بازگشت

72: اللهم صلّ علي محمد وآله ، وتوّجني بالكفاية


حضرت زين العابدين عليه السلام در اين قطعه از دعاي شريف مكارم الاخلاق ابتدا از خداوند مي خواهد كه بر حضرت محمد و آلش درود فرستد. آنگاه سه مطلب را از ذات اقدس الهي تمنّا مي نمايد. اول : بار الها! تاج كفايت را بر من بپوشان . دوم : در كاري كه تصدّي آن به عهده من است ، موجباتي را فراهم آور تا در انجامش به خوبي قيام نمايم . سوم : بارالها! هدايت صادقانه را به من عطا فرما.

به خواست خداوند توانا، موضوع سخنراني و بحث امروز، شرح و تفسير اين سه جمله است .

ارزش صبر در اسلام

سر در بدن آدمي شريفترين و مهمترين عضو است ، اگر كسي دو پاي خود را از دست بدهد، با وجود سر مي تواند زنده بماند، تعقّل كند، سخن بگويد، ببيند و بشنود، و خلاصه ، از حيات انساني برخوردار باشد. اما با رفتن سر، حيات مي رود و زندگي پايان مي پذيرد.

صبر به معناي وسيع خود كه شامل خويشتنداري در معصيت ، در مصائب و بلايا، در نعمت و در تحمّل مشقّتهاي فرايض ديني است ، نسبت به شاءن ايمان ، مقامي بسيار رفيع دارد. اولياي گرامي اسلام براي آنكه ارزش ‍ صبر را به پيروان خود بفهمانند، از اين مثل بسيار ساده استفاده نموده اند.

فقد ايملان با فقد صبر

عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : الصبر من الايمان بمنزلة الرّاءس من الجسد فاذا ذهب الرّاءس ذهب الجسد، كذلك اذا ذهب الصبر ذهب الايمان . (242)

امام صادق (ع ) فرموده : صبر در مورد ايمان به منزله سر است براي جسد؛ اگر سر برود، جسد رفته است ؛ همچنين اگر صبر برود، ايمان رفته است .

اهالي كشورها از مرد و زن ، هر لباسي را كه دارند اگر معمولشان اين باشد كه سر را نيز بپوشانند، علاقه مندند بهترين پوشش را براي آن انتخاب نمايند. سلاطين در طول قرون و اعصار بهترين لباس را در بر و بهترين پوشش را بر سر داشتند، اما در مواقع خاصّي كه بر كرسي قدرت و سلطنت تكيه مي زدند، لباس بسيار عالي در بر مي نمودند و تاج بر سر مي گذاردند.



معني تاج

التيجان جمع تاج وهو ما يصاغ للملوك من الذهب والجوهر. (243)

تيجان جمع تاج است و آن چيزي بود كه از طلا و جواهر براي سلاطين مي ساختند، تا در مواقع خاص بر سر بگذارند.

در روزگار گذشته ، تاج به نظر مردم نشانه بزرگي و عظمت و علامت سلطه و قدرت تلقّي مي شد و بشري را تا جدار مي خواندند كه در جامعه شاغل عالي ترين و رفيعترين مقام مادّي و ظاهري بوده و بر مردم حكومت و فرمانروايي داشته است . امام سجّاد (ع ) در جمله اول دعاي مورد بحث امروز، از كلمه تاج استفاده نموده و از پيشگاه الهي درخواست دارد:

وتوجني بالكفاية .

بار الها! سَرَم را به تاج كفايت بپوشان .

