بازگشت

استدلال و حكمت عقلي




راه استدلال و برهان گرچه راهي سخت و پرپيچ و خم است، و طيّ آن و فهماندن و فهميدنش نياز به مقدّمات زيادي دارد، ولي بهترين و محكم ترين طريق خداشناسي و معرفت و حضرت ربوبي است.



قرآن مجيد و معارف پرقيمت اسلامي نه اينكه پيمودن اين راه را منع نكرده اند، چنانكه بعضي از كوته فكران و ضعيف النّفس ها بدون توجّه به اين دو منبع فيض تصوّر كرده اند، بلكه علاوه بر تشويق به اين راه، قسمت مهمّي از برنامه هاي خود را بر همين معناي والا مبتني كرده اند.



آياتي كه در قرآن محيد در باب توحيد و معاد آمده، چه آياتي كه قول مستقيم حقّ است، چه مطالبي كه از قول انبيا به صورت آيه قرآن به وسيله حضرت حقّ نقل شده، گاهي تذكّر به فطرت و گاهي توجّه به فطرت و گاهي توجّه دادن به آثار حقّ در صحنه آفرينش و گاهي استدلال و برهان محض بر وجود حقيقة الحقايق، و مسأله بسيار مهمّ معاد است.



احتياجات و مباحصي كه در بهترين كتب روائي در باب توحيد از پيامبر بزرگ و ائمّه طاهرين نقل شده حاوي همين سه طريق و به خصوص طريق برهان و استدلال است.



من علاقه داشتم به قسميت از براهين و دلايل از جمله برهان حركت، برهان تمانع، برهان صدّيقين كه ريشه هر يك در قرآن و معارف الهيّه، و گرهي به صورت اجمال و تفصيل در هر دو منبع، و به صورت بسيار مشروح در كتب عرفاني و فلسفي و كلامي آمده، اشاره كنم ولي به دو علّت از توضيح هر يك صرفنظر كردم:



علّت اوّل اينكه مشورح اين براهين در بسياري از كتب كه فعلاً در دسترس همگان است آمده، و نيازي چندان به جابجائي آنها نبود، شما مي توانيد براي دستيابي به شرح و تفسير بسيار مفصّل اين براهين به كتب زير مراجعه كنيد:



«قرآن مجيد)، «نهج البلاغه»، «اصول كافي»، جلد اوّل، «بحارالانوار» جلد سوم و چهارم، «احتجاج طبرسي»، «كفاية الموحّدين»، كه در اين مجموعه آيات حق و معارف اهل بيت منكعس است.



امّا كتب علمي: «اشارات» بوعلي، «قبسات» ميرداماد، «اسفار و حكمت متعاليه» و «شواهد الربوبيّه» و «عرشيّه» ملاصدرا، «شرح تجريد»، «شرح اشارات» خواجه طوسي، «اصول المعارف» فيض كاشاني، «فصوص» فارابي، «اللّمعة الإلهيّه» ملاّمهدي نراقي، «تمهيد القواعد» ابن تُركه، «لمعات الهيّه» ملاّ عبداللّه زنوزي، «مجموعه رسائل» حاجي سبزواري، «اصل الاُصول» ملا نعيما طالقاني، و كتب ديگري كه در اين زمينه از روز روشن تر است، مانند 5 جلد اصول فلسفه و روش رئاليسم، علاّمه طباطبائي همراه با پاورقي هاي متفكّر شهيد فيلسوف بزرگ: حاج شيخ مرتضي مطهّري.



امّا علت دوم، چون اين شرح و تفسيررا بر «صحيفه سجّاديه» جهت توده مردم مي نويسم، سعي دارم از مطالب پيچيده و آنچه در خور فهم همگان نيست بپرهيزم، مبادا خواننده اي از ديدن مسئل غامض و سنگين در حالي كه از مقدّمات علمي جدا است كسل شود، و به تصوّر اينكه اكثر صفحات كتاب از اين مقوله است از اصل كتاب چشم بپوشد، و از رسيدن به فيوضات و بركات الهيّه محروم شود. عاشقان علم و آرستگان به دانش و علوم الهي و فلسفي چون تعدادشان اندك است مي توانند به كتبي كه نامبرده شد مراجعه كنند، و از آن چشمه هاي ربانيّه ذات تشنه خود را سيراب نمايند.



