بازگشت

فصل دوم : شخصيت معنوي و اجتماعي امام سجاد - عليه السلام


امام سجاد (ع ) در محراب عبادت و معنويت

امام سجاد، زين العابدين (ع )، پيشوايان متقين ، در عصري كه سفاكان و دين گزان ، محراب را با خون اولياي خدا گلگون مي ساختند و حقگويان برخاسته از محراب را به جرم سر فرود نياوردن در برابر غير خدا، مورد سخت ترين آزارها و نارواترين دشنامها قرار مي دادند و ماءذنه اي هدايت و مناره هاي دين را ناجوانمردانه به خون تكبير گويان عزت و دينداري مي آغشتند، آري در چنين عصري از محراب ، ماءذانه رفيع ، رفيعتر از همه برجها ساخته بود نجواهاي پنهانش را رساتر از هر فرياد به گوش غفلت زدگان و راه گم كردگان زمانش و نيز فرزندان آينده اسلام برساند.

علي بن الحسين (ع ) چنان در اين ميدان مي كوشيد كه وقتي فاطمه ، دختر امير المؤمنين (ع ) آن تلاش طاقت فرسا و آن عبادت بي وقفه را در فرزند برادرش ، مشاهده كرد، بر سلامتي او بيمناك شد و از جابرين عبدالله ياري خواست تا شايد امام سجاد را از آن همه زحمت و مرارت كه در مسير عبادت به خويش روا مي داشت باز دارد.

به جابر گفت : تو مي داني كه ما خاندان رسول خدا، حقوقي بر شما داريم ، از آن جمله اين است كه اگر خطري ما را تهديد كند، شما بايد به ياري ما بشتابيد. اينك فرزند برادرم از كثرت عبادت خويش را در معرض خطر قرار داده است از او ديدار كن و از وي بخواه تا قدري به استراحت نيز بينديشد. جابر به حضرت امام سجاد (ع ) رسيد، حضرت را در حال عبادت يافت در حالي كه بدان آن گرامي بشدت ضعيف شده بود. جابر نگراني عمه آن بزرگوار را به ايشان ياد آوري كرد و گفت : اي فرزند رسول خدا!مگر نه اين است كه خداوند بهشت را براي شما و دوستان شما قرار داده جهنم را براي دشمنان شما؟ پس تحمل اين همه رنج در مسير عبادت براي چيست ؟

امام سجاد (ع ) فرمود:

اي جابر تو از اصحاب رسول خدايي و مي داني كه جدم رسول خدا با اين كه مورد غفران عام و همه جانبه خدا بود و آيه ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر (120) به وي اطمينان هميشگي مي داد، اما باز هم آن عزيز چنان خداي را عبادت مي كرد كه قدمهايش متورم مي شد و چون علت آن همه سعي در عبادت را از وي مي پرسيدند مي فرمود: افلا اكون عبدا شكورا يعني ؛ آيا من نبايد در برابر خداوند بنده اي شكرگزار باشم !(121)

امام صادق (ع ) در توصيف عبادتهاي امير المؤمنين (ع ) مي فرمود: در امت اسلامي هيچ كس نتوانست همانند رسول خدا به عبادت اهتمام ورزد جز علي بن ابي طالب (ع ). او چنان عبادت مي كرد كه گويي بهشت و دوزخ را مي بيند..

آنگاه فرمود: درميان اهل بيت امير المؤمنين شبيه تر از همه به او زين العابدين (ع ) مي باشد چه اين كه در راستاي عبادت چنان پيش تاخت كه فرزندش امام باقر (ع ) در او خيره شد، اثر عبادت را در چهره اش آشكار يافت و از مشاهده حال پدر گريست

امام سجاد كه علت گريستن فرزند را دريافته بود فرمود: آن نامه و صحيفه اي كه عبادتهاي علي (ع ) در آن ثبت شده بياور!

امام باقر (ع ) نامه را به پدر داد و آن حضرت مشغول مطالعه شد. پس ا لختي مطالعه ، درنگ كرد و آهي عميق از سينه آورد و گفت : كيست كه بتواند مانند امير المؤمنين (ع )، آن همه عبادت خدا كند. (122)

درباره آن حضرت نقل كرده اند كه در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي گزارد.

وقتي به وي گفتند كه شما بيش از جدتان علي (ع ) عبادت مي كنيد، امام اظهار داشت :

مع اني نظرت في عمل صلوات عليه يوما واحدا فما استطعت ان اعدله من الحول الي الحول

يعني ؛ من در عمل يك روز علي - عليه السلام - نگريستم و تاءمل كردم و دريافتم كه قادر نيستم در طول يك سال اعمالي انجام دهم كه با عمل يك روز امير المؤمنين (ع ) برابري كند.

البته ممكن است منظور حضرت ، عبادت از نظر كمي نباشد بلكه به جنبه كيفي و ارزشي عمل اشاره داشته باشد، چنان كه اين معنا از برخي روايات ديگر نيز استفاده مي شود بويژه رواياتي كه مي گويد: ضربت علي (ع ) در روز جنگ خندق بر عبادت جن و انس فضيلت و شرافت دارد.

امام سجاد - عليه السلام - در آستانه نماز

امام سجاد (ع ) چون براي نماز آماده مي شد وضو مي گرفت ، رنگ رخسارش دگرگون مي شد و چون از علت آن مي پرسيدند، پاسخ مي داد:

آيا مي داني كه مي خواهم به آستان چه بزرگي رهيابم و در مقابل چه مقامي قرار بگيرم . (123)

بارها مي ديدند كه وقتي امام زين العابدين (ع ) وضو گرفته و به انتظار رسيدن وقت نماز به سر مي برد، از شدت خضوع وضو گرفته و به انتظار رسيدن وقت نماز به سر مي برد، از شدت خضوع (ع ) در برابر حق و احساس بندگي به درگاه خدا، آثار نگراني در اندامش ظاهر بود. (124)

نماز امام سجاد (ع )، ابلاغگر پيام شهيدان

طاووس بن كيسان يماني (متولد 106) از اعلام تابعين و رجال گرانقدر و از اصحاب امام زين العابدين (ع ) است و خاطرات بسياري عبادتها و مناجاتهاي آن حضرت دارد. او مي گويد:

در حضر اسماعيل امام را مشاهده كردم ، او مشغول عبادت و مناجات با پروردگار بود، چون براي نماز مي ايستاد، رنگ چهره اي گاه و گلگون مي گشت ، بيم از خدا در اندامش متجلي بود و چنان نماز مي گزارد كه گويي آخرين نماز اوست . چون به سجده ميرفت ، تا دير زمان در سجده مي ماند و چون سر بر مي داشت قطرات عرق بر بدنش جاري بود. هماره تربت سيد الشهداء (ع ) همراه داشت و جز بر آن پيشاني نمي نهاد. (125)

امام سجاد (عليه السلام ) اين گونه محراب را با ميدان نبرد و نماز را با شهادت و مناجات نيمه شب را با مناجات حسين (عليه السلام ) در خاكهاي تفتيده كربلا و ياد خدا را با ياد راهيان راه حق پيوند مي زند اين چنين به نماز و عبادت او جهت مي بخشد و عبادت هاي طولانيش براي مردم پيام رهنمايي و بيداري بسوي عزت و آزادي و دين داري و ظلم ستيزي چرا كه وقتي سر بر خاك شهيدان كربلا مي نهاد به همگان اعلام مي كرد كه نماز انزوا نماز رهبانيت نماز فرار از واقعيت هاي زمان نيست نمازيست است چنان نماز حسين (عليه السلام ) در نيمروز كربلا و در ميدان شهادت و نمازي است كه بر خاك شهيدان راه خدا ارج مي نهند و با پيام به لطافت نسيم سحري و نفوذ اشعه خورشيد مي رساند كه اوج عبادت و اوج عبوديت سر نهادن بر خاك شهيدان در راه خدا و براي خداست .

علي بن حسين ، سيد الساجدين

زيادي سجده ها و تداوم هر سجده امام علي بن الحسين سبب گرديد كه آن حضرت را سيد الساجدين لقب دهند و چون اين سجده هاي طولاني و فراوان بر پيشاني آن پيشواي متقين اثر گذارده و پوست آن زبر شده بود (به ايشان (ذووالثفنات )مي گفتند.

امام باقر (عليه السلام ) پدرم هيچ نعمتي را به ياد نمي آورد كه با ياد كرد آن به درگاه خداوند سجده مي برد. هنگام قرائت چون به آيه هاي سجده مي رسيد و نيز به وقت خطر و احتمال رخداد حادثه اي ناگوار و همچنين پايان نمازهاي فريضه و يا هر زماني كه موفق مي شد كه خدمتي انجام دهد و ميان دو مؤمن را اصلاح كند سر به سجده مي نهاد و بر درگاه خداوندي سپاس ‍ مي نهاد (126)

يكي از خدمتكاران آن حضرت ، امام را چنين ياد مي كند:

روزي مولايم به سوي صحرا رفت و من همراه وي بودم ، در گوشه اي از صحرا به عبادت پرداخت ، به هنگام سجده سر را بر سنگهاي زبر و درشت مي نهاد و با گريه و تضرع ياد خدا مي كرد. سعي كردم تا آنچه حضرت مي گويد بشنوم . آن روز شمردم كه امام در سجده خويش هزار مرتبه گفت :

لا اله الله حقا تعبدا و رقا، لا الله ليمانا و تصديقا.