امام (ع ) و تاج انسانيّت

قبل از آنكه معناي كفايت از نظر لغت توضيح داده شود، دو تفاوت اساسي بي تاج سلاطين و تاج مورد درخواست امام سجاد(ع ) به عرض ‍ مي رسد. تاج سلاطين ، نشانه قدرت مادّي و زندگي بشري است و تاج مورد درخواست امام سجاد(ع ) ناظر به انسانيّت و تعالي معنوي است ؛ تاج سلاطين را از طلا و جواهر مي ساختند و تاج مورد درخواست امام سجاد(ع ) از كرايم اخلاق و سجاياي حميده به دست مي آيد. راغب در معناي كفايت مي گويد:

الكفاية ما فيه بلوغ المراد في الامر، قال : وكفي اللّه المؤ منين القتال ، انا كفيناك المستهزئين . (244)

معني كفايت

كفاية چيزي است كه در آن نيل به مقصود و دست يافتن به مراد نهفته است . سپس به دو آيه از قرآن شريف استشهاد مي نمايد؛ در يك آيه فرموده است : خداوند امر قتال مؤ منين را كفايت مي فرمايد، و در آيه ديگر فرموده : كساني كه تو را استهزاء مي كنند، كفايت امرشان با ماست .

علامه ، سيد علي خان ، مي گويد:

الكفاية الاستغناء من كفي الشي ء يكفي كفاية اذا حصل الاستغناء عن غيره . (245)

كفاية به معناي استغناء و بي نيازي است و كفايت ، زماني گفته مي شود كه بي نيازي از غير تحقّق يابد.

مقصود از تاج اكتفا و بي نيازي از غير، كه مورد درخواست امام سجاد(ع ) است ، غناي نفس و بي نيازي طبع است ، نه ثروت اندوزي و گردآوري مال .

عن النبي صلي اللّه عليه و آله قال : ليس الغناء في كثرة العرض و انما الغناء من النفس . (246)

رسول اكرم (ص ) فرموده : غني و بي نيازي در كثرت اموال و اعراض دنيوي نيست ، بلكه غناي ارزشمند و شايسته انسان ، بي نيازي نفس اوست .

ارزش بي نيازي نفس

آن كس كه روحش قويّ است و طبعي بي نياز دارد، همواره در جامعه با سربلندي و عزّت نفس زندگي مي كند و تاج پرافتخار قناعت را بر سر دارد و كمترين اعتنا به ثروت مالداران نمي نمايد.

عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : من قنع بما رزقه اللّه فهو من اغني الناس . (247)

امام صادق (ع ) فرمود: كسي كه به رزق خداوند راضي است ، او از غني ترين مردم است .

برعكس ، كساني كه دچار بيماري حرص اند و به رزق خداداد قناعت نمي كنند، طبعي گدا و نيازمند دارند، هر قدر ثروتشان افزونتر شود، فقرشان آشكارتر مي گردد تا جايي كه تملك همه دنيا آنها را سير نمي كند. حضرت موسي بن جعفر عليه السلام به هشام فرمود:

ياهشام : ان كان يغنيك ما يكفيك فادني ما في الدنيا يكفيك فان كان لايغنيك فليس شي ء من الدنيا يكفيك . (248)

اي هشام ! اگر انچه براي تو كافي است بي نيازت مي نمايد، كمترين متاع دنيا براي تو كافي است و اگر آنچه مايه بي نيازي توست كفايتت نمي كند، پس ‍ هيچ چيز دنيا براي تو كافي نخواهد بود.

معناي ديگر كفايت كه در دعاي امام سجّاد(ع ) آمده ، لياقت و شايستگي انجام امري است كه شخص عهده دار آن مي گردد و اين معني علاوه بر آنكه از لغت استفاده مي شود، در پاره اي از روايات ، كلمه كفايت به همان معني به كار رفته است . به شرحي كه قبلا ذكر شد، راغب گفته :

الكفاية ما فيه بلوغ المراد في الامر.

كفاية آن چيزي است كه رسيدن به مقصود در آن وجود دارد.

