بازگشت

حقيقت دعا و آثار آن


در طي مباحث گذشته به دو نكته اشاره كرديم :

نكته اول اين كه احساس نياز در انسان ، احساسي قهري و فطري است و تا آخرين لحظه عمر از بشر جدا نمي شود. انسان با كمترين توجه به اين نتيجه مي رسد كه بايد به قدرتي متمسك شود كه در برآوردن احتياجات او توانا باشد. لذا اگر قهرمان پرستي و ستايش و خضوع در مقابل قدرت را در خود مي بيند، سرش همين است كه مي خواهد در پناه آن قدرت موهوم ، در صدد رفع نيازهاي خود برآيد. و مكتب دعا حقيقتي است كه مي تواند خلاء اين انگيزه فطري را پر كند و جوابگوي تمام نيازهاي فطري بشر باشد.

نكته دوم در فطرت خداجوي انسان است . او چون قدرت هاي موهوم و نظام هاي اسباب و مسببات را به لحاظ تعارضات و تزاحمات حاكم بر آن ها محدود ديده است ، قهرا به قدرتي كه غير محدود است روي آورده و به دنبال آن حركت مي كند. لذا قدرتي را طلب مي كند كه فوقيت قاهره او غالب و غير قابل شكست باشد. در نتيجه ، بسيار ديده مي شود كه انسان آن گاه كه مي فهمد از هيچ يك سلسله علل عالم كاري ساخته نيست ، به طرف قدرت غير مغلوب الهي جذب شده و با تمام وجود به او متوسل مي گردد. قرآن كريم نيز به اين حالت انسان بارها اشاره نموده است :

O له دعوه الحق و الذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشي الا كباسط كفيه الي الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الكافرين الا في ضلال : (189) دعوت حق خاص اوست . كساني كه جز او را مي خوانند، به هيچ وجه اجابتشان نمي كند؛ همانند كسي كه دو دست خود را به سوي آب برد تا آب به دهانش رسد؛ اما آب به دهانش نخواهد رسيد! و دعاي كافران جز در گمراهي نيست .

O و اذا مسكم الضر في البحر ضل من تدعون الا اياه فلما نجيكم الي البر اعرضتم و كان الانسان كفورا : (190) و زماني كه در دريا به شما خوف و خطري رسد، به جز خدا همه را فراموش مي كنيد، ولي همين كه خدا شما را نجات داد باز از خدا روي برمي گردانيد! كه انسان كافر پيشه و ناسپاس ‍ است .

O و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعدا و قائما فلما كشفنا عنه ضره مركاءن لم يدعنا الي ضرمسه كذلك زين للمسرفين ماكانوا يعملون : (191) و همين انسان (منكر ديدار ما) وقتي بلايي به جانش وارد مي شود، در همه احوال چه به پهلو و چه نشسته و چه ايستاده ، ما را به ياري خود مي خواند، ولي همين كه بلايش را دور كنيم ، مي گذرد و مي رود؛ مثل اين كه اصلا بلايي به او نرسيده ؛ (بلي ) اين چنين رفتار زشت اسراف كاران در نظر آنان جلوه گر شده است .

O و اذا انعمنا علي الانسان اعرض و نآيجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عريض : (192) و چون به انسان نعمتي عنايت كنيم ، (از ما) روي برمي گرداند و دوري مي كند، و چون به شري مبتلا شود، دعاهايي طولاني دارد.

اثر اول دعا

با توجه به نكات ذكر شده ، اولين اثر دعا (193) پركردن آن خلاء فطري است كه در وجود انسان نهاده شده است ؛ راهي كه قهرا سبب مي شود پاي انسان به كژ راهه ها باز نشود و از انحرافاتي كه از هر جهت براي انسان مضر است جلوگيري گردد؛ زيرا پناه بردن به قدرت هاي محدود (گذشته از ناتواني هاي قهري و تخلف هاي طبيعي ) موجب خضوع نا به جا و تملق و شكست هاي روحي و خرد شدن و هضم گرديدن در حريم هاي ناامن مي گردد. از همه مهم تر، سبب فراموشي خداي تعالي و غفلت از قدرت غيرمتناهي او و محروم شدن از بركات اين ارتباط نيز خواهد شد.

در واقع ، مكتب دعا، بار عام بر همه نيازمندان و گرفتاران و وعده اجابت از قدرتي غير مغلوب و توانا است كه تنها حلال مشكلات عظيم انسان ها مي باشد.