چون امام سر از سجده برداشت ، صورت و محاسنش به اشكهايش آغشته بود. (127)

دعاها و تعبيرهايي كه امام سجاد (ع ) در نيايش با خدا و بويژه در حال سجده به كار مي گرفت خود، در اوج عبوديت و بندگي و معرفت حق بود.

از جمله ذكرهاي آن امام در حال سجده چنين است :

الهي عبدك بفنائك ، مسكينك ، سائلك بفنائك ، فقيرك بفنائك .(128)

در بسياري از روايات نقل شده است كه آن حضرت خويش را موظف مي داشت تا در هر شبانه روز ركعت نماز بگزارد و اين نامه را تا پايان عمر عملي مي ساخت . (129)

انجام هزار ركعت نماز در يك شبانه روز ، آن هم براي كسي كه مي بايست به امور زندگي و مسايل اجتماعي بپرازد، چه بسا در ذهن برخي بعيد بنمايد، ولي شرايط خاص زندگي آن حضرت و محدوديتهاي شديدي كه خلفا براي آن امام به وجود آورده بودند، عملا مجلال بيشتري به امام سجاد (ع ) مي داد تا به اين برنامه بپبردازد.

شايان توجه است كه اين گونه روايات را بيشتر نويسندگاني ثبت كرده اند كه علي بن الحسين (ع ) را به عنوان امام مفترض الطاعه نمي شناسند و وي را صاحب كرامت و معجره نمي دانند و از او به عنوان شخصيتي ممتاز معنوي و فرزندي نمونه از نسل رسول خدا (ص )ياد كرده و لقب زين العابدين و سيد الساجدين را به وي داده اند. (130)

محو در جمال پروردگار

هنگامي كه امام سيد الساجدين به نماز و راز و نياز با پروردگار مي ايستاد، چنان در جمال حق محو مي شد و در ياد خدا مي گشت كه كمترين توجه به اطراف خود نداشت .

گاه در خانه حضرت مشكلي رخ مي داد ولي حضرت چون به نماز ايستاده بود، فارغ از دردها و مشكلات دنيا، توجهي بدانها نمي يافت .

روزي در خانه آن حضرت آتش سوزي رخ داد (131) و زماني ديگر يكي از فرزندان وي آسيب ديد (132) ولي تا پايان نماز، امام از آنها اطلاع نيافت .

علي بن الحسين (ع ) واهتمام به حج

راويان و مورخان براي امام سجاد (ع ) بيست سفر به حج ثبت كرده اند، آن هم سفرهايي كه آن حضرت فاصله ميان مكه و مدينه را پياده طي كرده است .

امام در اين سفرها، مركب به همراه داشت ولي مصمم بود تا طريق خانه خدا را با پاي خويش بپيمايد و در مسير محبوب ، از وجوب خود مايه بگذارد. (133)

عرفان و حب امام به خداوند، بر تمامي اعمال عبادي او پر افكن بود و به همه برنامه ها عبادت وي رنگي الهي و جلوه اي معنوي مي بخشد.

يكي از حالات درس آموز امام (ع ) هنگام پوشيدن لباس احرام بود. چنان كه :

وقتي آن حضرت لباس احرام مي پوشد، رنگش از ياد خدا و جلال او تغيير مي كرد و چنان در جذبه معنويت حق معنوي وي بشدت تحت تاءثير قرار گرفته و مي پرسيدند: چرا لبيك نمي گوييد؟

امام در پاسخ به ايشان مي فرمود: بيم آن دارم كه لبيك بگويم ولي خداوند در جوابم ندا دهد: لا لبيك !

امام همچنان تا پايان اعمال حج ، در جذبه اي الهي و توجهي خاص به خداوند قرار داشت . (134)

رسيدگي به نيازمندان و تهيدستان

از بارزترين امتيازهاي ائمه (ع ) بر ساير انسانها، اين است كه انسانها معمولا با گرايش به بعدي از ابعاد معنوي يا مادي ، از ساير جنبه ها غافل مي شوند، ولي امامان (ع ) در بعدي از ابعاد معنوي يا مادي ، از ساير جنبه ها غافل مي شوند، ولي امامان (ع ) در پرتو هدايت ويژه حق ، از افراط و تفريط ايمنند و در رفتار فردي و اجتماعي و اعمال عبادي و معنوي و نيز زندگي آنان ، تعادلي منطقي و معقول مشهود است . و اين ويژگي است كه ايشان را سزاوار جايگاه و شايسته الگو بودن براي خلق ، ساخته است .

در ملاكهاي بشري و انسانهاي معمولي ، كسي كه داراي آن حالات فوق العاده در نماز و وضو و دعا و مناجات و حج و... باشد و در سجده هايش ‍ صدها و هزارها مرتبه ، ذكر خدا را تكرار كند، انساني است كه منزوي كه تمام وقت و عمر خود را صرف عبادت فردي كرده و به هيچ نيازهاي زندگي مادي و حيات اجتماعي توجه ندارد!در حالي كه زندگي امام سجاد (ع ) برداشت را به اثبات مي رساند.

وي با وجود آن همه دعاها و مناجاتها طولاني و كم نظير، از جامعه خود و نيازها واقعيتهاي زمانش غافل نيست بلكه در ميدان وظايف اجتماعي و اخلاقي نيز پيشوايي الگو و نمونه است .

براستي جاي تاءمل و پند آموزي و همچنين شگفتي دارد كه زينت عبادتگران ، سرور سجده گزاران مقتداي زاهدان و متقيان ، با آن همه سجده هاي طولاني و شب زنده داريهاي مداوم ، مخارج زندگي صد خانواده محروم مدينه را متكفل بوده و نيازهاي آنان را بر آورده مي ساخته است . (135)

چقدر فاصله است ميان زندگي اثر آفرين امام سجاد (ع ) با آنان كه به خيال زهد و عبادت ، چشم از همه واقعيتهاي زمانشان فرو بسته و نه تنها قادر به اداره چند نيازمند و مستمند ديگر بلكه قادر به اداره زندگي فردي خويش ‍ نمي باشند و به ادعاي زهد و درويشي كشكول نياز نزد ديگران دراز كرده و يا زندگي خود را بر در آمدهاي عمومي و كمكهاي بلاعوض و بيت المال تحميل كرده و مي كنند!

تشريح و توضيح حالات معنوي و عبادتهاي طولاني ائمه و همچنين امام سجاد (ع ) هميشه اين نگراني را در خود نهفته دارد كه مبادا، انزوا گرفتگان و عزلت جويان بي خاصيتي كه نه به كار خويش مي آيند و نه به كار خلق تاءثيري در پيشبرد دين و نه دنيا، آن همه عبادت را دليل حضور نداشتن ائمه در مسايل جاري زمانشان تصور كنند و روش نادرست خويش را با اين تصور و روش نادرست خويش را با اين تصور بيجا توجيه نمايند!

كمك به محرومان ، در نهان

محمد اسحاق مي گويد: بسياري از خانواده هاي محروم و نيازمند مدينه ، شبانگاه از لطف و بخشش مردي ناشناس بهره مند مي شدند و هرگز او را نشناختند مگر زماني كه علي بن الحسين (ع ) در گذشت و آن مرد ناشناس ‍ ديگر به سراغ آنان نيامد. آنگاه بود كه دانستند آن امدادگر ناشناس ، زين العابدين (ع ) بوده است . (136)

ابوحمره ثمالي ميلادي 150 هجري قمري مي گويد:

امام زين العابدين (ع ) در تاريكي شب ، نان ونواي مستمندان را بر دوش ‍ مي كشيد و به طور ناشناس آن را انفاق مي كرد و مي فرمود:

ان صدقة السر تطفي غضب الرب

يعني : صدقه پنهاني ، خشم الهي را فرو مي نشاند.(137)

چنين بود كه پس از شهادت آن گرامي وقتي بدنش را غسل مي دادند، آثاري بر پشت و شانه هاي وي مشاهده گرديد و چون علتش را پرسيدند، دانستند كه آنها آثاري است از نانها و كوله بارهايي كه امام (ع ) براي تهيدستان بر دوش مي كشيده است . (138)

ابن سعد متوفاي حدود 200 هجري قمري مي نويسد:

چه بسا نيازمنداني كه به حضور امام سجاد مي رسيدند و قبل از اظهار نياز، خواسته خود را از امام دريافت مي كردند و امام فرمود:

صدقه قبل از اين كه به دست نيازمند برسد، نخست به دست خداوند مي رسد. (139)

يكي از پسرها عموهاي آن حضرت ، مستمند و نيازمند بود. و امام هميشه در نهان و به طور ناشناس وي را كمك مي كرد. اما از آنجا كه امام را نمي شناخت ، همواره از آن حضرت گله مند و شاكي بود كه چرا به وي رسيدگي نمي كنند!

