بازگشت

فصل چهارم : شخصيت علمي امام سجاد عليه السلام


علم و دانش امام سجاد (ع )

تمام صفات و ويژگيهاي ارزشي انسان بر محور عقل و علم او سنجيده مي شود. و امام دو بينش شيعه كسي است كه در عقل و علم و نيز اعمال ارزشي ، سرآمد همه خلق است . و خداوند بر اساس اين شايستگي هاي واقعي ، ايشان را به امامت و پيشوايي ديني و دنيايي برگزيده است .

خداوند در قرآن مي فرمايد:

قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون

يعني ؛ اي پيامبر! بگو آيا براستي اهل دانش و آگاهي با آنان كه دانش و علم ندارند، برابرند! هرگز!

و نيز مي فرمايد:

يرفع الله الذين امنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات . (366)

يعني ؛ خداوند از ميان شما انسانها، كساني را كه داراي ايمان هستند و نيز آنان را كه علم و دانش عطا شده اي ، برتري مي بخشد.

در اين آيات ايمان و علم دو ملاك فضيلت و شرافت انسان بر ديگران معرفي شده است . و بي ترديد ائمه كه در پيشگاه خداوند برگزيده و ممتازند، ملاك اين امتياز را از ناحيه علم برتر و ايمان مستحكم خويش ‍ دارند. با اين ويژگي كه علم ايشان برگرفته شده از علوم بشري نيست ، بلكه چونان دانش انبياء مستند به تعليم الهي است .

خداوند درباره يحيي مي فرمايد:

يا يحيي خذالكتاب بقوة و اتيناه الحكم صبيا. (367)

يعني ؛ خداوند وحي فرستاد اي يحيي كتاب و مطالب وحي را با قدرت و جديت دريافت كن . ما به او يحيي حكم نبوت را به هنگامي كه خردسال بود عطا كرديم .

علمي كه از سوي خداوند به كسي عطا شده باشد، خردسالي يا بزرگسالي آن شخص فرقي نمي كند بلكه در طفوليت مي تواند به همان اندازه و كاردان باشد كه در بزرگي !

قرآن درباره گفتن عيسي عليه السلام در كودكي ، مي فرمايد:

قال اني عبدالله آتاني الكتاب و جعلني نبيا. (368)

يعني ؛ من بنده خدايم و خداوند به من كتاب آسماني انجيل عطا كرده و مرا پيامبر قرار داده است .

امام سجاد درباره الهي بودن علم ائمه و گستردگي دامنه آن مي فرمايد:

محمد صلي الله عليه و آله براستي امين خداوند در زمين بود و چون به ملاقات حق شتافت ، اهل بيت او، وارثان وي و امينان خدا در زمين شدند. علم منابا و بلايا، (369) نسب عرب ، طهارت مولد آنان ، نام شيعيان و نام پدران ايشان نزد ماست . ما برگزيدگان خدا و اوصياي پيامبريم و از هر فرد ديگر، به قرآن و دين سزاوارتريم . در مراتب عالي علم قرار داريم و علوم همه انبياء نزد ما به وديعت نهاده شده است . (370)

به هنگام رحلت امام سجاد عليه السلام ، زماني كه آن حضرت در بستر بيماري قرار داشت گروهي از شيعيان براي عيادت آن حضرت به حضور وي مي رسيدند. در حضور آن جمع ، امام سجاد عليه السلام رو به جانب فرزندش باقرالعلوم عليه السلام كرد و فرمود: اين صندوق را نزد خود حفظ كن ، در اين صندوق طلا و نقره ذخيره نشده ، بلكه در آن مجموعه اي از دانشهاست . (371)

آنچه در ادوار بعد از زبان امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام درباره معارف دين و فقه و تفسير عقايد و اخلاق و... صادر شدت تمامي آن و مطالبي است كه در نزد امام سجاد عليه السلام وجود داشت و از آن حضرت به ساير امامان بعدي منتقل گرديد. ولي آن امام و پيشواي صالحان ، كمتر فرصت يافت تا علوم خويش را در محافل علمي و! بركرسي استادي به شاگردانش ابلاغ كند. با اين حال هيچ كتابي را در زمينه زهد و نيايش و موعظه نمي توان يافت ، جز اين كه سخنان و نيايشهاي امام سجاد عليه السلام زينت بخش آن است (372)

دانش و فضايل امام سجاد عليه السلام چيزي نبود كه فقط دوستان و شيعيان بدان معتقد باشند بلكه حتي منكران مقام ولايت و نيز معاندان خاندان رسالت در مواردي به ناگزير سر تعظيم در برابر كمالات ايشان فرود مي آورند. چنان كه عبدالملك مروان در پاسخ نامه امپراطور روم درماند و چاره را در آن ديد كه نظر امام سجاد عليه السلام را درباره آن جويا شود و پاسخ آن حضرت را به امپراطور روم بنويسد. (373)

احكام و مسايل فقهي

زهري مي گويد: به حضور علي بن الحسين عليه السلام رسيدم ، آن حضرت از من پرسيد:

گفتگوي شما با اصحاب چه بود؟

گفتم : بحث ما درباره روزه هاي واجب بود. نظر من و اصحابم بر اين بود كه ما جز روزه ماه مبارك رمضان ، روزه واجب ديگري نداريم .

امام فرمود: چنين نيست كه پنداشته ايد. روزه چهل قسم دارد. ده قسم آن واجب ده قسم آن حرام و ده صورت آن محل تخيير و سه قسم ديگر آن روزه اذن و هفت صورت باقيمانده روزه تاءديب و... است .

سپس امام سجاد عليه السلام به شرح و تفصيل اين موارد پرداخت و در هر مورد به آيه اي از آيات قرآن استشهاد مي نمود. و در پايان به نظريات مختلف هر يك از فقهاي عامه در آن مسايل اشاره مي فرمود. (374)

امام سجاد عليه السلام تنها مرجع فقهي شيعيان نبود بلكه فقهاي عامه نيز در بسياري از مسايل خود به ايشان مراجعه مي كرده اند. چنان كه زهري براي دانستن حكم قتل غير ممد در صورتي كه مقتول برده باشد، به امام سجاد عليه السلام مراجعه كرده و حكم را از وي دريافت داشته است . (375)

امام سجاد عليه السلام سرور فقيهان

در عصر امام سجاد عليه السلام فقهاي زيادي - بويژه در شهر مدينه - مي زيسته اند، از آن جمله اند: ابوحازم ، محمد بن شهاب زهري ، سفيان عيينه ، نافع بن جبير، سعيدبن مسيب ، عروة بن زبير، ابوبكر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام ، قاسم ين محمد بن ابي بكر، سالم بن عبدالله و...

شگفت اين است كه وفات اين فقها در فاصله اي بسيار كم نسبت به يكديگر واقع شد به طوري كه مورخان سال 95 را كه بيشترين فقها در آن سال بدرود حيات گفتند سنة الفقهاء ناميدند. (376)

در عصري كه كه فقهاي متعدد در آن حضور داشتند، مقام فقهي و علمي امام سجاد عليه السلام به حدي بارز و آشكار بود كه ابن جوزي عنوان سيد الفقهاء را به آن حضرت مي دهد. و از بسياري نقل مي كند: ما راءينا افقه من علي بن الحسين عليه السلام (377)

يعني ؛ ما در ميان فقيهان ، داناتر و فقيه تر از امام سجاد عليه السلام نيافتيم . (378)

درميان شاگردان امام سجاد عليه السلام چهره برخي از صحابه وياران رسول خدا نيز مشهود است . مانند: جابربن عبدالله انصاري متولد 78 هجري ، واثله كناني متولد 83 هجري ، سعيد بن مسيب بن حزن و سعيد بن جهان كنوني ، مولي ام هاني .

بسياري از تابعين (379) نيز افتخار شاگردي در مكتب آن حضرت را يافته اند، مانند سعيد بن جبير، محمد بن جبير، ابوخالد كابلي ، قاسم بن عوف ، اسماعيل بن عبدالله بن جعفر ابراهيم حسن فرزندان محمد حنفيه ، حبيب بن ابي ثابت ، ابويحيي اسدي ، ابو حازم اعرج وسلمة بن دينار مدني .

آن دسته از شاگردان امام سجاد - عليه السلام - كه توفيق درك محضر برخي از امامان بعدي را نيز داشته اند، عبارتند از:

ابوحمزه ثمالي ، فرات بن احنف ، جابربن محمد ابن ابي بكر، ايوب بن حسن ، علي بن كيسان حميد بن موسي كوفي ، ضحاك بن مزاحم خراساني ، طاوس بن كيسان ، حميد بن موسي كوفي ، ابان بن تغلب بن رباح ، سديرين حكيم بن صهيب صيرفي ، قيس بن رمانه ، عبدالله البرقي و فرزدق بن غالب . (380)

شيخ طوسي در فهرست رجال خود، نام صد هفتاد نفر از اصحاب و شاگردان امام زين العابدين - عليه السلام - را به ترتيب حروف الفبا ياد كرده است (381) و ما در مطالب آينده بدانها اشاره خواهيم داشت .

اسرار و دانشهاي مكتوم

ائمه معصومين - عليه السلام - علاوه بر علوم بشري و معارف ديني ، از اسرار و علومي برخوردار بودند كه از ديگران مخفي مي داشتند و جز به برخي از اصحاب مخلص و بسيار نزديك خويش آنها اظهار نمي كردند و علت اين مخفي داشتن ، عدم ظرفيت و لياقت مردم معمولي براي حمل و درك آن معارف بود. چنان كه امام صادق - عليه السلام - مي فرمايد:

اي ابا! محمد به خدا سوگند، نزد ما سري از سر الهي و علمي از علوم الهي است و ماءموريت داريم كه از آن را تبليغ كنيم و به خلق برسانيم ، ما وظيفه خويش را انجام داديم ولي موضعي مناسب و تحمل كننده اي لايق براي آن اسرار و معارف نيافتيم ... (382)

اشعاري به امام سجاد - عليه السلام - - عليه السلام - نسبت داده شده است كه همين معنا را مي رساند:



اني لا كتم من علمي جواهره

كي لا يري الحق ذوجهل فيقتتنا

و قد تقدم في هذا ابو حسن

الي الحسين و وصي قبله حسنا

فرب جوهر علم لو الوح به

لقيل لي انت ممن يعبد الوثنا

و لا ستمل رجال مسلمون دمي

يرون اقبح ما ياءتونه حسنا (383)



يعني ؛ من گوهرهاي دانش خويش را پنهاان مي دارم .

تا جاهلان ، آن حقايق را دستمايه آزار و اتهام ما قرار ندهند.

در پيشينيان علي بن ابي طالب - عليه السلام - سر سلسله اين گونه دانشهاست .

و سپس آن حضرت ، دانشهاي خويش را به حسن بن علي و حسين بن علي منتقل گردانيد.

چه بسيار دانشهايي كه اگر آنها را فاش سازم .

مرا متهم به بت پرستي خواهند كرد.

و كساني ، ريختن خونم را جايز خواهند شمرد. و اين زشت ترين كارشان را نيك خواهند پنداشت .

