بازگشت

69: واصلحني بكرمك ،ب وداوني بصنعك


در اين دو جمله از دعاي شريف مكارم الاخلاق ، امام زين العابدين (ع ) دو حاجت به پيشگاه الهي عرض مي كند و درخواست اجابت آن را مي نمايد. اول : بارالها به كَرَم و بزرگواري خود، مرا اصلاح كن . دوم : بار الها! با وسايل نيكو و ثمر بخش خود، مرا مداوا فرما.

به درخواست خداوند بزرگ ، اين دو جمله از دعاوي امام سجاد (ع )، موضوع بحث و سخنراني امروز است .

معني اصلاح و كرم

در جمله اول كلام امام ، دو لغت آمده كه لازم است معناي آنها روشن گردد. يكي اصلاح است و آن ديگر كَرَم .

الاصلاح اعادة ما فسد الي الصلاح ، والكرم افادة ما ينبغي لا لغرض . (189)

اصلاح عبارت است از برگرداندن چيزي كه فاسد شده به صلاح و سلامت ، و كرم انجام دادن كار شايسته اي است ، بدون توقع مادي .

گاهي يك فرد بر اثر ضربه اي كه به دستش وارد مي شود استخوان بازويش ‍ مي شكند و به صورت چند قطعه كوچك و بزرگ استخوان در عضله مي ماند و دست از كار مي افت . او به دكتر متخصّص مراجعه مي كند و دكتر با عمل جراحي ، وضع استخوان شكسته را مرتّب مي نمايد، دست را گچ مي گيرد تا از حركت باز ماند، و تدريجا استخوانهاي شكسته به هم بپيوندند و پس از مدتي كه استخوان وضع عادي بهخود گرفت ، جرّاح دست را باز مي كند و رفته رفته فعاليت دست آغاز مي گردد. بنابراين ، شكستن استخوان به معناي فاسد شدن دست است و عمل جراحي طبيب متخصّص به معناي اصلاح آن فساد است .

افراد لايق و اصلاح جامعه

يكي از طُرق اصلاح و برطرف ساختن فساد، وجود افراد لايق در سرپرستي گروه يا فرمانروايي اجتماع است . گاهي سرپرست گروه ، فرد لايق و بافضيلتي است ، اما در بين آنان عناصر فاسد و منحرفي وجود دارد و بر اثر آن مجاهدتهاي سرپرست آنطور كه بايد به ثمر نمي رسد. هارون برادر حضرت موسي بن عمران (ع ) فردي بود كه براي سرپرستي و رهبري شايستگي داشت . قرآن شريف در زمينه رسالت و نبوّت حضرت موسي (ع ) راجع به هارون فرموده است :

ووهبنا له من رحمتنا اخاه هرون نبيا. (190)

ما رحمت خود را به موسي ارزاني داشتيم و برادرش هارونرا نبي قرار داديم .

حضرت موسي (ع ) طبق مواعده الهي ، عازم ميقات شد.

و قال موسي لاخيه هرون اخلفي في قومي واصلح ولا تتبع سبيل المفسدين . (191)

به برادرش هارون فرمود: بين مردم جانشين من باش ، به اصلاح امور بپرداز، و از منحرفين و اخلالگران تبعيّت منما.

موسي (ع ) رفت ، چند روزي برگشتن موسي (ع ) به تعويض افتاد. سامري با حمايت و پشتيباني افراد مُفسد، بُتي طلايي به صورت گوساله ساخت و مجاهدتهاي هارون در مبارزه با اين عمل ، به نتيجه نرسيد. موقعي كه حضرت موسي (ع ) برگشت ، از مشاهده اين اوضاع بشدّت ناراحت شد و برادر خود هارون را سخت مورد مؤ اخذه قرار داد و به او تعرّض كرد. هارون گفت :

ان القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني . (192)

افراد مانع اصلاح

مردم مرا با ديده استضعاف نگريستند، به سخن من اعتنا نكردند و در خطر كشته شدن قرار گرفتم . هارون مرد الهي بود و شايسته رهبري و اصلاح ، اما وجود افراد فاسد كه در راه باطل خويش مصرّ و پابرجا بودند، سدّ راه سعادت مردم مي شدند و با وسوسه و اخلال ، افكار آنان را از مسير حق مي گرداندند و خودشان نيز به نصايح خيرخواهانه او اعتنا نمي كردند.