لياقت شرط قبول مسئوليت

سپس به دو آيه از قرآن شريف استشهاد نموده بود. هر كس بخواهد در جامعه مسئوليّت كاري را بپذيرد، بايد حتما داراي شايستگي و صلاحيّت علمي و عملي باشد تا بتواند به خوبي از عهده برآيد و انجام آن موجب سربلندي و افتخارش گردد. و اگر شايستگي نداشته باشد، طوبي نمي كشد كه او را طرد مي كنند و بايد سرافكنده از مسؤ ليّتي كه به عهده گرفته بود، كنار برود.

عن علي عليه السلام قال : من رفع بلا كفاية وضع بلا جناية . (249)

علي (ع ) فرموده : كسي كه بدون صلاحيّت و كفايت در جامعه رفعت و مقام به دست آورد، بدون آنكه مرتكب خيانت و جنايتي شده باشد، ساقط مي گردد.

وعنه عليه السلام : من احسن الكفاية استحق الولاية . (250)

و نيز فرموده است : انساني كه از كفايت و شايستگي خوب برخوردار است ، استحقاق فرمانروايي دارد.

يكي از تمايلات عالي انساني كه اعمال و به كار بستن آن موجب محبوبيّت در پيشگاه الهي است ، دگر دوستي و مهر به همه انسانهاست و اين مطلب در خلال بعضي از روايات رسول اكرم (ص ) و ائمّه معصومين عليهم السلام توصيه شده است .

عن النبي صلي اللّه عليه و آله : الخلق عيال اللّه ، فاحب الخلق الي اللّه من نفع عيال اللّه وادخل علي اهل بيت سرورا. (251)

محبوبترين فرد نزد خداوند

رسول اكرم (ص ) فرموذ: مردم رزق خواران خدا هستند و بهترين خلق نزد باري تعالي كسي است كه به رزق خواران خداوند نفعي برساند و دل آنان را شاد و مسرور نمايد.

عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : سئل رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله ، من احب الناس الي اللّه ؟ قال : انفع الناس للناس . (252)

امام صادق (ع ) فرمود: از پيمبر گرامي (ص ) سؤ ال شد: محبوبترين مردم نزد خداوند كيست ؟ حضرت پاسخ داد: نافعترين مردم به مردم .

معاملات و معاشرتهاي مسلمانان با تمام مردم جهان بايد بر اساس انصاف باشد و انصاف ، از درسهاي الهامي باري تعالي است كه خداوند با سرشت بشر آميخته و همه انسانها عمل منصفانه و عمل خلاف انصاف را درك مي كنند.

رعايت انصاف با همه انسانها

عن علي عليه السلام قال : عامل سائر الناس بالانصاف وعامل المؤ منين بالايثار. (253)

علي (ع ) فرموده : رفتارت با همه مردم جهان بر اساس انصاف باشد و با مؤ منين و برادران دينيت بر پايه از خودگذشتگي و ايثار.

بنابر اين احتمال كه مذكور افتاد، معناي جمله اول دعاي امام سجّاد(ع ) موضوع بحث امروز چنين مي شود:

وتوجني بالكفاية .

بار الها! تاج كفايت و لياقت را بر من بپوشان كه بتوانم از راه بشر دوستي و خدمت به انسانها عموما، و با مواسات و ايثار به برادران ايماني و ديني خصوصا، حمايت و حبّ تو را به خود جلب كنم و از اين افتخار بسيار بزرگ و گرانقدر بهره مند گردم .

امام سجاد(ع ) در جمله دوم دعاي موضوع بحث امروز، به پيشگاه الهي عرض مي كند:

وسمني حسن الولاية .

بار الها! در كاري كه از پي آن مي روم و به عهده مي گيرم ، موجباتي را فراهم آور كه در انجامش بخوبي قيام نمايم . راغب مي گويد:

معني سَوْم

السوم اصله الذهاب في ابتغاء الشي ء فهو لفظ لمغني مركب من الذهاب والابتغاء. (254)

معناي اصلي سَوْم ، رفتن از پي چيزي و طلب كردن آن است ، پس ‍ سَوْم يك لفظ است براي معناي مركب : يكي رفتن ، و آن ديگر طلب نمودن .

