بازگشت

67: واكفني مؤ ونة معرة العباد، وهب لي امن يوم المعاد، وامنحني حسن الارشاد


امام سجادعليه السلام در اين قطعه از دعاي شريف مكارم الاخلاق سه مطلب را از پيشگاه مقدس باري تعالي درخواست مي نمايد:

سه درخواست امام (ع )

(اول ) بار الها! عوارضي را كه از عيبجويي مردم نسبت به من در جامعه پديد مي آيد، تو كفايت كن . (دوم ) بار الها! مرا از بخشش خود در امنيت روز معاد بهره مند نما. (سوم ) بار الها! نعمت حسن ارشاد مردم را به من عطا فرما.

به خواست خداوند توانا اين سه جمله از كلام حضرت زين العابدين (ع ) موضوع بحث و سخنراني امروز است .

بشر به طور طبيعي و به غريزه حبّ ذات ، علاقه دارد هميشه و همه جا مردم از او به خير و خوبي ياد كنند و هرگز نامش را به بدي و زشتي نبرند. اما اين كار ناشدني است .

عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : ان رضا المخلوق لايملك والسنتهم لا تضبط. (146)

امام صادق (ع ) فرمود: رضا و خشنودي مردم به دست نمي آيد و زبان آنان نظم و انضباط برنمي دارد.

آلودگي زبان بشر

پيمبران الهي كه شريفترين انسانهاي روي زمين بودند، از نسبتهاي دروغ و تعرضهاي ظالمانه قوم خود مصونيّت نداشتند و همواره مورد اهانت و اسائه ادب بودند.

عن ابيعبداللّه عليه السلام قال : قال مويس يا رب ! اسالك ان لا يذكرني احد الا بخير. قال : ما فعلت ذلك لنفسي . (147)

امام صادق (ع ) فرمود: حضرت موسي عرض كرد: پروردگارا! از تو مي خواهم موجباتي را فراهم آوري كه هيچ كس از من ياد نكند، مگر به خير و خوبي . خداوند به وي فرمود: من درباره خودم چنين كاري نكرده ام تا در مورد تو انجام دهم .

يعني موسي ! نه فقط تو را در مواقعي به بدي ياد مي كنند، بلكه رفتار مردم درباره آفريدگار خود نيز چنين است و گاه مورد مذمتش قرار مي دهند. لقمان حكيم براي اينكه فرزند خود را از توقع مدح و تمجيد مردم رهايي بخشد و ضمير او را از اين انديشه ناشدني خالي كند، در وصيّت خود به وي فرمود:

لا تعلق قلبك برضا الناس ومدحهم و ذمهم فان ذلك لايحص ولو بالغ الانسان في تحصيله بغاية قدرته .

توقعي ناشدني

دلبسته به رضاي مردم و مدح و ذمّ آنان مباش كه اين نتيجه حاصل نمي شود، هر قدر هم آدمي در تحصيل آن بكوشد و نهايت درجه قدرت خويش را در تحقّق بخشيدن به آن اعمال نمايد.

سخنان مردم به لقمان و پسرش

فرزند به لقمان گفت : معناي كلام شما چيست ؟ دوست دارم براي آن مثال يا عملي را به من ارائه نمايي . پدر و پسر از منزل خارج شدند و درازگوشي را با خود آوردند. لقمان سوار شد و پسر پياده پشت سرش حركت مي كرد. چند نفر در رهگذر به لقمان و فرزندش برخورد نمودند. گفتند: اين مرد قسيّ القلب و كم عاطفه را ببين كه خود سوار شده و بچه خويش را پياده از پي خود مي برد. لقمان به فرزند گفت : سخن اينان را شنيدي كه سواري من و پياده بودن تو را بد تلقي نمودند؟ به فرزند گفت : تو سوار شو و من از پي ات پياده مي آيم .

پسر سوار شد و لقمان پياده به راه افتاد. طولي نكشيد عده اي در رهگذر رسيدند. گفتند: اين چه پدر بدي است و اين چه پسري بد، اما بدي پدر از اين جهت است كه فرزند را خوب تربيت نكرده ، او سوار است و پدر پياده از پي اش مي رود با آنكه پدر شايسته تر است به احترام و سواري . پدر، اين پسر را عاق نموده و هر دو در كار خود بد كرده اند.