بر سيه دل چه سود خواندن وعظ

نرود ميخ آهنين بر سنگ

علي (ع ) در دوران زمامداري خود، با اين قبيل افراد فاسد مواجه بود. در موقعي كه جنگ با دشمنان اسلام ضرورت داشت ، به عناوين مختلف از شركت در جبهه شانه خالي مي كردند و مردم را نيز از اجابت دعوت باز مي داشتند و در نتيجه ، روز به روز فساد گسترش مي افت . علي (ع ) ضمن سخنان تند و آتشين خود، آينده تيره مسلمين را گوشزد مي نمود، از آن جمله در يكي از خطبه ها فرمود:

والذي نفسي بيده ليظهرن هولاء القوم عليكم ليس لانهم اولي بالحق منكم ولكن لاسراعهم الي باطل صاحبهم وابطائكم عن حقي ، ولقد اصبحت الامم ظلم رعاتها و اصبحت اخاف ظلم رعيتي . (193)

سستي افراد در اقامه حق

قسم به آن كس كه جان در دست اوست ، اين قوم بر شما غلبه خواهند نمود، نه از اين جهت كه آنان در حقّ از شما برتر و بالاترند، بلكه از اين جهت كه آنها در اجراي باطل زمامدار خود سريع ان و شما در اجراي دستور حق من بطي ء و سستيد. امتها صبح مي كردند در حالي كه از ستم فرمانروايان خويش خائف بودند و من صبح كرده ام در حالي كه از ظلم مردم خود خائفم .

قرآن شريف درباره منافقين افسادگر فرموده است :

واذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون . الا انهم هم المفسدون ولكن لا يشعرون . (194)

منافقين افسادگر

وقتي به اينان گفته مي شود در زمين افساد نكنيد، مي گويند ما مصلح و برقرار كننده صلاح جامعه هستيم . آگاه باشيد اينان مفسدند و نمي دانند با اعمال نارواي خويش افساد مي نمايند.

پيمبران الهي و خلفاي بر حقشان علاقه مند بودند كه مفاسد اجتماعي را براندازند و مردم را به راه صلاح و رستگاري سوق دهند، ولي در هر عصر، افراد مخالف و مزاحم وجود داشتند كه سدّ راه اصلاح جامعه مي شدند و پيمبران مي دانستند كه در نيل به هدف انسان سازي خود موفقيت كامل نخواهند داشت ، ولي از فعاليت دست نمي كشيدند و زبان حال همه آنان مانند زبان قال حضرت شعيب بود كه مي فرمود:

ان اريد الاصلاح مااستطعت . (195)

پيامبران و اصلاح بشر

من به قدر تواناييم اراده دارم در اصلاح جامعه مجاهده كنم .

ولي با همه مزاحمتها كه مخالفين به وجود آوردند، پيمبران الهي به پيروزي هاي شايان ملاحظه اي نايل آمدند و در اخلاق و اعمال بسياري از مردم اثر گذاردند و آنان را به راه پاكي و درستي سوق دادند. آنچه از خلقيات حميده و سجاياي انساني در جهان مشاهده مي شود، منشاء اصلاح آنها پيمبران بوده اند. در دنياي مادي امروز كه لذت گرايي بر جهان حاكم شده و به قول يكي از غربي ها، انسانيّت پيش پاي بت اقتصاد قرباني گرديده ، هنوز هم عده زيادي متوجه مكتب پيمبران اند و مي خواهند خويشتن را با تعاليم آسماني آنان منطبق نمايند. خلاصه ، پيشوايان دين و فرستادگان خداوند مجراي فيض الهي در اصلاح مفاسد بوده اند، كوشش ‍ داشتند تا جايي كه قادرند افكار مردم را بسازند و آنها را مهياي قبول فيض ‍ اصلاح باري تعالي بنمايند و در مواردي كه فعاليتهاي بشري جوابگوي مفاسد نباشد و نتواند وضع موجود را دگرگون سازد، بايد براي رفع فساد از قدرت رفع قيوم استفاده نمود و اين قبيل مفاسد گاهي جنبه عمومي دارد و مربوط به همه مردم است و گاه جنبه خصوصي دارد و هدف ، اصلاح مفاسد شخص معين است و اين هر دو، قسمت در ادعيه ائنّه معصومين عليهم السلام آمده است . در دعاي معروفي كه مسلمانان در ماه رمضان مي خوانند، ضمن درخواستهاي متعدد عرض مي كنند:

اللهم اصلح كل فاسد من امور المسلمين .