كلمه ولاية از نظر لغت ، داراي معاني متعدّدي است و مناسبترين معني در اين عبارت امام (ع )، تمنّي و تصدّي امر است . مطلب اين جمله دعاي حضرت سجّاد(ع ) در باب حسن ولايت از اموري است كه بيش و كم بسياري از مردن به آن مبتلا هستند و بايد از خداوند استمداد كنند تا بتوانند آن را به خوبي انجام نمايند و از موارد مهم تولّي و تصدّي كه بايد به درستي انجام پذيرد، مسؤ ليّت تربيت فرزند است .

حُسن تربيت فرزند

عن علي بن الحسين 8: واما حق ولدك فان تعلم انه منك ومضاف اليك في عاجل الدنيا بخيره و شره وانك مسؤ ول عما وليته به من حسن الادب والادلالة علي ربه عزوجل والمعونه له علي طاعته فاعمل في امره عمل من يعلم انه مثاب علي الاحسان اليه ، معاقب علي الاساءة اليه . (255)

امام سجّاد(ع ) فرموده : اما حقّ فرزندت به تو اين است كه بداني او از توست و وابسته به تو در خير و شرّ دنيا، و مسئول ولايتي هستي كه درباره اش به تو اعطا گرديده ، از حُسن ادب و راهنماييش به خداوند و ياري او در طاعت باري تعالي ؛ پس عملت در تربيت وي ، عمل كسي باشد كه بداند در حسن تربيتش اجر دارد و در سوء تربيتش معاقب است .

ولايت تربيت فرزند عطيّه الهي و مسئوليّتي است كه خداوند به عهده مربيّان گذارده است . اما در بعضي از مواقع ، ولايت از ناحيه مردم به والي اعطا مي گردد. اگر مردم ولايت امر خود را به شخصي واگذار كنند كه در جامعه عالمتر از او وجود دارد، با اين عمل ناروا خويشتن را به انحطاط سوق داده و به پستي گرايش يافته اند.

از عوامل سقوط اجتماع

عن النّبي صلّي اللّه عليه وآله قال : ما ولّت امّة امرها رجلا وفيها اعلم منه الا لم يزل امرهم يذهب سفالا حتي يرجعوا الي ما تركوه . (256)

رسول اكرم (ص ) فرموده : هيچ امّتي ولايت امر خود را به مردي برگذار نكرده است با آنكه عالمتر از او در امّت وجود داشته ، مگر آنكه كار آنان ، همواره به پستي كشيده مي شود تا زماني كه از خطاي خويش برگردند و انسان عالمتر را انتخاب نمايند.

تولّي و تصدّي امور مردم در هر يك از شئون اجتماعي ، امري است بسيار مهم و اگر كسي عهده دار مسئوليتي شود و آن را به شايستگي و خوبي انجام دهد، از آجرهاي دنيوي و اخروي برخوردار مي گردد، وحضرت رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله ضمن يك روايت قسمتي از پاداشها را ذكر فرموده است :

پاداش حُسن اداره امور

عن النبي صلي عليه وآله : من ولي شيئا من امور امّتي فحسنت سريرته لهم رزقه اللّه تعالي الهيبة في قلوبهم و من بسط كفه لهم بالمعروف رزق المحبة منهم و من كفّ عن اموالهم وفّر اللّه عزوجل ماله ومن اخذ للمظلوم من الظالم كان معي في الجنة مصاحبا ومن كثر عفوه مدّ في عمره ومن عم عدله نصر علي عدوّه . (257)

رسول اكرم (ص ) فرموده : كسي كه ولايت و تصدّي چيزي از امور امّت مرا عهده دار شود و ضمرش نسبت به مردم پاك و منزّه باشد، خداوند هيبتي از او در قلوب مردم قرار مي دهد و اگر دست خود را در كارهاي خوب نسبت به مردم بگشايد، محبوب جامعه مي شود و اگر به مال مردم دست نگشايد، خداوند مالش را زياد مي كند و اگر حق مظلوم را از ظالم بگيرد، در بهشت مصاحب من خواهد بود. اگر عفو و گذشتش بسيار باشد، عمرش طولاني مي شود و اگر عدلش گسترده و عمومي باشد، بر دشمنش پيروز مي گردد.

