بازگشت

بياني از استاد شهيد مرحوم مرتضي مطهّري


شهيد مطهّري دركتاب پر قيمت «عدل الهي» از استادش مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرزي كه فقيهي بزرگو عارفي كم نظير و عاشقي دلسوخته بود نقل مي كند: روزي در درس «نهج البلاغه» كه در اصفهان درسي كم نظير بود در حالي كه به شدّت مي گريست فرمود: ديشبِ گذشته در مكاشفه اي وضع برزخم را اينچنين ديدم: پس از مرگع مَردم و خانواده ام مرا تا كنار قبر بدرقه كردند، به وقت دفن سگ سياهي را ديدم با من وارد قبر شد، هر چه فريايد كردم كسي توجّه نكرد، وقتي قبر پوشيده شد و همه رفتند در وحشت قرار گرفتم، ناگهان نوري خيره كننده قبرم را روشن كرد، بسيار خوشحال شدم، آن سگ هم با حالت فرار قبر مرا ترك كرد. از آن نور پرسيدم: كيستي كه وحشتم را بردي و از بركت تو آن سگ مرا رها كرد؟ فرمود: من حسين بن علي هستم تا قيامت آرام باش. ان سگ بعضي از خويها واعمال بد بود كه البتّه تسلّطي نداشت!(188)



...وَ هُوِ يُنادي يا أهْلي وَ يا وَلَدي لا تَلْعَبَنَّ بِكُمُ الدُّنْيا كَما لَعِبَتْ بي، فَجَمَعْتُ الْمالَ مِنْ حِلِّهِ وَ غيَيْرِ حِلِّهِ ثُمَّ لِغَيْري، فَالْمَهْنَأُ لَهُ وَ التَّبِعَةُ عَلَيَّ، فَاحْذَرُوا مِثْلَ ما حَلَّ بي:(189)

رسول اكرم فرمود: روح متوفّي پس از مرگ ندا مي دهد: اي خانواده و فرزندان من، مراقب باشيد دنيا شماها را به بازي نگيرد، همانطور كه مرا به بازي گرفت و اغفالم كرد، اموالي از حلال و حرام جمع كردم و آن را براي وراث گذاشتم، هم اكنون آسايش و رفاهم براي آنان است و تبعات و عوارض ناراحت كننده اش براي من، حذر كنيد از وبالي كه مرا دامنگير شده است!




شرح حال سيد رضي الدين آوي


ذكر سيد رضي الدّين محمّد آوي كه يكي از اعقاب علي الحوريّ است :

هـمـانـا از اعـقـاب عـلي الحـوريّ مـي بـاشـد سـيـد جـليـل عـابـد نـبـيـل رضـي الدّين محمّد آوي النقيب ابن فخرالدّين محمّد بن رضي الدّين محمّد بن زيد بن الدّاعـي زيد بن علي بن الحسين بن الحسن بن ابي الحسن علي بن ابي محمّد الحسن النّقيب الرّئيس ابن علي بن محمّد بن علي الحوريّ ابن حسن بن علي اصغر ابن الا مام زين العابدين عـليـه السـلام و ايـن سـيـد جـليـل صـاحـب مـقـامـات عـاليـه و كـرامـات بـاهـره اسـت و عـديـل سـيـد رضـي الدّيـن بن طاوس و صديق او است و بسيار مي شود كه سيد بن طاوس ‍ تعبير مي كند از او در كتب خود به برادر صالح چنانكه در (( رساله مواسعه و مضايقه )) فرموده كه توجه كردم من با برادر صالح خود محمّد بن محمّد بن محمّد قاضي آوي ـ ضاعف اللّه سعادته و شرّف خاتمته ـ از حلّه به سوي مشهد مولايمان حضرت اميرالمؤ منين عـليـه السـلام پـس بيان فرموده كه در اين سفر مكاشفات جميله و بشارات جليله براي من روي داد.(194)

