بازگشت

18 - دفع بلا و سختيها


و اذا مرضت فهو يشفين (69) .

همان خدائي كه چون بيمار شوم مرا شفا مي دهد.

و ان يـكـن مـا ضـللت فـيـه او بت فيه من هذه العافيه بين يدي بلاء لا ينقطع و وزر لا يرتفع فقدم لي ما اخرت ، و اخر عني ما قدمت (70) .

و اگـر ايـن تـنـدرسـتي كه روز را در آن به شب رسانده يا شب را به روز برده ام مقدمه بـلا و گـرفـتـاري هـمـيشگي باشد كه بر طرف نشود پس آنچه (گرفتاري آخرت ) كه برايم به تاخير انداخته اي ، پيش انداز، و آنچه (عافيت در دنيا) كه پيش انداخته اي به تاخير افكن .

فـغـيـر كـثـيـر مـا عـاقـبـتـه الفـنـاء و غـيـر قـليـل مـا عـاقـبـتـه البـقـاء و صل علي محمد و اله (71) .

زيـرا چـيـزي (خـوشـي ) كـه پـايـانش نيستي است اندك است (هر چند در نظر بسيار آيد) و چـيـزي (سـودي ) كه پايانش همشگي است بسيار است (هر چند آنرا كم ببينند) و بر محمد و آل او درود فرست .

سخن امام سجاد (عليه السلام ) بعد از مصيبت

بعد از واقعه كربلا و به شهادت رسيدن امام حسين (عليه السلام ) و يارانش ‍ آنهايي كه زنده ماندند به عنوان اسير به كوفه آورده شدند كه بعد از سخنان حضرت زينب (عليه السـلام ) و سـخـنـان فـاطـمـه صـغري دختر بزرگ امام حسين (عليه السلام )(72) و ام كـلثـوم خـواهر امام حسين (عليه السلام )، امام سجاد (عليه السلام ) لب به سخن گشود و چنين فرمود:

اي مردم ! هر كس كه مرا شناخته پس شناخته است ، و هر كس نشناخته اكنون بشناسد كه مـن فـرزنـد حـسين (عليه السلام ) هستم ، حسيني كه او را در كنار شط فرات سر بريدند بـدون ايـنـكـه كسي از او خون طلب داشته باشد. آري من پسر كسي هستم كه حرمتش را هتك كـرديـد و اهـل بـيـتـش را بـه اسـيـري گـرفـتـيـد. آري مـن پـسـر كـسـي هـسـتـم كـه در حال صبر و سكوت به قتل رسيد و همين فخر مرا كافي است . هان اي مردم ! من شما را به خـدا قـسـم مـي دهـم آيـا مـي دانـيـد كـه چـه نـامـه هايي به پدرم نوشتيد؟ و چگونه به او قـول و اطـمـيـنـان داديـد و عـهـد و مـيـثـاق بـسـتـيـد و بـيـعـت نـمـوديـد و بـعـد او را بـه قـتـل رسـانـيـديـد پـس مـرگ بـاد بـر شـمـا و بـر آنچه كه نفوستان براي شما از پيش ‍ فرستاده و زشت باد بر آراء و انديشه هاي شما.

آه شـمـا ديـگـر بـا چـه رويي به صورت رسول خدا(صلي الله عليه و اله ) نظر خواهيد كـرد وقـتـي كـه بـه شـمـا بـگـويـد اولاد مـرا كشتيد و حرمت مرا هتك كرديد پس ديگر امت من نيستيد.

در لحـظـاتـي كه اين خطبه ها القاء مي گرديد و طنين آن در فضا مي پيچيد نگاهها ثابت مـانـده و حـيـرت مـرگ بـار چـهره ها را افسرده بود. زنان و پيرمردان چون باران اشك مي ريـخـتند و جوانان دستخوش ندامت گرديده و در اندوهي دردناك فرو رفته بودند و مات و مبهوت به صورت يكديگر نگاه مي كردند و مخصوصا خطبه حضرت زينب (عليه السلام ) و جـمـلاتـي انـقـلابـي و تـكـان دهـنـده آن ، كه با فصاحتي بسيار اداء گرديد، آن چنان تاثيري در حاضرين نمود، كه همه را به سختي منقلب كرد.

پـيـرمـردي در حـالي كـه اشـك در ديده مي گردانيد از ميان جمع فرياد كشيد: پدر و مادرم فداي شما باد- پيرانشان بهترين پيران و جوانانشان بهترين جوانان و زنانشان بهترين زنان و نژادشان كريم و فضيلتشان فضيلتي عظيم مي باشد.

جماعتي خطاب به حضرت سجاد (عليه السلام ) فرياد بر آوردند: ما همگان در اطاعت تو هستيم و فرمانت را از دل و جان مي پذيريم و هرگز از تو روي بر نتابيم و هر امري دهي فرمان بريم .

خـداي تـو را رحـمـت آورد اي فـرزنـد رسـول خـدا(ص )، ايـنك ما دشمن دشمنان تو، و دوست دوسـتـان تو هستيم . پس به ما فرمان بده تا انتقام خود را از كساني كه بر تو و بر ما سـتـم روا داشـتـه انـد بـاز ستانيم . ولي حضرت سجاد(ع ) فرمود: هيهات ، هيهات اي حيله گـران نـيـرنـگ باز! ميان شما و خواسته هايتان بسيار است آيا مي خواهيد به من روا داريد آنـچه را كه به پدران من روا داشتيد؟ به خداي زمين و آسمان سوگند، هنوز جراحاتي كه از قـتـل پدرم در درون سينه ام بوجود آمده التيام نپذيرفته ، و همين ديروز بود كه پدرم بـا هـمه كسانش كشته شدند و هنوز مصائب جدم و پدرم و اولاد پدرم از ياد نرفته و بلكه همچنان سينه ام را مي فشرد و در راه گلويم تنگي مي كند پس تنها خواسته من از شما اين است كه نه با ما باشيد و نه بر ما.(73)

پاورقي



69- الشعراء - 80

70- صحيفه سجاديه ، دعاي شماره 18

71- همان

72- فـاطـمـه صـغري بزرگترين اولاد امام حسين (ع ) بود و بنا به گفته ابن حجر در كتاب تهذيب التهذيب در سال 30 هجري متولد شده است و از اين قرار وي در روز عاشورا تـقـريـبـا سي سال داشته است و يافعي در كتاب مرات الجنان ج 1، ص 234 فوت او را به سال 110 هجري و در نود سالگي نوشته است .

73- العيون العبري : ص 229، 224