اصحاب و شاگردان امام سجاد - عليه السلام -

فلسفه وجودي امام سجاد در بينش شيعه در دو بعد اصولي نهفته است : 1- تعليم ، 2- تربيت ؛ زيرا امامت معصومان تداوم بخش رسالت پيامبر - صلي الله عليه وآله - است .

امام همان خطي را دنبال مي كند و همان وظايفي را بر عهده دارد كه پيامبر خداوند به وسيله جبرئيل وحي مشده ولي بر ائمه - عليه السلام - وحي نمي شده است بلكه آنان علوم خويش را سينه ! سينه به امامان بعدي منتقل مي ساخته اند. آن گونه كه پيامبر - صلي الله عليه وآله - علوم خويش را سينه علي - عليه السلام - منتقل كرد و فرمود: انا مدينة العلم و علي بابها فمن اراد المدينة فلياءتها من بابها. يعني ؛ من شهر علمم و علي در آن شهر است . پس هر كس مي خواهد به اين شهر وارد و آگاهي دست يابد بر اوست كه از طريق علي - عليه السلام - كسب آگاهي كند و سيرت و سنت مرا جويا شود.

بديهي است كه انتقال علم پيامبر - صلي الله عليه وآله - به علي بن ابي طالب - عليه السلام - به گونه اي عادي و تدريجي نبوده است بلكه طبق مشيت خداوند برنامه اي فوق طبيعي را طي كرده ، چنان كه از امام سجاد - عليه السلام - نقل شده است :

رسول خدا - صلي الله عليه وآله - كلمه اي به علي - عليه السلام - آموخت كه از آن كلمه هزار كلمه گشوده شد و از هر كلمه آن هزار كلمه گشوده شد. (384)

بنابراين ، همان گونه كه تعليم و تزكيه دو وظيفه اصلي پيامبر - صلي الله عليه وآله - بوده و خداوند فرموده است :

يتلوا عليهم آياته ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكتة . (385)

يعني ؛ خداوند پيامبر اكرم را برانگيخت تا آيات الهي را بر مردم تلاوت كند، ايشان را تزكيه نمايد و رشد و دهد و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد.

ائمه معصومين - عليه السلام - نيز همواره در تلاش بودند تا اين دو وظيفه را درميان امت اسلامي ايفا كنند ولي موانع سياسي - اجتماعي كه پس از رحلت رسول خدا پديد آمد و مشاجرات و رقابتهاي قبيله اي كه بر جامعه آن عصر چون ابري تيره سايه افكند و تا جايگاه خلافت نيز پيش رفت ، سبب تا براي هميشه آزادي بيان و عمل از اهل بيت سلب شود و آنان به گونه اي كه مي خواستند نتواند در تعليم و تربيت امت حضوري رسمي و گسترده داشته باشند.

آنچه مانع حضور آنان در صحنه هاي گسترده تعليم و تربيت امت بود، ناهمسازي تعاليم و رهنمودهاي عقيدتي - سياسي - عبادي آنان با ايده ها و عملكردها و پندارهاي حاكمان زمانشان بود.

حاكمان هرگز نمي توانستند تعاليم و رهنمودها هشدارهاي معصومين - عليه السلام - را تحمل كنند، از اين رو با ارعاب و تهديد، با قتل و غارت ، با زندان و شكنجه ايشان و پيروانشان قلمرو فعاليت آنان را محدود و محدودتر مي ساختند و چه بسا گاه تلاشهاي علمي و معرفتي آنان به صورت تعاليم سري در مي آمد و شيعيان در ابراز و انتقال آنها موظف به تقيه مي شدند.

امام سجاد - عليه السلام - در يكي از اين دورانها دشوار، امامت امت را بر عهده داشت اما انبوه مشكلات و دشواريها و نابسامانيهاي سياسي - اجتماعي كه در فتنه عبدالله بن زبير و سختگيريهاي وي بر بني هاشم ونيز هجوم مسلم بن عتبه به مدينه و... رخ داد، هيچ يك سبب نشد تا امام به طور كلي از تربيت و تعليم شاگردان بازمانده و روح تشنه امت را از معارف ناب الهي خويش محروم سازد!

امام در همان شرايط بحراني شاگرداني را پروريد كه با توجه به شرايط آن حضرت ، شمارشان اندك نيست .



اصحاب امام سجاد - عليه السلام -

شيخ طوسي متولد 460 هجري اصحاب امام سجاد - عليه السلام - را اين گونه ياد كرده است :

1- ابراهيم بن عبدالله

2-ابراهيم بن محمد بن حنيفه

3- ابراهيم بن ابي حفصه

4- ابراهيم بن بشير الانصاري

5- اسماعيل بن عبدالرحمن

6- اسماعيل بن امية

7- اسحاق بن عبدالله بن الحرث

8- اسحاق بن يسار المدني

9- ابان بن ابي عياش فيروز

10- ابان بن تغلب

11- ايوب بن عايذ الطائي

12- اسحاق بن عبدالله

13- افلح بن حميد

14- اسماعيل بن رافع

15- ايوب بن الحسن

16- ابراهيم بن يزيد النخعي

17- اسماعيل بن عبدالله بن جعفر

18- اسماعيل ين عبدالخالق

19- احمد بن حمويه

20- بشر ين غالب اسدي

21- بكربن اوس ابوالمنهال

22- بكيربن عبدالله

23- برد الاسكاف

24- ثابت بن عبدالله بن زبير

25- ثابت ين هرمز الفارسي

26- ثابت ين ابي صفية ابو حمزة الثمالي

27- ثابت بن اسلم البناني

28- ثوير بن ابي فاختة

29- ثويربن يزيد

30- جابربن عبدالله انصاري

31- جعفربن علي بن الحسين الصادق - عليه السلام - (386)

32- جعفر بن ابراهيم الجعفري

33- جعفر بن اياس

34- جهم الهلالي الكوفي

35- جعيد همداني

36- جابربن محمد بن ابي بكر

37- حسن بن علي بن ابي رافع

38- حسن بن الرواح البصري

39- حسن بن محمد بن حنفيه

40- حسين بن عبدالله بن ضمرة

41- حسين بن علي بن الحسين فرزند امام سجاد - عليه السلام -

42- حكم بن عتيبه

43- حبيب بن ابي ثابت

44- حميد بن مسلم كوفي

45- حرين كعب ازدي كوفي

46- حطان بن خفاف

47- حصين بن عمر و الهمداني

48- حكيم ين جبير بن مطعم

49- حفص بن عمر انصاري

50- حميد بن نافع همداني

51- حبيب بن حسان

52- حارث بن فضيل مدني

53- حكيم بن حكيم بن عباد

54- حذيم بن سفيان اسدي

55- حسن بن عماره

56- حكيم بن صهيب الصيرفي

57- حارث بن جارود تيمي

58- حسان عامري

59- حذيم بن شريك اسدي

60- حبيب سحبستاني

61- خشرم بن يسار بن مدني

62- داوود صرمي

63-رزين

64-ربيعة (استاد ابوحنيفه )

65-رزين بن عبيد

66-رشيد هجري

67-ربيعة بن ابي عبد الرحمان

68-رباح بن عبيده همداني

69-ربيعه بن عثمان تيمي

70-زيد بن علي بن الحسين - عليه السلام - (فرزند امام سجاد - عليه السلام -)

71-زيدبن الحسن بن علي بن ابي طالب - عليه السلام -

72-زيادبن سوقة الجريري

73-زيد العمي البصري

74- زيد بن اسلم عدوي

75- سعيد بن مسيب

76- سعيد بن جبير

77- سعيد بن عثمان

78- سديربن حكيم بن صهيب

79- سري بن عبدالله

80- سليم ين قيس الهلالي الكوفي

81- سالم بن ابي الجعد

82- سالم (مولي عمروبن عبدالله )

83- سلمة بن كهيل

84- سعد بن سعيد بن قيس

85- سلمة بن دينار

86- سلمة بن ثبيط

87- سماك بن حرب

88- سليمان بن ابي مغيره

89- سالم بن ابي حفصة

90- سعيد بن مرزبان

91- سعيد بن طريف حنظلي

92- سعدبن ابي سعيد مقبري

93- سعيد بن حرث مدني

94- سعيد بن مرجانه مدني

95- سليمان (ابو عبدالله بن سليمان العبسي )

96- سلام بن المستنير الجعفي

97- سعيد (ابوخالد الصيقل )

98- سعيد بن حكيم

99- شيبة بن نعامة الضبي

100- شر حبيل بن سعد

101- صالح ين كيسان

102- صالح بن ابي حسان

103- صالح بن خوات

104- صالح بن خوات

105- صفوان بن سليم زهري

106- صهيب ابوحكيم الصيرفي

107- ضحاك بن مزاحم

108- ضحاك بن مزاحم عبدالله المشرقي

109- طلحه بن نضر مدني

110- طارق بن عبدالله الرحمان

111- طاووس بن كيسان

112- طلحة بن عمور المدني

113- ظالم بن عمرو (ابوالاسود دئلي )

114- عبدالله بن علي الحسين (فرزند امام سجاد - عليه السلام -)

115- عبدالله بن عقيل بن ابي طالب

116- عبدالله بن سليمان العبسي

117- عبدالله بن دينار

118- عبدالله المستورد المدني

119- عبدالله بن ابي ملكية المخزومي

120- عبدالله بن عطا الهاشمي 31113

121- عبدالله بن ذكوان (ابوالزناد)

122- عبدالله بن ابي بكر بن عمرو

123- عبدالله بن عبيدة الزهري

124- عبدالله بن زبيد هاشمي

125 عبدالله بن عبد الرحمن مدني

126- عبدالله بن عبدالرحمان مدني

127- عبدالله بن شرمة

128 عبدالله بن جعفر

129- عبد الله بن سعيد بن ابي شرمة

130- عبدالله بن علي بن ابي رافع

131- عبدالله بن محمد بن عمربن علي - عليه السلام -

132 عبيد الله بن ابي الوشيم

133- عبيد الله بن مسلم العمري

134- عبيد الله بن عبدالرحمان

135- عبدالله بن ابي الجعد

136 عامربن واثلة الكناني (اباالطفيل )

137- عامربن المسمط (ابايحيي )

138- عبيد الله بن المغيره

139- علي بن ثابت

140- عيسي بن علي

141-عايذ الاحمسي

142-عمران بن ميثم التمار

143 عبدالله بن محمد الجعفي

144- عبدالملك بن عطا بن ابي الرباح

145- عقبة بن بشير

146- عبد الرحمان القصير

147- عبدالمؤمن (بن قاسم بن قيس ... )

148- عمارة الانصاري

149- عبدالله بن البرقي

150- عبدالغفار بن القاسم

151- فرات بن احنف العبدي

152- فليح بن بكير الشيباني

153- فرزدق شاعر ابافراس

154- القاسم بن عوف الشيباني

155- القاسم بن عبدالرحمان

156- القاسم بن محمد بن ابي بكر

157- كيسان بن كليب

158- كنكر ابوخالد كابلي

159- محمد بن جبير بن معطم

160-محمد بن علي بن الحسين - عليه السلام - امام باقر

161- منهال بن عمرو اسدي

162- مسلم بن علي البطين

163- محمد بن شهاب الزهري

164- محمد بن عمربن علي - عليه السلام -

165- مالك بن عطية

166- محمد بن قيس الانصاري

167- منذر الثوري

168- ميمون القداح

169- ميمون البان

170- معروف بن خربوذ

171- يحيي بن ام الطويل المطعمي

172- ام الرا گفته شده است و همان جبابه والبيه مي باشد (387)

شيخ مفيد ره (388) در كتاب اختصاص تنها نام پنج تن از تن از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - را به اين شرح ياد كرده است : ابو خالد الكابلي ، يحيي بن ام الطويل ، معطم (محمد بن جبيربن مطعم ) سعيد بن المسيب المخزومي ، حكيم بن جبير. (389)

علت اين كه شيخ مفيد تنها به ذكر پنج تن از شاگردان امام سجاد - عليه السلام - اكتفا كرده است ، چه بسا روايتي باشد كه فضل بن شادان نقل كرده است . او مي گويد:

در نخستين مراحل امامت امام علي بن الحسين - عليه السلام - اولين اصحاب آن حضرت تنها پنج نفر بودند: سعيد بن جبير، سعيد بن المسيب ، محمد بن جبيربن مطعم ، يحيي بن ام طويل ، ابو خالد الكابلي كه نام او وردان و لقبش كنكر بوده است . (390)

فرقي كه عبارت مفيد با عبارت روايت فضل بن شاذان مشهود مي باشد اين است كه در عبارت مفيد به جاي سعيد بن جبير نام حكيم بن جبير آمده است و البته هر دو از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - بوده اند.