اسلام و حُسن ولايت

خلاصه ، حُسن ولايت و خوب انجام دادن كارهايي كه مسلمان به عهده مي گيرد، از تعاليم مهمّ اسلامي است و جمله دوّم دعاي امام سجّاد(ع ) موضوع بحث امروز، ناظر به همين مطلب است :

وسمني حسن الولاية .

بارالها! كاري را كه در طلبش مي روم و عده دار آن مي شوم ، موفقم بدار كه به خوبي انجام دهم .

اگر كسي سؤ ال كند اين چه كاري است كه امام معصوم با اراده و اختيار خود در طلب آن مي رود و تصدّيش را به عهده مي گيرد و از خداوند درخواست مي نمايد كه آن را به خوبي انجام دهد، شايد بتوان گفت : جمله سوم دعاي مورد بحث امروز، پاسخ به اين پرسش است :

وهب لي صدق الهداية .

بار الها! مرا از موهبت راهنمايي صادقانه مردم بهره مند فرما.

موهبت هدايت صادقانه

هدايت و راهنمايي مردم ، عالي ترين خواسته رسول اكرم (ص ) و ائمّه معصومين عليهم السلام بود كه در طلبش مي رفتند و با علاقه مندي تصدّي آن را به عهده مي گرفتند و در راه نيل به آن مجاهده و كوشش بسيار مي كردند و همواره از پيشگاه باري تعالي حُسن انجامش را درخواست داشتند. دو كلمه در جمله سوم دعاي امام (ع ) آمده : يكي صدق است و آن ديگر هدايت .

الصدق بالكسر هو اخبار عن المخبر به علي ما هو به مع العلم بانه كذلك . (258)

صدق عبارت است از خبر دادن به چيزي است بر وفق آنطور كه هست با علم گوينده به مطابقت سخنش با واقع .

معني صدق و هدايت

في اسماء اللّه تعالي الهادي . هو الذي بصر عباده وعرفهم طريق معرفته حتي اقروا بربوبيته وهدي كلّ مخلوق الي ما لابدّ له منه في بقائه ودوام وجوده . (259)

هادي از اسماء خداوند است . او كسي است كه بندگانش را از بينش و بصيرت برخوردار ساخته و راه شناخت خود را به انان معرفي فرموده و بر اثر آن به ربوبيّتش اقرار نموده اند. او كسي است كه همه آفريده هاي خويش ‍ را به چيزي كه در بقا و دوام وجودشان ضروري بوده ، هدايت فرموده است .

راست گفتن همانند وفاي به عهد و اداي امانت از جمله الهامات الهي است كه به قضاي حكيمانه او با سرشت انسانها آميخته شده و در ضميرشان نهفته است ، و اين الهام همان است كه روان شناسان امروز وجدان اخلاقيش ‍ مي نامند. بنابراين ، كسي كه بر وفق علم خود سخن مي گويد و آن را كه مي داند به زبان مي آورد، راست مي گويد و آن كس كه برخلاف دانسته خود حرف مي زند، دروغ مي گويد.

علي (ع ) و معرفي صدق و كذب

علي (ع ) در روايتي سخن راست و دروغ را بر معيار الهام الهي و درك وجداني سنجيده و چنين فرموده است :

الصدق مطابقة المنطق للوضع الالهيّ، والكذب زوال المنطق للوضع الالهي . (260)

راستي سخن گفتن طبق وضعي است كه خداوند با الهام فطري در ضمير انسانها قرار داده و دروغ ، خارج شدن منطق از وضع الهي است .