مـؤ لف گـويد: كه از براي اين سيد بزرگوار قصه اي است متعلق به (( دعاي عبرات )) كـه سـيد بن طاوس در (( مهج الدّعوات )) و علامه در (( منهاج الصلاح )) بـه آن اشاره كرده اند و آن حكايت چنين است كه خفر المحقّقين از والدش علامه از جدش شيخ سـديـدالدّيـن از سـيـد مـذكـور روايـت كـرده كـه آن جناب محبوس بود در نزد اميري از امراء سلطان جرماغون مدت طويلي در نهايت سختي و تنگي ، پس در خواب خود ديد خلف صالح منتظر ـ صلوات اللّه عليه ـ را پس گريست و گفت : اي مولاي من ! شفاعت كن در خلاص شدن مـن از ايـن گـروه ظـلمه ، حضرت فرمود: بخوان دعاي عبرات را، سيد گفت : كدام است دعاي عـبرات ؟ فرمود: آن دعا در (( مصباح )) تو است ، سيد گفت : اي مولاي من ! دعا در (( مصباح )) من نيست . فرمود نظر كن در (( مصباح )) خواهي يافت دا را در آن ، پس از خواب بيدار شده نماز صبح را ادا كرد و (( مصباح )) را باز نمود پس ورقه اي يافت در مـيـان اوراق كـه ايـن دعـا نـوشـتـه بـود در آن ، پـس چـهـل مرتبه آن دعا را خواند. آن امير را دو زن بود يكي از آن دو زن عاقله و مديره و آن امير بـر او اعـتـماد داشت ، پس امير نزد او آمد در نوبه اش پس گفت به امير، گرفتي يكي از اولاد امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام را؟ امـيـر گـفـت : چـرا سـؤ ال كـردي از ايـن مطلب ؟ گفت : در خواب ديدم شخصي را و گويا نور آفتاب مي درخشد از رخسار او، پس حلق مرا ميان دو انگشت خود گرفت آنگاه فرمود كه مي بينم شوهرت را كه گرفت يكي از فرزندان مرا، و طعام و شراب بر او تنگ گرفته پس من به او گفتم : اي سيد من ! تو كيستي ؟ فرمود: من علي بن ابي طالبم ، بگو به او اگر او را رها نكرد هر آيـنـه خـراب خـواهم كرد خانه او را. پس اين خواب منتشر شد و به سلطان رسيد، پس گفت مـرا عـلمـي بـه ايـن مـطـلب نيست و از بوّاب خود جستجو كرد و گفت كي محبوس است در نزد شـما؟ گفتند: شيخ علوي كه امر كردي به گرفتن او، گفت : او را رها كنيد و اسبي به او بدهيد كه سوار شود و راه را به او دلالت كنيد كه رود به خانه خود انتهي .(195)

و ايـن سـيد جليل همان است كه سند يك قسم استخاره به تسبيح به او منتهي مي شود. و او روايـت مـي كند از حضرت صاحب الا مر عليه السلام چنانكه شيخ شهيد در (( ذكري )) نـقـل فرموده و ظاهر آن است ك سيد آن استخاره را تلقي كرده از حضرت حجت عليه السلام مـشـافهةً بدون واسطه و اين در غيبت كبري منقبتي است (( عظيمه لايَحُومُ حَلوْلَها فَضيلَةٌ. )) و مـن كـيـفـيت آن استخاره را در (( كتاب باقيات صالحات )) كه در حاشيه (( مفاتيح )) است نقل كردم به آنجا رجوع كنند.(196)

روايـت مـي كـنـد اين بزرگوار از برادر روحاني خود سيد بن طاوس و از پدر بزرگوار خود از پدرش از پدرش از پدرش داعي بن زيد ـ كه پدر چهارم او است ـ از سيد مرتضي و شيخ طوسي و سلاّر و غيره و وفاتش در چهارم صفر سنه ششصد و پنجاه و چهار واقع شده .

و (( آويّ )) نسبت به (( آوه )) بر وزن ساوه از توابع قم است و فضيلت بسيار براي آن نقل شده كه جمله اي از آن را قاضي نوراللّه در (( مجالس ‍ المؤ منين )) ايراد فـرمـوده .(197) و بـدان كـه از بـنـي اعـمـام سـيـد رضـي مـذكـور اسـت سـيـد جـليـل شـهـيـد تـاج الدّيـن ابـوالفـضل محمّد بن مجدالدّين حسين بن علي بن زيد بن داعي و شايسته است كه ما به نحو اختصار به شهادت او اشاره كنيم .

پاورقي



194- (( المواسعة و المضايقة )) ص 6.

195- ر.ك : (( مهج الدّعوات )) ص 403.

196- (( مفاتيح الجنان )) ص 783، چاپ انصاريان ، قم .

197- (( مجالس المؤ منين )) 1/88 ـ 89.