گيرد *** كجاست زنده دلان همدم مسيح دمي

مرا به جام جهان بين نياز نيست كه هست *** درون سينه دل روشنم چو جام جمي

زبان دل نتوان با هزار افسوس بست *** چه غم شكست به دست ستم اگر قلمي

مرا به بحر زمان زندگي نقش بر آب *** حباب را چه تفاوت وجود يا عدمي

فسانه شب هستي بدان خيال گذشت *** كه نو گلي شكفد در هواي صبحدمي

به راه دوست شد از دست جان و ترسم از آن *** كه بر سرم ننهد مشفق آن صَنَم قدمي



اگر نفس همراه با قواعد الهيّه و سنن حضرت رسالت پناهي تربيت نشود دچار حالات عجيبي مي گردد كه علاج بعضي از آن حالات بسيار سخت وگاهي غير ممكن است.



آن حالات باعث مي شود كه نفس با شيطان رفاقت كند و با كمال آرامش طريق گمراهي و ضلالت بپيمايد، و هر جنايتي كه بخواهد مرتكب گردد و هر كاري كه ميل داشته باشد انجام دهد.



قرآن مجيد آن حالات را به هفت مرحله بيان فرموده:



1 ـ نفس امّاره. 2 ـ نفس حسرت زده. 3 ـ نفس رهينه. 4 ـ نفس هوائي. 5 ـ نفس دسّائي. 6 ـ نفس سَهَفي. 7 ـ نفس تسويلي.



آياتي كه اين حالات را براي نفوس ذكر كرده به ترتيب عبارت است از:

1 ـ إِنَّ النَّفْسَ لاََمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّي:(1)



همانا تربيت نشده شديداً به گناه امر مي كند مگر خداوندم ترحّم نمايد.

2 ـ وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ. أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَي عَلَي مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ:(2)



و پيروي كنيد از بهترين كتابي كه براي هدايت شما آمده، پيش از آنكه عذاب قهر حق بطور ناگهان به كيفر گناهانتان بر شما فرود آيد و در آن وقت شما بي خبر باشيد.



آنگاه هر نفسي بخود آيد و فرياد واحسرتا بر آورد و بگويد: واي برمن كه جانب امر خدا را فرو گذاردم و در حقّ خود ظلم و تفريط كردم و به استهزاء كنندگان به وعده هاي حق پيوستم.

3 ـ كُلُّ نَفْس بِمَا كبَتْ رَهِينَةٌ إِلاَّ أَصْحَابَ الْيَـمِينِ:(3)



هر نفسي در گرو اعمال زشت و اخلاق غير خدائي و عقايد فاسده خود است، مگر اصحاب يمين كه شاگردان عامل انبيا و ائمّه اند كه در قيامت از هر عذاب و شرّ و رنجي در امانند.

4 ـ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوَي فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَي:(4)



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- يوسف، 53.



2- زمر، 56 ـ 57.



3- مدثر، 38 ـ 39.



4- نازعات، 40.



آن كس كه از عظمت حق بترسد و نفس را از حالت هوا حفظ كند پس بتحقيق كه جايش در بهشت است.

5 ـ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا:(1)



آن كس كه نفس را به كفر و ناسپاسي و معصيت و گناه و ستم و تجاوز و رذايل اخلاقي آلوده كند و آن را ناقص نمايد البتّه زيانكار است.

6 ـ وَمَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ:(2)



جز نفس سفيه و بي خرد ز آئين حنيف ابراهيم روي نگرداند.

7 ـ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ:(3)



يعقوب به فرزندانش گفت: اين عمل زشت را نفس در نظر شما جلوه داده است، به هر صورت من در اين مصيبت صبر جميل مي كنم و خدا ياري دهنده من است.



نفس كه مركز اميال، آمال، غرائز و شهوات است واجب است تحت كنترل قواعد الهي باشد، زيرا تنها قواعد ربّانيّه هستند كه نفس را از سركشي حفظ مي كنند، اگر آن قواعد و برنامه ها به كار گرفته نشود، طوفاني چون طوفان عاد و ثمود در درون به وجود مي آيد، به طوري كه موجوديّت الهي انسان به خطر افتاده بر باد مي رود.



