بازگشت

35 - دعـاي آن حـضـرت در مـقـام رضـا ( زمـانـي كـه بـه دنـيـاداران نـظـر مـي كرد)


و لو انـهـم رضـوا مـاءاتـاهم الله و رسوله و قالوا حسبناالله سيوتينا الله من فضله و رسوله انا الي الله راغبون (139) .

(در حـالي كـه ) اگـر بـه آنـچـه خدا و پيامبرش به آنان داده راضي باشند، و بگويند: خـداونـد بـراي مـا كـافـي اسـت و بـزودي خـدا و رسـولش از فضل خود به ما مي بخشند. ما تنها رضاي او را مي طلبيم . (براي آنها بهتر است ).

امـام سـجـاد (عـليـه السـلام ) فـرمـود: صـبـر و رضـا از خـداي متعال سر طاعت خدا است هر كس صبر كند و از خدا راضي شود. در آنچه براي او مقدر كرده اسـت خـواه آن تـقـديـر مـوافـق بـا مـيـل او بـاشـد و يـا مـخـالف ميل او و مسلم آنچه خدا مقدر كرده خير اين انسان در آن است (140) .

الحـمـدلله رضـي بـحـكـم الله شـهـدت ان الله قـسـم مـعـايـش عـبـاده بالعدل و اخذ علي جميع خلقه بالفضل (141) .

سـپـاس خـدا را بـراي رضا و خوشنودي به قضا و قدرش (در آنچه خواسته ) گواهي مي دهـم كـه خـدا مـعـيـشـتـهـا را و چـيـزهـايـي كـه زندگي بندگانش به آنها وابسته است به عـدل و درسـتـي (بـي افـراط و تـفـريـط) قـسـمـت نـمـوده و بـا هـمـه آفـريـدگـانـش بـا فضل و احسان رفتار نمود.

اللهم صل علي محمد و اله و لا تفتني بما اعطيتهم و لا تفتنهم بما منعتني فاحسد خلقك و اغمط حكمك (142) .

بـار خـدايـا بـر مـحـمـد و آل او درود فـرسـت و مرا بر اثر آنچه (دارايي كه ) به ايشان ثـروتـمـدان داده اي پـريـشـان مگرادن كه بر آفريدگانت رشك برده و قضا و قدر ترا خوار شماره و آنانرا بر اثر آنچه (كالاي دنيا كه ) از من باز داشته اي گرفتار مكن (به اينكه كبر و سرفرازي نموده مرا پست بينند و از اينرو گناهكار شوند).

در مجلس ابن زياد

هـنـگـامي كه بازماندگان شهداي كربلا را به صورت اسير وارد كوفه كرده و نزد ابن زيـاد فـرمـانـدار جـلاد كوفه بردند، او كه بر مسند غرور تكيه داده بود، اشاره به امام سـجـاد (عـليـه السـلام ) كـرد و گـفـت ايـن شخص كيست ؟ به او گفتند: اين شخص علي بن الحـسـيـن را نـكـشـت ؟ امـام سجاد (عليه السلام ) فرمود: من برادري به نام علي بن الحسين (عـلي اكـبـر) داشـتم . مردم او را كشتند، ابن زياد گفت : بلكه خدا او را كشت . امام سجاد(ع ) فرمود: خداوند به هنگام مرگ جانها را مي گيرد. ابن زياد خشمگين شد و گفت : هنوز جرئت پـاسـخـگـويـي بـه مـن داري ؟ ببريد و گردنش را بزنيد، وقتي كه حضرت زينب (عليه السـلام ) اين را شنيد، فرمود: تو كه كسي را براي من باقي نگذشته اي ! اگر تصميم كـشـتن اين يكي را هم داري مرا نيز با او بكش . امام سجاد(ع ) فرمود : عمه جان ! آرام باش تـا مـن بـا او سـخن بگويم ، سپس به ابن زياد رو كرد و فرمود: اي پسر زياد آيا مرا از كـشـتـن مـي تـرسـانـي مـگـر نمي داني كه كشته شدن عادت ما است و شهادت مايه كرامت و سربلندي ما است (143) .

پاورقي



139- توبه ، 59

140- اصول كافي ، باب رضا بقضاء، حديث 3

141- صحيفه سجاديه دعاي شماره 35

142- همان

143- لهوف سيد بن طاووس ، ص 162