اين كه درك و فهم براهين و دلايل توحيد، بخصوص دليلي كه از صغري و كبري و وسط خالي باشد، و كوتاهترين و محكم ترين راه براي لمس توحيد كه همان راهِ:



يا مَنْ دَلَّ عَلي ذاتِهِ بِذاتِهِ:

اي كه با ذات خود بر ذات خود دلالت كرده اي



وَ بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أنْتَ دَلَلْتَني عَلَيْكَ:

تو را به تو شناختم، و تو مرا به خود ره نمودي



وَ اعْرِفوُااللّهَ تَعالي بِاللّهِ:

و خداي متعال را به خودش بشناسيد



است راهي بس دشوار و نياز به مقدمات بسيار زياد ظاهري و باطني دارد، و توده مردم، سالك اين راه نيستند، بلكه تجلّي توحيد در عرش قلب آنان از طريق فطرت و توجّه به آثار حقّ در مملكت آفرينش به نحوي ساده و آسان ميسّر است، قولي است كه جمله عرفا و فلاسفه و متكلّمين به آن اقرار دارند.



دانشمندان بارع و محقّق بزرگوار، آخوند ملاّ محمد نعيماي طالقاني كه جامع علوم عقلي و نقلي است و يكي از علماي بزرگ و مدرّسان نامدار حوزه هاي شيعه در قرن دوازدهم هجري است و در فلسفه و عرفان و كلام و منظق و روايات و درايت، پهلواني به نام است در كتاب «اصول الاُصول» در صفحه 103، در فصل سوم، در باب «توحيد الواجب تعالي و أحديّته و واحديّته» دراين مسأله كه فهم توحيد از طريق استدلال و برهان نياز به مقدّماتي دارد، مي فرمايد:



«بدان كه اين مطلب والا و مقصد بلندپايه، يعني درك توحيد، و فهم حقّ تنها عروة الوثقي و عمدة القصوي، و پايان درجات كاملين، و دوردست تريت مراتب سالكين، و آخرين آرزوي تشنگاه شراب تحقيق، و نهايت آمال مشتاقين به وصول راه مستقيم الهي است.



امّا فهم اين مطالب عاليه و مدارك متعاليه پس از تحصيل قوّه قدسيّه و افاضات ربّانيّه و توفيقات سبحانيّه، نيازمند به علل و اسباب زياد و امور كثيري است، مانند:



مهارت، عادت، ذهن درخشان، استعداد خاصّ، آراستگي به حقايق روحي پرهيزگاران و خواص از عباد حقّ، حفظ آداب شريعت در همه امور، و چنگ زدن به ريسمان سنّت، و رياضت هاي سنگين، و مجاهدت هاي دشوار، و مرگ ارادي، دوري از زخارف دنيا، و توجّه به عوام، و پاك بودن از آلودگي طبيعت و شهوات، و نابودي واجِس نفساني، و ريشه كن شدن حالات شيطاني، و اسباب و وسائل ديگري كه خداوند روزيِ همه ما فرمايد و رسيدن به آن واقعيّات را از باب فضلو كرمش نصيب ما نمايد».



آخوند ملا نعيما پساز اين چند سطر مي فرمايد: «در عين حال آنچه در اين مقام عظيم و مسأله مهم گفته شده، براي آنان كه آراسته به آن مقدّمات نبودند سودي جز پنهان تر شدن مطلوب، و دور شدن آنان از حقيقت نداشت به همين خاطر مستمع و محصّلي كه بدون آمادگي به شنيدن و خواندن اين براهين و دلائل سنگين برخاست، به ورطه هلاكت افتاد، و دست و پاي جانش گم شد، و از اصل مطلب و حقيقت موضوع دور افتاد».



باز هم تذكّر اين نكته لازم است، كه پرهيز اين شرح از ذكر براهين و دلايل سنگين علمي و فلسفي در عين اينكه قوي ترين و محكم ترين راه رسيدن به محبوب است، محض اين معناست كه اكثر خوانندگان، راهشان به حقّ راه فطرت و راه توجّه به آثار حقّ در پهنه خلقت است، و از اين دو طريق، به درك توحيد و لمس حقّ در حدّ وسعشان نزديكترند.



الهي، اي صاحب آفرينش، و ربّ عالمين، و محبوب محبّين، و منظور عارفين، اگر دست گمراهان و مكتب سازان، و بردگان شكم و شهوت، دركار حيات و زندگي انسان دخالت نمي كرد، و اين دزدان خطرناك در طول تاريخ، ميهمانان كره خاك را رها مي كردند، و اين همه پرده و حجاب بر شچم دل آنان نمي انداختند، شناختن تو اين همه نياز به غوغا و معركه نداشت، كه وجود مقدّس تو به فرموده خودت در قرآن مجيد، از رگ گردن به انسان نزديكتر است.