اثر دوم دعا

دومين اثر دعا، ارتباط قدرت نامحدود الهي با توان ضعيف انساني است كه گذشته از آمن و آرامش دائمي براي انسان و اشباع خلاء روحي او، منجر به دريافت عظمت و فضيلتي مي گردد كه سبب مي شود او در مقابل هيچ مشكلي توان خود را از دست نداده و همواره مقاوم باشد. لذا در اين كريمه مي فرمايد : الا بذكر الله تطمئن القلوب (194)؛ يگانه آرام بخشي كه مي تواند بر تمام وجود آدمي مسلط و فراگير باشد، فقط و فقط ياد خداست ؛ چنانچه حضرت خضر عليه السلام در وقت شهادت امير مؤ منان عليه السلام در وصف ايشان فرمود : كنت كالجبل لاتحركه العواصف و لاتزيله التوصف : (195) تو همانند كوهي بودي كه طوفان ها تو را از جاي حركت نمي داد و بادهاي درهم شكننده ، تو را از جاي نمي كند.

عجب آن است كه انسان در اين حال ، هيچ قدرتي را در مقابل خود داراي دوام و مقاومت نمي داند، زيرا قدرت ضعيف خود را متكي به قدرتي بي پايان مي ييند و لذا هر سختي اي را در برابر چنين قدرتي سهل مي يابد. امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه مي فرمايد : انت مويدي بالنصر علي اعدائي و لولا نصرك اياي لكنت من المغلوبين يا من خص نضه بالسمو و الرفعه فاولياوه بعزه يعتزون ، يامن جعلت له الملوك نير المذله علي اصناقهم فهم من سطواته خائفون : (خدايا)، تو بودي كه با ياري خودت مرا بر دشمنانم تاءييد كردي (پيروز نمودي ) و اگر ياري تو نبود من از شكست خوردگان بودم . اي كسي كه رفعت مقام و بلند مرتبگي را به خود اختصاص دادي ! دوستان تو، به عزت تو شكست ناپذيرند! اي كسي كه پادشاهان در مقابل تو يوغ مذلت بر گردن نهاده اند و از خشم و غضب او ترسان هستند!

براي تاءييد اين نكته ، اگر نظري به تاريخ بياندازيم به عظمت و مهم بودن اين دقيقه بهتر واقف مي شويم ؛ تاريخ تمامي انبيا عليهم السلام را كه بنگريم خواهيم ديد كه آن بزرگواران هميشه در مقابل عظيم ترين قدرت هاي زمان خود ايستاده اند؛ يعني هر پيامبري كه آمده ، فرعوني در مقابل او قد علم كرده و شداد و نمرودي به نزاع با او برخاسته است . در مقابل ، انبياي عظام حتي از كمترين نظام فيزيكي متناسب با زمان خود نيز بهره مند نبوده اند، ولي هرگز خود را نباخته اند و جالب اين كه عاقبت هم پيروزي از آن مكتب انبياء عليهم السلام بوده است . حضرت موسي عليه السلام فقط هارون را داشت ، هيچ كس همراه ابراهيم عليه السلام نبود، و پيامبر ما فقط از پشتيباني ابوطالب برخوردار بود؛ ولي عاقبت نهاد الهي بر همه چيز غالب آمد كه : رضي الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون : (196) خداوند از ايشان راضي گشت و ايشان نيز از خداوند راضي گشتند. اينان حزب خدايند آگاه باشيد كه فقط حزب خدا رستگارانند! و نيز انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون : (197) تنها ايشان ياري خواهند شد و لشكر ما به تنهايي غالب خواهد گرديد.

اثر سوم دعا

سومين اثر دعا، خدا ياوري است كه كرايم نهفته بسياري را به همراه دارد و تمامي آن ها نهفته در رابطه بين خالق و خلق است .

همين راز و نكته مهم ، يكي از علل اصلي تاءسيس مكتب دعا مي باشد كه خود از سنن بزرگ الهي است كه اين چنين بار عام داده و همه را دعوت فرموده و سپس به خلعت معرفت ، جملگي را خلعت بخشي مي نمايد. اگر كسي ذائقه و فهم اين عطيه والا را پيدا كند و در اين وادي قدم بردارد، خواهد فهميد كه خداوند متعال ، نعمتي عظيم تر از اين بار عام بر خلايق ارزاني نداشته است .

بر آستان جانان گر سر توان نهادن

گلبانگ سربلندي بر آسمان توان زد

اما اين كه چگونه دعا، خدا باوري را به همراه مي آورد، نكته دقيقي است كه در حد اين رساله به تبيين آن مي پردازيم .

O

در مباحث قبل گفتيم كه انسان به محض توجه به خود و خارج از خود، به انبوهي از نيازهاي دروني و بيروني برمي خورد كه چاره اي جز برآوردن آن ها ندارد. در نتيجه ، پيوسته به دنبال مددي است كه در حل اين مشكلات او را ياري كند؛ اگر اين انسان بهترين مددكار را خدا دانست ، پيوسته رو به درگاه او كرده و با تضرع و انابه حل مشكلات خود را از آن درگاه مي طلبد.