بار الها تمام مفاسدي را كه مسلمانان جهان گرفتار آنها هستند با قدرت لايزال خود اصلاح فرما.

اصلاح عمومي و خصوصي

اما مفاسدي كه از جهت خصوصي مورد دعا و درخواست واقع مي شود مانند بيماري كه اصلاح مفاسد مزاجي خود را درخواست مي كند يا تاجري كه در امر كسب دچار اختلال گرديده و از باري تعالي اصلاح آن را مي طلبد، يا پدري كه فرزندش به فساد اخلاق مبتلا شده و اصلاحش را از خداوند مي خواهد و اين نيز در ادعيه ائمه معصومين عليهم السلام آمده است و جمله اول دعاي امام سجاد (ع ) موضوع بحث امروز از اين قبيل است . حضرت زين العابدين (ع ) اصلاح خود را به كَرَم پروردگار كريم درخواست نموده است . ولي ملاحظه مي نماييد كه امام متعلق اصلاح را در دعا ذكر نكرده و به زبان نياورده است . اگر اين دعا را يك فرد مسبمان غير معصوم به پيشگاه خدا عرض مي كرد احتمال داده مي شد كه درخواستش براي اصلاح پاره اي از عقايد فاسد و اخلاق بد باشد يا مي خواهد انديشه ها و افكارش ، يا گفتار و رفتارش اصلاح شود، يا ديگر مفاسد جسمي و روحي از اين قبيل . ولي در مورد امام معصوم كه منزّه از انحرافهاي اعتقادي و اخلاقي و مبرّي از نقايض قولي و عملي است ، چنين احتمالاتي راه ندارد و بايد بگوييم كه از اراده امام در اين قطعه از دعا ناآگاهيم و نمي دانيم اصلاح چه اموري را از پيشگاه الهي خواسته و در گفته خود اراده نموده است . به طور اجمال در حادثه خونين كربلا و در واقعه بسيار سنگين و دردناك روز عاشورا و همچنين در طول ايام اسارت اهل بيت عليهم السلام در سفر كوفه و شام ، افرادي پست و فرومايه براي جلب توجه يزيد و راضي ساختن آل اميّه ، مفاسدي بزرگ به بار آوردند، ظلمها و ستمهايي جبران ناپذير درباره خانواده معظم رسول اكرم (ص ) مرتكب شدند و پس از مراجعت به مدينه ، اذيتها و آزارها به شكلهاي مختلف از ناحيه عمال حكومت نسبت به حضرت علي بن الحسين عليه السلام كم و بيش ادامه داشت . آن همه اعمال ناروا از ناحيه آن عناصر فاسد و دنياپرست ، آثاري بسيار تلخ و خاطراتي رنج آور و فراموش ناشدني در روح امام (ع ) به جاي گذارد و با ياد آنها همواره در عذاب روحي به سر مي برد، تنها خداوند است كه با قدرت لايزال خود مي تواند آن ويرانيهاي دروني و آن ضايعات روحي و معنوي را زايل فرمايد.

حكومت بني اميه و اختناق

با توجه به اينكه منشاء تمام ناگواري ها، سياست ظالمانه خليفه وقت بود، و با در نظر گرفتن اختناقي كه از ناحيه دولت بني اميه بر مردم حكومت مي كرد، حضرت زين العابدين (ع ) نمي توانست وقايع تلخ گذشته را شرح دهد و نمي شد متعلق اصلاح را حتي به صورت دعا به زبان آورد، به همين جهت در كلام خود از متعلق اصلاح نام نبرده و تنها از پيشگاه خداوند كريم اصلاح را درخواست نموده است . در تتميم بحث راجع به جمله اول دعاي مكارم الاخلاق موضوع سخنراني امروز، لازم است درباره كريم كه در سخن امام (ع ) آمده توضيح مختصري داده شود.

في اسماء اللّه تعالي الكريم هو الجواد المعطي الذي لاينفد عطاوه وهو الكريم المطلق والكريم الجامع لانواع الخير والشرف والفضائل . (196)

از جمله اسماء حضرت باري تعالي ، كريم است . او جوادي است بخشنده كه هرگز عطايش پايان نمي يابد، او كريم مطلق است ، او كريمي است كه جامع انواع خوبي و شرف و فضايل است .