امام سجاد با شنيدن گلايه هاي او، خويش را از معرفي خود باز مي داشت و هرگز به او نفرمود كه آن ناشناس امدادگر منم . تا اينكه امام بدرود حيات گفت و رحلت كرد. آن روز پسر عموي گلايه گذار از واقعيت آگاه شد و در كنار قبر آن حضرت به گريه عذر خواهي نشست . (140)

سفيان بن عينيه از زهري نقل مي كند: شبي سرد و باراني امام علي بن حسين ، زين العابدين را در كوچه هاي مدينه ديدم كه مقداري آرد و هيزم بر پشت گرفته و عزم خانه تهيدستان دارد. به آن حضرت گفتم : اي پسر رسول خدا چه بر پشت داري ؟

امام فرمود: سفري در پيش دارم و توشه آن را آماده كرده ام و مي خواهم در جاي امني قرار دهم .

عرض كردم آيا اجازه مي دهيد خدمتكار من شما را در امر اين كار و حمل اين آذوقه كمك كند؟

امام فرمود خير.

گفتم : اجازه بدهيد خودم شما را كمك كنم .

امام باز هم فرمود: خير چيزي كه در به كار من مي آيد، چرا خودم آن را متحمل نشوم ، تو را به خدا سوگند! مرا تنها بگذار!

آن شب گذشت ، چندي بعد خدمت امام رسيدم و عرض كردم : آن سفر كه عازم بوديد چگونه صورت گرفت ؟

امام فرمود: آن سفر، از آن نوع سفرها كه تو پنداشتي نبود، منظور من سفر آخرت بود، و من براي آن جهان ، خود را آماده مي كنم . با دوري از حرام ، بخشش و انجام كارهاي نيك . (141)

سفيان بن عينيه نيز مي گويد: در يكي از سفرها كه امام علي بن حسين (ع ) عازم حج بود، خواهرش سكينه ، دختر حسين بن علي (ع ) هزار درهم به عنوان كمك هزينه سفر در اختيار وي نهاد ولي هنگامي كه امام به نزديكي حره (142)رسيد، تمامي آن مبالغ را ميان مستمندان تقسيم كرد. (143)

امام باقر مي فرمايد: چه بسيار مواردي كه پدرم ، در كنار يتيمان و بينوايان مي نشست ، و با دست خويش به آنها غذا مي داد و براي آنان كه علاقه مند بودند، غذا مي فرستاد. (144)

امام صادق مي فرمايد:

علي بن الحسين (ع ) در روزهايي كه روزه داشت گاه با دست خود غذا مي پخت و هنگام افطار، آنها را به خانه نيازمندان مي فرستاد و چه بسا مواردي كه از آن غذا براي خود آن حضرت باقي نمي ماند و با نان و خرما افطار مي كرد. (145)

برخورد امام با نيازمندان ، برخورد فردي توانمند و برتر با فردي زبردست و منت پذيرد نبود، بلكه آن حضرت سعي داشت تا هنگام رفع نياز مستمندان ، در ايشان آثار تذلل و كوچكي آشكار نگردد. از اين رو، قبل از اظهار نياز، به آنان كمك مي كرد و مي فرمود:

مرحبا بمن يحمل زادي الي الاخرة

يعني ؛ آفرين بر كسي كه توشه مرا به سوي آخرتم بر؛ دوش كشد و مرا ياري دهد. (146)



عفو و گذشت ، در روابط اجتماعي

از جمله صفات بارز امام سجاد (ع ) تحمل و شكيبايي او در برابر ناگواريها و عفو و گذشت از كساني است كه نسبت به وي بي حرمتي يا جفا كرده بودند.

مردان الهي در هميشه تاريخ دشمناني داشته اند كه گاه در نتيجه ناآگاهي و زماني دليل دنيا پرسي و دنيا داري با اولياي به ستيز برخاسته وايشان را مورد اهانت و آزار قرار مي داده اند.

امام سجاد (ع ) نيز كه در عصر حاكميت جور و جهل امويان مي زيست و دستگاه خلافت به عناوين مختلف از اهل بيت و فرزندان علي (ع ) عيبجويي و بدگويي داشت ، مردم عامي و جاهل جامعه تحت تبليغات سوء آنها نسبت به شخصيت ائمه بدگمان شده بودند گاه در برخوردهاي اجتماعي بشدت عليه ايشان به ناسزاگويي مي پرداختند.

از آن جمله مردي با مشاهده علي بن الحسين (ع ) دهان به اهانت گشود و سخت ناسزا گفت .

امام همراهاني داشت كه خواستند آن مردم را تنبيه كنند اما امام مانع شد و فرمود: متعرض او نشويد؛ سپس رو به آن مرد كرده و فرمود: كار ما بيش از اينها بر تو پوشيده است اگر نيازي داري بگو تا بر آوريم .

مرد از اين صبر و شكيبايي و گذشت و بزرگواري و نيز آن لحن ملايم و محبت آفرين بشدت متاثر شد شرم تمامي وجودش را در برگرفت تا آنجا كه صورت از خجالت پوشانيد و ديگر نمي توانست به صورت امام نگاه كند.

امام بي درنگ دستور داد خدمتكارانش هزار درهم در اختيار او قرار دهند.

از آن روز به بعد هر گاه آن مرد امام را مي ديد مي گفت گواهي مي دهم كه تو از فرزندان رسول خدايي و از خاندان وحي نبوتي . (147)

هشام بن اسماعيل والي مدينه بود و در مدت فرمانروايي خود امام سجاد عليه السلام را مورد آزار و اذيتهاي بسيار قرار داد. سرانجام وليد او را از حكومت عزل كرد و مناديان وليد در ميان مدينه ندا دادند: هر كس در زمان فرمانروايي هشام مورد ظلم قرار گرفته و يا حقي را او ضايع نشده است مي تواند حق خود را از وي مطالبه كند.

هشام در ميان همه نگرانيهايش بيش از همه از جانب امام سجاد برخود بيم داشت زيرا در حق آن حضرت بيش از ديگران جفا كرده بود.

اما بر خلاف تصور او هنگامي كه امام ع با وي روبرو شد، بر او سلام كرد و به ياران خود نيز سفارش نمود كه متعرض او كه اكنون ضعيف و ناتوان است نشوند و سرانجام امام (ع ) به او اطمينان داد و فرمود اي هشام بن اسماعيل تا مي تواني رضايت مظلومان و بي پناهان را جلب كن و از ناجيه ما نگران نباش . (148)

در حديثي ديگر چنين آمده است :

يكي از عمو زاده هاي امام سجاد (عليه السلام ) به نام سخن بن حسن با آن حضرت كدورتي پيدا كرده بود روزي حسن وارد مسجد شد و امام زين العابدين عليه السلام را در آنجا ديد بي درنگ به پرخاش و تندگويي پرداخت و آن حضرت را آزرده خاطر ساخت ولي امام در برابر سخنان او كمترين عكس العملي از خود نشان نداد، تا حسن از مسجد خارج شد.

شب هنگام امام سجاد عليه السلام به خانه اش رفته و به او فرمود:

برادر آنچه امروز در حضور اهل مسجد درباره من گفتي اگر راست باشد از خداوند مي خواهم كه مرا بيامرزد و اگر نسبتهاي نارواي تو به من دروغ باشد از خداوند مي خواهم كه مرا بيامرزد و اگر نسبتهاي تو به من دروغ باشد از خداوند مي خواهم كه تو را بيامرزد درود بر تو رحمت و بركات خدا شامل حال تو باد.

امام اين سخنان را گفت و از او جدا شد.

حسن كه هرگز انتظار چنين برخوردي را از امام نداشت و خود را براي شنيدن سخنان تند و كوبنده آماده كرد بود، به خود آمد و خويش را در برابر كوهي از بزرگواري و شرافت يافت شرمنده شد و در پي حضرت با چشمي گريان روان گرديد و از امام عذر مي طلبيد.

امام بر حالش رقت آورد و به او اطمينان داد كه وي را بخشيده است . (149)

تلاش در آزادي بردگان

يكي ديگر از خدمتهاي اجتماعي امام علي بن الحسين ، زين العابدين ، سعي و جديت آن حضرت در دستيابي بردگان به آزادي بود.

امام سجاد (ع ) غلامان و كنيزان بسيار مي خريد، اما نه براي كار كشيدن از ايشان ، بلكه منظور تربيت اخلاقي و ديني و سپس فراهم آوردن زمينه آزادي آنان . تلاش آن حضرت در اين راستا، هم عملي و هم از طريق تشويق و ترغيب ديگران به اين كار بود. چنان كه مورخان و محدثان نقل كرده اند:

امام سجاد: هزار بنده را در راه خدا آزاد كرد. (150)

و نيز در تعاليم خود به شاگردان و پيروان خويش مي فرمود:

هيچ مؤمني بنده را آزاد نمي كند، مگر اين كه خداوند به جاي هر عضوي از اعضاي آن بنده ، عضوي از اعضاي او را ايمن از آتش دوزخ مي سازد. (151)

در بسياري موارد، امام سجاد (ع ) به بهانه هاي مختلف تعدادي از بردگان را آزاد مي ساخت و چه بسا يك عمل يا يك سخن شايسته آنان ، زمينه آزادي ايشان را فراهم مي كرد.