با توجه به اين كه آدمي هرگز از نيازها خالي و خارج نيست و با انبوه احتياجات به آن جانب متوجه مي گردد، لذا پيوستگي دائم او به خداي متعال در همه وقت و همه حال ، قابل انكار نخواهد بود. اين توجه دائم و ذكر و يادآوري هميشگي ، گنجينه هاي عظيمي را به روي انسان باز مي كند؛ به همين جهت ، قرآن كريم مكررا چنان گسترده است كه شرح و بسط آن مجال ديگري مي طلبد و ما در اين جا به ذكر چند نمونه از آن آيات بسنده مي كنيم :

O فاذكروا الله قياما و قعودا و علي جنوبكم (198)

خداوند را به ياد آورديد، در حالي كه ايستاده ، نشسته ، يا به روي پهلو آرميده ايد.

O يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا (199)

اي كساني كه ايمان آورده ايد خداوند را بسيار زياد ياد كنيد!

O و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون (200)

خداوند را بسيار ياد كنيد شايد رستگار شويد.

O فاذكروني اذكركم و اشكروا لي و لا تفكرون (201)

مرا به ياد آوريد تا من شما را به ياد آورم ، و در مقابل من شكرگزار باشيد و كفران نورزيد.

O يا ايها الذين امنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون (202)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، دارايي ها و فرزندانتان شما را از ياد خدا باز ندارند. هر كسي كه اين گونه عمل كند زيانكار واقعي است .

O رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله (203)

مرداني كه هيچ تجارت و خريد و فروشي آنان را از ياد خدا باز نمي دارند.

هم چنين قرآن در نكوهش كساني كه از ياد خدا اعراض مي كنند مي فرمايد :

O و من اظلم ممن ذكر بايات ربه ثم اعرض عنها انا من المجرمين منتقمون (204)

و چه كسي ظالم تر از آن كسي است كه آيات خدا را به ياد او آوردند و او روي گرداند؟ ما از مجرمين انتقام خواهيم گرفت !

O و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين (205)

و هر كس از ياد رحمان (خداوند) روي گردان شود، براي او شيطاني قرار مي دهيم كه همواره همراه اوست .

O و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيامه اعمي (206)

و هر كس از ياد من روي گرداند، زندگي سختي خواهد داشت و روز قيامت كور محشور خواهد شد.

و در كريمه ديگري در علامت منافقين مي فرمايد : لا يذكرون الله الا قليلا (207) و در مورد كافرين مي فرمايد : الذين كانت اعينهم في غطاء عن ذكري و كانوا لا يستطيعون سمعا . (208)

در قرآن براي ذكر، خواص بي شماري آمده است ؛ از جمله :

O الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله تطمئن القلوب . (209)

قهرا، دعاي كثير، مستلزم معرفت خواهد بود. فلاح در آيه كريمه و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون (210) نيز ناظر به همين رشد در جهت كمالات الهي و معنوي مي باشد، زيرا خداي متعال ، منان بالعطيات بسيار بخشنده هدايا است .

پس اين دعوت ، گذشته از آن كه به نيايش بندگان و دعاي آنان جواب مثبت داده و بسياري از دعاهاي آنان را كه معقول و با نظام احسن الهي متناسب است ، اجابت مي گرداند، اثر ديگري نيز دارد كه از اصل مطلوب شخص ‍ نيايش كننده فراتر و از آنچه بر درخواست آن اصرار ورزيده عظيم تر مي باشد و آن ، آشنايي با مبدئيت عالم است كه در توان درخواست بسياري از بندگان نيست ، ولي كمالي است كه خداوند براي بندگان صالح خود ذخيره كرده و بدين وسيله به تكريم آنان پرداخته و فوق درخواست آنان را به ايشان بخشيده است . كه لهم ما يشاؤ ن فيها ولدينا مزيد : (211) (در بهشت ) هر آنچه بخواهند براي ايشان مهيا است و در نزد ما نيز اضافاتي هست .

اثر چهارم دعا

چهارمين اثر دعا كه بر اثر سوم مترتب است ، خودباوري و خودشناسي است ؛ يعني انسان در پناه دعا، از وادي حيرت دوري از خدا نجات پيدا كرده ، ارباب متفرق را از دست داده و به درگاه كسي روي آورده كه همه چيز از آن اوست : الذي له ملك السموات و الارض والله علي كل شي شهيد (212) كسي كه مالكيت آسمان ها و زمين از آن اوست و خداوند بر همه چيز گواه است : ولله ما في السموات و ما في الارض و كان الله بكل شي محيطا (213) و آنچه كه در آسمان ها و زمين است فقط از آن خداست . به درستي كه خداوند بر همه چيز احاطه دارد.

در دعا نيز آمده است : سبحانك يسبح الخلق كلهم لك و قام الخلق كلهم بك و اشفق الخلق كلهم منك و ضرع الخلق كلهم اليك : (214) (خدايا) تو (از هر عيبي ) منزهي ! تمام مخلوقات تو را تنزيه مي كنند و هستي همه موجودات به توست و همه ايشان از تو ترسانند و به درگاه تو زاري و ناله دارند.