تاجري از تجّار همدان خدمت انور بابا طاهر رسيد، عرضه داشت: خداوند مرا از مال دنيا بي نياز كرده، بگو هر دختري را بخواهي برايت بگيرم. سنّ بابا مناسب با دختر نبود ولي مي توانست قبول كند امّا فكر كرد قبول اين مسأله عيش عاطفي و احساس و ظاهري و باطني يكي از بندگان خدا را بهم بزند، به اندازه اي بر نفس مسلّط بود كه در جواب تاجر گفت:

مرا عشق رخ مولاست بر سر *** هواي باغ روح افزاست بر سر

از اين دنيا نمودم دست كوتاه *** مرا سوداي آن دنياست بر سر



بلبل گلستان عشق، عارف واله، عاشق شيدا سيف فرغاني مي فرمايد:

هر كه در عشق نميرد به بقائي نرسد *** مرد باقي نشود تا به فنائي نرسد

تو به خود رفتي، از آن كار به جائي نرسيد *** هر كه از خود نرود هيچ به جائي نرسد

در ره او نبود سنگ و گر باشد نيز *** جز گهر از سر هر سنگ به پائي نرسد

عاشق از دلبر بي لطف نيابد كامي *** بلبل از گلشن بي گل به نوائي نرسد

سعي كردي و جزا جستي و گفتي هرگز *** بي عمل مرد به مزديّ و جزائي نرسد

سعي بي عشق ترا فايده ندهد كه كسي *** به مقامات عنايت به غنائي نرسد

هر كه را هست مقام از حرم عشق برون *** گر چه در كعبه نشيند به صفائي نرسد

تندرستي كه ندانست نجات اندر عشق *** اينت بيمار كه هرگز به شفائي نرسد

دلبرا چند خو هم دولت وصلت به دعا *** خود مرا دست طلب جز به گدائي نرسد

خوان نهادست و گشاده در و بي خون جگر *** لقمه اي از تو توانگر به گدائي نرسد

ابر بارنده و تشنه نشود زو سيراب *** شاه بخشنده و مسكين به عطائي نرسد

سيف فرغاني دردي ز تو دارد در دل *** مي پسندي كه بميرد به دوائي نرسد



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1- الشمس، 10.



2- بقره، 130.



3- يوسف، 18.

أوْحَي اللّهُ تَعالي إلي عيسي عليه السّلام: يَا بْنَ مَرْيَمَ، عِظْ نَفْسَكَ، فَإنْ اتَّعَظْتَ فَعِظِ النّاسَ وَ إلاّ فَاسْتَحْيِ مِنّي.



خداون مهربان به عيسي عليه السلام وحي كرد: اي پسر مريم، نفست را موعظه كن، چون قبول موعظه كردي به موعظه و نصيحت مردم اقدام كن ورنه از من حيا كن.



نفس مريض را بايد با قرآن و سنّت پيامبر معالجه كرد، و در اين امر بايد جدّي بود.



واي به حال كسي كه سخن خدا و رسولش را سبك بشمارد و به قبول نصايح و مواعظ حق تن ندهد، هشدارهاي مادّي مردم را بپذيرد ولي اشارات و هشدارهاي معنوي و حقيقي حق را قبول نكند.



فيض، آن عالم جليل القدر، آن فيلسوف عالي مقدار و آن حكيم بزرگوار مي فرمايد:



«اگر طبيبي يهودي لذيذترين غذا را در مذاقت بگويد براي تو ضرر دارد، در ترك آن خود را به ناراحتي مي اندازي، ولي قول انبيا را كه دو تأييد دارد: يكي معجزات و ديگر تصديق حق، باور نداري!



از تو بسيار عجب است از اينكه اگر يك بچه به تو بگويد عقربي در لباس توست، ناگهان تمام لباسهايت را در مي آوري بدون اينكه از آن كودك طلب دليل و برهان كني، ولي قبول قول انبيا براي تو سنگين است! مگر گفتار آنان نزد تو از گفتار يك كودك كم ارزش تر است؟!



از آتش سر كبريت مي پرهيزي ولي از آتش جهنّم و خون و چركي كه به قول قرآن به خورد اهل آن مي دهند و از اغلال و سلاسل دوزخ و زقّومي كه پيامبر فرمود يك قطره آن تمام جانداران دريا را مي كشد پرهيز و پروا نداري»!



انسان اگر در قبول مسائل حق سر سختي به خرج دهد و بجاي رنگ گرفتن از واقعيّات، ا زهوا و هوس و شيطان و شيطنت رنگ بگيرد نمي تواند بگويد من مسلمانم، و نمي تواند ادّعا كند من امّت پيامبرم.



جاي دعا...



رسول خدا صلّي الله عليه و آله فرمود: زماني بر امَّت من برسد كه عاشق پنج چيز شوند و پنج چيز را از ياد ببرند: عاشق دنيا شوند و آخرت را از ياد ببرند، عاشق جمع مال گردند و حساب فرداي آن را از ياد ببرند، عاشق زنان شوند و حور را از ياد ببرند، عاشق بناهاي سنگين شوند و قبرها را از ياد ببرند و عاشق نفس شوند و ربّ را فراموش كنند. آنان از من بيزارند و من از آنان بيزارم.