خداوند درباره منافقين دروغگو فرموده است :

يقولون بافواههم ما ليس في قلوبهم واللّه يعلم بما يكتمون . (261)

به زبان چيزي را مي گويند كه در دلشان نيست و خدا مي داند آنچه را كه اينان كتمان مي نمايند.

بموقع است در اينجا توضيحي را به عرض شنوندگان محترم برساند. اگر كسي طبق علم و اعتقاد خويش سخن بگويد و علمش مطابق با واقع و نفس ‍ الامر باشد، كلام او صدق تامّ و تمام است .

صدق تامّ، صدق ناقص و دروغ

صدق التام هو المطابقة للخارج والاعتقاد معا. (262)

صدق و راستي تامّ و كامل آن است كه سخن گوينده مطابق با واقع و همچنين موافق با علم و اعتقاد وي باشد. اگر كس سخن بگويد طبق علم و اعتقادي با علم و اعتقاد وي باشد. اگر كسي سخن بگويد طبق علم و اعتقادي كه دارد، ولي علمش مطابق با واقع نباشد، او در سخن صادق است اما صدقش تامّ و كامل نيست . اگر كسي سخني بگويد مطابق با واقع و نفس الامر، امّا به گفته خويش اعتقاد نداشته باشد، او دروغگوست و اين مطلب صريحا در قرآن شريف آمده است .

اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول اللّه واللّه يعلم انك لرسوله واللّه يشهد ان امنافقين لكاذبون . (263)

وقتي منافقين نزد تو آمدند و گفتند: شهادت مي دهيم كه تو رسول خدايي و خدا مي داند كه تو رسول او هستي و خداوند شهادت مي دهد كه منافقين دروغ مي گويند.

منافقين به نبوّت پيمبر گرامي (ص ) كه امري است واقعي ، شهادت مي دهند و خداوند نيز رسالت آن حضرت را تاءييد مي نمايد، امّا چون منافقين برخلاف اعتقاد خود سخن مي گويند، پروردگار آنان را دروغگو خوانده است .

امام سجاد(ع ) در جمله سوّم دعاي مورد بحث امروز، به پيشگاه الهي عرض مي كند:

وهب لي صدق الهداية .

بار الها! مرا از موهبت هدايت صادقانه برخوردار فرما.

دو شرط اصلي در هدايت

مقصود امام (ع )، هدايت مردم به تعاليم قرآن شريف و ارائه راه خودسازي و نيل به مقام شامخ انسانيّت است . از آنچه مذكور افتاد به اين نتيجه مي رسيم . كه هدايت مردم با صدق تامّ و كامل ، زماني تحقق مي يابد كه حتما واجد دو شرايط اصلي و اساسي باشد: اول ، كسي كه واضح مقرّرات و تعاليم هدايت است بايد خود، تمام حقايق نجات بخش و سعادت آفرين را آنطور كه هست بداند و همه موادّ هدايتش طبق واقع و نفس الامر باشد تا بتواند مردم را به سر منزل انسانيّت برساند و ايصال به مطلوب بنمايد. دوم ، آن كس كه مي خواهد برنامه هدايت واقعي را بين مردم نشر دهد و به آنان ابلاغ نمايد، بايد خود به آن مؤ من باشد تا بر وفق عقيده سخن بگويد و هر چه بيشتر و بهتر در جامعه اثر بگذارد و اين هر دو شرط در هدايت تشريعي دين مقدّس اسلام وجود دارد. اما شرط اول ، واضع قوانين و مقرّرات هدايت در شرع اسلام ، ذات اقدس الهي است ؛ آن كس كه خود آفريدگار بشر و خالق تمام عوالم هستي است ، او كه علم نامحدودش به حقايق اشياء احاطه دارد و از كوچكترين موجود جهان هستي آگاه است .

وما يعزب عن ربك من مثقال ذرّة في الارض ولا في السّماء. (264)

از علم پروردگار تو، ذرّه و كوچكتر از ذرّه در زمين و آسمان پنهان نيست .