در فراز ديگري نيز مي خوانيم : سبحانك خلقت كل شي و اليك معاده و بداءت كل شي و اليك منتهاه و انشاءت كل شي و اليك مصيره : (215) خدايا تو (از كار لغو) منزهي و خلقت همه اشياء از تو و بازگشتشان نيز به سوي توست . تو همه را ابتدائا خلق كردي و پايان (كار) ايشان نيز به سوي توست . تو همه موجودات را (از عدم ) به هستي آوردي و مسير بازگشت ايشان به سوي توست .

به درستي كه فراموشي كسي كه همه چيز از اوست ، فراموشي همه چيز است ؛ زيرا در اين حال ، انسان هيچ چيز را در موطن اصلي خود نشناخته همه چيز را با ظاهري گسسته و انحرافي ديده و در استفاده از آن دچار سردرگمي و حيرت مي گردد.

قرآن كريم به اثر مهمي از خدا فراموشي اشاره فرموده كه هيچ مكتب فكري و هيچ يك از داعيان انسان شناسي توان دريافت آن را نداشته اند، و به طور قطع مي توان باور داشت كه هرگز فهم اين دقيقه در توان آنان نمي باشد، زيرا مقدمات علمي آنان در حد پيدايش اين نتيجه نيست .

تعبيرهاي گوناگوني در قرآن كريم آمده كه (صريحا يا به طور كنايه ) از اين راز پرده برداشته است . در سوره حشر مي خوانيم : و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون ، (216) كه به صورت صريح خدا فراموشي را سبب خود فراموشي دانسته است .

نيز در كريمه ديگري مي فرمايد : قال رب لم حشرتني اعمي و قد كنت بصيرا قال كذلك انتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسي : (217) و آن بنده گفت : خدايا چرا مرا نابينا محشور كردي و حال آن كه من در دنيا بينا بودم ؟ (خداوند در جواب مي فرمايد) آيات ما در دنيا در پيش روي تو بود و تو به آن ها توجه ننمودي ، پس امروز نيز به تو توجه نمي شود.

و در كريمه ديگري در وصف منافقين مي فرمايد : نسوا الله فنسيهم ان المنافقين هم الفاسقون : (218) آن ها خدا را فراموش كردند و خداوند هم ايشان را فراموش كرد. به درستي كه منافقين همان فاسقين هستند.

در مجموع اين آيات ، دو مساءله مورد توجه بوده است : اول آن كه خدا فراموشي ، موجب خود فراموشي است ؛ و دوم آن كه اگر كسي خدا را فراموش كند، خداي متعال نيز او را به حال خود رها مي سازد. با اندكي دقت و تدبير، ارتباط بين اين دو دسته از آيات كريمه نيز روشن خواهد شد.

O

مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله در ذيل آيه يوم يقوم الروح و الملائكه صفا : روزي كه روح و ملائكه به صف مي ايستند، بحثي درباره مساءله روح فرموده و به كريمه اي تمسك فرموده كه در آن از مساءله روح سؤ ال شده است : يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربي . ايشان مي فرمايند : در اين آيه از مشكله نفس انساني جواب داده شده كه روح از عالم امر است .

سپس ايشان به توضيح كلمه امر پرداخته و به آيه شريفه انما امره اذا اراد شيئا اءن يقول له كن فيكون (219) تمسك كرده و مي فرمايد : امر الهي عبارت از مبداءيت قدرتي است كه به وسيله آن ، به محض تعلق اراده به هر شي ء آن حقيقت در خارج پيدا مي شود؛ و روح از همين عالم امر است .

كريمه ديگري هم از نفس انساني تعبيري فرموده است : اذ قال ربك للملائكه اني خالق بشرا من طينَ فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين : (220) (به ياد آر) زماني را كه پروردگار تو به ملائكه گفت : من بشري را از گل خلق خواهم نمود. پس زماني كه قامت او را استوار ساختم و از روح خود در او دميدم در مقابل او سجده كنيد؛ كه فهميده مي شود در واقع همين امر از سوي خداست . از مجموع آيات نيز، ربط دقيق و بسيار نزديك انسان به مبداء متعالي عالم روشن مي شود، به طوري كه از آيه شريفه انا اقرب اليه من حبل الوريد، اين راز بهتر روشن مي شود. از كريمه ان الله يحول بين المرء و قلبه نيز به دست مي آيد كه انسان به خدا نزديك تر است تا به خودش .

در نتيجه ، با توجه دقيق به اين معني مي رسيم كه خدا فراموشي ، در حقيقت خود فراموشي است ، زيرا كسي كه خدا را فراموش كرده ، امر او را نيز به فراموشي سپرده است . پس روح انسان هم كه از مقوله امر است به فراموشي افتاده است ، و از آن جا كه تمام حقيقت انساني نفس و روح او است ، پس او حقيقتا خود را فراموش كرده است .

