بازگشت

داستاني ازمؤلّفغ در رابطه با برزخ مردگان




اين فقير الي اللّه و تهيدستو بي نوا، دل خسته بال و پر شكسته و از شدّت معاصي دست و پاي جان بسته: حسين انصارياان محرّر اين نوشته، در سال 1345 شمسي شب چهارشنبه اي از مسجد جمگران قم همراه با يكي از دوستانم كه در محبّت اهل بيت آتشي شعلهور در قبل داشت نزديك ساعت دوازده شب وارد شهر قم شدم، شهر همچون وادي خاموشان بود، رفت و آمد در آن جريان نداشت، همراه دوستم منتظر تاكسي شديم تا به خانه ام نزديك مدرسه آيت اللّه العظمي حجّت بروم.



از اتّفاق يك تاكسي رسيد، چهره راننده با اكثر رانندگان فرق مي كرد، نور عبادت از آن قيافه ساطع بود. هر دو سوار شديم، پرسيد: مقصد كجاست؟ دوستم گفت: قبرستان. او هم ما را به وادي السّلام قم برد و گفت: من با شبگردان وادي دوستم، صبر كنيد در بزنم تا با هم وارد قبرستان شويم. در زد، شبگرد قبرستان درب را باز كرد، با تاكسي وارد قبرستان شديم و هر يك به سر قبري خالي رفته و به تفكر و انديشه در اوضاع خود پساز ورود به قبر پرداختيم.



در اين بين عبا بدوشي در تاريكي قبرستان از كنار ما سه نفر عبور كرد. راننده تاكسي او را شناخت، وي را صدا كرد، و گفت: تو مردي الهي هستي و از ابتداي ساخته شدن اين قبرستان اينجا بودي، هم ناظر اموري، هم شبگرد بعضي از شب ها، و هم براي بعضي از اموات از طرف بازماندگانشان جهت فاتحه و قرآن دراستخدامي، اسراري از اين قبرستان و اموات آن اگر نزد تو هست جهت عبرت گيري و پند آموزي براي ما بيان كن!



پاسخ داد: از اين قبرستان مسائلي بسيار مهم دارم كه يك بخش آن را براي شما حكايت مي كنم:



روزي از شهر همدان ميّتي به اين قبرستان آوردند. از افراد دنبال جنازه فهميده مي شد كه متوفّي مردي مؤمن و با اخلاص و شخص متديّن و مطيع حضرت ربّ ـ جلّ و علا ـ بوده. چون وي را دفن كردند فرزندانش مرا صدا زدند و به من گفتند: حاضري در هر بعدازظهر پنجنبه به عنوان شب جمعه چند سوره قرآن براي پدر ما بخواني و اين برنامه را تا زماني معيّن ادامه دهي؟ و ما هم حق الزحمه ترا هر ماه كه مي آئيم تقديم مي كنيم. پاسخم مثبت بود. چند ماه مطابق خواسته فرزندانش به وقت شب جمعه كنار قبر مي آمدم و براي متوفّي سوره هاي تعيين شده را مي خواندم. يك روز پنجشنبه در منزل كارگر داشتم نرسيدم به قبرستان بروم، فرداي آن روز كه جمعه بود سر قبر ميّت رفته و وظيفه خود را انجام دادم، ولي هفته بعد فرزندان آن مرد به قم آمدند و به من گفت: شب جمعه پدر خود را در عالم رؤيا ديدم، از شما



بخاطر خالي گذاشتن سفره اش از مائده الهي گلايه داشت، من داستان آن روز را بيان كرده و از آنان غذرخواهي كردم!