ابن آشوب در كتاب مناقب ضمن اين كه نام گروهي از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - را بر شمرده است مي گويد: آن دسته از كساني كه از شاگردان امام سجاد - عليه السلام - بوده و قبلا محضر رسول خدا - صلي الله عليه وآله - را درك كرده و از اصحاب پيامبر - صلي الله عليه وآله - به شمار مي آيند عبارتند از: جابربن عبدالله ، عامربن واثلة كناني ، سعيد بن مسيب (ابن ) حزن و سعيد بن جهان الكناني . (391)

ممتازترين اصحاب امام سجاد - عليه السلام -

از روايتي استفاده مي شود كه امام صادق - عليه السلام - سه نفر از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - را مبرزترين و آشناترين چهره در ميان اصحاب آن حضرت دانسته است .

173- ابو خالد الكابلي

174- يحيي بن ام الطويل

175- جبيربن مطعم (392)

از اين روايت چنين استشمام مي شود كه پس از شهادت حسين - عليه السلام - امر امامت علي بن الحسين بر بسياري از شيعيان مخفي بوده ، و بحران فكري بر ايشان مستولي گشته است به گونه اي كه در مرحله نخست سه نفر پيشگام طريق معرفت امام بوده اند و بتدريج ، ديگران به آنان پيوسته اند.

در روايتي ديگر از امام موسي بن جعفر - عليه السلام - چنين نقل شده است :

هنگامي كه قيامت بر پا شود، منادي يكايك اصحاب ائمه را فرا مي خواند... تا آنجا كه ندا مي دهد: كجايند ياران و اصحاب علي بن الحسين - عليه السلام -! پس در پاسخ او جبيرين معطم ، يحيي بن ام الطويل ، ابو خالد كابلي و سعيد بن مسيب مي ايستند. (393)

روايت فضل بن شاذان كه در چند سطر قبل آن را ياد آور شديم نيز پيشگام ترين چهره ها را در ميان اصحاب امام ، پنج نفر دانسته است .

ويژگيهايي از زندگي اصحاب امام سجاد - عليه السلام -

يحيي بن ام الطويل

يحيي ام الطويل از جمله شخصيتهايي است كه در تمام رواياتي كه نام اصحاب ممتاز امام سجاد را در بردارد از او ياد شده است و رواياتي كه درباره شخصيت عملي و سياسي او نقل گرديده به چهره معنوي و شيعي وي تبلوري ويژه بخشيده است .

از برخي منابع چنين استفاده مي شود كه وي فرزند دايه امام سجاد - عليه السلام - بوده است . (394) اين ارتباط نزديك مي تواند از عواملي به شمار آيد كه انديشه و روح يحيي را با محبت و ولايت و معرفت امام پروريده است .

يمان بن عبيدالله مي گويد:

يحيي ام طويل را در ميدان بزرگ كوفه كردم كه ستبر ايستاده بود و فرياد مي زد: اي دوستان خدا! ما بيزاريم از آنچه شما بدان گوش مي دهيد و در كنار گوش شما نجوا مي كنند! هر كس به علي - عليه السلام - دشنام دهد، لعنت خدا بر او باد.

ما از خاندان مروان بيزار و متنفريم ...

يحيي با صدايي آهسته تر ادامه داد: - هر كس دوستان خدا را دشنام مي دهد با او ننشيند و هر كس در راه روش ما ترديد دارد به او رو نيندازيد و از وي مدد نجوييد و بدانيد كه اگر يكي از برادران شما مورد بي توجهي شما قرار گيرد تا ناگزير شود اظهار نياز و فقر كند، به او خيانت كرده ايد... (395)

از متن روايت دانسته مي شود كه يحيي در شرايطي فرياد به حمايت از علي - عليه السلام - بلند كرده است كه مروانيان بر پيكر اسلام و جامعه اسلامي مي تاخته و دشنام به خاندان رسالت را رواج مي داده اند.

اين چنين بوده است كه امام باقر - عليه السلام - درباره شخصيت شجاع و ممتاز وي فرموده است :

يحيي بن ام طويل شخصيتي هماره جوانمرد و بي باك بود. (396)

ارتباط نزديك او با علي بن الحسين - عليه السلام - و حمايت علني وي از علي بن ابي طالب - عليه السلام - و توهين آشكارش به سياستمداران اموي و همگامان آنان ، سبب شد تا در شهر واسط به دست حجاج بن يوسف به شهادت رسد. (397)

حجاج پس از دستگيري يحيي و تسلط بر وي ، نخست از او خواست تا علي - عليه السلام - را لعن كند ولي او كه هرگز تن به چنين كاري نمي داد مورد خشن حجاج قرار گرفت و به دستور وي دستور وي دستها و پاهايش ، قطع و به شهادت رسيد.

در تاريخ شهادت وي ، زمان دقيقي ياد نشده است ولي از قرينه هايي مي توان گفت كه شهادت يحيي بن ام طويل در ميان سالهاي 84 تا 85 بوده است ، زيرا با توجه به اين شهادت وي در شهر واسط بوده و شهر واسط در سال 84 هجري ساخته شده (398) و از سوي ديگر مرگ حجاج در سال 95 رخ داده است ، (399) به دست مي آيد كه به هر حال يحيي بن ام طويل در سالهاي ميان 95-84 هجري به دست حجاج شهيد گشته است .

سعيد بن جبير

يعبد بن جبير از جمله عاملان شيعي است به جرم پيروي از مكتب معرفتي اهل بيت و بيزاري از خلفاي جور به دست حجاج به شهادت رسيد. (400)

در روايتي از امام صادق - عليه السلام - شخصيت و سرگذشت سعي بن جبير چنين ياد شده است :

سعيد بن جبير از پيروان دير پاي علي بن الحسين - عليه السلام - و مورد تمجيد آن حضرت بود. شهادت او به دست حجاج ، سببي جز پايبندي او به ولايت و امامت علي بن الحسين - عليه السلام - نداشت . او در طريق حق ره مي پيمودند. چنين نقل شده است كه وقتي حجاج با سعيد بن جبير روبرو شد، براي اهانت به شخصيت سعيد نام او را با تعبيري زشت ياد كرد و گفت : آيا تو همان شقي بن كسير بدبخت فرزند انسان در هم شكسته هستي ؟

سعيد كه نا واقعتش در بردارنده معناي سعادت و نيكبختي وكامرواي بود به حجاج گفت : مادرم كه مرا زاده بهتر مرا مي شناخته كه نام نيكبخت سعيد را بر من نهاده است . حجاج گفت : نظرت ابوبكر و عمر چيست ؟آيا بهشتيند يا جهنمي ؟

سعيد كه مي توانست حجاج با اين پرسش مي خواهد بهانه اي براي كشتن او پيدا كند، سعي كرد تا چنين بهانه اي به دست او ندهد، از اين رو پاسخ داد: اگر وارد بهشت شده و مردانش را يكايك وارسي كرده بودم و اگر وارد جهنم گشته و ساكنانش را شناسايي كرده بودم ، مي توانستم پاسخ تو را بدهم !

حجاج : پس بگو سخنت درباره خلفا چيست ؟

سعيد: من وكيل ايشان و ماءمور بررسي كارهاي آنان نبوده ام !

حجاج مي خواهم بدانم كدام يك از آنان در نظر تو محبوبترند

سعيد: آگاهي به اين مطلب در اختيار خداست ، زيرا او به نهان و آشكار خلق آگاهي دارد!

حجاج : ظاهرا بنا نداري مرا تصديق كني و پاسخم را به درستي بدهي ؟!

حجاج : ظاهرا بنانداري مرا تصديق كني و پاسخم را به درستي بدهي !

سعيد: نه آنچه من درصدد آنم ، اين است كه فعلا در مقام ضديت با تو پاسخ ندهم ؟! (401) ابن حرير طبري ، علت كشته شدن سعيد بن جبير را چيز ديگري مي داند و مي نويسد:

وي همراه ياران عبدالرحمان بن اشعث برضد حجاج قيام كرده بود و به اين جرم كشته شد (402)

اين نكته تاريخي منافاتي با بيان امام صادق (ع ) ندارم زيرا به هر حال كساني چون سعيد بن حبير، با عداوت عميقي كه نسبت به دستگاه اموي و فردي چون سعيد بن حبير، با عداوت عميقي كه نسبت به دستگاه اموي و فردي چون براي اضمحلال حجاج و خلافت امويان استفاده كنند.

مسعودي در ماجراي شهادت سعيد بن جبير مطالبي را ثبت كرده است كه به روايت امام صادق - عليه السلام - نزديكتر است . او مي نويسد:

... حجاج به سعيد بن جبير گفت : درباره خلفا چه مي گويي ؟

سعيد گفت : مرا به كار آنها نگماشته اند .

حجاج : مي خواهي تو را چگونه بكشم ؟

سعيد: هر طور خودت مي خواهي بكش ، زيرا هر شكلي را انتخاب كني ، من در آخرت همان گونه از تو انتقام خواهم گرفت .

حجاج دستور داد تا سعيد را بيرون برند و بكشند وقتي كه سعيد را بيرون ميبردند خنده اي كرد! حجاج از سعيد درباره خنده اش توضيح خواست .

سعيد گفت : به جراءت احمقانه تو و حلم و بردباري خدا مي خندم .

سعيد را با چهره بر زمين افكندند تا سرش را جدا كنند. در اين فاصله سعيد به يگانگي خدا و حقانيت پيامبر و كفر حجاج شهادت داد و گفت : خدايا پس از من حجاج را بر هيچ كس مسلط مكن و به او فرصت مده تا پس از من كسي را بكشد. حجاج پس از شهادت سعيد بن جبير بيش از پانزده روز زنده نبود و به بيماري آكله خوره مبتلا گرديد و مرد.