رساله حقوق


برخي كه در پژوهش، از مراتب والاي ايمان برخوردارند، مي پرسند:چگونه تلاش كنيم تا مؤمن واقعي شويم؟ امام زين العابدين عليه السلام در پاسخ به سؤال اينان، رساله حقوق را نگاشته كه در آن وظايف و مسئوليّتهاي مؤمن در قبال خداوند و مردم مشروحاً باز گفته و در يك كلام ويژگي روابط قائم بر پايه هاي متوازن و عادلانه را توضيح داده است.



آغاز اين رساله چنين است: "بدان، خدايت رحمت كند، كه خداوند را در هر حركتي كه مي كنيم و درهر سكوني كه داري و هر جا كه باشي حقوقي است و نيز در هر اندامي كه بچرخاني و يا در هر وسيله اي كه بدان كار مي كني حقوقي است، كه برخي ازبرخي بزرگتر است.

و بزرگترين حقوقي كه خدا بر تو واجب كرده، حقوقي است كه بر خودت مقرر نموده، كه با وجود اعضاي گوناگونت، از سر تا پايت را فرا مي گيرد.



پس او حقي را براي ديدگانت و حقي را براي گوشت و حقي را براي زبانت و حقي را براي دستت و حقي را براي پايت و حقي را براي شكمت وحقي را براي فرجت، بر تو قرار داد.

اين اعضاي هفت گانه اي است كه كليه كارها به وسيله آنها انجام مي پذيرد.

سپس خداوند عزّوجل، براي كردارت نيزحقوقي قرار داد.



براي نماز و روزه و زكات و قرباني كردن وكارهايت حقوقي بر تو قرار داد سپس اين حقوق از تو به ديگران رسد كه بر تو حق واجب دارندو واجب ترين اين حقوق بر تو حق پيشوايان توست و سپس حقوق رعيت وآنگاه حقوق بستگانت".

(100) امام سخنان خود را در باره اين حقوق و فروع آنها ادامه مي دهدورابطه ميان انسان و خلق و خالق را آن چنان كه بايسته و شايسته است بيان مي كند.

و با بررسي رساله حقوق مي توان به نتايج زير پي برد:



1 - سخنان امام سجّادعليه السلام متوجّه مؤمنان برگزيده است: كساني كه كمالات را نشر مي دهند و در جهت دستيابي بدانها مي كوشند.

برخي ازحقوق مطرح شده در اين رساله جز واجبات و برخي ديگر كه در اكثريت قرار دارند، جزو مستحبات مي باشند.



2 - اين رساله و نيز ديگر رساله ها و وصايايي كه از ائمه عليهم السلام صادرشده كه توسط دانشمند بزرگ "حسن بن علي بن شعبه حلبي" در كتاب گرانبهاي تحف العقول گرد آمده است، به مثابه دروس ارزشمندي است ازجانب اهل بيت كه به منظور تربيت نمونه هاي بر ترو پيشاهنگان مسلمان ايراد گشته تا با به كار بستن آنها، الگوي ديگر مردمان قرار گيرند.

مامسلمانان و بويژه حوزه هاي علميه كه در واقع امتداد خط تربيتي اهل بيت عليهم السلام هستند، امروزه، با بازگشت به اين رساله ها و وصايا، بسيارنيازمنديم! اگر سازمانها مكتبي و تشكيلات اسلامي به اين ذخاير ايماني پايبندباشند، از رجوع به بسياري از فرهنگهاي ناقص و يا التقاطي بي نيازمي شوند و براي تحريك هواداران و پيروان خود، ديگر نيازي به برانگيختن تعصبات وانگيزه هاي قبيله اي و بت پرستانه كه جز زيان ونابودي ارمغان ديگري براي ما ندارند، بي نياز خواهند بود.



3 - اين رساله توازن شخصيّت ايماني ما را نگاهبان خواهد بود و ما رااز زياده روي در بعد شريعت و فرو نهادن ابعاد ديگر در امان خواهدداشت.

چرا كه ما بايد با به كار بستن برنامه هاي مشخص، همچون رساله حقوق، گنجايش كافي براي جاي دادن تمام ابعاد شريعت را در خود ايجادكنيم.



سخن آخر آنكه: اين رساله، بينش فراگير و ژرف نگري و باريك انديشي قرآني را كه متناسب با مقام امامت سيد الساجدين عليه السلام است،وهيچ فقيه يا دانشمندي بدون اتصال با اين چشمه جوشان، بدان نايل نخواهد آمد منعكس مي سازد، پس درود خدا بر آن كس كه اين رساله رانوشت و سلام خدا بر آن كس كه به آنچه در اين رساله آمده عمل كند!

پاورقي



99) سري را بر مي گرداند كه سر سروري نيست و چشمي دارد لوچ كه عيبهاي آن نمايان شده است.

100) في رحاب أئمّة اهل البيت، ج 3، ص 216.