شرح حال خاتون آبادي


ذكر اولاد و اعقاب ميراسماعيل بن مير عمادالدّين محمّد معروف به خاتون آبادي :

مـير اسماعيل بن مير عماد را دو پسر معروف بوده است : مير محمدباقر، و مير محمّد صالح ، اما مير محمّدباقر پس مردي عالم و ورع و زاهد و صاحب مقامات عليهو كرامات جليه بوده اخذ حـديـث كـرده از تـقـي مـجـلسـي و حـافـظ قـرآن مـجيد بوده و هفت مرتبه حج مشرف شده كه بيشترش پياده بوده ، ولادتش در خاتون آباد بوده و قبرش در جورت معروف و مزار است . و پـسـرش مـيـر عـبدالحسين فاضل كامل عالم ورع محث فقيه و ثقة مجمع اخلاق فاضله كثير الجـد در عـبـادت و زهـد و تقوي است و تلميذ محقق سبزواري و تقي مجلسي است ، در شعبان سـنـه هـزار و سـي و هـفـت در خـاتون آباد متولد شده و در اصفهان وفات كرده . و در تخت فولاد در مقبره بابا ركن الدّين مدفون گشته و پسرش مير معصوم است كه در سنه هزار و صـد پـنـجـاه و شـش وفات كرده و در تخت فولاد در نزديكي تكيه محقق خوانساري در جلو قـبـر مـرحـوم خـلد مـقـام آقـا مـحـمـّد بـيـدآبـادي مـدفـون گـشته و معروف است به كرامات و محل نذور خلق است . گويند آقامحمّد وصيت كرده بود كه نزد او دفنش كنند.

و فـرزنـد ديـگـر مـيـر مـحـمـدبـاقـر، مـيـر مـحـمـّد اسـمـاعـيـل اسـت كـه عـالمـي عـامـل فـاضـل كـامـل ، زاهـد، تارك دنيا بوده و در علم فقه و حديث و تفسير و كلام و حكمت و غـيـرهـا مـاهـر بـوده و در جـامـع جـديـد عـبـاسـي در اصـفـهـان مـدرس بـوده و قـريـب پـنجاه سـال تـدريـس مي كرده و اخذ علم از مولي محمدتقي مجلسي و ميرزا رفيع الدّين نائيني و سـيـدميرزا جزائري نموده و هشتاد و پنج سال عمر نموده و در روز دوشنبه شانزدهم ربيع الثـّانـي سـنـه يـك هـزار و سـي و يـك مـتولد شده و در سنه يك هزار و يك صد و شانزده وفـاتـت فروده . و از رساله اجازات سيد نورالدّين بن سيد نعمت اللّه جزايري رحمه اللّه نـقـل شـده كـه در حال اين سيد جليل نگاشته كه در سن هفتاد سالگي عزلت از خلق اختيار كرده در مدرسه تخت فولاد كه از بناي خود ايشان است سكني نموده و قبر خود را حجره اي از حجرات كنده و شبها بعد از فريضه مغرب و عشاء در ميان آن قبر رفته و تهجّد در قبر گـذاشـتـه و بـعـد از آن از قـبـر بـيـرون مـي آمـد و شـرح بـر اصـول كـافـي و تـفـسير قرآن مي نوشته و روزها جمعي از طلاب مستعد كه از جمله مرحوم والدم سـيـد نعمت اللّه بوده در خدمت ايشان بودند. عاقبت در همانجا وفات فرمود و در همان قبر مدفون شد و بعد از فوت ايشان شاه سلطان حسين حجره را بزرگ كرده و قبه براي او ساخت الا ن در تخت فولاد موجود است .

و مـيـر مـحـمـداسـمـاعـيـل مـذكـور را چـنـد فـرزنـد بـوده از جمله مير محمدباقر ملاّباشي كه فـاضـل كامل متبحر در فنون علم ، صاحب مؤ لفات بوده از جمله (( ترجمه مكارم الا خلاق )) ، اخـذ عـلم كـرده بـود از والد مـاجـدش و از مـحـقـق خوانساري ، و در مدرسه چهارباغ اصـفـهـان تـدريـس مـي فرمود، و در سنه هزار و يك صد و بيست و هفت او را به زهر شهيد كردند در تاريخ او گفته شده : (( آمد جگر )) [دويست و بيست و سه ] از شهيد ثالث بيرون [هزار و سيصد و پنجاه ](200) ، در تخت فولاد در جوار والدش در يكي از حـجـرات مـدفـون گـشـت . و در نـزد او است قبر فرزند جليلش زاهد ماهر در فنون علم ، سـيـّمـا (( فقه )) و (( حديث )) و (( تفسير )) بوده . اخذ علم كرده ه بود از والد ماجد خود و از فاضل خوانساري و امامت مي كرده در جامع عباسي و تدريس مي نموده در مـدرسـه جـديـده سـلطـانـيـه و چـون در زمـان افـاغـنـه بـوده مجهول القدر مانده .