پس ازكشته شدن سعيد، حجاج تحت فشارهاي رواني قرار داشت و همواره مي گفت : سعيد بن جبير با من چكار دارد كه هر وقت مي خواهم بخابم گلوي مرا مي گيرد! (403)

شهادت سعيد به دست حجاج در سال 94 هجري رخ داد 39

رشيد هجري

رشيد هجري از جمله شخصيتهاي كم نظير شيعه است كه محضر چهار امام را درك كرد.

او نخست از شيعيان مخلص علي بن ابي طالب - عليه السلام - بود و پس ‍ از شهادت آن حضرت در زمره اصحاب حسن بن علي - عليه السلام - و سپس در شمار ياران و شيعيان امام سجاد - عليه السلام - قرار گرفت و در اين دوره بود كه به دست عبيدالله بن زياد، به جرم شيعه بودن و تبري از خلفاي جور، مظلومانه شهيد شد.

رشيد از جمله كساني بود كه علي بن ابي طالب - عليه السلام - خبر شهادت و چگونگي كشته شدنش را به وي خبر داده و از او آگاهانه در مسير تشيع و عشق به خاندان ولايت امامت ، دار خويش را بر دوش مي كشيد و در انتظار تحقق وعده امامش بود.

ابي حيان بجلي مي گويد به من قنواء دختر رشيد هجري گفتم : آنچه از پدرت مي داني و از او شنيده اي برايم بازگو!

دختر رشيد گفت : از پدرم شنيدم كه مي گفت : امير المؤمنين ، علي - عليه السلام - به من فرمود: اي رشيد! چگونگي صبر و شكيبايي خواهي ورزيد آن زماني كه عنصري پس ازبني اميه تو را نزد خود احضار كند و دستها و پاها و زبانت را قطع كند!

علي - عليه السلام - فرمود: آري اي رشيد، تو در دنيا و آخرت با من خواهي بود.

آن گاه قنواء - دختر رشيد - چنين ادامه داد:

به خدا سوگند! روزگاري سپري نشد مگر اين كه عبيدالله بن زياد آن عنصر پست و پليد دستگاه اموي ، ماءموراني را براي دستگيري پدرم فرستاد. وقتي پدرم را به بيزاري كند! اما پدرم از اين كار امتناع ورزيد.

ابن زياد گفت : پيشگويي سرورت علي بن ابي طالب درباره كشته شدن تو چه بوده است ؟

رشيد: مولا و دوستم به من خبر داده است كه تو مرا به برائت از علي - عليه السلام - اجبار ميكني و من از مولا علي - عليه السلام - تبري نمي جويم آن گاه تو دستها، پاها و زبان مرا جدا مي كني !

ابن زياد: به خدا سوگند كاري خواهم كرد كه سخن مولايت علي - عليه السلام - تحقق نيابد و دروغ و باطل شود!

ابن زياد دستور داد تا دستها و پاهاي پدرم جدا شده بود از او پرسيدم : آيا دردي احساس مي كني ؟ پدرم گفت : دخترم خير ، مثل اين است كه در ازدحام مردم قرار گفته باشم .

پدرم را از قصر ابن زياد بيرون آوردند، مردم براي مشاهده وضع او دورش ‍ حلقه زدند.

پدرم رو به مردم كرد و گفت : كاغذ و قلمي بياوريد تا مسايل آينده را برايتان بازگويم !

سخنان رشيد افشاگري عليه ابن زياد و دستگاه اموي به شمار مي آمد، از اين رو ابن زياد دستور داد تا زبان پدرم را نيز قطع كردند و پدرم در همان شب جان سپرد. (404)

ابوخالد كابلي

ابوخالد كابلي كه او را كنكر يا وردان نيز ياد كرده اند از كساني كه نخست در خدمت محمد بن حنفيه بود و روزگار درازي به عنوان امام به وي اعتقاد داشت تا اين روزي نزد محمد بن حنفيه آمد و او را به حرمت و منزلت پيامبر - صلي الله عليه وآله - و امير المؤمنين - عليه السلام - سوگند داد تا حقيقت را در امر امامت بر او روشن سازد.

محمد بن حنفيه به ابو خالد گفت : سوگند بزرگي را دربرابرم نهادي . بدان كه امام و پيشواي من و تو و همه مسلمانان علي بن الحسين - عليه السلام - است .

از اين زمان به بعد ابو خالد به جانب علي بن الحسين آمد، در نخستين ملاقات امام سجاد - عليه السلام - به او فرمود: مرحبا اي كنكر تو تاكنون نزد ما نمي آمدي ، چه اتفاقي افتاده كه اينجا آمدي ؟

ابو خالد با شنيدن اين سخن تواضع كرد و سجده شكر براي خداوند به جا آورد و گفت : خداي را سپاس كه نمردم و امامم را شناختي ؟

ابوخالد گفت : از اين كه شما مرا به اسمي خوانديد كه مادرم بر من نهاده و كسي از آن خبر نداشته است ! من در گذشته فاقد بصيرت و معرفت بودم و به اين پندار كه محمد بن حنفيه امام است ! من مي كردم ولي اكنون دانستم كه شما امام بحق هستيد و اطاعت شما بر من و هر مسلماني ضروري است .(405)

ابوخالد پس از اين تاريخ ، روزگار درازي را در خدمت علي بن الحسين - عليه السلام - باقي ماند و در زمره ياران ويژه آن حضرت در آمد تا آنجا كه در روايتي او از پيشگامان اصحاب شناخته شده است . (406)

گذشته از ابعاد معرفتي ابوخالد و مراتب پيوند او با امام سجاد - عليه السلام -، در زندگي اين شخصيت شيعي ، نشانه هايي نيز از جو خفقاني كه خلفا براي دوستان اهل بيت و معتقدان به مكتب امامت پديد آورده بودند، مشهود است . زيرا در همان دوره اي كه يحيي بن ام الطويل به دست حجاج شهيد گشت ، كساني چون دوره اي كه يحيي بن ام الطويل به دست حجاج شهيد گشت ، كساني چون ابو خالد نيز در معرض تعقيب و تعديد حجاج قرار داشتند ولي ابو خالد به سوي مكه گريخت و خويش را مخفي داشت و از چنگال حجاج رهايي يافت . (407)

سعيد بن مسيب

چنان كه قبلا نيز ياد گرديد، سعيد بن مسيب از شمار پنج حواري امام سجاد - عليه السلام - مي باشد. از امتيازها و افتخارات او اين است كه به وسيله امير المؤمنين - عليه السلام - رشد يافته و تربيت شده بود. زيرا جدش - حزن - وصي خويش را علي - عليه السلام - قرار داده بود. (408)

سعيد بن مسيب در ميان اصحاب امام سجاد - عليه السلام - از فقها به شمار مي آمد چنان كه در روايتي امام باقر - عليه السلام - مي فرمايد: از پدرم علي بن الحسين - عليه السلام - شنيدم كه مي فرمود: سعيد بن مسيب از همه مردم به مسايل گذشته آگاهتر است و شرايط زمانش را بهتر درك مي كند. (409)

علت اين كه امام سجاد - عليه السلام - او را آگاه به زمان دانسته اند، شايد اين باشدكه وي علاوه بر فقه اماميه ، بر فقه اهل سنت نيز آگاهي داشت و براي اهل سنت براساس باورهاي خودشان فتواي داد و اين نبود مگر به خاطر اين تقيه و همين تقيه و همين بود كه در نهايت شر حجاج را از دور داشت و مانع كشته شدن او گرديد. (410)

وي در سال 15 هجري تولد و در سال 95 وفات يافت . ابن حجر عسقلاني در كتاب تقريب التهذيب درباره شخصيت او مي نويسد:

سعيد بن مسيب يكي از علما وفقهاي گرانقدر است و همگان اتفاق نظر دارند كه روايات مرسل او - يعني ؛ رواياتي كه بدون ذكر سلسله سند ياد كرده است - صحيح ترين روايات مرسل به حساب مي آيد. ابن مديني درباره او گفته است : در ميان تابعين شخصي را از نظر گستردگي دانش چون او نمي شناسم . (411)

جابرن عبدالله انصاري

جابرن عبدالله از صحابي رسول خدا - صلي الله عليه وآله - و از پيشتازان راه ولايت و امامت علي بن ابي طالب - عليه السلام - است . (412)

جابر افتخار دارد كه پس از علي (ع ) دوران امامت حسن بن علي - عليه السلام - و حسين بن علي - عليه السلام - و امام سجاد - عليه السلام - را درك كرده و سلامم و پيام رسول خدا - صلي الله عليه وآله - را به امام باقر رسانده است .

توفيق او در ملاقات پيامبر - صلي الله عليه وآله - و پنج امام ، حكايت از كثرت سن او دارد و اعتقاد بر اين است كه او آخرين صحابي است كه چشم از جهان فرو بسته است . (413) او در مسجد مدينه مي نشست و گاه مانند كسي كه در انتظار فرزند گمشده اش و در اشتياق ملاقات او نامم فرزندش را بر زبان آورد، مي گفت : باقر العلم .

مردم كه سر سخن او را نمي دانستند و منظور او را درك نمي كردند و از سخني كه پيامبر - صلي الله عليه وآله - به او فرمود بود اطلاعي نداشتند، گمان مي كردند كه جابر در نتيجه كهولت سن ، هذيان مي گويد. در حالي كه او در انتظار ملاقات فرزندي از نسل علي بن الحسين بود كه وي را باقر لقب دهند.

اين وعده اي بود كه رسول خدا (ص )به شخص جابر داده و به او فرموده بود: تو آن قدر عمر خواهي كرد تا محمد بن علي را ملاقات كني ، چون او را ملاقات كردي سلام مرا به او برسان !

جابر سرانجام به ديدار محمد بن علي - عليه السلام - باقر العلم نايل شد و سلام رسول خدا براي امام باقر - عليه السلام - به همراه داشت ، علاوه بر اين كه آگاهي پيامبر (ص )از مسايل آينده زمان و امت و خاندان خود را مي رساند، مي توانست در آن دوره پر آشوب كه هرج و مرج فكري بر انديشه مسلمانان سايه افكنده بود و از هر گوشه مدعيان و قدرت جويان سر برآورده بودند، خود ملاك و معياري باشد تا حق جويان ، خط ولايت و امامت را گم نكنند و در دام مدعيان دروغين گرفتار نشوند.