كنيزكي مي خواست آب وضو براي آن حضرت فراهم آورد كه ظرف سفالين از دستش فرو افتاد و شكست !

امام به كنيزك نگاهي كرد و كنيز گمان كرد كه مولايش خشمگين شده است . از اين رو جمله اي از قرآن خواند و گفت : و الكاظمين الغيظ يعني ؛ متقين بهشتي و برخوردار از غفران پروردگار آنانند كه ... خشم خود فرو خورند. (152)

امام فرمود: من از تو گذشتم .

كنيز ادامه داد: والله يحب المحسنين يعني ؛ خداوند نيكوكاران را دوست دارد. امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد ساختم . (153)

استفاده بجا و زيركانه و عالمانه كنيز از اين جمله هاي قرآني ، از يك سو تربيت ديني و معرفي وي را در زندگي امام سجاد (ع ) مي رساند و از سوي ديگر آشنايي كنيز و روح قرآني و معنوي امام سجاد (ع ) را مي فهماند. و كنيزي كه تا اين حد رشد يافته باشد، سزاواري آزادي است .

اسلام هر چند، بر اساس يك ضرورت اجتماعي از آغاز تبديل شدن اسيران جنگي به بردگاني قابل خريد و فروش را مورد رد و انكار قرار نداده است ، زيرا اسيران جنگي كساني بوده اند كه به جنگ مسلمانان بوده اند و بدين خاطر مسلمانان نيز حق داشته اند كه ايشان را از ميان بردن جان و مال عرض ‍ مسلمان بوده اند كه به جنگ ببرند. ولي از آنجا كه هدف اسلام از جنگ و دفاع ، نخست دفع تهاجم دشمن و سپس دعوت آنان به راه حق و مسير توحيد است ، زنده نگاه داشتن آنان و فراهم آوردن زمينه تربيت و هدايت ايشان را توصيه كرده و زماني كه به ايمان گراييدند، راههاي زيادي براي آزاد شدنشان نشان گشوده است .

سيره و روش امام سجاد (ع ) اين بود كه در ماه مبارك رمضان هيچ غلامي يا كنيزي را مؤاخذه نمي كرد. و اگر امضايي از آنان را گرد خود فرا مي خواند و لغزشهاي هر يك را به وي گوشزد مي كرد، سپس در ميان ايشان مي ايستاد و دستور مي داد تا همه با صداي بلند بگويند:

يا علي بن الحسين ان ربك قد احصي عليك كل ما عملت ، كما احصيت علينا كل ما عملنا...

يعني ؛ اي علي بن الحسين ! پروردگار تو تمامي اعمالت را يكايك برشمرده و ثبت كرده است ، همان گونه كه تو اعمال ما را ثبت كرده اي ، نزد خداوند كتابهايي است كه در آنها هيچ عمل كوچك و بزرگي فروگذار نشده است . و اعمالت نزد تو از خطاي مادر گذر تا خداوند از تو درگذرد. خداوند مي فرمايد: وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفرالله لكم . (154)

يعني ؛ عفو كنيد و گذشت داشته باشيد، آيا دوست نداريد كه خداوند خطاهايتان را ببخشد و عفو كند؟

پس از اين امام مي فرمود همه يكصدا بگويند:

پروردگارا! تو ما را فرمان دادي از كساني كه به ما ستم روا داشته اند در گذريم و ما بر اساس فرمان تو از آنان گذشتيم ، پس تو نيز از ما درگذر، زيرا تو از ما به عفو و بخشش سزاوارتري .

پس از اين سخنان امام رو به جانب برگان كرده ، مي فرمود: اكنون من از شما گذشتيم و بديهايتان را بخشيدم و شما را براي خشنودي خدا آزاد كردم ، شما هم از خداوند بخواهيد تا از من درگذرد و مرا از آتش غضب خدا آزاد كردم ، شما هم از خداوند بخواهيد تا از من درگذرد و مرا از آتش غضب خويش ايمن دارد. (155)

برگزاري اين مراسم ، در حقيقت هم درسي بود به ساير مؤمنان كه از روش ‍ آن حضرت پيروي كنند و زمينه آزادي بردگان بيشتري فراهم آيد. و هم آخرين درسهاي معنوي و اخلاقي به بردگان بود كه مي بايست از آن پس ‍ آزاد زندگي كنند و چونان مؤمني صالح و با تقوا به زندگي شخصي خود ادامه دهند.

امام اين درسها را در حساسترين شرايط زندگي به غلامان و كنيزان مي دهد تا در جان و روح آنان براي هميشه ثبت شود. زيرا آزادي براي يك برده چونان مائده آسماني و حيات و راه و روش ايثار و فداكاري و انسانيت و معنويت را در اعماق وجود آنان به ثبت مي رسانده است .

به هر حال آن حضرت ، در پايان هر رمضان حدود بيست بنده را آزاد مي ساخت و اين عمل موجب آن مي شد كه معمولا كنيزان و غلامان بيش از يك سال در خدمت آن بزرگوار نباشد و آزاد شوند. (156)

امام سجاد - عليه السلام -، از ديدگاه ديگران

ابن خلكان متولد 671 هجري علي بن الحسين (ع ) را از سادات و بزرگان تابعين دانسته و از محمد بن شهاب زهري متولد 124 هجري نقل كرده است :

ما راءيت قرشيا افضل من علي بن الحسين (ع ). (157)

يعني ؛ در ميان قبيله قريش - كه خود قبيله اي ممتاز است - هيچ كس را برتر و با فضيلت تر از علي بن الحسين نيافتم .

مورخان از ابو حازم متولد 140 هجري سفيان بن عيينه متولد198 هجري و زهري نيز آورده اند: ما راءيت هاشمياافضلا من علي بن الحسين - عليه السلام -. (158)

يعني ؛ در ميان بني هاشم - كه شريفترين نسل قريش مي باشد - هيچ كس را برتر از علي بن الحسين نيافتم .

ابن وهب از مالك متولد 140 هجري نقل مي كند:

لم يكن في اهل بيت رسول الله - صلي الله عليه وآله - مثل علي بن الحسين - عليه السلام - (159)

يعني ؛ در ميان اهل بيت رسول خدا - كه شريفترين و ممتازترين بيت در ميان بني هاشم اند - كسي همتاي امام سجاد (ع ) نبود .

جابربن عبدالله انصاري متولد 78 هجري صحابي معروف و مورد و احترام پيامبر اسلام (ص ) كه موفق به درك حضور امام سجاد - عليه السلام - شده است مي گويد:

والله ما راءي في اولاد الانبياء بمثل علي بن الحسين ، الا يوسف بن يعقوب ، والله اذرية علي بن الحسين افضل من ذرية يوسف بن يعقوب ، و ان منهم لمن يملا الارض عدلا كما ملئت جورا. (160)

يعني ؛ سوگند به خداوند!در ميان فرزندان انبيا كسي چونان امام سجاد (ع ) ديده نشده است ، مگر يوسف ، فرزند يعقوب (ع ). اما سوگند به خداوند! كه دودمان علي بن الحسين (ع ) از دودمان يوسف برتر است ، چه اين كه در ميان فرزندان علي بن الحسين (ع ) كسي خواهد آمد كه زمين را از عدل پر خواهدكرد، چونان كه از ظلم پر شده است !

عمر بن عبد العزيز متولد 101 هجري كه از وابستگان به بني اميه و مروانيان است ، اما به دليل برخي خصلتهاي منصفانه از ايشان متمايز مي باشد، علي رغم تعارض و تضادي كه ميان حكومت بني اميه با اهل بيت و شخص امام سجاد - عليه السلام - وجود داشت ، گاه به خدمت آن حضرت مي رسيد و اظهار ادب و خضوع مي كرد. و بعد از شهادت آن امام گفت : ذهب سراج الدنيا و جمال اسلام ، زين العابدين . (161)

يعني ؛ مشعل روشنگر دنيا و مايه جمال و زيبايي اسلام ، زين العابدين ، چشم از جهان فرو بست .

در يكي از محافلي كه امام سجاد (ع ) حضور داشت . عمربن عبدالعزيز نيز شركت جست . امام سجاد قبل از او مجلس را ترك گفتند.

پس از بيرون رفتن امام ابن عبدالعزيز از حاضران پرسيد:

امروز شريفترين مردم در جامعه ما چه كسي است ؟

طبق معمول آن دوره ، همه گفتند: شخص خليفه .

ابن عبدالعزيز گفت : نه ، چنين نيست كه شما مي گوييد! شريفترين مردم كسي است كه هم اكنون از مجلس ما خارج گرديد علي بن الحسين (ع ) زيرا او از خانداني است كه همه مردم آرزو دارند از آن خاندان باشند ولي او هرگز تمايل ندارد كه به خانداني جز خاندان خويش بپيوند و منتسب باشد . (162)

كمال الدين ، محمد بن طلحه شافعي متولد 652 از علماي قرن هفتم مي نويسد:

علي بن الحسين زينت اهل عبادت ، پيشوايان زاهدان ، بزرگ پرهيزكاران و رهبر و پيشتاز مؤمنان است . شيوه زندگي او خود گواهي مي دهد كه از سلاله نسل رسول خدا (ص ) است . اخلاق و منش او، خود مي نماياند كه او از بندگي مقرب خداست . آثار برجاي مانده بر سيمايش ، نشانگر نمازهاي بسيار و شب زنده داريهاي هدايت يافته اوست . و الفت هماره او با دعا و راز و نياز، دليل انس او با خداست .