با عنايت به اين مبحث ، كاملا روشن مي شود كه آيه شريفه و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم (221) به خوبي در ارتباط با آيه كريمه قال رب لم حشرتني اعمي و قد كنت بصيرا قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسي (222) مي باشد، زيرا اگر خدايي كه به انسان از خود او نزديك تر است ، انسان را فراموش كند، حتما كارش به خود فراموشي نيز مي انجامد.

اما اين كه ضايعه خود فراموشي چه خواهد بود؟ به كجا مي انجامد؟ و نتيجه اين جريان هولناك براي انساني كه تاب كمترين ناراحتي را ندارد چه خواهد بود؟ با اندك نظري در حال كسي كه چشم او نمي بيند و گوش او نمي شنود، ولي هنوز خود را فراموش نكرده ، روشن خواهد شد. اگر چنين شخصي را در بياباني سهمگين و پر از خطرات رها كنند، حالتي رقت بار و سخت هول انگيز دارد، چه رسد به كسي كه خود را هم فراموش كرده است ؛ به چه وادي هاي سخت و چه گرداب هاي ضلالت باري دچار شده و به چه دره ها و چاه هاي هولناكي سقوط خواهد كرد! به راستي او چه زماني متوجه سقوط خود خواهد شد؟ اين سؤ الي است كه پاسخ آن خارج از تصور و توهم هر ذهن و فكري است :

O افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علي نور من ربه فويل للقاسيه قلوبهم من ذكر الله اولئك في ضلال مبين (223)

پس آيا كسي كه خداوند به او شرح صدر داد (روح او را پر ظرفيت گردانيد) تا اسلام آورد و در (روشنايي ) نوري از طرف پروردگار قرار گرفت ، (همانند كسي كه اين گونه نيست ) خواهد بود؟ پس واي بر سنگدلاني كه ياد خدا دل هاي ايشان را نرم نمي كند، اينان در گمراهي آشكارند.

O و من يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذابا صعدا (224)

و هر كس از ياد پروردگار روي گرداند، خداوند او را در عذابي (كه لحظه به لحظه افزايش مي يابد) قرار مي دهد.

O و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان امره فرطا (225)

و دنباله روي نكن از كسي كه ما قلب او را از ياد خود غافل ساختيم ؛ همان ها كه از هواي نفس پيروي كردند و كارهايشان افراطي است .

O استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون (226)

شيطان بر ايشان غلبه نمود. پس ايشان را از ياد خدا به فراموشي انداخت . اينان حزب شيطانند. آگاه باشيد كه حزب شيطان زيان كارانند!

آري قرآن كريم است كه اين پيش بيني را كرده و براي جلوگيري از آن دستور داده و انسان را به جاده اي مستقيم و دور از خطرات دعوت نموده است ، كه ادع الي سبيل ربك (227) به راه پروردگارت دعوت كن ، و ان هذا صراطي مستقيما (228) به درستي كه اين راه من است كه مستقيم مي باشد.

هنگام تنگدستي در عيش كوش و مستي

كاين كيمياي هستي قارون كند گدا را (229)

اثر پنجم دعا

پنجمين اثر دعا آن است كه گذشته از برآمدن حاجت و پيدا شدن مقصود و مطلوب شخص داعي ، آثار بي حد و حصري بر آن مترتب است كه در تمام موطن هاي وجودي انسان اثر مطلوب خود را باقي مي گذارد. لذا بر خلاف توهم بعضي كوتاه بينان كه گمان كرده اند اگر درخواست آنان ظاهر نشود دعا بي اثر بوده است ، بايد گفت كه اجابت دعوت ، در قبال آنچه كه با توجه و دعا دريافت كرده اند، كمترين اثر دعاست . آري ، آن را به انسان مي دهند كه خود هرگز شعور درخواست آن را ندارد.

و راستي اگر باب رحمت دعا بر بندگان مسدود بود، بسياري از بندگان صالح خدا از مكارم و كرايمي محروم مي شدند كه يوم تبلي السرائر، سخت بر از دست دادن آن كرايم متاءثر و متاسف مي گشتند.

ما حاصل خود در سر خمخانه نهاديم

محصول دعا در ره جانانه نهاديم (230)

O

دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت

عمري است كه عمرم همه در كار دعا رفت (231)

امام صادق عليه السلام مي فرمايند : عليكم بالدعاء فانكم لا تقربون الي الله بمثله : (232) بر شما باد به دعا كردن ، (چرا كه ) با هيچ چيز همانند دعا به خداوند نزديك نخواهيد شد.

هم چنين ايشان مي فرمايند : ما يعلم عظم ثواب الدعاء و تسبيح العبد فيما بينه و بين نفسه الا الله تبارك و تعالي : (233) بزرگي پاداش دعا و تنزيه كردن بنده خدا را (آن زمان كه بين او و خود باشد)، هيچ كس جز خدا نمي داند.