در قرآن شريف ، لغت كريم در موارد متعدّد و براي موجودات مختلف به كار رفته است . راجع به كتاب مجيد فرموده :

انه لقرآن كريم اي كثير النفع لاشماله علي اصول العلوم المهمة في المعاش والمعاد. (197)

بيگمان اين قرآن كريم است ، زيرا نفعش بسيار و دانستني هاي مهم راجع به امور معاش و معاد را در بر دارد.

درباره ارزش انسان فرموده :

ولقد كرمنا بني آدم . (198)

قرآن و كلمه كريم

ما انسان را از كرامت و بزرگواري برخوردار ساخته ايم .

كرامت انسان براي دارا بودن عقل ، نطق ، وجدان اخلاقي ، تمايلات عالي انساني ، هوش سرشار، صورت زيبا، اندام معتدل ، سلطه بر تمام منابع ارضي ، قدرت بهره برداري از ذخاير طبيعي ، و ديگر مزايايي از اين قبيل است . كرامتي كه خداوند به انسان اعطا فرموده ، مزيّتي است تكويني و عطيّه اي است الهي كه در آفرينش او به كار برده ، اما كرامت اكتسابي انسان در پيشگاه خداوند از راه تقوي و پاكي به دست مي آيد و هر كس تقواي بيشتري دارد، نزد باري تعالي از كرامت فزونتري برخوردار است . قرآن شريف فرمود:

ان اكرمكم عند اللّه انقيكم . (199)

كريمترين و پر ارجترين شما نزد باري تعالي ، كساني هستند كه واجد تقواي بيشترند.

بعضي از سعادتمندان علاوه بر كرامت طبيعي انسان و كرامت اكتسابي تقوي ، از كرامتهاي ديگري نيز بهره مندند و حضرت يوسف صديق از جمله آنان است .

يوسف صديق و كرامت

في الحديث : ان الكريم ابن الكريم يوسف بن يعقوب لانه اجتمع له شرف النبوة . والعلم . والجمال . والعفة . و كرم الاخلاق . والعدل . و رياسة الدنيا والدين . (200)

كرم و پسر كريم ، يوسف فرزند يعقوب است ، زيرا در وجود او برتري هاي متعددي جمع شد: شرافت پيمبري ، علم و زيبايي ، عفت و كرامت خلق ، عدل و رياست دنيا و دين .

خلاصه ، امام سجاد (ع ) در جمله اول دعاي مورد بحث امروز، عرض ‍ مي كند:

واصلحني بكرمك .

بار الها! ويراني هاي دروني و بروني و آسيبهاي جسمي و روحي كه بر اثر ظلم حكام و صدمات عناصر بي ايمان و منافق در وجودم به جاي مانده است ، تو با كرامت و بزرگواري خود آنها را اصلاح فرما.

در جمله دوم ، امام به پيشگاه خداوند عرض مي كند:

و داوني بصنعك .

در اين عبارت ، دو كلمه آمده كه بايد معناي آنها از نظر لغت روشن شود، يكي مداوا و آن ديگر صنع . عرب زبان از به كار بردن كلمه مداوا همان معني را اراده مي كند كه فارسي زبان مي فهمد:

داويته اي عالجته بالدواء. (201)

او را مداوا نمودم يعني با دواء وي را علاج كردم .

صنع و مداوا

راغب در معناي صنع مي گويد:

الصنع اجادة فكل صنع فعل و ليس كل فعل صنعا، ولا ينسب الي الحيوانات والجمادات كما ينسب اليها الفعل . قال : صنع اللّه الذي اتقن كل شي ء. (202)

صنع انجام دادن كار است متقن و محكم . بنابراين ، صنع كار است ، اما هر كاري صنع نيست . از اين رو، درباره اعمال حيوانات و جمادات ، كار گفته مي شود، ولي صنع گفته نمي شود. در قرآن شريف ، عمل خداوند صنع خوانده شده و فرموده : صنع خداوند است كه هر چيزي را متقن و محكم ساخته است .