در طاعت و بندگي حق ، چنان تاخت كه زين العابدين شناخته شد. شب زنده داريهايش ، راه تاريك آخرت را بر او روشن ساخته و روزه هاي مستمر او، توشه جهان ديگر را برايش تدارك ديده بود.

كرامتها و كارهاي خارق عادت ، بسيار از آنها ثبت شده و همه اذعان دارند كه وي از سروران خلق در قيامت است . (163)

حماسه فرزدق

يكي از گوياترين نشانه هاي عظمت اجتماعي امام سجاد (ع ) قصيده معروف فرزدق متولد 110 هجري مي باشد.

در روزگاري كه شعر از قويترين ابزارها تبليغي به شمار مي آمد و ستايشي در قالب شعر مي توانست شخصيتي را به دورترين قبايل ، به نيكي و ارزش ‍ بشناساند و هجوي مي توانست قبيله اي را به بدنامي و بي آبرويي بكشاند و ايشان را وادار به مهاجرت سازد، فرزدق را از مرز مديحه سرايي تا اوج حماسه اي انقلابي پيش برده ، شرايطي است كه فرزدق ، شعر خود را در آن شرايط انشاد كرده است .

در روزگاري كه شاعران به ندرت مي توانستند از خشم دستگاه اموي بيمناك نباشند و كم بودند كساني كه بتوانند دل از عطاها و هداياي خليفه بپوشند، فرزدق از خطرها نهراسيد و دل از عطاي خليفه بريد تا رضاي خداوند را در اظهار محبت و ارادت به خاندان رسالت جستجو كند و به دست آورد.

فرزدق شعرش را در پستوي خانه اش نسرود و در گمنامي و بي نشاني آن را منتشر نساخت ! بلكه در برابر چشمان خشم آلود هشام - كه در آن روز برادر خليفه و از مقربترين عناصر حكومتي و نزديكترين خشم آلود هشام - كه در آن روز برادر خليفه و از مقربترين عناصر حكومتي - نزديكترين شخص به وليد بن عبدالملك به شمار مي آمد - و در منظر انبوه حج گزاراني كه از جاي جاي خطه اسلام گرد آمده بودند، به ستايش از امام سجاد (ع ) پردااخت .

ستايش فرزدق از امام سجاد (ع ) در آن شرايط و در آن محيط و در آن محيط كه بزرگترين مجتمع اسلامي و مهمترين پايگاه ديني به شمار مي آمد، ستايشي ساده و بي پيامد نبود، زيرا مدح علي (ع ) و خاندان وي در ذهن مردم ارتباطي ناگسستني با رد و طرد غاصبان خلافت داشت .

ستودن بارزترين چهره علوي - امام سجاد (ع ) - به معناي رويارويي صريح با تمامي و مروانيان شناخته مي شد، چرا كه اين دو جريان هميشه ستيزي بي امان داشته اند و ناهمسازي آنان بر كسي مخفي نبود.

فرزدق زماني شعر خود را با طنين گرمش انشاد كرده كه هشام با تكبر و غرور در حلقه ياران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده تا طواف كند.

حج گزاران انبوه بودند و بي توجه به حضور هشام !

هشام خواست استلام حجر كند اما ازدهام جمعيت مانع شد و او باناكلمي به كناري رفت و با همراهانش به نظاره طواف كنندگان خانه خدا نشست .

در اين هنگام شخصي با جامه ها و هيئتي مردمي اما با چهره اي جذاب و هيبتي معنوي به جمع طواف گزاران پيوست و چون به حجر نزديك شد و خواست استلام حجر كند، مردم احترامش كردند، راه گشودند و او بآساني استلام حجر كرد.

همراهان هشام با ديدن آن منظره به شگفت آمده و از هشام پرسيدند: آن شخصي كه مردم برايش راه گشودند و احترامش كردند كيست ؟

هشام كه احساس حقارت و كوچكي مي كرد ، چنين وانمود كه او را نمي شناسد! فرزق كه از نزديك ناظر اين گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشي اظهار ناآشنايي مي كند و با خود گفت اكنون ، لحظه ايفاي رسالت و گاه حق گويي است .

فرزدق قدم پيش نهاد و جايي ايستاد كه صدايش را هر چه بيشتر بشنوند و گفت : اي هشام - اي فرزند عبدالملك و اي برادر خليفه -! اگر تو آن شخص را نمي شناسي ، من او را خوب مي شناسم .

گوش فرا ده تا وي را به تو معرفي كنم

دريايي عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه هاي عشق و محبتش به خاندان علي چونان امواج دريا به حركت در آمده و به شيوه شاعران پرتوان عرب ، شعري بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد كرد.

امواج صدايش در مسجد الحرام پيچيد و تاءثيري عميق بر روح و جان مردمان نهاد جان مردم را پروريد و روح هشام را چون خرقه اي پوسيده دريد!(164)

اكنون قبل از پرداختن به قصيده فرزدق نگاهي اجمالي به شخصيت وي خواهيم داشت .

شخصيت فرزدق

فرزدق كنيه اش ابوفراس و پدرش غالب صمصعه مجاشعي و مادر وي لبنه ، دختر قرظة ين ظبية است . در سال 38 هجري تولد يافت و به سال 100 هجري در بصره به چشم از جهان فرو بست .

او از بزرگان بني تميم بود و چونان پدرش به جود و سخاوت شهرت داشت .

فرزدق در خرد سالي به همراه پدرش ، خدمت امير المؤمنين (ع ) شرفياب شد.

پدر وي را به حضور آن حضرت معرفي كرد و ياد آور شد كه فرزندش - با وجود خردسالي - قادر به سرودن اشعار مي باشد.

علي - عليه السلام - به پدر او توصيه كرد كه بهتر از شعر گفتن ، تعليم قرآن است و همين سفارش سبب گرديد تا فرزدق به آموزش و حفظ قرآن روي آورد.

بسياري از تاريخنگاران ، فرزدق را دوستدار اهل بيت دانسته اند. براي خاندان علي (ع ) به نيكي شعر مي گفت و از آنان به عظمت ياد مي كرد و دشمنانشان - بويژه معاويه ، يزيد هشام و حجاج - را بشدت مورد استهزا قرار مي داد و هجو مي كرد.

از جمله مهمترين اشعار وي قصيده معروفي است كه در ستايش امام زين العابدين - عليه السلام - سروده و آن را در مسجد الحرام و در حضور هشام و جمع حج گزاران انشادكرده است .

گروهي وي را ستوده اند و برخي او را مذمت كرده اند.

مذمت كساني چون فرزدق كه در عصر خلافت امويان به تمجيد و تعظيم قدر امامان و اهل بيت (ع ) پرداخته است ، از سوي قلم به مزدان درباري و معاندان اهل بيت ، چندان دور از انتظار نيست .

در منظر تعصب پيشگان ، چه جرمي بالاتر از دفاع و حمايت از خاندان علي - عليه السلام - و هجو سلطه داران !

مذمتها و نسبتهاي ناروايي كه به فرزدق داده اند، منحصر به شخص وي نيست بلكه هر شاعري كه به تعريف و تمجيد از اهل بيت پيامبر - صلي الله عليه وآله - پرداخته و به آنان اظهار محبت كرده است ، از نيزه طعن و كينه معاندان در امان نمانده است ، چونان كه همان نسبتها را به ابوالاسود دلائلي ، كميت اسدي و دعبل بن علي خزاعي و... نيز داده اند!

در برابر اين نارواگوييها، اكثر علماي رجال ، فرزدق را توثيق كرده و شهامت و رادمردي او را ستوده اند.