جابر با كهولت سن ، از شهامت ويژه اي برخوردار بود، چه اين كه در آن شرايط كه امويان سعي در زدودن نام علي - عليه السلام - از سينه مسلمانان داشتند و تبليغاتشان بر محور دشنام به آن تمركز يافته بود، جابر از كساني بود كه در شهر مدينه - شهري كه بيش از هزار اموي و جاسوس دستگاه خلافت در آن زندگي مي كرد - راه مي رفت و گاه بر عصايش تكيه مي زد و در برابر ديد همگان و نيز در مجالس عمومي مي گفت : علي خير البشر فمن ابي فقد كفر يعني ؛ علي برترين انسان است و سپس مي گفت : اي جماعتي را انكار كند به حقيقت كفر ورزيده و كفران نعمت كرده است و سپس مي گفت : اي جمعيت انصار فرزندانتان را با دوستي علي - عليه السلام - تربيت كنيد و فرزندي كه اين دوستي را نپذيرد بايد در پاكدامني مادرش ترديد كرد. (414)

در جريان تسلط حجاج بايد كشته بر مدينه ، جابربن عبدالله نيز از كساني بود كه حكم حجاج بايد كشته مي شد زيرا به شكلي آشكار از خاندان رسالت و علي - عليه السلام - تبليغ مي كرد و آنان را مي ستود. اما كهولت سن جابر و صحابي بودن او در ميان مردم مدينه جايگاهي به وي بخشيده بود كه حجاج بر اساس محاسبات سياسي كشتن او را به نفع سلطه خود نديد و از او چشم پوشيد. (415) و چه بسا پيش بيني مي كرد كه او بزودي خواهد مرد و نيازي به كشتنش نيست !

توجه به شخصيت و سابقه جابربن عبدالله و كساني چون او، از آن جهت اهميت دارد كه حضور ايشان در جمع اصحاب امامان - عليه السلام - خود حجتي بر منزلت ائمه (ع ) بوده است و جويندگان حقيقت را به كوثر ولايت و امامان رهنمود شده آنچه از پيامبر - صلي الله عليه وآله - درباره ائمه شنيده بودند براي مردم باز مي گفتند .

بايد يادآور شد كه جابربن عبدالله تنها صحابي پيامبر - صلي الله عليه وآله - نبوده كه در ميان اصحاب امام سجاد حضور داشته است ، بلكه عامرين واثله كناني نيز كسي است كه هم از صحابه امام سجاد - عليه السلام - حضور داشته است ، بلكه عامرين واثله كناني نيز كسي است كه هم از صحابه به شمار آمده و هم از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - شمرده شده است .

عامر بن واثله كناني

عامر به سال رخداد جنگ احد تولد يافت و هشت سال از زندگي رسول اكرم - صلي الله عليه وآله - را مشاهده بود. (416)

ابن اثير جزري (555-630 هجري ) درباره وي مي نويسد:

او از اصحاب و دوستداران علي بن ابي طالب - عليه السلام - بود و در تمامي صحنه هاي همراه با آن حضرت داشت ، او شخصيتي ثقة وامين مي بشد. (417)

ابن اثير مي افزايد كه عامرين واثله به فضل ابوبكر و عمر و ديگران اعتراف داشته ولي علي بن ابي طالب - عليه السلام - را بر تمامي آنان مقدم مي داشته است .

اين سخن ابن اثير در صورتي كه واقعيت داشته باشد مي تواند ناشي از تقيه باشد زيرا بنابر نقل خود وي ، عامر در پايان عمر ساكن مكه بوده است و مطالعه تاريخ در سالهاي حاكميت امويان و مروانيان مي رساند كه جو تهديد و ارعاب عليه شيعه ، بر شهرهاي مدينه و كوفه حاكم بوده است تا چه رسد به محيط مكه !

البته برخي عامرين واثله را به كيساني بودن متهم كرده اند و گفته اند او به امامت محمد بن حنفيه اعتقاد يافته و در قيام مختار شركت فعال داشته و پرجم را بر دوش گرفته است (418) و پس از آن نيز در قيام ابن اشعث كه در سالهاي (81-85 هجري ) رخ داده حضوري آشكار داشته و از آن قيام جان سالم به در برده است . (419)

ولي علامه مامقني كيساني بودن عامر را رد كرده و او را موثق شمرده است ، چه اين كه در كتاب كافي عمر بن واثله رواياتي از امام سجاد - عليه السلام - و امام باقر - عليه السلام - دارد و كسي كه از كيسانيه باشد اعتقاد به امامت ايشان ندارد تا از آنان نقل حديث كند.

علامه مامقاني احاديثي را كه حكايت از تمايل عامر به امامت و اعتقاد وي به رجعت محمد بن حنفيه دارد، ساختگي مي داند و مي گويد كسي چون عامر كه از شيعيان علي - عليه السلام - بلكه از خواص و از اصحاب سر آن حضرت بوده قطعا از ابتلا به انحراف در ميسر ولايت مصونيت لازم را دارا بوده است . (420)

عامرين واثله نيز آخرين صحابي پيامبر - صلي الله عليه وآله - شمرده شده ، به گونهاي كه پس از مرگ وي كسي از اصحاب پيامبر - صلي الله عليه وآله - باقي نبوده است .

در باره جابر نيز اين سخن گفته شده است و ما آن را ياد آور شديم ولي تحقيق نشان مي دهد كه وفات جابر در سال 74 هجري و يا در نهايت ، سال 78 هجري بوده است (421) در حالي كه وفات عامربن واثله را در سال 100 يا 110 هجري دانسته اند. (422)

بنابراين ممكن است كساني كه جابر را آخرين فرد از صحابه ياد كرده اند، نظر به خصوص صحابه اي داشته اند كه در مدينه باقي بوده اند. و اما عامر چنان كه از برخي منابع استفاده شد بخشي از روزگارش را در كوفه و بخش ‍ نهايي عمر را در مكه ساكن بوده است .

ابو حمزه ثمالي

ابوحمزه ثمالي كه نامش را ثابت دينار ياد كرده اند از راويان و شيعياني است كه افتخار دارد زمان چهار امام يعني علي بن الحسين ، محمد علي ، جعفر بن محمد و نيز بخشي از عصر امامت موسي بن جعفر - عليه السلام - را درك كند و از محضر علم و معنويت آنان سود جويد.

حضرت رضا - عليه السلام - به وي لقب لقمان زمان را داده است (423) و در برخي روايات ابو حمزه به عنوان سلمان ياد شده است . (424) امام صادق - عليه السلام - با ابوحمزه ، علت احساس آرامش آن حضرت با مشاهده كساني چون ابوحمزه ، چنين استفاده مي شود كه چون گروهي از شيعيان بر كيسانيه و زيديه شده بودند، از اين رو شيعياني چون ابوحمزه كه خدمت امام سجاد - عليه السلام - و امام باقر - عليه السلام - را درك كرده معارف ايشان را دريافت داشته بود مي توانست هدايتگر ديگران به امامت حقه و ولايت ائمه معصومين - عليه السلام - باشد. ابوبصير مي گويد: حضور امام صادق - عليه السلام - بار يافتم . امام احوال ابوحمزه را از من جويا شد. گفتم وقتي از او جدا شدم بيمار بود.

امام صادق فرمود: وقتي به ديارت بازگشتي ، سلام مرا به او ابلاغ كن و به او بگو كه در ماه ... و روز چشم از جهان خواهد بست .

از اين كه امام - عليه السلام - سخن از مرگ ابو حمزه به ميان آورد، ظاهرا ابوبصير به فكر افتاد تا از رابطه شيعيان با ائمه خويش در جهان آخرت سؤ ال كند از اين رو ابوبصير مي گويد از امام پرسيدم : آيا شيعيان شما با شما خواهند بود؟

امام صادق - عليه السلام - پاسخ داد : آري به شرط اين كه از خدا بيم داشته باشند و رهنمودهاي پيامبر - صلي الله عليه وآله - را رعايت كنند و در نظر گيرند و از گناهان پرهيز نمايند.

كسي كه چنين باشد با ما و در رتبه ما خواهد بود. (425)

فرزند ابوبصير كه روايت با رواياتي كه مي گويد ابوحمزه اندكي از زمان امامت موسي بن جعفر - عليه السلام - را نيز درك كرده است استفاده مي شود كه وي بيش از يك سال از امامت امام كاظم را درك نكرده است و وفات او حدود سال 149 هجري بوده چه اين كه رحلت امام صادق (ع ) در سال 148 هجري رخ داده است .

به هر حال همه علماي رجال شيعه ، ابوحمزه را در نهايت وثاقت دانسته اند و برخي گفته اند كه وي در زمينه تفسير قرآني كتابي ويژه داشته اند و رساله حقوق امام سجاد - عليه السلام - نيز از طريق ابوحمزه به ديگر راويان منتقل شده است . (426)

اين تعبيرها مي رساند كه مقام علمي و لياقت ابان براي انتقال دادن معارف دين و علوم اهل بيت - عليه السلام - به مردم از سوي امام - عليه السلام - مورد پذيرش قرار گرفته و امضا شده است .

ابان بن ثغلب در زمان حيات امام صادق - عليه السلام - چشم از جهان فروبست و خبر وفات او امام صادق را در غم و اندوه فروبرد به گونه اي كه پس از شنيدن خبر وفاتش فرمود: مرگش ابن قلبم را به درد آورد. (427)

او شخصيتي بود كه قاريان ، فقيهان و لغت شناسان به شمار مي آمد و كتابي در مشكلات مفاهيم و معارف قرآن تصنيف كرده بود.

نجاشي ره در كتاب رجال خويش مي نويسد: ابان بن تغلب در همه فنون دانش - در قرآن ، فقه حديث ، ادب و لغت - بر ديگران برتري داشت . (428)

ابراهيم نخعي كه خود از علماي اهل سنت است ميگويد: ابان در هرگونه دانش - در قرآن ، فقه حديث ادب ، لغت و قاموس ، و در علم فقه از بوحنيفه و شافعي و مالك بن انس و احمد بن حنبل پيشتازتر بوده و بر آنها سبقت داشته است .

دقت در اين واقعيت مي نماياند كه عالمان شيعي و انديشمندان اماميه و شاگردان ائمه اطهار - عليه السلام - علاوه بر فقاهت در ساير رشته هاي علمي نيز بر ديگران سبقت داشته و آرا و انظار ايشان بنيان رشد علوم را در مراحل بعد پي ريخته است . (429)

امام سجاد - عليه السلام - و تحكيم و تجديد بناي معارف دين

آنچه از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - كه در اين كتاب ياد كرده ايم و اجمالي از زندگي علمي و موقعيت اجتماعي آنان را آورديم ، نمي تواند بدان معنا باشد كه امام - عليه السلام - جز آنان شاگردان سرشناس و مبرزي نداشته اند، بلكه بايد بصراحت اعلام كنيم كه آنچه ياد شده در برابر آنچه ياد نكرده ايم بسيار اندك است .

هدف از آوردن نمونه هاي ياد شده ، صرفا ارائه ترسيمي اجمالي از موقعيت و بسياري ديگر از اصحاب آن حضرت هم در ميدان علم و ادب و هم در صحنه هاي حيات سياسي جامعه نقشي حساس و سازنده داشته اند كه تحقيق و ترسيم همه آنها به مجالي ديگر دارد.