و نيز آن حضرت فرموده : ما ابرز عبد يده الي الله العزيز الجبار عزوجل الا استحيي الله عزوجل ان يردها صفرا حتي يجعل فيها من رحمته يشاء : (234) هيچ بنده اي دستانش را به طرف خداوند عزيز جبار بالا نمي گيرد، مگر آن كه خداوند شرم مي كند از اين كه دستان او را خالي بازگرداند و در دستان او آنچه كه از رحمت خود بخواهد قرار مي دهد.

بر همين اساس است كه فرمود دعاي بدون اجابت در خارج نيست . (235) در آيه شريفه ادعوني استجب لكم ، (236) نيز اجابت را به طور مطلق بر دعا فرموده است ، حال آن كه با آمدن شرط (دعا)، جزا (تحققش ) حتمي است ؛ در صورتي كه در بعضي از دعاها ظاهرا خواسته و حاجت مورد سؤ ال متحقق نمي شود.

چه بسا، بسياري نمي دانند كه حال دعا، حالي است كه انسان با صرف نظر از عالم كثرات به عالمي وارد شده كه نام و نشاني ندارد و در آن لحظه ، صحيفه نفس بريده از همه چيز به ملكوت پيوسته است و هرگز از آن عالم قدسي دست خالي برنمي گردد.

اثر ششم دعا

ششمين اثر دعا كه شايد از علل مهم و اساسي تاءسيس مكتب دعا به وسيله ي حضرات معصومين عليهم السلام نيز باشد، وقوف بر معارف بلند الهي ، فهم دستور العمل هاي زندگي ، تعليم آداب و سنن الهي و هم چنين درس چگونه حرف زدن با خداي عزوجل است .

يكي از خصايص دعا آن است كه تمام وجود و حقيقت معصوم عليه السلام - كه با خداي خود در حال مناجات است - در آن تجلي كرده و با تمام حقيقت خود در آن به سخن نشسته است .

نكته در اين جاست كه اين خصيصه ، در روايات ماءثوره از حضرات معصومين عليهم السلام كمتر به چشم مي خورد، زيرا در روايات ، هميشه ظرفيت وجودي راوي محفوظ بوده و آن بزرگواران بر حسب ظرفيت وجودي شنونده سخن مي گفته اند. لذا ديده شده كه دو نفر با آن كه سؤ ال واحدي را از معصوم عليه السلام نموده اند، هر يك جواب خاصي دريافت كرده اند كه با جواب ديگري مغاير بوده است ؛ مثلا سؤ ال كرده اند كه آيا خدا مي تواند جهاد را در پوست تخم مرغي قرار دهد، به طوري كه نه جهان كوچك تر شود و نه پوست تخم مرغ بزرگ تر گردد؟ حضرت در جواب يكي فرموده اند : اين سؤ ال همانند چشم تو است ، زيرا آنچه را مي بيني در عدسي چشم تو قرار دارد، در حالي كه نه چشم تو بزرگ تر شده و نه عالم از آنچه هست كوچك تر گرديده است . (237) در صورتي كه همين سؤ ال را به ديگري اين گونه جواب فرموده اند : چنين محال است و قدرت ، تعلق به محال نمي گيرد، زيرا محال ، لاشي ء (پوچي و هيچي ) است نه شي ء، و قدرت تعلق به شي مي گيرد و لاشي ء چيزي نيست تا متعلق قدرت قرار گيرد! (238)

پس ، در روايات - چنان كه ملاحظه شد - استعداد راوي ملحوظ است ، ولي در دعا چون راوي واسطه نيست ، حضرات در آن كلمات و معاني ، به تمام حقيقت خود تجلي فرموده و با خداي متعال سخن مي گويند و سلسله معارفي را كه ممكن نيست در زماني خاص با راويان در ميان گذارند، به صورت دعا تعليم فرموده اند. نيز دستور داده اند كه بدون تصرف و كم و زياد كردن الفاظ، هر چه ماءثور است خوانده شود و بدان وسيله با خداي متعال سخن گفته آيد، تا همين دستور به طور ثابت بماند و در قرون آينده كه محققان خواهند آمد، اين كلمات به صورت ارمغان بر آنان نازل شود، بلكه از آن استفاده كنند؛ چنانچه نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند : فرب حامل فقه غير فقيه و رب حامل فقه الي من هو افقه منه : (239) چه بسيار كساني كه حامل علم هستند، اما خود عالم (فهيم به آن علم ) نيستند، و چه بسيار كساني كه علم را حمل مي كنند براي كساني كه از آنان عالم تر (داراي فهمي دقيق تر) هستند.

در روايات متعددي آمده است كه از امام سجاد عليه السلام ، از توحيد سؤ ال شد حضرت فرمودند : ان الله تعالي علم انه يكون في آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالي قل هو الله احد الله الصمد و الآيات من سوره الحديد الي قوله و هو عليم بذات الصدور فمن رام وراء فقد هلك : (240) به درستي كه خداوند مي دانست كه در آخر الزمان جمعيت هايي خواهند آمد كه (در علم ) عميقند. (به همين خاطر) سوره قل هو الله احد را نازل كرد و (هم چنين ) آياتي از (ابتداء) سوره حديد را تا آنجا كه مي فرمايد : عليم بذات الصدور. پس هر كس غير آن را قصد كند، هلاك گشته است .

