بازگشت

23 - دعاي آن حضرت براي تندرستي


...الذي خـلقـنـي فـهو يهدين و الذي هو يطعمني و يسقين و اذا مرضت فهو يشفين (92) .

مـي پـرسـتـم خدايي را كه مرا آفريد و به راه راستم هدايت مي فرمايد. همانا خدايي كه چـون گـرسـنـه شـوم مـرا بـه كـرم خود غذا مي دهد و هنگام تشنگي سيرابم گرداند همان خدايي كه چون بيمار شوم مرا شفا مي دهد...

اللهم صل علي محمد اله و البسني عافيتك و جللني عافيتك و حصني بعافيتك و اكرمني بـعـافـيـتـك و اغـنـنـي بعافيتك و تصدق علي بعافيتك و هب لي عافيتك و افرسني عافيتك اصلح لي عافيتك و لا تفرق بيني و بين عافيتك في الدنيا و الاخرة (93) .

بـار خـدايـا بـر محمد و آل او درود فرست و تندرستيت را بر من بپوشان و مرا بتندرستيت فـرو بـر و بـه تـنـدرسـتيت نگاه دار و به تندرستيت گراميم فرما و به تندرستيت بي نـيـازم گـردان و تـنـدرسـتـيت را به من عطا كن و تندرستيت را به من ببخش و تندرستيت را بـرايـم بگستران و تندرستيت را به من شايسته نما و ميان من و تندرستيت در دنيا و آخرت جدايي ميانداز.

بازوبند سلامتي (94)

امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) فـرمـود: چـون دختر يزدگرد را نزد عمر آوردند دوشيزگان مدينه براي تماشاي او سركشيدند، و چون وارد مسجد شد، مسجد از پرتوش درخشان گشت ( كـنـايـه از ايـنـكـه اهـل مسجد از قيافه و جمال آن دختر شادمان و متعجب گشتند ) عمر به او نـگـريـسـت . دختر رخسار خود را پوشيد و گفت : اف بيروج بادا هرمز (واي روزگار هرمز سياه شد) عمر گفت اين دختر مرا ناسزا مي گويد.

حـضـرت علي (عليه السلام ) فرمود: او به تو ناسزا نمي گويد، به او اختيار بده كه خـودش مـردي از مـسـلمـيـن را انـتـخـاب كند و در سهم غنيمتش حساب كن (مهرش را از سهم بيت المال آن مرد حساب كن ).

عـمر به او اختيار داد، دختر آمد و دست خود را روي شانه امام حسين (عليه السلام )گذاشت ، امـيـرالمـومـنـيـن (ع ) به او فرمود: نام تو چيست ؟ گفت : جهان شاه ، حضرت فرمود: بلكه شهر بانويه باشد. سپس به حضرت امام حسين (عليه السلام ) فرمود: اي ابا عبدالله از ايـن دختر بهترين شخص روي زمين براي تو متولد شود و علي بن الحسين (عليه السلام ) (امـام سـجـاد) از او متولد گشت و علي بن الحسين (عليه السلام ) را ابن الخيرتين (پسر دو بـرگـزيده ) مي گفتند، زيرا برگزيده خدا از عرب هاشم بود و از عجم فارس و روايت شـده اسـت كـه ابـوالاسـود دوئلي دربـاره آن حـضـرت شـعـري بدين مضمون سروده است : پـسـري كـه از يـكـسـو بـه هـاشـم و از يـكـسـو به شاه كسري مي رسد گرامي ترين فرزندي است كه بدو بازوبند بسته اند(95)

پاورقي



92- سوره شعراء 80 - 78

93- صحيفه سجاديه ، دعاي شماره 23

94- در عرب رسم بود كه كودكاني را كه موجب شگفت مردم بودند و بر كودكان ديگر شرافت و فضيلت داشتند، براي دفع چشم زخم ، بازوبندي به آن ها مي بستند كه هميشه سلامت باشند.

95- اصول كافي ، ج 2 زندگي علي بن الحسين (ع )