لقمان گفت : سخن اينان را شنيدي ؟ گفت : بلي . فرمود: اينك هر دو نفر سوار مي شويم . سوار شدند، گروه ديگري رسيدند، گفتند: در دل اين دو، رحمت و مودت نيست ؛ اين هر دو سوار شده اند، پشت حيوان را قطع مي كنند و فوق طاقتش بر حيوان تحميل نموده اند. لقمان به فرزند فرمود: شنيدي ؟ عرض كرد: بلي . فرمود: اينك مركب را خالي مي بريم و خودمان پياده راه را طي مي كنيم .

عده اي گذر كردند و گفتند: اين عجيب است كه خودشان پياده مي روند و مركب را خالي رها كرده اند و هر دو را در اين كار مذمت نمودند.

فقال لولده اتري في تحصيل رضاهم حيلة لمحتال . (148)

توجه داشتن به رضاي خدا

در اين موقع لقمان به فرزندش فرمود: آيا براي انسان با تدبير به منظور جلب رضاي مردم ، محلي براي اعمال حيله و تدبير باقي است . پس توجه خود را از آنان قطع نما و در انديشه رضاي خداوند باش .

لقمان حكيم با يك عمل ساده به فرزند خود فهماند كه نمي تواني با رفتار خويش رضايت خاطر مردم را جلب نمايي ، هر طور كه قدم برداري سخني مي گويند، بنابراين به مدح و ذمّ اين و آن مينديش و تنها متوجه رضاي حضرت باري تعالي باش كه معيار رستگاري و سعادت ، خشنودي خداوند است . امام باقر(ع ) اين مطلب را با بيان جامعتري به يكي از اصحاب خود فرموده است :

ئاعلم بانك لاتكون لنا وليا حتي لو اجتمع عليك اهل مصرك وقالوا: انك رجل سوء لم يحزنك ذلك ،ولو قالوا: انك رجل صالح لم يسرك ذلك ولن اعرض نفسك علي كتاب اللّه ، فان كنت سالكا سبيله زاهدا في تزهيده راغبا في ترغيبه خائفا من تخويفه فاثبت وابشر، فانه لايصرك ما قيل فيك . وان كنت مبائنا للقرآن فماذا الذي يعزك من نفسك . (149)

امام باقر (ع ) و موعظه حكيمانه

بدان تو از دوستان ما به حساب نمي آيي تا آن را كه مي گويم واجد باشي ، اگر تمام اهل بلدت بگويند تو مرد بدي هستي ، از اين گفته غمگين نشوي و اگر گفتند تو مرد خوبي هستي شادمان نگردي و خود را به قرآن شريف عرضه بداري ، اگر راه قرآن را مي پيمايي ، به آنچه قرآن بي اعتناست و تو نيز بي اعتنايي ؛ به آنچه رغبت دارد، تو نيز راغبي . مي ترسي از آنچه قرآن ترسانده است . در اين موقع ثابت قدم و شادمان باشد، چه آنكه با وجود اين وضع ، آنچه درباره ات بگويند به تو زيان نمي رساند و اگر بر خلاف روشهاي قرآن بودي ، چه چيز تو را نزد خودت مغرور مي كند.

دل برگرفتن از مدح و ذمّ مردم

خلاصه ، بيشتر مدح و تمجيدها يا ذمّ و تكذيبهاي مردم بر اساس واقع بيني و محاسبه صحيح نيست ، بايد از آن دل برگرفت و منقطع بود؛ تنها عده قليلي در جوامع بشري يافت مي شوند كه هر جا خواستند اظهار نظر كنند و نفي و اثبات نمايند، عقل خود را به كار مي گيرند، با دقت فكر مي كنند، تمام جهات موضوع مورد نظر را بررسي مي نمايند، اگر خوب و بدش را تشخيص دادند، منصفانه اظهار نظر مي كنند وگرنه سكوت مي نمايند، و اين محتواي روايات اولياي اسلام و برنامه دين الهي است . چه بسيارند كساني كه از جامعه مسلمين به حساب مي آيند، ولي برخلاف آنچه مذكور افتاد عمل مي كنند. اين گروه ، آگاهانه يا ناآگاه ، تحت تاءثير علل و عوامل متعدّدي قرار دارند و طبق آن عوامل قدم برمي دارند و در اينجا پاره اي از آنها ذكر مي شود:

تفاوت سخن مؤ من و منافق

عن عليّ عليه السلام قال : وانّ لسان المؤ من من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه لانّ المؤ من اذا اراد ان يتكلم بكلام تدبره في نفسه فان كان خيرا ابداه ، وان كان شرا واراه . وان المنافق يتكلم بما اتي علي لسانه ، لايدري ماذا له و ماذا عليه . (150)

علي (ع ) فرمود: زبان شخص با ايمان در پس قلبش قرار دارد و قلب منافق در پس زبانش . مؤ من كه مي خواهد سخن بگويد، در نفس خود مي انديشد، اگر آن را خير و صواب يافت ، به زبان مي آورد و اگر آن را شرّ و ناروا يافت پنهان مي دارد، و منافق هر چه به زبانش آمد مي گويد، نمي داند كدام يك به نفع اوست و كدام يك به ضررش .

ناهماهنگي برون و درون منافق ، عقلش را از تدبر و مطالعه باز مي دارد، از اين رو بي حساب سخن مي گويد و مدح و ذمّ چنين فردي وزن و ارزشي نخواهد داشت .



موضع زبان عاقل و احمق

قال اميرالمؤ منين عليه السلام : لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه . (151)

زبان انسان عاقل بعد از قلبش قرار دارد، اما قلب احمق بعد از زبان اوست .

انسان عاقل ، اول مي انديشد بعد مي گويد، اما شخص احمق ، اول مي گويد بعد مي فهمد كه نابجا گفته است . سخنان احمقانه كه ناشي از كوتاه فكري است ، موافقت و مخالفت گوينده را از اثر مي اندازد و ارزش آنها را از ميان مي برد.

بدبيني افراد بد

عن علي عليه السلام قال : الشرير لايظن باحد خيرا لانه لايراه الا بطبع نفسه . (152)

علي (ع ) فرموده : انساني كه با شر و بدي بار آمده است ، به احدي گمان خوب نمي برد، زيرا همه مردم را مانند خودش مي پندارد و اعمالشان را حمل بر نادرستي و زشتي مي نمايد. چنين فرد آلوده ، جامعه را از ديدگاه ناپاكي و بدي مي نگرد و زبانش درباره مردم جز به شرّ و بدي نمي گردد.

علاوه بر عللي كه مذكور افتاد، حبّ و بغضهاي اجتماعي ، انتسابهاي خانوادگي و فاميلي ، تعصّبهاي قبيله اي و نژادي ، و ديگر اموري همانند اينها نيز مي تواند منشاء موافقتها و مخالفتهاي غير واقعي شود و افراد را به تصديقها و تكذيبهاي ناصواب وادار سازد. بنابراين هيچ كس ولو امام معصوم باشد، از شرّ زبان مردم و مدح و ذمهاي دروغ و غير واقعي آنان بر كنار نيست . اين رو، امام سجاد(ع ) در جمله اول دعاي خود از پيشگاه الهي درخواست نمي كند كه مرا از اين قبيل تعرضها مصون و محفوظ بدار، بلكه مي گويد:

واكفني موونة معرة العباد.

بار الها! عوارضي را كه از عيبجويي هاي مردم نسبت به من در جامعه پديد مي آيد، كفايت كن و آنها را دفع نما.