كلمه مداوا در مورد بيماري ها به كار برده مي شود و افراد بيمار گاهي گرفتار عوارض در ناحيه جسم اند مانند بيماران چشم و گوش و حلق و بيني ، و گاهي مبتلا به عوارض روحي هستند مانند كساني كه چشم دلشان نابيناست و گوش دلشان ناشنوا. مرجع درمان بيماري هاي جسم پزشكان هستند و مرجع بيماري هاي معنوي ، پيمبران . عل (ع ) درباره پيمبر بزرگوار اسلام (ص ) فرموده :

طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه واحمي مواسمه ، يضع ذلك حيث الحاجة اليه ، من قلوب عمي ، و آذان صم ، والسنة بكم متتبع بدوائه مواضع الغفلة ، ومواطن الحيرة . (203)

رسول اكرم (ص ) طبيب سياري است كه مرهمها و ابزارهاي درماني خويش ‍ را مهيّا نموده و در موارد احتياج آنها را به كار مي گيرد، براي كساني كه دلشان فاقد بينش است ، گوش دلشان ناشنوا، و زبان قلبشان لال است . از داروهاي شفابخش خود در مواقع غفلت و در موارد حيرت استفاده مي نمايد.

عوارض معده و كليه و كبد را اطبّاي جسم بيماري مي دانند و مبتلايان با مراجعه به پزشكان متخصّص مي توانند خويشتن را درمان نمايد. حالت روحي نفاق و حَسَد و كِبْر در نظر طبيبان روح و علماي اخلاق بيماري است و مبتلايان با مراجعه به مربّيان الهي مي توانند خويشتن را معالجه كنند. قرآن شريف نفاق و دورويي را صريحا مرض شناخته و افراد منافق را بيماري مبتلا خوانده است .

بيماري هاي روحي

في قلوبهم مرض (204)

قلبهاي منافقين آلوده به مرض نفاق است .

حسد نيز در اخلاق اسلام از بيماري هاي روح شناخته شده و در اين باره روايات زيادي از اولياي گرامي دين رسيده است .

عن علي عليه السلام قال : الحسد داء عياء لايزول الاّ بهلك الحاسد او موت المحسود. (205)

علي (ع ) فرموده : حَسَد، بيماري عاجز كننده اي است و از ضمير محو نمي شود مگر به هلاك حسود يا مردن محسود.

جالب آنكه بيماري روحي حَسَد آنقدر زيانبار است كه مي تواند سلامت بدن را از ميان ببرد و شخص حسود را به بيماري جسم مبتلا نمايد.

و عنه عليه السلام : العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد. (206)

شگفت آور است كه حسودان غافل اند از اينكه بيماري حَسَد ممكن است به سلامت بدنشان آسيب رساند.

عن جابر بن عبداللّه الانصاري قال : مر رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله برجل مصروع وقد اجتمع عليه الناس ينظرون اليه . فقال علي ما اجتمع هولاء. فقيل له علي مجنون يصرع . فنظر اليه فقال ما هذا بمجنون . الا اخبركم بالمجنون حق المجنون . قالوا بلي يا رسول اللّه . قال : ان المجنون حق المجنون المتبختر في مشيه ، الناظر في عطفيه ، المحرك جنبيه بمنكبيه ، فذلك المجنون و هذاالمبتلي . (207)

جابر بن عبداللّه انصاري مي گويد: روي رسول اكرم (ص ) در گذركاه با شخص مصروعي برخورد كه مردم براي تماشاي او اطرافش جمع شده بودند. رسول اكرم (ص ) پرسيد: براي چه مردن اجتماع كرده اند؟ عرض ‍ شد: گِرد ديوانه مصروعي جمع شده اند. حضرت به مصروع نظر كرد، سپس ‍ فرمود: اين شخص ديوانه نيست . آيا به شما نگويم كه ديوانه واقعي و مجنون حقيقي كيست ؟ عرض كردند: آري بفرمايي يا رسول اللّه . فرمود: ديوانه حقيقي آن كتبختري است كه با تكبّر راه مي رود و از خودپسندي به دامنهاي خويش نگاه مي كند، و پهلوهاي خود را با حركت دوشهاي خوي حركت مي دهد. چنين شخصي ديوانه و مجنون واقعي است و اين مردي كه گردش جمع شده ايد، دردمند مبتلايي است .