نگاه اجمال به تاريخچه زندگي اصحاب امام سجاد - عليه السلام - در كنار همه درسها و نكته هاي آموزنده اي كه به همراه دارد، اين حقيقت را نيز مي نماياند كه امام سجاد (ع ) در حيات علمي خويش دو نقش اساسي را ايفا كرده است :

الف استمرار بخشيدن به حيات علمي نيروهايي كه محضر پيامبر - صلي الله عليه وآله - و امير المؤمنين - عليه السلام - و حسن بن علي - عليه السلام - و حسين علي - عليه السلام - را درك كرده بودند و براي تحكيم مباني فكري و عقيدتي و عبادي خويش نيازمند مرجعي چون علي بن الحسين - عليه السلام - بودند. همانند چهره هايي چون :

سليم بن قيس هلالي ، (430) ابوالاسود دئلي ، (431) حبيب بن ابي ثابت ، جابربن عبدالله انصاري ، (432) جابربن عبدالله انصاري ، (433) رشيد هجري ، (434) سالم بن ابي الجعد الشجعي ، (435) صهيب ابو حكيم الصيرفي الكوفي ، (436) عامربن واثله كناني (437)

اينان كساني بودند كه از مكتب علمي و تربيتي امير المؤمنين - عليه السلام - بهره مند شده و از تعاليم اهل بيت بهره برده بودند و پيشينه آشنايي با معارف ائمه را داشتند.

ب : تجديد بناي پايه هاي معرفت در ميان نسلهايي كه در دره استبداد امويان و مروانيان گام در محيط ديني و فرهنگي جامعه مي گذاشتند.

امام سجاد(ع ) مي بايست اين نيروهاي را به سوي دانش حقيقي و استوار خويش كه متكي به دانش پيامبر بود، جذب كند و نگهبان انديشه هاي نورسته اي باشد كه در آينده بايد از نيروهاي مطمئن و كار آمد مكتب علمي باقر العلوم - عليه السلام - و امام صادق - عليه السلام - به شمار آيند.

اين گونه است كه ما در ميان اصحاب امام سجاد - عليه السلام - با چهره هاي جواني آشنا مي شويم كه نام آنان در ميان اصحاب امامان پيشين نيست ولي زماني كه پي مي گيريم چهره ايشان در ميان اصحاب امام باقر و امام صادق - عليه السلام - همچنان پيداست و چه بسا از ميان همين گروه برخي از روشن ترين چهره هاي اصحاب امام صادق - عليه السلام - را بايد جستجو كرد، همانند:

ابان بن تغلب ، اسماعيل بن عبدالرحمن ، ابان بن ابي عياش ، اسماعيل بن عبدالخالق ، برد الاسكاف ، ابو حمزه ثمالي ، حسين بن علي بن الحسين ، حبيب سحبستاني ، ربيعة بن ابي عبدالرحمان ، سالم بن ابي حفص ، سعد بن طريف خنظلي ، عبدالله بن شبرمه ، عبدالمؤمن ، ابو محمد فرات ، قاسم بن محمد، منهال بن عمرو، ميمون القداح و...

امام سجاد - عليه السلام - در حقيقت پس از شكست ظاهري نهضت سياسي شيعه عليه خلفاي جور، نهضتي فرهنگي و علمي را آغاز كرد كه بعدها توسط امام باقر - عليه السلام - تداوم يافت و به وسيله امام صادق - عليه السلام - به اوج شكوفايي خود رسيد.

فقيهان اصحاب امام سجاد - عليه السلام -

از جمله نشانه هاي عظميمت حوزه علمي و درسي امام سجاد - عليه السلام - موقعيت علمي و فقهي اصحاب آن حضرت مي باشد.

در شمار اصحاب و شاگردان امام سجاد با چهره هايي مواجه مي شويم كه مخققان و رجال نويسان ، از ايشان به عنوان فقيه ياد كرده اند. عنوان فقيه مي رساند كه آنان در مسايل معرفتي دين و احكام شريعت صاحب نظر بوده و از چهره هاي برجسته علمي خويش به شمار مي آمده اند و با اين حال خود را به كسب دانش از محضر امام سجاد - عليه السلام - نيازمند مي ديده اند و نزد او رفت و آمد داشته و استماع حديث كرده و يا سؤ الهاي خود را براي دريافت پاسخ مطرح مي كرده اند.

در اين كتاب ما درصدد معرفي تمامي اصحاب امام سجاد كه از مرتبه فقاهت برخوردار بوده اند نيستيم و تنها به ذكر نمونه هايي بسنده خواهيم كرد، مانند:

ابان بن تغليب ، حبيب بن ابي ثابت متولد 119 هجري ربيعة بن ابي عبدالرحمان متولد 136 هجري ، سعيد بن مسيب متولد 94 هجري طاووس بن كيسان متولد 106 هجري ، عبدالله بن ابي بكر بن عمر بن عمروبن حزم انصاري متولد 120 هجري (438)، عبدالله بن شبرمه متولد 140 هجري قاسم بن محمد بن ابي بكر (439) متولد 101 هجري و...

ابن حجر عسقلاني در كتاب تقريب التهذيب بيشتر اينان را كه ياد كرديم از جمله فقيهان دانسته است .

علاوه بر فقيهان ، شخصيتهاي آشنا و مبرز ديگري در ميان اصحاب امام سجاد - عليه السلام - حضور داشته اند كه از دانشيان و فاضلان و نيز مفسران به شمار مي آمده اند و مانند ابوالاسود دئلي ، حسين بن علي بن الحسين - عليه السلام - فرزند امام سجاد - عليه السلام -، عبدالله بن ذكوان و... كه از عالمان واهل فضل دانست شده اند و اسماعيل بن عبدالرحمان متوافاي 127 هجري ابوحمزه ثمالي متولد 150 هجري ضحاك بن مزاحم (440) متولد 102 هجري كه از جمله مفسران و صاحبان تفسير معرفي شده اند. (441)

هشدار امام سجاد - عليه السلام - به عالمان

در پايان اين بخش طرح اين موضوع ضروري است كه وقتي سخن از شاگردان امام سجاد(ع ) و يا ساير ائمه - عليه السلام - به ميان مي آيد بايد دانست كه اولا افراد مختلفي نزد ايشان براي كسب دانش و معارف دين مي آمده اند و اين گونه نبوده است كه تمامي شاگردان و اصحاب روايي آنان از خواص و افراد مورد اطمينان ائمه و شيعه باشند و ثانيا چه بسا كساني در آغاز، از عناصر صالح و مورد اطمينان امام به حساب مي آمده اند و با انديشه اماميه همراه بوده اند ولي بازگشت زمان و تحولات مختلف سياسي و شبهات ديني به انحراف از خط ائمه - عليه السلام - كشيده مي شده اند و گاهي به عكس ، كساني در آغاز گرفتار سردرگمي و ناآگاهي بوده و سپس با شركت در مجلس علمي امام ، مستبصر شده و راه به هدايت برده اند.

بنابراين نبايد تصور كرد تمامي كساني كه نامشان در زمره روايان حديث و يا اصحاب امام (ع ) ياد شده ، از يك منش و روش و انديشه برخوردار بوده ، و از نظر عقيده و عمل مورد پذيرش امام باشند.

در ميان راويان حديث امام - عليه السلام - بودند كساني كه دين را در خدمت دنياي خويش در آورده و قرآن و سنت را دستمايه تقرب به حكام جور و وسيله تفاخر قرار داده بودند.

محمد بن مسلم بن شهاب زهري ، از كساني است كه سر بر آستان خلفاي مرواني ساييده و از خط ولايت انحراف يافته بود. (442)

از اين رو امام سجاد - عليه السلام - به عنوان يگانه فقيه بحق زمان ، محمد بن شهاب را كه از فقهاي آن روزگار به شمار مي آمد در نامه اي بشدت مورد سرزنش و هشدار قرار داد كه در حقيقت سخنان امام در آن نامه ، هشدار و رهنمودي است به همه دانشمندان و فقيهان در طول تاريخ دانش را قرباني هوسهاي قدرت طلبان و زورگويان نكنند و با تقرب به دستگاه ظالمان ، ظلم ايشان را توجيه ننمايند!

اين نامه از يك سو موضوع سياسي امام سجاد (ع ) را عليه حاكمان اموي بيان مي دارد و از سوي ديگر جدي و سازنده آن حضرت در مسايل جاري جامعه را مي رساند و نشان مي دهد كه امام علي رغم همه فشارها و تهديدهاي سياسي حكام از نظارت بر مسايل مهم جامعه و نظام ديني غفلت نداشته و بر اصلاح كجيها همتي وافر داشته است .

نامه امام سجاد - عليه السلام - به محمد بن مسلم زهري

خداوند ما و تو را از فتنه ها و لغزشگاهها و دور بدارد و تو را فرو افتادن در آتش دوزخ باز دارد و مورد ترحم قرار دهد!

تو اكنون در موقعيتي گرفتار آمده اي كه هر كس وضع تو را بداند بر تو دل مي سوزاند!

نعمتهاي خداوند بر دوش تو سنگيني مي كند: سلامتي بدن ، پايداري عمر، برخورداري از دانش قرآني و فقاهت ديني ، شناخت سنت پيامبر - صلي الله عليه وآله -...

خداوند در هر نعمتي كه به تو عطا كرده و هر حجتي كه بر تو تمام كرده ، تكليفي بر عهده تو نهاده و فرموده است :

لئن شكرتم لا زيدنكم ان عذابي لشديد. (443)

يعني ؛ اگر در برابر نعمتهايي كه به شما ارزاني داشته ام ، شكرگزار باشيد نعمتها را بر شما افزون خواهم ساخت و اگر كفران و ناسپاسي همانا عذاب من شديد است . (444) يعني اگر در برابر نعمتهايي كه به شما ارزاني داشته ام ، شكرگزار باشيد نعمتها را بر شما افزون خواهم ساخت و اگر كفران و ناسپاسي كنيد، همانا عذاب من شديد است .

مسئوليت عالمان

امام سجاد - عليه السلام -: اي زهري ! بنگر، فردا كه در پيشگاه خداوند قرار مي گيري و از نعمتهايي كه بر تو ارزاني داشت است ، پرسش مي كند و از حجتهايي كه بر تو تمام كرده جويا مي شود، تو چه پاسخ خواهي داد؟!

گمان نكن كه خداوند از مثل تويي عذر و بهانه بپذيرد و به تقصير و كوتاهي تو رضا دهد. هرگز! هرگز چنين نيست ! خداوند از عالمان ؛ در قرآن پيمان گرفته است كه حقايق دين را به مردم باز گويند و آنها را پنهان ندارند. (445)

آگاه باش ! كه كمترين مرحله كتمان حق سبكتر باري كه بر دوش خواهي كشيد اين است كه ظالمان را در تنهايي و وحشت ظلمشان ، انيس و همدم شوي و با نزديك شدن به ايشان و پاسخگويي به دعوتشان راه تجاوز و ستم به مردم را بر آنان آسان و هموار گرداني ! (446)



همدمي باظالمان ، جرمي بزرگ

امام سجاد - عليه السلام - در ادامه هشدارهاي خود به محمد بن مسلم او را به خاطر نزديكي به ديار حكام جور ملاقات كرده ، مي فرمايد:

اي محمد بن مسلم زهري من بر فرداي تو سخت بيمناكم كه مبادا با ستمكاران خيانت پيشه گام در صحنه قيامت گذاري و به خاطر دستمزدهايي كه از ظالمان دريافت داشته اي بازخواست شوي .

تو مالهايي را از حاكمان دريافت كرده اي كه استحقاق نداشته اي ! و به كسي تقرب جسته اي و نزديك شده اي كه حق هيچ كس را پرداخت نمي كند و تو نمي تواني با نزديكي به او جلو باطلي را سد كني !