نمونه اي از كفايت خداوند

اگر كسي مشمول فيض باري تعالي شود و خداوند او را از ذمّ و عيبجويي هاي اين و آن مصون دارد، گفته هاي غير واقعي آنان بي اثر مي شود و گرفتاري هاي ناشي از آن گفته ها دفع مي گردد. مسئله غدير خم و نصب علي (ع ) براي امر ولايت و خلافت مي توانست براي رسول اكرم (ص ) مشكلات سنگيني به بار آورد و آن حضرت را متهم كند كه تعصّب قومي به خرج داد و پسر عمّ خود را زمامدار جامعه نمود؛ بگويند از داماد خويش حمايت كرد و او را به فرمانروايي مسلمين گمارد؛ بگويند از مردم سلب آزادي كرد و نگذارد خودشان درباره مقدّرات خود تصميم بگيرند، و از اين قبيل سخنان . خداوند براي تسكين خاطر پيشواي اسلام (ص )، در همان آيه اي كه ماءموريتش را ابلاغ فرمود، وعده داد:

واللّه يعصمك من الناس . (153)

خداوند تو را از شرّ زبانهاي مردم و تهمتهاي ناروايي كه ممكن است به تو نسبت دهند محافظت و نگاهداري مي نمايد.

امام سجاد (ع ) در جمله دوم اين قطعه دعا كه موضوع بحث و سخنراني امروز است ، به پيشگاه مقدس حضرت باري تعالي عرض مي كند:

وهب لي امن يوم المعاد.

پروردگارا! با موهبت و بخشش خود، مرا از ايمني روز معاد بهره مند فرما.

ملاحظه مي كنيد كه حضرت علي بن الحسين عليهما السلام با اين دو جمله از كلام خود، دنيا را در كنار معاد ذكر نموده و از خداوند توانا براي حلّ مشكلات و ناملايمات هر يك از آن دو چاره جويي خواسته است .

تشويش مردم در روز حساب

به شرحي كه توضيح داده شد، در دنيا كسي از شرّ زبان بدگويان و ايذاي عيبجويان ايمني و مصونيّت ندارد. به همين جهت امام (ع ) از پيشگاه باري تعالي خواست كه او با قدرت لايزال خود، شرّ اشرار را كفايت كند و عيبجويي آنان را دفع نمايد. اما روز معاد، روز عدل و داد است ؛ روز حساب و ميزان است ؛ روز رسيدگي به اعمال است ؛ روز مجازات ظالم و احقاق حق مظلوم است ؛ آن روز، همه در فكر خود هستند و از مصائب و مشكلاتي كه در پيش دارند، مضطرب و نگران اند. با خود مي گويند: وضع ما چه خواهد شد؟ و كار ما به كجا مي انجامد؟ گاه فكر مي كنند كساني كه به مال و عرضشان تجاوز نموده ايم با ما چه خواهند كرد و حسابشان چگونه تسويه خواهد شد؛ گاهي به خاطر مي آورند كه چه مقدار به مردم تعدّي نموده ايم كه فراموشمان شده و امروز مورد رسيدگي قرار مي گيرد؛ گاهي با خود مي گويند آيا ممكن است صاحبان حق از ما بگذرند و از حقشان چشم پوشي نمايند؛ گاهي مي گويند اگر از حقشان نگذرند ما چگونه مي توانيم تسويه حساب كنيم ؛ گاه با خود مي گويند آيا ممكن است خداوند از گناهان ما بگذرد و مشمول عفو و اغماضمان قرار دهد؟

خلاصه ، در آن روز هيچ كس آرامش فكر و ايمني خاطر ندارد، ترس و هراس ، تمام وجود مردم را فرا گرفته و همه در شديدترين حالت نگراني و دهشت به سر مي برند.

امام (ع ) و درخواست ايمني

حضرت زين العابدين (ع ) براي آن روز از ذات اقدس الهي درخواست امنيت ضمير و آرامش خاطر مي نمايد، و در واقع مي خواهد عرض كند: بار الها! در آن روز كه به فرمان تو ،ب خلق اولين و آخرين در عرصه محشر گرد مي آيند، مشاهده مناظر قيامت ، ياد موقفهاي حساب ، اعمالي كه مورد موآخذه و پرسش قرار مي گيرند، و خطراتي كه بر آنها مترتّب مي شود موجب شديدترين ناراحتي و اضطراب فكر است . بار الها! تو در آن روز جانكاه و طاقتفرسا بر علي بن الحسين منّت بگذار و براي او موجباتي را فراهم آور كه از ايمني و آرامش خاطر برخوردار گردد.