امام سجاد (ع ) در جمله اول دعاي مورد بحث امروز، متعلق اصلاح را ذكر نفرموه و در جمله دوم نيز از متعلق مداوا نام نبرده است . همانطور كه در جمله اول مذكور افتاد، اگر آن دعا را يك فرد مسلمان غيرمعصوم به زبان مي آورد، احتمال داده مي شد كه درخواستش براي اصلاح پاره اي از عقايد باطل و اخلاق فاسد باشد، اما براي امام معصوم كه منزّه از انحراف عقايد و اخلاق و مبرّي از نقايص قولي و عملي است ، چنين احتمالي راه ندارد و گفته شد كه نمي دانيم امام (ع ) اصلاح چه اموري را از پيشگاه الهي درخواست نموده است . جمله دوم دعا را هم اگر يك مسلمان غيرمعصوم به زبان آورده بود، احتمال داده مي شد مقصودش پاره اي از امراض اخلاقي و روحي باشد اما در مورد امام معصوم اين احتمال داده نمي شود. در اينجا نيز بايد بگوييم كه نمي دانيم امام سجاد (ع ) مداواي چه بيماري ها و امراضي را از خداوند درخواست نموده است .

امام (ع ) و درمان آلام روحي

احتمال داده مي شود كه نظر حضرت زين العابدين (ع ) در مداوايي كه از خداوند درخواست نموده ، درمان رنجها و آلامي باشد كه از حادثه كربلا و ديگر ناملايمات در روح و جسمش باقي مانده و بر اثر اختناقي كه دولت جبار به وجود آورده ، نمي تواند به زبان بياورد و محتمل است كه مراد امام (ع ) مداوا و علاج دردهاي بي درمان تهمت و افتراء غلاة و دشمنان باشد كه بيش و كم ، تمام ائمّه معصومين عليهم السلام درعصر خود كرفتار آنها بوده اند و فشار روحي آن تهمتها از فشار هر بيماري دردناكي سخت تر و رنج آورتر است . در اينجا براي مزيد اطلاع شنوندگان محترم ، به پاره اي از مشكلات و رنجهاي روحي امام صادق (ع ) كه از ناحيه غلات و دشمنان به آن حضرت وارد آمده است ، اشاره مي شود.

عن سدير عن ابيه قال : قلت لابيعبد اللّه عليه السلام ان قوما يزعمون انكم الهة يتلون علينا بدلك قرآنا، يا ايها الرسل ! كلوا من الطيبات واعملوا صالحا اني بما تعملون عليم .قال (ع ): يا سدير! سمعي وبصري وشعري وقشري ولحمي ودمي من هولاء برءاء. بل اللّه منهم و رسوله . ما هولاء علي ديني آبائي واللّه لا يجمعني واياهم يوم الا و هو عليهم ساخط. (208)

سدير از قول پدرش نقل نموده كه به امام صادق (ع ) عرض كردم : كسامي گمان دارند كه شماها خدايان هستيد و به اين عنوان براي ما قرآني مي خوانند: اي پيمبران ! از چيزهاي پاك بخوريد و كارهاي خوب انجام دهيد كه من به آنچه انجام مي دهيد آگاهم . امام صادق (ع ) فرمود: اي سدير! گوش و چشم و مويم و پوست و گوش و خونم از اين گروه بري و بيزار است ، خداوند و رسول او از آنان بري باشند، اينان بر دين من و دين پدران من نيستند، خداوند هيچ روزي بين من و اينان حمع نمي كند، مگر آنكه نسبت به آنها خشمگين است .

دردهاي امام صادق (ع )

مراتب ناراحتي و دردمندي امام صادق (ع ) از تهمتهاي غلاة و گمراه ساختن مردم آگاه از كيفيت سحن گفتن آن حضرت به خوبي مشهود است . جريان ديگري در حضور امام صادق (ع ) واقع شد كه نشان داد بدخواهان و دشمنان ائمّه چه دروغهايي را به صورت حديث جعل كرده و به خورد افراد ساده دل و خوش باور داده بودند و در اينجا قسمتي از آن جريان ذكر مي شود. ميمون بن عبداللّه مي گويد: جمعي حضور امام صادق (ع ) شرفياب شدند براي گرفتن حديث . اينان از ولايت آمده بودند. من در آن موقع نزد امام (ع ) بودم . به من فرمود: آيا هيچ يك از اينان را مي شناسي ؟ عرض كردم : نه . فرمود: پس چرا نزد من آمده اند؟ عرض كردم : اينان طالب حديث اند و باك ندارند از چه كسي حديث را بگيرند. حضرت به يكي از آنان فرمود: آيا از غير من حديث شنيده اي ؟ گفت : بلي . حضرت فرمود: بعضي از شنيده هايت را براي من بگو. گفت : ما اينجا آمده ايم كه از شما حديث بشنويم ، نيامده ايم كه براي شما حديث بگوييم ، و خلاصه ، پس از مذاكرات ، قبول كردند مقداري از احاديثي را كه شنيده اند به عرض امام صادق (ع ) برسانند، و در اينجا پاره اي از گفته هاي آنها به عرض شنوندگان محترم مي رسد:

