بازگشت

نام و لقب و كنيه زين العابدين


نام نامي و اسم گرامي آن حضرت علي است، كه از بعضي از روايات استفاده مي شود، در اولاد پسر، بزرگ ترين فرزند حضرت حسين عليه السّلام است، و دو فرزند پسر ديگر آن حضرت نيز علي نام داشتند كه به ترتيب معروف به علي اكبر و علي اوسط و علي اصغرند.



سبب اينكه حضرت حسين عليه السّلام نام هر سه فرزند پسر خود را علي انتخاب كرد، عشق عجيبي بود كه به پدربزرگوارش اميرالمؤمنين داشت و هم درسي بود كه به امّت اسلام داد كه در انتخاب نام فرزندان، بهترين نام و با معناترين اسم را برگزينند، تا به هنگام صدا كردن فرزندان، چهره هاي پاك الهي در ذهن آنان و شنوندگان ديگر تداعي شود، باشد كه از اين رهگذر جرقّهة اي به قلوب بزند، و از شعله آن روح و جان به اوصاف اولياء الهي متّصف شود.



آن حضرت به خاطر حالات و روحيّات و كمالات و اعمال و اخلاق و اوصاف و واقعيّاتي كه داشتند ملقّب به القاب زير شدند، القابي كه معناي آن در تمام شئون هستي آن حضرت تجلّي داشت:



سيّد العابدين، زين الصالحين، وارث علم النّبيّين، وصيّ الوصيّين، خازن وصايا المرسلين، امام المؤمنين، منارالقانتين و الخاشيعن، متهجّد، زاهد، عابد، عدل، سجّاد، بَكّاء، ذوالثَّفِنات(1)، امام الاُمّة، أبوالأئمّة، حبيب، زكيّ امين، زين العابدين.



در اينكه آنحضرت را زين العابدين مي گويند دو روايت جالب در بهترين كتب حديث آمده:



1ـ عمران بن سليم مي گويد: هر گاه زُهري از علّي بن الحسين مطلبي نقل مي كرد، مي گفت: مرا زين العابدين روايت كرد. يكبار سفيان بن عُيَيْنه به او گفت: از چه جهت او را زين العابدين مي گوئي؟

پاسخ داد از سعيد بن مسيّب شنيدم كه رسول خدا فرمود:



به روز قيامت، فرياد كننده اي آواز برآرد: زينت عبادت كنندگان، كجاست؟



يُناد مُنادس: أيْنَ زَيْنُ الْعابِدينَ؟

چنان مي بينم كه فرزندم عليّ بن الحسين با تمام وقار و سكون در ميان مردم محشر براري رسيدن به جايگاهش قدم بر مي دارد.



همين رواييت را كتاب پرقيمت «علل الشرايع» صدوق از طريق علي بن ابراهيم قمّي، از ابن عبّاس، از رسول الهي حكايت مي كند.(2)



2ـ سحرگاهي در حالت عبادت و مناجات بود، مناجاتب عاشقنه، و عبادتي خالصانه، ابليسي به صورتي وحشتناك در برابرش مجسّم شد تا روي را از حال خوشي كه با محبوبش داشت باز دارد، آن حضرت كمترين توجّهي به آن شبح هولناك و چهره ترس آور نكرد، به قيام و قعود و به ذكر و مناجاتش ادامه داد، كه ناگهان شنيد گوينده اي از طرف غيب، سه مرتبه فرياد زد:



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ



1 ـ پينه هايي كه از كثرت عبادت بر مواضع سجده ظاهر مي گردد.



2 ـ «مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 167.



أنْتَ زَيْنُ الْعابِدينَ حَقّاش!!(1)

در اين مسئله عاشقانه سيّد محمد حسين شهريار، اديب بزرگ وچه نيكو سروده:



دلم جواب بلي مي دهد صَلاي تو را *** صلا بزن كه به جان مي خرم بلاي تو را

كِشم جفاي تو تا عمر باشدم هر چند *** وفا نمي كند اين عمرها وفاي تو را

بجاست كز غم دل رنجه باشم و دلتنگ *** مگر نه در دل من تنگ كرده جاي تو را

تو از دريچه دل مي روي و مي آئي *** ولي نمي شنود كس صداي پاي تو را

غبار فقر و فلنا توتيي چشم كن *** كه خضر راه شوم چشمه بقاي تو را

خوشا طلاق تن و دلگشا تلاقي روح *** كه داده با دل من وعده لقاي تو را

هواي سير گل و ساز بلبلم دادي *** كه بنگرم به گل و سركنم ثناي تو را

ز جور خلق به پيش تو آورم شِكوه *** بگو كه برم شرح ماجراي تو را

ز آه من به هلال تو هاله مي خواهند *** به در نمي كند از سر دلم هواي تو را

شبانيم هوس است و طواف كعبه طور *** مگر به گوش دلي بشنوم صداي تو را

به جبر گر همه عالم رضاي من طلبند *** من اختيار كنم زان ميان رضي تو را

گرم شناگر درياي عشق نشناسند *** چه غم زشُنعت بيگانه آشناي تو را

بر اين مُقَرْنَسِ فيروزه تا ابد مسحور *** ستاره سحري چشم سرمه ساي تو را

بر آستان خود اين دل شكستگان درياب *** كه آستين بفشاندند ما سواي تو را

دل شكسته من گفت شهريارا بس *** كه من به خانه خود يافتم خداي تو را