پس در واقعه گنجينه دعا از عظيم ترين ارمغان هايي است كه حضرات معصومين عليهم السلام براي امت خود باقي گذارده اند و امروز شاهد هستيم كه تاكنون كمتر ورقي از اين كتابخانه عظيم كاسته نشده و هم چنان اين گنجينه به صورت بكر و مكنون و مستور باقي مانده است .

در اينجا لازم است يادآوري كنيم كه باب زيارات نيز از همين مقوله است . عمده مساءله در باب زيارات هم توجه مردم به مقامات معصومين عليهم السلام ، معرفت به آنان و در نتيجه ، انجام دستورات و فرامين ايشان مي باشد؛ و گرنه لقلقه الفاظ بي جان اثر مورد نظر را نخواهد داشت .

به واقع ، اگر كسي حقيقتا در وقت زيارت به معصوم عليه السلام عرض كند كه السلام عليك يعني تو از ناحيه من در امن و امان هستي و هرگز گزندي از طرف من به شما نخواهد رسيد، چنين فردي هرگز دست به معصيت نمي زند؛ زيرا مي داند انجام معصيت ، پايمال كردن مرام و مقاصد حضرات معصومين است كه در راه حفظ شريعت از جان خود گذشته اند. آري ، معصيت بدترين گزندي است كه مي توان به ساحت قدس آن بزرگواران وارد آورد.

پس در واقع ، قبل از هر خاصيت و اثري ، مكتب دعا و زيارات در صدد القاي معارف بلندي هستند كه در روايات مورد سؤ ال واقع نشده است و خود حضرات معصومين عليهم السلام آن را ابراز فرموده اند. از اين جهت ، مكتب دعا مكتيي تربيتي است كه داراي مقصد و غايتي بس بلند است و يكي از بزرگ ترين سياست هاي تربيتي دين مبين اسلام به حساب مي آيد.



اثر هفتم دعا

هفتمين اثر دعا تربيت انسان كامل است . تربيت انسان هايي كه تا بلندترين قله مقامات بلوغ پيدا كرده و در مرتفع ترين ذروه فضيلت مقام يافته اند، ثابت مي كند كه مقامات مذكور در فرهنگ الهي اسلام ، صرفا يك سري ايده هاي ذهني كه تنها در مرحله خيال و وهم قرار داشته باشند نيست تا استعداد خامي چنين انگارد كه اين جمله ، نسيه و در آينده اي بسيار دور است كه از آن خبري نداريم و لذا نتوان به آن وعده هاي دور، از لذايذ نقد درگذشت ؛ چه فكر ناپخته و چه انديشه دور از واقعيتي !

البته كسي كه با فرهنگ دعا آشنا است ، به خوبي مي داند كه تا انسان خود به مقام معرفت نرسيده باشد، هرگز نمي تواند سخني را انشاء كند كه همه از آن بي خبرند؛ به عبارت ديگر، دعا قبل از هر چيز، از مقام گوينده اي خبر مي دهد كه در مقام انشاي اين مقوله عظيم برآمده است . آن كسي كه در كنار كوه عرفات ايستاده و در آن واقعيت ، يكباره به خداي خود عرض مي كند : انت الذي لا اله غيرك تعرفت لكل شي ء فما جهلك شي ء و انت الذي تعرفت الي في كل شي فرايتك ظاهرا في كل شي و انت الظاهر لكل شي : (241) تو آن خدايي هستي كه غير از تو معبودي نيست . خودت را به همه شناسانده اي ، پس هيچ شيئي (در عالم ) نيست كه تو را نشناسد، و خودت را به من در هر چيزي شناسانده اي ، پس تو را در همه چيز ظاهر يافتم و تو هستي كه آشكار كننده هر شي ء مي باشي ، و نكره اي در سياق تو نفي قرار مي دهد تا بگويد كه به طور مطلق ، همه چيز به تو آگاه است و علم دارد و لذا علم را در سراسر كائنات سرايت داده است ؛ آن چنان بهت آور سخن گفته كه نه تنها مردم امروز قصور از فهم اين كلمات دارند، بلكه بايد قرون متوالي بگذرد تا در لابه لاي اعصار، افكار پخته تر شده و پرده از چهره پر اسرار اين مسايل گرفته شود.