شيخ طوسي متولد 460 هجري او را از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - دانسته اند و به خاطر قصيده اش وي را به نيكي ياد كرده است .(165)

كشي متولد 340 هجري بر اخلاص او در محبت اهل بيت - عليه السلام - تاءييد دارد و مي گويد:

دليل بر اخلاص او همين بس كه ابتدا صله امام را نپذيرفت و گفت من شعر را براي رضاي الهي سروده ام و نه دريافت صله ... (166)

متن قصيده فرزدق

1- هذا الذي تعرف وطاته

والبيت يعرفه والحل والحرم (167)

2- هذا ابن خير عباد الله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم (168)

3- هذا ابن فاطمه ان كنت جاهلد

بجده انبياء الله قد ختموا (169)

4- وليس قولك من هذا بضائره

العرب تعرف من انكرت و العجم (170)

5- كلتايديه غياث عم نفعهما

تستو كفان و لا يعروهما عدم (171)

6- سهل الخليقة لاتخشي بو ادره

تستو كفان و لا يعرو هما عدم (172)

7- حمال انفال اقوام اذا افتدحوا

حلو الشمائل تحلو عنده نعم (173)

8- ما قال لا قط الا في تشهده

لولا لاتشهد كانت لاءه نعم (174)

9- عم البرية بالااحسان و فانقشعت

عنها الغياهب و الاملاق و العدم (175)

10- اذا راته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا ينتهي الكرم (176)

11- يعضي حياء و يغضي من مهابتة

فمايكلم الا حين يبتسم (177)

12- بكفد خيزران ريحه عبق

من كف اروع في عرنينه شمم (178)

14- يكاد يمسكه عرفان راحتة

ركن الحطيم اذا ماجاء يستلم (179)

15- اي الخلائق ليست في رقابهم

جري بذاك له في لوحه القلم (180)

16 - من يشكر الله يشكر اوليه ذا

قالدين من بيت هذا بيت هذا ناله الامم (181)

17- يتمي الي ذروة الذدين التي فصرت

عنها الا كف و عن ادركها القدم (182)

18- مشتقه من رسول الله نبعتة

طابت مغارسه و الخيم و الشيم (183)

19- مشتقه من رسول الله نبعته

طابت مغارسه و الخيم و الشيم (184)

20- ينشق ثوب الدجي عن ور غرته

كفر و قربهم منجي و معتصم (185)

21- من معضر حبهم دين و بعضعهم

كالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم (186)

22- مقدم بعد ذكر الله ذكرهم

في كل بدء و مختوم به الكلم (187)

23- ان عدم اهل التقي كانوا ائمتهم

اوقيل من خير اقل الارض قيل هم (188)

24- لا يستطيع جواد بعد جودهم

ولا يدانيهم قوم و ان كرموا (189)

25- هم الغيوث اذاما ازمة ازمت

و الا سد اسد الشري و الباس محتدم (190)

26- لا ينقص العسر بسطا من اكفهم

سيان ذلك ان اثروان عدموا (191)

27- يستدفع الشرو اللوي بحبهم

و يسترب به الاحسان و النعم (192)

پيامهاي قصيده فرزدق

با آنچه تاريخ از روش و منش خلفا ثبت كرده بديهي است كه فرزدق با بيان اين سخنان كو بنده و صريح ، خويش را براي رويارويي با هر شكنجه و آزار و انتقال از سوي هشام بن عبدالملك آماده كرده بود!

مامقاني به نقل از كتاب خرائج مي نويسد:

فرزدق پس از انشاد اين قصيده مدتها زنداني شده و به فرمان هشام محكوم به مرگ گرديد.

فرزدق شرايط دشوار خود را به امام علي الحسين - عليه السلام - رسانيد و آنحضرت براي نجات و رهايي او دعاكرد.

فرزدق پس از آزادي به حضور امام سجاد - عليه السلام - رسيد و از وضع نابسامان اقتصادي خود شكايت كرد و گفت : خليفه تمام حقوق پيشين او را قطع كرده است .

حضرت پرسيد: حقوق دريافتي تو در سال چه اندازه اي بوده است ؟

فرزدق ، مقداري را اظهار داشت .

امام (ع ) به اندازه اي چهل سال او، هزينه زندگيش را تاءمين كرد و فرمود: اگر مي دانستم كه به بيش از اين نياز داري به تو مي بخشيدم .

فرزدق ، هديه امام را دريافت كرد و پس از همان مدت ، بدرود حيات گفت .(193)

انگيزه فرزدق

بسياري از شاعراني كه به ستايش يا مذمت شخصيتهاي اجتماعي - سياسي عصر خود پرداخته ، انگيزه آنان را يا چشمداشتهاي مادي تشكيل مي داده است و يا نگرانيها و تهديدهايي كه از سوي عوامل قدرتمند، متوجه آنان است .

ولي اين موضوع شامل شاعران درباري و زورپرستان و زرجويان است و نه شاعراني كه با بيان فكر و عقيده خويش به تبليغ ارزشهاي الهي و حمايت از عدالت اجتماعي و انتقاد از استبداد و جباريت حاكمان و خلفا مي پرداخته اند.

فرزدق چگونه مي تواند به چشمداشت امور مادي و دنيايي به توصيف امام سجاد - عليه السلام - پرداخته باشد، با اين كه خود را رويارويي كنيه عميق هشام قرار مي دهد! در مطالب قبل ، هر چند ياد شد كه امام سجاد - عليه السلام - زندگي آينده فرزدق را تاءمين كرد اما نبايد از نظر دور داشت كه فرزدق ، اصولا براي دريافت صله و مزد و پاداش دنيوي قصيده ياد شده را نسروده است .

كشي متولد 340 هجري ضمن ستايش از فرزدق و بيان اخلاص وي در مسير اهل بيت - عليه السلام - مي گويد: دليل اخلاص او همين بس كه امام سجاد - عليه السلام - دوازده هزار دينار به عنوان صله براي او فرستاد ول فرزدق نكرد و به امام پيغام داد: من آن قصيده را براي صله نگفته ام و جز رضاي خداوند متعالي ، چيزي نخواسته ام .

امام سجاد - عليه السلام - براي او دعا كرد و فرمود: عمل تو مورد رضاي خداست ولي ما خاندان وقتي چيزي را به كسي بخشيديم ، از او باز پس ‍ نمي گيريم . فرزدق در پي اين فرمايش ، و به خاطر رعايت اين ادب ، هديه حضرت را پذيرفت . (194)

البته ميان اين نقل - كه فرزدق ابتدا صله را نپذيرفت - و ميان نقلي كه - حاكي از شكايت فرزدق از وضع مال خويش مالي خويش مي باشد - منافاتي نيست . زيرا ممكن است نقل نخست مربوط به قصيده هايي بوده كه فرزدق قل از قصيده معروفش براي اهل بيت سروده است ، ولي اظهار نياز زماني صورت گرفته ، كه فرزدق صورت گرفته كه فرزدق از سوي هشام در تنگناي زندگي گرفتار آمده است .

احتمال ديگر اين است كه هر دو نقل مربوط به يك مرحله باشد به اين گونه كه فرزدق مشكل مالي خود را با امام در ميان گذرانده است اما نه براي دريافت صله و مالي بدون عوض بلكه براي گرفتن راهنمايي و يامساعده و زماني كه امام سجاد ، آن همه صله را به او مي بخشد، او اظهار داشته كه منظورش از گزارش وضع خود، هرگز دريافت صله نبوده است و آن نمي پذيرد. اما امام - عليه السلام - وي را براي پذيرش آن تخشش متقاعد مي سازد.

حماسه فرزدق ، ثبت در ديوان ادب

قصيده فرزدق ، آن چنان در منابع تاريخي و ادبي تثبيت شده است كه جاي هر گونه ابهام را زدوده و آن را از نهان شدن در غبار گمنامي و فراموشي ، ايمن داشته است .

عبدالرحمن جامي از شاعران پارسي گوي قرن هشتم هجري 817 - 897 هجري كه در زمره مفسران و فقيهان و عارفان و ادبيان عصر خويش جاي داشته لاست ، (195) قصيده فرزدق و نيز عكس العمل دستگاه خلافت را در برابري نظم در آورده است و اين خود مي نماياند كه بازتاب و تاءثير حماسه فرزدق در محافل علمي و ادبي هماره مثبت و نيرومند بوده است :

عبد الرحمن جامي ، چنين سروده است :