تو با دشمن خدا دوست شده اي !

آيا جز اين است كه آنان حاكمان ستمگر مي خواهند تو را چون قطب آسياب ، محور بيدادگريهاي خود قرار دهند با نام و امضاي تو به حاكميتشان مشروعيت ببخشد و در لواي حمايتهاي تو، استخوان خلق را در آسياب استبدادشان درهم شكنند!

آنها مي خواهند از جود چون تويي ، پلي براي اهداف شومشان و نردباني براي گمراهيها و كجرويهايشان بسازند. و به همان برند، كه خويش مي روند. (447)

عالمان درباري اصليلترين تكيه گاه ظالمان

امام سجاد - عليه السلام - سپس با سخنان بس از بيدادگر به محمد بن مسلم و همه عالمان لغزشگاهي را نمايانده و فرموده است :

اي زهري ! حاكمان ستمگر مي خواند با نزديك ساختن عالمي چون توبه دربار خويش و پرتو حمايتهاي تو از دستگاه حكومت ، عالمان وارسته را در نظر مردم زير سؤ ال ببرند و قلب مردم عوام را به سوي خويش جلب كنند!

خدمتي كه تو به آنها مي كني حتي از عهده مخصوص ترين وزيران و قويترين ياورانشان بيرون است و از دست ايشان بر نمي آيد.

تو بر خرابكاريهاي آنان ، سرپوش مي نهي و پاي همگان را به بارگاه ايشان مي گشايي !

با اين حساب ، چه ناچيز و اندك است مزدي كه به تو درباره خويش و در پرتو حمايتهاي تو از دستگاه حكومت ، عالمان وارسته را در نظر مردم زير سؤ ال ببرند و قلب مردم عوام را به سوي خويش جلب كنند!

خدمتي كه تو به آنها مي كني حتي از عهده مخصوص ترين وزيران و قويترين ياورانشان بيرون است و از دست ايشان بر نمي آيد.

تو بر خرابكاريهاي آنان ، سرپوش مي نهي و پاي همگان را به بارگاه ايشان مي گشايي !

با اين حساب ، چه ناچيز و اندك است مزدي كه مي پردازند در برابر چيزي كه از تو مي گيرند! چه بي ارزشي است برايت آباد مي كنند، در قبال آنچه ويران كرده اند.

خود به حال خويش بينديش كه ديگران حال تو نخواند انديشيد.

به حساب خود رسيدگي كن ، چونان انساني مسؤ ول و مورد مؤاخذه . (448)

هشدار به عالمان دنياگرا!

امام سجاد - عليه السلام - در ادامه نامه به محمد بن مسلم نوشت :

هان اي دانشمند پيوسته به دربار ظلم ! بنگر كه در برابر نعمتهاي خداوند چگونه شكر مي گزاري ! خدايي كه در كودكي و بزرگسالي ، به تو روزي داد.

من نگران آن هستم كه مصداق اين آيه از قرآن باشي :

فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياءخذون عرض هذا الادني و يقولون سيغفرلنا (449)

يعني ؛ نسلي جايگزين ايشان شدند كه كتاب آسماني را به ارث بردند و متاع ناپايدار دنيا را برگزيدند عمل به كتاب آسماني را ترك كردند و در گناه و دنيازدگي فرو شدند و با خود مي گفتند: ما را خواهند بخشيد!.

هان !، در سراي جاودان نيستي ، در منزلي هستي كه نداي رحيلش بلند است . مگر بقا و دوام آدمي از پي مرگ و گناهانش از پس او بماند. هان بهوش باش كه هشدارهاي بايسته به تو داده شد و حجت بر توتمام گرديد. فرصت زيادي نداري ، سر و كارت با خدايي است كه همه كارهايت را مي داند و هيچ نكته اي بر او مخفي نيست ... (450)

لزوم توجه به انگيزه هوادارن

از آنجا كه حمايت حاميان و تجمع و شعارهاي اطرافيان ، سبب مي شود كه عالمان دلبسته به دنيا فريفته شوند و خويش را شايسته و سزاوار ستايش ‍ بپندارد و همين پندار برگمراهي و كجروي ايشان بيفزايد، امام سجاد - عليه السلام - به محمد بن مسلم زهري - عالم درباري - كه نفوذ اجتماعي پيدا كرده و جمعي به خيال دستيابي به قدرتي او به شاگردي وي در آمده اند هشدار مي دهد:

اگر مي بيني مردم گردت را گرفته اند، گمان نكن كه براستي بر ساير عالمان شرافت و فضيلتي داري و روي آوري مردم به تو ناشي از علم و دانش برتر توست آنان كه گرد تو جمع شده اند بدان جهت است كه :

1- چشم به دنياي تو دوخته اند و مي خواند از امكانات تو بهره گيرند يا در پرتو موقعيت تو آنها به به موقعيتي در دستگاه حكومت دست يابند.

2- در محيط زندگي آنان ، عالمانشان از دست رفته اند و چون كسي را ندارند روي به تو آورده اند .

3- رياست طلبي و دنيا خواهي بر ايشان و تو سايه افكنده است .

به خويشتن خويش بازگردد و نقطه هاي كور و بي دانشيهاي خود را مرور كن تا بيابي مردم چگونه گول خورده اند و در پي تو روان گشته و دست از كار و زندگي كشيده و در پاي كرسي درس تو زانو زده اند!

آنان در انديشه كسب مرتبه علمي و رسيدن به موقعيت اجتماعي تو مي باشند!

و از اين رو به دريايي ژرف و بلايي بي پايان فرو افتاده اند! (451)

راه نجات و بازگشت

اينك اگر جوياي نجات از وابستگي به دنيا و دربار هستي از موقعيت و امكانات مادي نارواي خويش روي بگردان تا به شايستگاه بپيوندي ؛ شايستگاني كه با كهنه جامه زاهدانه خويش بدرود حيات گفتند در حالي كه پشتشان به شكشان چسبيده بود ميان آنان و خدا حجابي نبود، فريفته دنيا نشدند!

اگر چون تو عالمي با اين سن و سال گرفتار دنيا شوي ، پس از جوانان بي دانش و كم تجربه چه انتظاري مي توان داشت !

اناالله و انا اليه راجعون !

به چه كسي بايد تكيه كرد و به كجا بايد پناه بد! ما غم و نگراني خود را از كارهاي تو به در گاه خدا شكوه مي بريم و مشكلات و مصيبتهايي كه از ناحيه تو مي بينيم به حساب خداوند مي گذاريم .. (452) چه نگران كننده است اگر اين آيه از قرآن شامل حال تو باشد كه خداوند مي فرمايد:

اضاعول االصلاة و اتبعو الشهواات فسوف يلعون غيا (453)

يعني ؛ نماز را ضايع ساختند و شهوتها و تمايلات نفساني را پيروي كردند، پس بزودي نتيجه و كيفر گمراهيهاي خود را خواهند ديد.

... شكر خداوند را كه ما را از فرو افتادن در مشكلات و موقعيت تو، ايمن داشت .

ولاسلام . (454)

پاورقي



366-زمر /9.

367-مريم /12

368-مريم 29

369-علم مناباو بلايا، علم به سرنوشت و مقدرات انسانهاست . اين معنا از برخي روايات استفاده مي شود.

رك : بحار 139و 42/123

370-بصائر الدرجات 120

371-بصائر الدرجات 165

372-اعياان الشعه 1/631

373-تاريخ يعقوبي 2/304

374-خصال صدوق 635-639؛ من لا يحضره الفقيه 2/46 حلية الاولياء 3/140؛ اعيان الشيعه 1/622.

375- طبقات ابن سعد 5/158؛ العقد الفريد 5/127-128؛ مناقب 4/159

376-تاريخ طبري 5/263

377-تذكرة الخواص 241

378-لازم به يادآوري است كه بيشتر فقهاي آن عصر از اهل سنت بودند و در آن ميان از قاسم بن محمد بن ابي بكر وسعيد بن مسيب مي توان به عنواان فقهاي شيعه ناام برد ولي گويا همان دونيز در ظاهر به طريقه عامه راءي مي داده و در بقيه به سر مي برده اند. رك : تاريخ الشيعه 38

379- صحابه به كساني گفته مي شود كه محضر رسول خدا را درك كرده اند و تابعي آناني هستند كه پيامبر را نديده اند ولي اصحاب پيامبر - صلي الله عليه وآله - را درك كرده اند.

380- اعيان الشيعه 1/637 -638

381- رجال طوسي 101-82

382- اصولي كافي ، مترجم ، 2/256

383- احقاق الحق 12/128؛ ينابيع المودة 368؛ اعيان الشيعه 1/650

384- اختصاص 285؛ بحار 7/282

385- آل عمران /164؛ جمعه /2.

386- در رجال شيخ طوسي عبارت چنين آمده است ، در حالي كه اگر منظور امام صادق - عليه السلام - باشد، صحيح جعفر ين محمد بن علي بن الحسين خواهد بود.

387- رجال الطوسي 81-120

388- رجال الطوسي 81-120

389- الاخصاص 8.

390- رجال كشي 76

391- مناقب 3/311؛ بحار النوار 46/133؛ اعيان الشعيه 11/637

392- اختيار معرفة الرجال 9

393- اختيار معرفة الرجال 9

394- عيون المعجزات 73

395- اصولي كافي 4/89

396- اختيار معرفة الرجال 123؛ حديث شماره 194/195

397- تاريخ الائمه ابي الثلج بغدادي 28؛ اعيان الشيعه ؛ دلائل الامامه 80

398- واسط شهري است كه به دست حجاج بنا شده است و از آنجا كه اين شهر ميان بصره و كوفه قرار گرفته و از طرف پنجاه فرسخ با اين دو شهر فاصله دارد، واسط ناميده شده است . معجم البلدان 5/347

399- تاريخ يعقوبي 2/290

400- رجال الطوسي ، پاورقي ص 90

401- اختيار معرفة الرجال 79؛ اختصاص 205؛ روضة الواعظين 248؛ بحارالنوار 46/136

402- تاريخ طبري ، مترجم 3/3873

403- مروج الذهب 3/164

404- اختيار معرفة الرجال 78-75

405- دلائل الامامه 90؛ اختيار معرفة الرجال 120، حديث 192؛ اثبات الهداة 5/251

406- همان مدرك 123 حديث 194 ش تنقيح المقال 2/42

407- اختيار معرفة الرجال 123، حديث 195؛ رجال ابن داود 281

408- اختيار معرفة الرجال 115

409- همان مدرك 119.

410- همان مدرك 124؛ تاريخ الشعيه 38.

411- طبقات ابن سعد 7/106؛ اختيار معرفة الرجال 126-125؛ رجال الطوسي ، پاورقي 90 و رك : و فيات الاعيان 2/375-378؛ جامع الرواة 1/362

412- اختيار معرفة الرجال 38، حديث 78.