راستي اين سخن را معصوم از كجا مي گويد؛ سختي را كه به ذهن احدي نگذشته است ؟

يا آن گاه كه در ميان باغستان هاي مدينه ، نيمه شب ها فرياد مي زند : باسمائك التي ملاءت اركان كل شي (242)، و اسماي فعلي خداي متعال را ساري در نظام وجود مي بيند (زيرا اگر نديده باشد نمي تواند خبر دهد)، سخنانش مورد اعجاب هر متفكر عميق و دانشمند خبيري است ! به راستي او اسم اله عالم را چگونه در همه موجودات ساري ديده و با كدام چشم خدا را در همه چيز ظاهر ديده است ؟

پس چنانچه قبلا بيان شد، مسايل بلند دعا، قبل از هر چيز دلالت بر روح بلند و مقام منيع و شخصيت والاي گوينده آن دارد؛ به عبارت ديگر، مي توان گفت كه دعاي كميل رحمه الله و دعاي ابوحمزه ثمالي رحمه الله و دعاي عرفه سيد الشهداء عليه السلام و...، سفر نامه آن بزرگواران در سفر من الخلق الي الحق و من الحق الي الخلق است . آن ها با به وديعه گذاردن اين گنجينه سنگين ، انسان ها را به موطن خود دعوت كرده و از همه خواسته اند تا با تكاپو در نظام تكليف اسلامي و متخلق شدن به اخلاق الهي و تمرين در تاءديب نفس ، به آن مقامات نايل آيند. اين دعاها به ما مي گويند كه ابواب كمالات بر روي انسان ها باز است ، لذا بايد از خدا بخواهند و به جانب آن كمالات حركت كنند، زيرا اسلام فقط يك سلسله عبادات - كه براي بسياري از حد لفظ تجاوز نمي كند - نيست ، بلكه مثلا همين نماز معجوني است كه در آن همه مقامات انساني لحاظ شده و انسان به طرف آن ها خوانده شده است .

اگر در دعاي شعبانيه به ما دستور داده شده كه از خدا بخواهيم : الهي هب لي كمال الانقطاع اليك وانر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه و تصبير ارواحنا معلقه بعز قدسك : خداي من ، به من (حالتي ) عنايت كن كه (از همه چشم پوشيده ) فقط به سوي تو توجه كنم و چشمان دل مرا روشنايي عنايت فرما تا با آن به سوي تو نظر كنم تا آن كه چشمان دل من پرده هاي نور را بشكافد و به معدن عظمت دست يابد و روحم به عز قدس تو ملحق شودو يا فرموده كه عرض كنيم : الهي و الحقني بنور عزك الابهج فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفا : خداي من ! مرا به نور عزت خود كه بسي بهجت آفرين است برسان تا تو را بشناسم و از غير تو روي گردان باشم ، اين دعا، دعوت به بلندترين مقامي است كه براي يك عارف متصور است و مژده اي است براي انسان ها كه به آن ها اعلام مي كند كه باب كمالات مفتوح است ، پس بكوشيد آن ابواب را فتح كنيد.

هر كه شد محرم دل در حرم يار بماند

وان كه اين كار ندانست در انكار بماند

پاورقي



189- رعد، 14.

190- اسراء، 67.

191- يونس ، 12.

192- فصلت ، 51.

193- قابل ذكر است كه بعضي از خواص و آثار دعا كه در اين جا آورده شده است ، مترتب بر هر دعايي مي باشد كه از بنده صورت مي گيرد، ولي بعضي از آن ها مترتب بر ادعيه ماثوره است كه از جانب معصومين عليهم السلام انشاء گرديده است .

194- رعد، 28.

195- امالي شيخ صدوق ، ص 241.

196- مجادله ، 22.

197- صافات ، آيات 172 و 173.

198- نساء، 10.

199- احزاب ، 41.

200- انفال ، 45.

201- بقره ، 15.

202- منافقون ،9

203- نور، 37.

204- سجده ، 22.

205- زخوف ، 36.

206- طه ، 124.

207- نساء، 142.

208- كهف ، 101.

209- رعد، 28.

210- انفال ، 45.

211- ق ، 35.

212- بروج ،9

213- نساء، 126.

214- بلد الامين ، ص 103.

215- همان .

216- حشر، 19.

217- طه ، آيات 125 و 126.

218- توبه ، 67.

219- يس ، 82.

220- ص ، آيات 71 و 72.

221- حشر، 19.

222- طه ، آيات 125 و 126.

223- زمر، 22.

224- جن ، 17.

225- كهف ، 28.

226- مجادله ، 19.

227- نحل ، 125.

228- انعام ، 153.

229- ديوان حافظ.

230- ديوان حافظ.

231- همان .

232- بحار الانوار، ج 93، ص 303.

233- همان ، ص 319.

234- همان ، ص 323.

235- من اعطي الدعاء اعطي الاجابه ، خصال صدوق ، ص 101 - من اعطي الدعاء لم يحرم الاجابه ، معاني الاخبار صدوق ، ص 323.

236- غافر، 60.

237- اصول كافي ، ج 1، ص 79.

238- توحيد صدوق ، ص 130.

239- بحار الانوار، ج 100، ص 46.

240- بحار الانوار، ج 3، ص 263 و توحيد صدوق ، ص 283. 241- دعاي عرفه امام حسين عليه السلام .

242- دعاي كميل اميرالمؤ منين عليه السلام .