حدثني سفيان الثوري عن محمد بن المنكدر انه راءي عليا عليه السلام علي منبر بالكوفة و هو يقول : لئن اتيت برجل يفضلني علي ابي بكر و عمر لاجلدنه حد المفتري . فقال ابو عبداللّه عليه السلام ردنا. قال حدثنا سفيان عن جعفر انه قال حب ابي بكر و عمر ايمان و بعضهما كفر. قال ابوعبداللّه عليه السلام لما قتل اهل صفين بكي عليهم ، فقال جمع اللّه بيني و بينهم في الجنة . فقال له ابوعبداللّه عليه السلام : من ايّ البلاد انت ؟ قال من اهل البصرة . قال هذا الذي تحدث عنه وتذكر اسمه جعفر بن محمد هل تعرفه ؟ قال لا. قال فهل سمعت منه شيئا قط؟ قال لا. قال فهذه الاحاديث عندك حق ؟ قال نعم . قال فمتي سمعتها؟ قال لا احفظ. قال الا آنهااحاديث اهل مصرنا منذ دهرنا. قال له ابوعبداللّه (ع ) لو رايت هذا الرجل الذي تحدث عنه فقال لك هذه التي ترويها عني كذب و قال لااعرفها ولم احدث بها، هل كنت تصدقه ؟ قال لا. قال و لم ؟ قال لانه شهد علي قوله رجال لو شهد احدهم علي عتق رجل لجاز قوله . (209)

سفيان ثوري از محمد بن منكدر حديث نموده كه ديدم علي (ع ) را در يكي از منابر كوفه مي گفت : اگر مردي را نزد من بياورند كه مرا برتر از ابي بكر و عمر مي داند، او را با تازيانه ، حد مفتري خواهم زد. امام صادق (ع ) فرمود: باز هم بگو. عرض كرد: سفيان از جعفر حديث نموده كه علي (ع ) فرمود: حب ابي بكر و عمر ايمان است و بغض آن دو كفر است . حضرت از او خواست باز بگويد. گفت : سفيان ثوري از امام صادق (ع ) حديث نموده ، پس از آنكه علي (ع ) اهل صفيّن را كشت ، بر آنان گريست ، سپس فرمود خداوند مرا و آنها را در بهشت گرد آورد. آنگاه امام صادق (ع ) به وي فرمود: اهل كجايي ؟ گفت : اهل بصره هستم . فرمود: كسي را كه از او حديث نموده اي و اسمش را جعفر خوانده اي آيا مي شناسي ؟ گفت : نه . فرمود: آيا اين احاديث نزد تو حق است ؟ عرض كرد: بلي . فرمود: آنها را از كي شنيده اي ؟ گفت : به خاطر ندارم ، جز آنكه اين احاديث در طول زندگاني ما نزد اهل بصره مشهور و معروف است . امام (ع ) فرمود: اگر آن مردي را كه از او حديث نموده اي ببيني و به تو بگويد: آنچه را كه از من حديث نموده اي دروغ است و من نگفته ام ، تصديقش مي كني ؟ گفت : نه . فرمود: چرا؟ عرض ‍ كرد: براي آنكه كساني بر قول او شهادت داده اند كه اگر يك نفر آنها شهادت بدهد، بر آزادي مردي قولش مورد قبول و تاءييد است .

آيا كدام بيماري و رنجي براي امامان معصوم دردناكتر از اين قبيل تهمتهاست ؟ امام زين العابدين (ع ) در جمله دوم دعاي موضوع بحث امروز، متعلق تداوي را به زبان نياورده و عرض نموده است :

و داوني بصنعك .

بار الها! با صنع متقن خود مرا مداوا كن .

ممكن است گفته شود مراد حضرت از مداوا، درمان باقيمانده عوارض ‍ روحي و جسمي حادثه كربلاست ، يا بگوييم امام سجاد(ع ) در دعاي خود، علاج تهمتهاي غلاة و دشمنان را قصد كرده است .

به هر صورت ، حضرت علي بن الحسين عليه السلام از باري تعالي درخواست دارد تمام عوارض روحي و جسميش را با مداواي حكيمانه و صنع متقن خود علاج فرمايد.