بازگشت

ضبط نفس




نفس تو مثل شتر خود پرور است *** خود پرست و خودسوار و خودسر است

مرد شو آور زمام او به كف *** تا شوي گوهر اگر باشي خزف

هر كه برخود نيست فرمانش روان *** مي شودفرمان پذير از ديگران

طرح تعمي تو از گل ريختند *** با محبّتن خوف را آميختند

خوف دنيا خوف عُقبي خوف جان *** خوف آلامِ زمين و آسمان

حبّ مال و دولت و حبّ وطن *** حبّ خويش و اقربا و حبّ زن

امتزاج ما و طن تن پوراست *** كشته فحشا هلاك منكَر است

تا عصاي لا إلَهداري به دست *** هر طلسم خوف را خواهي شكست

هر كه حق باشد چو جان اندر تنش *** خم نگردد پيش باطل گردنش

خوف را در سينه او راه نيست *** خاطرش مرعوب غير اللّه نيست

هر كه دراقليم «لا» آباد شد *** فارغ از بند و زن و اولاد شد

مي كنداز ما سِوي قطع نظر *** مي نهد ساطور بر حلق پسر

با يكي مثل هجوم لشگر است *** جان به چشم او زباد ارزان تر است

«لا إلَه» باشد صدف، گوهر نماز *** قلب مسلم را حج اصغر نماز

در كف مسلم مثال خنجر است *** قاتل فحشا و بَغْي و منكَر است

روزه برجوع و عطش شبخون زند *** خيبر تن پروري را بشكند

مؤمنا را فطرت افروزست حج *** هجرت آموز و وطن سوزست حج

طاعتي سرمايه اي جمعيّتي *** ربط اوراق كتاب ملژتي

حبّ دولت را فنا سازد زكات *** هم مساوات آشنا سازد زكات

دل ز حَتّي تُنْفِقُوا محكم كند *** زر فزايد الفت زر كم كند

اين همه اسباب استحكام تست *** پخته محكم اگر اسلام تست

اهل قوّت شو ز ورد يا قَوي *** تا سوار اشتر خاكي شوي

دو راهي دشوار


با توجه به آن چه گذشت در مي يابيم كه، «امام چهارم پس از حادثه عاشورا بر سر يك دو راهي دشوار قرار گرفته بود: يا مي بايست با ايجاد هيجان و احساسات كه كسي چون او بسهولت قادر بود در ميان جمع معتقدان و علاقه مندان خود به وجود آورد، به يك حركت تند و عمل متهوارنه دست زند، پرچم مخالفتي برافرازد، و حادثه اي شورانگيز بيافريند، ولي بر اثر آماده نبودن شرائط لازم براي پايداري و اقدام عميق، چون شعله اي فرو بخوابد و ميدان را براي تاخت و تازهاي بني اميه در ميدان فكر و سياست خالي كند.



و يا مي بايست احساسات سطحي را به وسيله تدبيري پخته و سنجيده مهار كند، نخست مقدمه لازم كار بزرگ خود را فراهم آورد: انديشه راهنما و نيز عناصر صالح براي شروع به كار اصلي -كار تجديد حيات اسلام و بازافريني جامعه اسلامي و نظام اسلامي - را تامين كند، عجالتاً جان خود و تعداد بسيار معدود ياران قابل اتكاي خود را حراست نمايد و ميدان را در برابر حريف رها نكند، تا زنده است و تا از چشم جستجوگر و هراسان دستگاه بني اميه پنهان است، در اين جبهه - جبهه سازندگي افراد صالح و تعليم انديشه راهنما- به مبارزه اي بي امان ولي پنهان مشغول باشد و آنگاه ادامه اين راه را كه بيگمان به سرمنزلي مقصود بسي نزديك تر بود، به امام پس از خود بسپارد...



شك نيست كه راه نخست، راه فداكاران است، ولي يك رهبر مسلكي كه شعاع تاثير عمل او نه تنها دايره محدود زمان خود، بلكه سراسر عمر تاريخ را در برمي گيرد، كافي نيست كه فداكار باشد، بلكه علاوه بر آن بايد ژرفنگر و دورانديش و پرحوصله وسخت با تدبير نيز باشد، و اين همه شرائطي است كه راه دوم را براي امام چهارم حتمي و قطعي ساخت.»(28)

پاورقي

28-(آيت الله) خامنه اي، سيد علي، پيشواي صادق، تهران، انتشارات سيد جمال، ص 24/