هدايت نجات بخش

پس آنچه در اسلام براي هدايت مردم به عنوان روا يا ناروا معرفي شده ، از ناحيه باري تعالي و طبق واقع و نفس الامر است و بر اثر تخلّف هر يك از آن دو، به نسبت يا خيري از دست مي رود يا آنكه شرّي به بار مي آيد. پس ‍ هدايت نجات بخش يعني هدايتي كه تعاليمش مطابق با واقع است و كمترين دستور انحرافي در آن راه ندارد، هدايت حضرت باري تعالي است و اين آيه در قرآن شريف ، مبيّن اين حقيقت است :

قل ان هدي اللّه هو الهدي . (265)

پيمبر گرامي ! به مردم بگو هدايت الهي است كه هدايت واقعي و منطبق با حقيقت و نفس الامر است .

اما شرط دوم : تبليغ كننده و نشردهنده برنامه هدايت باري تعالي حضرت محمد بن عبداللّه صلي اللّه عليه و آله ، رسول معظم اسلام است و او خود به تمام دقايق وحي و برنامه هدايت پروردگار ايمان قطعي دارد. قرآن شريف در اين باره فرموده است :

آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه . (266)

پيشواي اسلام به آنچه از طرف باري تعالي بر وي نازل شده است ، ايمان دارد.

بنابراين ، او در تبليغ اسلام بر اساس ايمان و به انگيزه اعتقاد سخن مي گويد و اين معناي صدق تامّ و تمام است ، زيرا از طرفي اصل تعاليم شرع اسلام مربوط به خداوند عالم به واقعيتها و حقايق است و از طرف ديگر گوينده آن از روي اعتقاد واقعي سخن مي گويد. براي نيل به هدايت راستين هداة الهي بايد مشكلات بسياري را تحمّل نمود و منازل سخت و راههاي صعب العبوري را پيمود تا به هدف عالي انسانيّت دست يافت . غلبه بر هواي نفس ‍ و مهار كردن غرايز كور و بيشعور يكي از موانعي است كه بدشواري مي توان از آن گذشت ، زيرا هوي و غرايز به كشش طبيعي ، طالب آزادي بي قيد و شرط اند و مي خواهند هيچ مانعي ، سدّ راهشان نشود.

اقناع غراي و هوي در حدود مصلحت

اما پيمودن مدارج كمال و رسيدن به مقام رفيع انسانيّت ايجاب مي كند كه مردم پيروي هوي را ترك گويند، دعوت راهنماي الهي را احابت نمايند، و غرايز را در حدود مصلحت و طبق هدايت خداوند اقناع نمايند وگرنه دچار ضلالت و گمراهي مي شوند و از اوج انسانيّت به حضيض حيوانيّت سقوط خواهند نمود. قرآن شريف در اين باره فرموده :

فان لم يستجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهواءهم و من اضل ممن اتّبع هواه بغير هدي من اللّه . (267)

پيمبر گرامي ! اگر دعوتت را اجابت ننمايند، بدان كه اينان پيرو هواي نفس ‍ خويش هستند و كدام انسان گمراهتر از كسي است كه از هواي نفس خود تبعيّت كند، بدون آنكه از راهنمايي خداوند استفاده نمايد.

انسان موجودي دو بعدي

آفريدگار توانا به مشيّت حكيمانه خود، هواي نفس و غرايز را كه عامل مؤ ثّر بقاي فرد و نوع است ، در وجود انسان و حيوانات مستقر فرموده ، با اين تفاوت كه حيوانات به هدايت تكويني خداوند مجازند غرايز خود را آزادانه و بدون قيد و شرط اعمال نمايند، امّا انسان موظّف است هواي نفس و غرايز خويش را با هدايت تشريعي باري تعالي تعديل كند و آنها را با اندازه گيري صحيح و در حدود مصلحت اقناع نمايد، زيرا حيوان موجودي است يك بُعدي ، حيوان ساخته شده ، به غرايز حيواني مجهّز گرديده و در دوران حيات كاري جز اعمال غرايز و بروز دادن خلق وخوي حيواني ندارد. امّا انساني موجود است دو بُعدي و با دارا بودن جنبه حيواني ، واجد مزاياي انساني و حامل روح الهي است .