پور عبدالملك به نام هشام

در حرم بود با اهالي شام

مي زد اندر طواف كعبه قدم

ليكن از ازدحام اهل حرم

استلام حجر ندادش دست

بهر نظاره گوشه اي بنشست

ناگهان نخبه نبي و ولي

زين عبادين حسين علي

در كساءبها و حله ونور

بر حريم فكنده عبور

هر طرف مي گذشت بهر طواف

در صف خلق مي فتاد شكاف

زد فدم بهر اسالام حجر

گشت خالي ز خلق راه گذر

شامي اي كرد از هشام سؤ ال

كيست اين با چنين جمال و جلال

از جهالت در آن تعلل كرد

وزشناسائيش تجاهل كرد

گفت نشانسمش ، ندانم كيست

مدني ، يا يماني ، يا مكيست

بو فراس آن سخنور نادر

بود در جمع شاميان حاضر

گفت من مي شناسمش نيكو

زو چه پرسي به سوي من كن رو

آن كس است اين كه مكه بطحاء

زمزم و بو قبيس و خيف و مني

مروه ، مسعي ، صفا حجر، عرفات

طبيه ، كوفه ، كربلا و فرات

هر يك آمد به قدر او عارف

بر علو مقام او واقف

قرة العين سيد الشهداست

زهره شاخ دوحه زهراست

ميوه باغ احمد مختار

لاله راغ حيدر كرار

چون كند جاي در ميان قريش

رود از بخر بر زبان قريش

كه بدين سرور ستوده شيم

به نهايت رسيد فضل و كرم

ذروه عزتست منزل او

حامل دولت است محمل او

از چنين عز و دلت ظاهر

هم عرب هم عجم بود قاصر

جد او را به مسند تمكين

خاتم الانبياست نقش نگين

لايح از روي او فروع هدي

فائح از خوي او شميم وفا

طلعتش آفتاب روزافزون

روشنايي فزاي و ظلمت سوز

جد او مصدر هدايت حق

از چنان مصدري شده مشتق

زحيا نايدش پسنديده

كه گشايد به روي كس نديده

خلق از او نيز ديده خوابانند

كز مهابت نگاه نتوانند

نيست بي سبقت تبسم او

خلق را طاقت تكلم او

در عرب در عجم بود مشهور

گو ندانش مغفلي مغرور

همه عالم گرفت پرتو خور

گر ضريري نديد از آن چه ضرر

شد بلند آفتاب بر افلاك

بوم از آن گر نيافت بهره چه باك

بر نيكو سيرتان و بدكاران

دست او ابر موهبت باران

فيض آن ابر بر همه عالم

گر بريزد نمي ت نگردد كم

هست از آن معشر بلند آيين

كه گذشتند ز اوج عليين

حب ايشان دليل صدق و وفاق

بغض ايشان نشان كيفر و نفاق

قربشان پايه علو و جلال

بعدشان مايه عتو و ظلال

گر شمارند اقل تقوي را

طالبان رضاي مولا را

اندر آن قوم مقتدا باشند

وندر آن خيل پيشوا باشند

گر بپوسد ز آسمان بالفرض

سائلي ، من خيار اهل الارض

بر زبان كواكب و انجم

هيچ لفضي نيايدالا هم

هم غيوث الندي اذا و هبو

ليوث الشري اذا نهبوا

ذكرشان سابق است ذر افواه

بر همه خلق بعد ذكر الله

سر هر نامه رارواج افزاي

نامشان هست بعد نام خداي

ختم هر نظم و نثر را الحق

باشد از يمن نامشان رونق

چون هشام آن قصيده غراء

كه فرزدق همي نمود انشاء

كرد از آغاز تا به آخر گوش

خونش اندر رگ از غضب زد جوش

بر فرزدق گرفت حالي دق

همچو بر مرغ خوشنوا عقعق

ساخت در چشم شاميان خوارش

حبس بنمود بهر آن كارش

اگرش چشم راست بين بودي

راست كردار و راست بين بودي

دست بيداد و ظلم نگشادي

جاي آن حبس ، خلعتش رسيد

قصه مدح بو فراس رشيد

چون بدان شاه حق شناس رسيد

از درم بهر آن نكو گفتار

كرد حالي روان ده و دو هزار

بو فراس آن درم نكرد قبول

گفت مقصود من خدا و رسول

بود از آن مدح ، ني نوال و عطا

زان كه عمر شريف را ز خطا

همه جا از براي همجي

كرده اي صرف در مديح و هجي

تافتم سوي اين مديح عنان

بهر كفاره چنان سخنان

فلته خلصا لوجه الله

لا، لان استعيض ما اعطاه

قال زين العباد و العباد

ما نوديه عوض لا يرداد

زان كه ما اهل بيت احسانيم

هر چه داديم باز نستانيم

ابر جوديم بر نشيب و فراز

قطره از ما به مانگردد باز

آفتابيم بر سپهر علا

نفتد عكس ما دگر سوي ما

چون فرزدق به آن رفا و كرم

گشت بينا قبول كرد درم

از براي خدا بود و رسول

هر چه آمد از او چه رد چه قبول

بود از آن هر دو قصدش الحق حق

مي كنم من هم از فرزدق دق

رشحه زان سحاب لطف و نوال

بندم از دولت ابد، طرفي

صادقي از مشايخ حرمين

چون شنيد آن نشيد دور از شين

گفت نيل مراضي حق را

بس بود اين عمل فرزدق را

گر جز اينش ز رفتر حسنات

بر نيايد نجايت يافت نجات

مستعد شد رضاي رحمان را

مستحق شد رياض رضوان را

زان كه نزديك حاكم جابر

كرد حق را براي حق ظاهر (196)

تحليلي بر قصيده فرزدق

آنچه در صفحات گذشته از ابيات شعر فرزدق آورديم ، تنها ابياتي نيست كه از او در اين قصيده ثبت كرده اند، بلكه مورخان و كتابهاي ادبي ، ابيات اني قصيده را از نظر تعداد، مختلف نقل كرده اند و چه بسا برخي به نقل چند بيت اكتفا نموده اند.

علت اين اختلاف نقلها ممكن است بدان جهت باشد كه هر نويسنده به ذوق خويش چند بيتي را انتخاب مي كرده است و نه اين كه بقيه ابيات را منتسب به فرزدق ندانسته و يا بدانها دست نيافته باشد.

شيخ مفيد ره فقط بيتهاي يك دو، ده ، يازده ، سيزده ، پانزده ، و شانزده را با مختصر اختلافي - ياد كرده است . (197)

سيد مرتضي ره (متولد 436 هجري) به پيروي از شيخ مفيد ره همان ابيات را نقل نموده و سپس متذكر شده است تمام آنهانشده است . (198)

ابوالفرج اصفهاني متولد 356 هجري بيست بيت از قصيده را آورده است . (199) در حالي كه مناقب به چهل و يك بيت تصريح كرده است . (200) محمد بن فتال نيشابوري متولد 508 هجري بيست ونه بيت را متذكر شده است ولي با كمي اختلاف محتوايي با آنچه در ديوان فرزدق ثبت گرديده است . (201)

در ديوان فرزدق بيست و بيت براي اين قصيده ثبت شده است كه در صفحات قبل به نقل همانها اكتفا كرديم و افزون بر آن را نياورديم .

علي بن عيسي اربلي متولد 692 هجري بيست و سه بيت ، (202) ابن خلكان بيست وهفت بيت (203)، جلال الدين سيوطي متولد 927 هجري بيست و سه بيت (204) و سيد محسن اميني عاملي متولد 1371 هجري سي و دويست براي اين قصيده ياد كرده اند. (205)

و علامه محمد باقر مجلسي ره چهل و يك بيت براي اين قصيده متذكر شده است و پس از نقل ابيات مي نويسد:

هشام پس از شنيدن شعر فرزدق ، خشمگين شد و حقوقش را قطع كرد و با اعتراض به وي گفت : اگر تو هم جدي همانند جد او و پدري چونان پدر او و مادري به منزلت مادر او داشتي براي توهم مي گفتم !...

نقد شبهات

درباره قصيده فرزدق شبهاتي نيز مطرح شده است :

الف : برخي احتمال داده اند كه شعر فرزدق در ستايش حسين علي - عليه السلام - سيد الشهدا باشد، زيرا فرزدق اشعاري در وصف آن حضرت دارد كه از نظر سبك و وزن همگوني تمام با قصيده مورد بحث دارد.

شعري كه فرزدق در وصف حسين علي - عليه السلام - سروده است با اين ابيات آغاز مي شود.



هذا حسين رسوا والده

امست بنور هداة تهتدي الامم

هذا ابن فاطمة الزهراء عترتها

في جنة الخلد مجريا به القلم (206)



و...

ولي با همه شباهتها و همگوني زن و قافيه ، قرينه هاي موجودنشان مي دهد كه اين اشعار در مقايسه با قصيده معروف فرزدق از يك قصيده در وصف يك شخص نيستند زيرا اولا، قصيده معروف است و اين ابيات هرگز از چنان شهرتي برخوردار نمي باشد. ثانيا، اين اشعار درديوان فرزدق و در ساير كتب تاريخي به صورت قصيده واحد ثبت نشده است .

ب : بعضي قصيده فرزدق را به حزن بن كناني نسبت داده اند و معتقدند كه او اين اشعار را در وصف عبدالملك مروان سروده است .!(207)

ولي اين شبهه - به طور مسلم - درباره برخي از ادبيات اين قصيده به كلي منتفي است زيرا آنجا سخن از تبار والاي امام علي - عليه السلام - به ميان آمده ، هيچ كس نمي تواند جز امام مصداق آن باشد.

علاوه بر اين حبيب بن اوص طائي متولد 233 هجري اعتراف كرده است كه قصيده مذكور در وصف زين العابدين (ع ) سروده شده است .

بلي با توجه به شباهت زياد اشعار و سبك شعري حزن بن كناني با فرزدق احتمال اين هست كه برخي از ابيات قصيده يادشده از آن فرزدق نباشد. و از اشعار خزن بن كناني وارد قصيده او شده باشد. (208) و اين بيتها از نظر مفهومي قابل شناسايي است مانند بيت يازدهم و دوازدهم قصيده كه سخن از هيبت و بيم افكني و عصاي خيزران و... دارد. چه اين كه عارفان به مقام امام ، ائمه را معمولا با اين تعابير موردستايش قرار نمي داده اند.

وارد شدن شعري از شاعري در اشعار ديگراني كه هم سبك او بند سابقه داشته است و فراوان به چشم مي خورد. مانند قصيده ابوالاسود دئلي در ستايش امير المؤمنين - عليه السلام - كه چون با اشعار ام هيثم نخعي هم وزن و هم قافيه بوده ، از نظر اهل ادب ، بعضي از ابيات آن دو به ديگري نسبت داده شده است . (209)و احتمالهاي ديگري نيز مطرح شده كه قرينه اي بر صحت آنها نيست و ازياد آنها چشم مي پوشيم . (210)

پاورقي



120- فتح /2.

121- بحارالنوار 46/60.