و فـرزنـد جـليـلش اسـتـاد الكـل فـي الكـل مـيـرزاابـوالقـاسـم مـدرس عـالم فـاضـل كـامـل تـقـي نـقـي جـامع اغلب علوم از فقه و حديث و تفسير و اخلاق و كلام ، استاد فـضـلاء عـصـر خود بوده مانند والد ماجدش سيد محمداسماعيل در جامع عباسي امامت داشته و قـريـب سـي سـال در مـدرسـه سـلطـانـيـه تدريس مي نموده و در علم حكمت و كلام بر عالم جـليـل مـولي اسـمـاعـيـل خـواجـوئي تـلمـّذ كـرده و در فـقـه و اصـول و حـديـث بـر عـلامه طباطبائي بحرالعلوم تلمّذ نموده و جناب بحرالعلوم از ايشان حـكمت و كلام چهار سال اخذ كرده و در سنه هزار و دويست و دو به سن پنجاه و هفت سالگي در اصـفـهـان وفـات كـرده جـنـازه اش را بـه نـجـف اشـرف حمل كردند و در نزديكي مضجع شريف او را در سردابي دفن نمودند.

و فرزند جليلش مير محمّدرضا عالم فاضل تقي نقي ماهر در فقه و حديث بوده ، محترز از لذات و مـنـعـزل از خـلق بـوده بـعـد از پـدرش مـدت سـي سـال در مـدرسـه سـلطـانـيه تدريس و در جامع عباسي امامت داشته ، در ماه رجب سنه هزار و دويـسـت و سـي و هـشـت در اصـفـهـان وفـات كـرده جـنـازه اش را بـه نـجـف اشـرف حمل نمودند.

و فـرزنـد جـليـلش مـيـر مـحـمـّد صـادق عـالم فـاضـل كـامـل ورع تـقـي نـقـي جـامع معقول و منقول و مدرس در اغلب علوم بوده ، اكثر علماء بلاد از تـلامـذة او بـودنـد، امـامـت كـرد در جـامـع عـبـاسـي مـدت سـي و دو سـال ، ازهـد اهـل زمان خود بوده چهل سال روزه گرفته و به اندك جيزي تعيّش كرده و در مدت عمر خود در محبس حكام و سلاطين داخل نشده مگر يك شب به جهت محاجّه با ميرزاعلي محمّد بـاب . اخـذ كـرده بـود عـلم فـقـه را از مـحـقق قمي و شيخ محمدتقي صاحب (( حاشيه بر مـعـاليـم )) و عـلم حـكـمـت و كـلام را از مـولي عـلي نـوريـو مـلاّ مـحـراب و مـلاّ اسـمـاعـيـل خواجوئي ، در سنه هزار و دويست و هفت متولد شده و در چهاردهم رجب سنه هزار و دويـسـت و هـفـتـاد و دو بـعـد از تـحـويل به شش ساعت وفات فرمود و عجب آن است كه والد مـاجـدش مـيـر مـحـمـدرضـا و جـدّ امـجـدش مـيـرزاابـوالقـاسـم نـيـز هـر كـدام بـعـد از تحويل شمس به شش ساعت وفات كردند وضوان اللّه عليهم اجمعين .

و نافله (201) ايشان عالم فاضل كـامـل حاج مير محمّد صادق بن حاج مير محمّد حسين بن مير محمدصادق مذكور است كه مقامش در عـلم مـقـامـي اسـت رفـيـع ، مـانـنـد آبـاء امـجـادش در اصـفـهـان بـه تـدريـس و نـشـر عـلم اشـتـغـال داشـت تـا سـال گـذشـتـه كـه سـنـه يـك هـزار و سـيـصـد و چهل و هشت باشد به رحمت ايزدي پيوست .