او داراي ودايع اختصاصي و ذخاير الهامي است ، قابليّت و استعداش براي پيمودن مدارج كمال ، نامحدود است . خداوند، زمين و محتوياتش را مسخّر او ساخته و به وي اجازه بهره برداري داده است ، صفات عالي انساني از قبيل اداي امانت ، وفاي به عهد، انصاف ، راستگويي ، و ديگر مزايا را به وي الهام فرموده و به طور فطري مجذوب آنهاست ، اگر بخواهد غرايز را بي قيد و شرط اقناع نمايد بايد در مواقعي كه با گناه مواجه مي شود، براي ارضاي غريزه جنسي ، حُبّ مال ، ميل به مقام ، دست يافتن به تمنّيّات ، و ديگر اموري از اين قبيل به انسانيّت و سجاياي انساني پشت پا بزند، برخلاف انصاف عمل كند، در امانت خيانت نمايد، مرتكب نقض عهد شود، دروغ بگويد، فريب دهد، و ديگر اعمالي از اين قبيل . ارضاي غرايز از مجاري خلاف فطرت ، حركتي ضدّ انساني و منافي با تعالي و تكامل شايسته مقام رفيع انسان است . بنابراين ، كسي مي خواهد انسان باشد محشور گردد، بايد بر هوي و تمنيّات نفساني خويش حاكم گردد، غرايز را تعديل نمايد، خواهشهاي نفساني را در حدود مصلحت و با رعايت شاءن انسان برآورده سازد، هواي نفس را با هدايت تشريعي باري تعالي تطبيق دهد، از راهنمايي هاي رجال الهي و مردان صادق القول پيروي كند، چنين انساني مصداق واقعي اين حديث شريف خواهد بود:

علي (ع ) و معرفي سعادت

عن علي عليه السلام قال : طوبي لمن غلب نفسه ولم تغلبه وملك هواه ولم يملكه . (268)

علي (ع ) فرموده : خير و امنيّت براي كسي است كه بر نفس خود غلبه كند و مغلوب نفس نشود، مالك هواي خويشتن باشد و مملوك هوي نگردد.

برعكس ، كساني كه مطيع هواي نفس و اسير غرايز خويشتن هستند، عالي ترين كوشش و سعيشان در خوردن و ارضاي غريزه جنسي به كار مي رود و به تعالي معنوي و شاءن روحاني خود توجّهي ندارند، از مقام شايسته انسان محروم اند، و از فيض و رحمت باري تعالي درو.

عامل دوري از خداوند

عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : ابعد ما يكون العبد من اللّه عزوجل اذا لم يهمه الاّ بطنه وفرجه . (269)

امام صادق (ع ) فرمود: بزرگترين عاملي كه موجب دوري بنده از خداوند مي شود، اين است كه از خود همّت بلند و عالي نشان ندهد، مگر در مورد شكم و شهوت جنسي .

نتيجه آنكه : امام سجاد(ع ) در جمله سوّم درخواست خود، از خداوند تقاضاي هدايت صادقانه مردم را مي نمايد. و اگر مردم بخواهند از هدايت صادقانه كه هدف رسول اكرم (ص ) و ائمّه معصومين عليه السلام بوده ، برخوردار گردند بايد موانع را از ضمير خود برطرف كنند و بالاترين مانع در وجود آنها پيروي از هواي نفس و ارضاي غرايز بي قيد و شرط است .

كساني كه بنده هوي و مطيع غرايزند، نمي توانند از هدايت صادقانه راهنمايان الهي برخوردار گردند و اين محروميّت ناشي از خود آنهاست