بازگشت

29 - دعاي آن حضرت هنگامي كه روزي بر او تنگ مي شد


و لنـبـلونـكـم بـشـي ء مـن الخـوف و الجـوع و نـقـص مـن الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين (115) .

قطعا همه شما را با چيزي از ترس ، گرسنگي ، و كاهش درمانها و جانها و ميوه ها، آزمايش مي كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان .

اللهـم .... فـصـل عـلي محمد و آله ، و هي لنا يقينا صادقا تكفينا به من موونه الطلب و الهمنا ثقة خالصة تعفينا بها من شدة النصب (116) .

خـدايـا بـر مـحـمـد و آلش درود فـرست ، و ما را يقيني راسخ بخش كه بدان وسيله از رنج آسوده مان كني ، و آرامشي خاص در دل ما انداز تا به آن از شدت تعصب معافمان داري .

مـردي بـه حـضـور امـام سـجـاد (عـليـه السـلام ) آمـد امـام احوال او را پرسيد او در پاسخ گفت : من صبح كردم در حالي كه چهار صد دينار مقروضم و نمي توانم آن را ادا كنم و ضمنا عيال وار هستم و قدرت بر تامين زندگي آنها را ندارم . امام سجاد(عليه السلام ) با شنيدن اين گفتار ناراحت شد و گريه سختي كرد. بعضي از حـاضـريـن عـلت گـريـه را پـرسـيـدنـد، آن حـضـرت فـرمود: آيا گريه براي مصائب و گرفتاري هاي سخت نيست ؟ آنها گفتند: آري چنين است .

امـام فـرمـود: چـه انـدوه و مـصـيبتي بزرگتر از اينكه شخصي با ايمان ، برادر مومنش را درمـانـده و تـهـي دست ببيند، ولي نتواند آن را بر طرف كند. وقتي كه حاضرين رفتند و مـجلس خلوت شد، همان شخص فقير به حضور امام سجاد (عليه السلام ) آمد و عرض كرد: فـلان شـخـص به من گفت در شگفتم از اين افراد (يعني امام سجاد (عليه السلام ) و امامان ديگر) كه ادعا مي كنند آسمان و زمين و همه چيز از فرمان آنها اطاعت مي كنند، و خدا هيچ چيز از خـواسـتـه هاي آنها را رد نمي كند، ولي در برابر برآوردن نيازهاي ياران خاص ‍ خود، اظهار عجز مي نمايند، اي پسر رسول خدا (ص ) اين گفتار (شماتت آميز) از تهي دستي من برايم ناگوارتر است .

امـام سـجـاد (عـليـه السـلام ) بـه او فـرمـودنـد: ايـنـك خـداونـد اجـازه داد كـه مـشـكـل تـو حـل شـود، بيا اين دو قرص نان را كه يكي صبحانه و ديگري افطاري من است بـگـيـر و بـرو، و غـير از اين دو قرص نان چيزي در نزد ما نيست ، خداوند بوسيله همين دو قرص نان ، زندگي وسيع به تو خواهد داد.

او آن دو قـرص نان را گرفت و در حالي كه در شك و وسوسه بود، به بازار رفت ، در حين عبور ديد شخصي ماهي مي فروشد. ماهي فروش به او گفت : بگير اين ماهي تازه را به عوض يك قرص نان خشك .

او يك قرص نان را داد و يك ماهي تازه گرفت ، سپس از آنجا رفت و ديد مردي نمك اندكي مـي فـروشـد به او گفت : بيا اين نمك ناچيز را بگير، در عوض آن نان ناچيز را بده . او نـان دوم را بـه نـمك فروش داد و نمك را گرفت و به خانه اش بازگشت . در خانه وقتي كـه شكم ماهي را شكافت ، دو لولو (گوهر) بسيار زيبا در آن ديد خدا را از اين نعمتي كه بـه او رسـيـده ، سـپـاسـگـزاري كـرد، در هـمـيـن حـال كـه خـوشحال بود در خانه را زدند رفت و در را باز كرد، ديد ماهي فروش و نمك فروش آمده اند و مي گويند: اين نان ها بقدري خشكند كه دندان هاي ما قدرت خرد كردن آنها را ندارد، بيا اين نان هايت را بگير (و چيزي از تو نمي خواهيم ).

لحـظـه اي از ايـن جـريـان نگذشت كه فرستاده امام سجاد (عليه السلام ) نزد آن مرد آمد و گفت : امام فرمود: خداوند گشايشي در زندگي تو پديد آورد،پس ‍ طعام ما (دو قرص نان ) را بـه ما بده زيرا غير از ما كسي آن نان را نمي خورد، آن مرد آن دو لولو (مرواريد ) را به ثروت بسيار فروخت و زندگيش را با آن ثروت ، سامان بخشيد.

بـعـضـي از مـخـالفـان گفتند: چقدر تفاوت است بين اين دو مرحله كه در يك مرحله امام نمي تواند حاجت ناچيزي را بر آورد و در مرحله دوم فلان فقير را به آن همه ثروت بسيار مي رساند.

امـام سـجـاد (عـليـه السـلام ) فـرمـود: مـشـركان قريش نيز به پيامبر (ص ) همين ايراد را گـرفـتـنـد و گـفتند: چگونه پيامبر(ص ) در يك شب به معراج و آسمانها مي رود، ولي در هنگام هجرت از مكه تا مدينه دوازده روز اين راه را طي مي كند؟!(117)

پاورقي



115- بقره - 155

116- صحيفه سجاديه - دعاي شماره 29

117- مناقب ابن شهر آشوب ،ج 4 ص 146