413- ظاهرا او آخرين صحابه در مدينه بوده است و جز او كساني از صحابه در ساير شهرها حيات داشته اند. رك : المعارف 307

414- عمان مدرك 44 حديث 93

415- اختيار معرفة الرجال 124، حديث 195؛ تنقيح المقال 2/117؛ اعيان الشيعه 5/45

416- اسدالغابة 3/145

417- طبقات الكبير 6/64

418- اختيار معرفة الرجال 94؛ ش 149؛ المعارف 341؛ تنقيح المقال 2/118

419- الكامل 4/642

420- تنقيح المقال 2/118-119

421- اعيان الشيعه 4/45

422- تنقيح المقال 2/118

423- اختيار معرفة الرجال ؛ ش 357

424- همان مدرك ، ش 919

425- اختيار معرفة الرجال 202؛ ش 356

426- اختيار معرفة الرجال 331؛ ش 604؛ تنقيح المقال 1/4

427- اختيار معرفة الرجال 330؛ ش 601؛ رجال نجاشي 7؛ تنقيح المقال 1/4

428- رجال نجاشي 7

429- تنقيح المقال 1/4

430- شيخ طوسي ره سليم هلالي را هم در ميان اصحاب امير المؤمنين - عليه السلام - و در ميان بسيار حين بن علي ، حسين بن عل و علي بن الحسين ، و محمد بن علي - عليه السلام - ياد كرده است . او از ياران به شمار مي آيد واز نظر قدمت مقدمترين آن اصول معرفي شده است . اين شخصيت از نظر اعظم علماي شيعه موثق است و كتابش از نظر تحقيق داراي اعتبار مي باشد. رك : رجال طوسي 91 و 74؛ تنقيح المقال 2/52-54

431- ابوالسود دئلي از اصحاب امير المؤمنين و امام حسن وامام حسين و امام سجاد - عليه السلام - مي باشد و اماميه و اهل سنت او را ثقه و مطمئن و فاضل شمره اند. ابن سعد درباره وي گفته است : او شاعر، شيعه و موثق در حديث بوده است ، زماني كه ابن عباس از بصره خارج شد ابوالاسود را به جاي خود به حكومت بصره نهاد و علي - عليه السلام - او را تثبيت كرد. ابوالاسود را نخستين واضع علم نحو دانسته اند زيرا به رهنمود علي - عليه السلام - به تدوين علم نحو پرداخت . مرحوم مامقاني دباره او مي نويسد: ابو الاسود شخصيتي فاضل ، ثقه و از بزرگان و سرشناسان ايشان و يار امير المؤمنين بود و با آن حضرت در صفين همراه بود و در راءي و انديشه از كاملترين مردم به شمار مي آمد و در سال 69 هجري بدرود حيات گفت . رك : رجال طوسي - پاورقي المقال 2/111

432- حبيب ابن ايب ثابت از اصحاب علي - عليه السلام - و امام سجاد (ع ) و امام باقر - عليه السلام - و امام باقر - عليه السلام - شناخته شده است و شيخ طوسي ره وي را فقيه كوفه دانسته است و اهل تحقيق اين تعبير را نشانه امامي بودن حبيب و مدح او به شمار آورده اند. برخي از علماي رجال اهل سنت چون نيز بر ثقه بودن او تاءكيد روزيده اند. حبيب ابي ثابت در سال 119 هجري وفات يافته است . رك : رجال طوسي 87؛ تنقيح المقال 1/251

433- اجمال زندگي و شخصيت جابربن عبدالله انصاري در ص 213 گذشت .

434- اجمل زندگي و شخصيت رشيد هجري در ص 210 گذشت .

435- صاحب نظران اماميه در علم رجال ، سالم بن ابي الجعد را از خواص ‍ ياران نزديك امير المؤمنين - عليه السلام - دانسته است . و شيخ طوسي نامش را در شمار اصحاب امام سجاد - عليه السلام - ياد كرده است وفات او را قبل ز سال 100 هجري دانسته اند رك : رجال طوسي 91؛ تنقيح المقال 2/1

436- شيخ طوسي صهيب ابو حكيم را از اصحاب امير المؤمنين وامام سجاد(ع ) بشمار آورده است . او كسي است كه ميثم تمار خبر شهادت خود را به وي داد و او را از چگونگي ديتگيري و شهادتش مطلع ساخت . پس از شهادت ميثم صهيب با جمعي از خرمافروشان تصميم گرفتند كه بدن مثم را از چنگال نگاهبانان حكومت بيرون آوردند و آنان كه شمارشان به هفت نفر مي رسيد شبانه از ميان نگاهبانان عبور كردند و بدن ميثم را از آن محيط دور ساخته و در جاي امني به خاك سپرد. مرحوم مامقاني اين جريان را دليل حسن حال صهيب و فداكاري او در طريق تشيع و نشانه شيعي بودن وي دانسته است . زيرا پذيرش خطري جدي و بزرگ براي نجات بدن ميثم نيازمند قوت ايمان و محبت اهل بيت دانسته است ، زيرا پذيرش خطري جدي و بزرگ براي نجاات دادن بدن ميثم نيازمند قوت ايمان و محبت اهل بيت و دوستان آنان بوده است رك : رجال طوسي 94؛ تنقيح المقال 2/102

437- اجماع زندگي و شخصيت عامربن واثله در ص 215 گذشت .

438- شيخ طوسي وفات وي را در سال 120 هجري دانسته است ولي بعضي سال 135 هجري را ياد كرده اند رك : رجال طوسي ، پاورقي 96.

439- قاسم بن محمد بن جد مادري امام صادق - عليه السلام - وپسر خاله امام سجاد (ع ) مي باشد زيرا مادر امام سجاد - عليه السلام - و مادر قاسم بن محمد هر دو، دختران يزدگرد آخرين شهريار ايران بودند. رك : رجال طوسي - پاورقي 100

440- برخي از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - در انتشار دانش خويش ‍ به اقصي نقاط آن روز جهان اسلام همتي وافر داشته اند و ضحاك بن مزاحم از ايشان است كه براي آموزش قرآن به نسلهاي نورسته امت اسلامي به شهرهاي بخارا و بلخ و سمرقند ومرو سفر كرد و در بلخ بدرود حيات گفت : رك : رجال طوسي ، پاوقي 94؛ تنقيح المقال 2/105

441- رجال طوسي ، پاورقي 82-101

442- بحارالنوار 46/143

443- ابراهيم 7.

444- كتابة - عليه السلام - الي محمد بن مسلم الزهري يعظه : كفانا الله واياك من الفتن و رمتك من النار، فقداصبحت بحال ينبغي لمن عرفك بها ان يرحمك فقد انقلتك نعم الله بما اصح من بدنك و اطال من عمرك وقامت عليك حجج الله بما حملك من كتابه و فقهك فيه من دينه و عرفك من سنة نبيه محمد فرضي لك في كل نعمة انعم بها عليك و في كل حجة احتج بها عليك الفرض بماقضي الا ابتلي شكرك في ذلك و ابدي فيه فضله عليك فقال : لئن شكر تم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد. تحف العقول 274؛ بحار النوار 78/131؛ معادن الحكمة 61

445- آل عمران 187

446- فانظراي رجل تكون غدا اذا وقفت بين يدي الله فسالك عن نعمد عليك كيف رعتيها و عن حجججه عليك كيف فضيتها ولا تحسبن الله قابلا منك باالتعذير و لا راضيا بالتقصير، هيهات هيهات ليس كذالك احتملت ان انست وحشة الظالم و سهلت له طريق الغي بدونك منه حني دنوت و اجابتك له حين دعيت تحف العقول 275

447- فما اخوفني ان تكون تبوءبمائمك غدا مع الخوتة و ان تسال عما اخذت باعانتك علي ظلم الظلمة انك اخذت ماليس لك ممنت اعطاك و دنوت ممن لم يرد علي احد حقا و لم ترد باطلا حين ادنا؟ و احببت من حادلله اوليس بدعهائه اياك حين دعاك جعملك قطبا اواروا بك رحي مظااللمهم و جسرا يعبرون عليك الي بلا ياهم وسلما الي ظالتهم داعيا الي غيهم سالكا سبيلهم همان مدرك

448- يدخلون بك الشك علي العلماء و يقتادن بك قلوب الجهال الهيم ، فلم يبلغ اخص وزرائهم و لا اقوي اعوانهم ما بلغت من اطلاح فسادهم و اختلاف الخاصة و العامة اليهم . فما اقل ما اعطوك في قدرما اخذو ا منك وماايسرما عمروالك ، فكيف ما خربوا عليك فانظر لنقسك فانو لا ينظرلها عيرك و حاسبها حساب رجل مسؤ ول تحف العقول 276؛ بحار النوار 78/132

449- اعراف 168

450- و انظر كيف شكرك لمن غذاك بنعمة صغيرا و كبيرا فما اخوفني ان تكون كما قال الله في كتابه : فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياءخذون عرض هذا الادني و يقولون سيغفرلنا انك لست ف دار مقام انت في دار قد اذنت برحيل ، فما بقاء المرء بعد قرنائه . طوبي لمن كان في الدنيا علي وجل ، يابوس لمن يموت و تبقي ذنوبه من بعده .

احذر فقد نبئت و بادر فقد اجفت . انك تعامل من ال يجهل و ان الذي يحفظ عليك لا يعقل تجهز فقددنا منك سفر بعيد و داو دنبكك فقد دخله سقم شديد. تحف العقول 276؛ بحارالنورا 78/133

451-.. اذ صاروا يقتدرون برايك و يعملون بامر؟ ان احللت احلوا و ان حرمت حرموا وليس ذلك عندك و لكم اظهر هم عليك رغبتخم فيما لديك ، ذهاب علمائهم و غلبة الجهل عليك و عليهم و حب الرئاسد و طلب الدنيا منك ومنهم . اماتري ما انت فيه من الحجهل و الغرة وما الناس فيه من البلاء و الفتنة قد ابتليهتم و فتنهم بالشغل عن مكاسبهم مماروات فتاقت نفوسهم الي ان يبلغوا من العلم ما بلغت او يدركوا به مثل الذي ادرك ، فو قعو ا منك في بحر لا يدرك عمقه و في بلاء لا يقدر قدره . فالله لنا و لك و هوالمستعان . تحف العقول 277؛ بحارالانوار 78/134

452- امابعد فاعرض عن كل ما انت فيه حتي تلحق بالصالحين الذين دفنوا في اسمالهم ، لاصقة بطونهم بظهورهم ، ليس بينهم و بين الله حجاب و لا تقهم الدنيا و لا يفتتون بهاي رغبوا افطلبوا فما لبثوان ان لحقوا فاذا كانت الدنيا تبلغ من مثلك هذا المبلغ مع كبر سنك و رسوخ علمك و حضور اجلك فكيف يسلم الحدث في سنه ، الجاهل في علمه الماقون في راءيه ، المدخول في عقله انالله و انا اليه راجعون . علي من المعول ؟ و عند من المستعتب ؟نشكوا الي الله بثنا و مانري فيك و نخبسب عندالله مصيبتنا بك همان مدرك

453- مريم 59

454- ماا اخوفني ان تكون كمن قال الله تعالي في كتابه : اضاعوا الصلوة استحملك كتابه و استودعك علمه فاضعتها، فنحمدالله الذي عافانا مماا ابتلاك به والسلام تحف المعقول 277؛ بحارالانوار 78/135