122- اعلام الوري 255

123- ارشاد 1632: اعلام الوري كشف الغمه 2/280؛ فصول المهمة 201.

124- حلية اولياء 133.

125- احقاق الحق 12/26.

126-اعلام الوري 256

127- احقاق الحق 12/26

128- دعائم الاسلام 1/208؛ سير اعلام انبلاء 4/392؛ فصول المهمة 202؛ نوالابصار 139.

129- مطالب السؤ ول 79؛ تاريخ ابن عساكر 4/392؛ روض الرياحين 55؛ احقاق الحق 2/23.

130- طبقات ابن سعد 5/160؛ حلية اولالياء 133؛ مختار مناقب اختيار 27؛ مشارق الانوار 119؛ تذكرة الحافظ 1/75؛ فصول المهمه 201؛ الصواعق المحرقه 119؛ الكواكب ادرية 1/139؛ ينابيع المودةُ 5/160؛ اسعاف الراغبين 239؛ نور الابصار شبلنجي 140.

131- حلية الولياء 133؛ مشارق النوار 119؛ تذكرة الخواص 293؛ سير اعلام انبلاء؛ ينابيع امودة 15/160؛ اسعاف اراغبين 216.

132- عيون المعجزات 73؛ كشف الغمه 2/302 اخبار ادول و آثار الاول 108.

133- القاب الرسول و عترته مجموعه نفيسه 52؛ ارشاد 2/146؛ اعلام الوري 256؛ كشف الغمه 2/280.

134- كفايه الطالب 301؛ سير اعلام الانبلاء، 392؛ تهذيب التهذيب 7/305؛ تاريخ الاسلام 4/37.

135- طبقات ابن سعد 5/164؛ اعلام الوري 256؛ كشفالغمه 2/266.

136- كشف الغمه 2/266.

137- اغاني 14/75؛ حلية الاولياء 3/135؛ كشف الغمة 2/266؛ اعيان الشعيه 1/633.

138- خصال صدوق 517؛ حلية الاولياء 3/135؛ كشف الغمة 2/266؛ اعيان الشعيه 1/633.

139- طبقات ابن سعد 5/160.

140- حلية الاولياء 3/140، كشف الغمه 2/303.

141- علل الشرائع 231، مناقب 4/ 153.

142- حره در مسير مكه در ناحيه بطن العتيق قرار دارد (معجم البلدان 2/ 247).

143- طبقات ابن سعد 5/164، اعيان الشيعه 1/633.

144- علل الشرائع 231، مناقب 4 / 153.

145- تدكرة الخواص 184.

146- همان مدر؟

147- نور الابصار 128 اسعاف الراغبين حاشيه نور الابصار 208

148- ارشاد 2 146 تذكره الخوناص 295

149- مناقب 4/158؛ كشف الغمه 2/262؛ مشارق الانوار 119؛ تذكرة الخواص 295.

150- كشف الغمه 2/279

151- دعائم الاسلام 2/301

152- آل عمران /134.

153- ارشاد /142؛ اعلام الوري 259؛ كشف الغمه 2/274.

154- نور /22.

155- اعيان الشعيه 2/633

156- اعيان الشعيه 1/633

157- وفيات الاعيان 3/267؛ فصول المهمة 77؛ الائمة الاثني عشر 75.

158- حلية الولياء 3/141؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/159؛ كشف الغمه 2/380؛ تذكرة الخواص 182؛ تذكرة الحفاظ 1/75؛ تهذيب التهذيب 7/305.

159- ارشاد 2/145؛ كشف الغمه 2/280؛ سير اعلام الانبلاء 4/390؛ تاريخ ابن عساكر 12/19.

160- طبقات ابن سعد 5/158؛ كشف الغمه 2/258 /

161- مناقب 4/167؛ اعيان الشيعه 1/631.

162- مناقب 4/167؛ اعيان الشيعه 1/631.

163- مطالب السؤ ول 77.

164- البيان و التيين 1/370؛ الشعر و الشعرا9؛ المحاسن و المساوي 212؛ العقد الفريد 1/27؛ الاغاني 21/376؛ المعجم الكبير 143؛ ارشاد 2/150؛ حلية الاولياء 3/139؛ امالي سيد مرتضي 67؛ زهرالاداب 1/59؛ محاضراات الادباء 1/299؛ فايق زمخشري 8/219؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/169؛ كشف الغمه 2/92؛ مطالب السؤ ول 79؛ تذكرة الخواص ‍ 338؛ و فيات العيان 5/145؛ ديوان حماسه گزيده 213.

165- رجال طوسي 100.

166- اختيار معرفة الرجال رجال كشي 129.

167- اين اوست كه بطحا سرزمين و نبوت با آثاري برجاي مانده از گامهايش آشناست . و خانه خدا نز او را مي شناسد، چونانا كه حل و حرم .

168- فرزند برترين بندگان خداست .

پرهيزكار، منزه ، پاكيزه و نشانه راهنما و ملاك هدايت است .

169- اين ، فرزند فاطمه عليها السلام است ، اگر راستي جاهلي و او را نمي شناسي !

170- اين كه به ادعاي ناشناسي مي پرسي ؛ او كيست ؛ زباني به او و عظمتش نمي زند.

171- نزم خوبي است او باران گسترده اي است پر ثمر

همواره بخششها از آن دريافت مي شود بي اين كه پايان پذيرد و بخشكد!

172- نرم خوبي است كه كسي از او هراس و بيمناك نشده است .

دوقصلت او را زينت بخشيده : نيك خلقي و نيك رفتاري

173- بر دوش كشنده نيازهاي و رنجهاي مردم گرفتاري و حرمان ديده .

خوش سيمايي كه آري گفتن به نياز و خواهش مردم برايش خوش وشيرين است .

174- هرگز نه نگفته جز در تشهد نمازش .

175- تمامي بندگان خدا را مورد احسان خئيش قرار داده است ، تا تيرگي فقر و ناداري را از آنان بزدايد.

176- قريش چون او را بنگرد گويند: همه ارزشها و كرامتها در مكارم و فضايل او خلاصه شده و كمال پذيرفته است .

177- او چشم خويش از روي حيا مي بندند و ديده خلق از جلالت او فرو مي افتند.

هرگز سخني نگويد مگر اينكه در حال تبسم باشد.

178- عصاي خيزرانش ، عطر مي پراكند. بيننده را به شگفت آورد، زيبايي و تناسبي كه در چهره دارد.

179- چون براي سودن حجر السود ركن حطيم آيد با عرفاني كه حجر به او دارد خواهد كه دست او را وانگذارد.

180- از ديرزمان ، خدا او را شريف و بزرگ آفريده و قلم تقدير اين شرف و بزرگي را بر لوح نگاشته است .

181- كسي كه خداي را شكر مي گزارد، در حقيقت سپاسگزارم پدران اوست ، چرا كه دين مردم از اين خاندان سررشته يافته است .

182- جايگاهديني او آن چنان به اوج پيوسته كه دستها بدان نرسد و پاي انديشه راه نيابد.

183- او كسي است كه همه پيامبران به فضيليت و برترين جدش - محمد - صلي الله عليه وآله - گردن نهادند و امتش برترين امتها به شمار آمدند.

184- نهال وجودش رسته از بوستان نبوت است ، پاك نژاد و پاكيزه خو و نيك سيرت است .

185- او از خانداني است كه محبت آن خاندان دين است و دشمني آنان گمراهي و نزديك شدن به ايشان مايه نجات و ايمني است .

186- نور پيشانيش پرده ظلمت را مي درد، چنان كه آفتاب سينه تاريكي را.

187- بفد از ياد خدا، پيشاپيش هر سخني و نام و ياد ايشان است و نيز در پايان هر گفتاري .

188- اگر اهل تقوا بر شمارند، اين خاندان سرور آنانند و اگر از بهترين انسانها سراغ گيرند، همه گويند: ايشانند.

189- هيچ بخشنده اي برابري با آنان نتواند، و هيچ كس را ميسر نشود كه خود را در بزرگي به آنان رساند.

190- در خشكسالي باران ريزنده اند و در ميدان كارزار شيران .

191- در تنگدستي با فراخ دستي مي بخشند، براي آنان يكسان است ، كه بي نياز باشند با مستمند.

192- دوستي آنان بازدارنده شر و نقمت است و موجب زيادت احسان ونعمت .

193- تيقيح المقال 2/4

194- تنقيح المقال 2/4.

195- شذرات الذهب 7/360؛ الاعلام زركلي 4/67.

196- مثنوي هفت اورنگ جامي ، اورنگ اول سلسله الذهب 141

197- ارشاد 2/150.

198- امالي سيد مرتضي 1/67-68

199- الاغاني 14/75 طبع الساسي مصر.

200- مناقب 4/169-172.

201- روضة الواعظين 201-200.

202- كشف الغمه 3/93-93

203- و فات الاعيان 5/145-146

204- شرح شواهد 732-734.

205- اعيان الشعيه 1/269.

206- كشف الغمه 2/43

207- شرح شواهد مغني 734؛ ديوان ابو تمام حبيب بن اوس طائي 2/284

208- اعيان الشيعه 1/269

209- زهالاداب 1/62-69

210- رك : حياة الحيوان 3/133.