و نيز فرموده اي:



هُوَ مَعَكُمْ أيْنَما كُنْتُمْ (28)

او با شماست هر كجا باشيد.



و فرموده اي:



وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مَوَلّيها:(29)

هر كدام را جهتي (قبله اي) است كه او تعيين فرموده است.



وصال شيرازي در زمنه توحيد مي فرمايد:



اي تو معمار اين شگرف بنا *** نه، كه تو هم نبا و هم بنّا

گَردوگويم هنوز كافري است *** دل ز توحيدِ باريا، بري است

هستيِ هر چه هست غير تو نيست *** هستيِ راستين يكيست دونيست

ده و دهقان و ده خداي دهي *** اين چنين كه لا شريك لهي

جز تو جان و جِنان و جانان نيست *** جز تو ما را وليك برهان نيست

وحدت خويش اندكي بنما *** اين دوئيها همه يكي بنما

تا بدانيم كانچه ما و مني است *** نه زيزدانيست كاهرمني است

تا بدانيم كانچه تقليد است *** بت پرستي است گرچه توحيد است

عشق گرخويش مرد اين ره خواند *** قدمي پيش رفت و از ره ماند

چون سرو بن نيافت ره را كس *** خواهي از پيش مان و خواه ازپس

نيست چون از نهايتش رنگي *** چه رَوي يك قدم چه فرسنگي

تاخت سوي تو هر كت بشناخت *** وان كه افزون شناخت افزون تاخت

عقل دادي كه آورد به تو مان *** چون گم است او، چه ره برد به تومان

اين ستم بين كه مي رود با ما *** راهرو كور و راهبر اعمي

كوري ما وليك ذاتي نيست *** سرمه اي كش ببين كه بينا كيست

چيست آن سرمه جذبه غيبي *** نفخي از نفخه هاي لا رَيْبي

جذبه هرگز نكرده كوتاهي *** تو از آن جذبه ماه ده آگاهي

گرنه آن جذبه دمبدم بودي *** جان ما در چِهِ عدم بودي

اين فزون جوئي ار چه بي ادبي است *** از توام ليك اين فزون طلبي است

بي نهايت رهي است كامم ده *** پا يه پاي شكسته گامم ده

كام ده كين زكام در نظراست *** كام چون نيست گام دردسر است

اي بسا دل شكسته عاشقِ زار *** كز وفا، دلبر آيدش به كنار

اي بسا تيزگام چابك رو *** كش نه از يار بهره جز تك و دو

ما ندانيم آنچه در خورِ ماست *** تو ببخش آنچه در خورست و بي ادبي

تو بدين گفته فيض خويش مَبُر *** دل تهي مي كنيم و دفتر پُر

خدمت آوردنم گناه من است *** دفترم نامه سياه من است

جُرم ما هستي است و داده توست *** حد مزن مست، مستِ باده توست

پروردگارا ما را مجذوب جذبه لطفت فرما، براي اينكه تو را بشناسيم، عنايت و رحمتت را بدرقه راه ما كن، عقلو قلب و جان را به نورت برافروز، و ما را در بهشت معرفت و عشقت مقيم كن، و اين شرح و تفسيري كه با كمك آيات قرآن و روايات و اخبار و كلمات بزرگان و نظم حكيمان و عرفان عارفان، به توفيق تو بايد لباس تحقّق بپوشد، به كرم عميمت بپذير و در اين راه سخت و طولاني، اين عاجز نانتوان و درمانده نادان، و اميدوار رحمتت را كمك ده.



اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلاَ أَوَّل كَانَ قَبْلَهُ وَ الآْخِرِ بِلاَ آخِر يَكُونُ بَعْدَهُ، ْاَلَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْواصِفينَ

«تمام ستايش ها، مخصوص و منحصر به وجود مقدّسي است كه داراي جميع صفات كمال است، و ذاتش از هر عيب و نقصي مبرّاست. آن وجود مباركي كه مبدأ تمام موجودات است و اوّل كليّه آثار هستي، كه پيش ازاو اوّلي نبوده و مرجع و معاد همه عناصر خلقت است و پس از او آخري نباشد. ديدگان از ديدنش ناتوانند، و انديشه هاي وصف كنندگان و پندار پرقدرت كنندگان و پندار پرقدرت آنان از وصفش عاجز»!!