امام سجاد(ع ) در جمله سوم دعاي مورد بحث امروز، به پيشگاه مقدس ‍ باري تعالي عرض مي كند:

وامنحني حسن الارشاد.

بار الها! نعمت حسن ارشاد و هدايت مردم را به من اعطا فرما.

تمناي هدايت خلق

گويي امام سجاد (ع ) مي خواهد عرض كند: بار الها! دنياي مردم بر اثر عيبجويي و بدزباني به تلخي و رنجش خاطر مي گذرد و در روز قيامت نيز گناه زبان ، آنان را مورد موآخذه و كيفر قرار مي دهد.

براي آنكه تا حدّ ممكن ، اين گناه كاهش يابد، بايد موجبات هدايت و ارشاد مردم فراهم شود و خطرات اين معصيت بزرگ خاطر نشان گردد، از اين رو به عرض باري تعالي مي رساند:

وامنحني حسن الارشاد.

بار الها! به گونه اي موفقم نما كه بتوانم به بهترين و مؤ ثرترين وجه ، مردم را هدايت و ارشاد نمايم و عوارض ناشي از زبان را به آنان بفهمانم . نه تنها حضرت زين العابدين (ع ) خواهان اين خدمت بزرگ اسلامي بود، بلكه جدّ گراميش ، رسول اكرم (ص ) و ائمه معصومين پيش از آن حضرت و بعد از آن حضرت ، همه در اين راه كوشا و جدي بودند و درباره اصلاح زبان مردم و مبارزه با گناه بدزباني ، سخن بسيار گفته اند و در اينجا به مناسبت جمله درخواست حضرت علي بن الحسين عليه السلام ، بعضي از رواياتي كه از آن حضرت و ديگر اولياي گرامي اسلام رسيده ذكر مي شود، اميد است ثمر بخش و مفيد باشد.

هدايت در حفظ زبان

عن النبي صلي اللّه عليه و آله قال : امسك لسانك فانها صدقة تتصدق بها علي نفسك . ثم قال : ولا يعرف عبد حقيقة الايمان حتي يحزن لسانه . (154)

رسول اكرم (ص ) فرمود: زبانت را نگه دار، بي گمان حفظ زبان ، صدقه اي است كه براي خودت مي پردازي . سپس فرمود: هيچ بنده اي به حقيقت ايمان عارف نمي شود، مگر آنكه زبان را از سخن باز دارد.

عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان هذا اللسان مفتاح كل خير و شر، فينبغي للمؤ من ان يختم علي لسانه كما يختم علي ذهبه و فضته ، فان رسول اللّه صلي اللّه و آله قال : رحم اللّه مؤ منا امسك لسانه من كل شر. (155)

امام باقر (ص ) فرمود: زبان ، كليد هر خير و شري است . شايسته است كه افراد با ايمان زبان خود را مهر كنند، همانطور كه محفظه طلا و نقره خويش ‍ را مهر مي نمايند. رسول اكرم (ص ) فرموده است : رحمت خداوند شامل مؤ مني باد كه زبان را از گفتن هر سخن شري نگاه مي دارد.

ارزش سكوت در جامعه

عن ابي الحسن الرضا عليه السلام قال : من علامات الفقه الحلم و العلم و الصمت . ان الصمت باب من ابواب الحكمة ، ان الصمت يكسب المحبة ، انه دليل علي كل خير. (156)

حضرت رضا (ع ) فرمود: از علائم مردم فقيه و دانا حلم است و علم است و سكوت . بي گمان سكوت يكي از درهاي حكمت است ، سكوت جلب محبت مي كند، و سكوت راهنماي انسان به هر خوبي و خير است .

سخن گر چه هر لحظه دلكش تر است

چو بيني خموشي از آن بهتر است

در فتنه بستن ، دهان بستن است

كه گيتي به نيك و بد آبستن است

پشيمان ز گفتار ديدم بسي

پشيمان نگشت از خموشي كسي

قال امير المؤ منين عليه السلام : ما من شي ء احق بطول السحن من اللسان . (157)

علي (ع ) فرموده : هيچ چيز براي زندگي شدن در مدت طولاني شايسته تر از زبان نيست .

كساني كه بر زبان خود حاكم اند و عنان سخن را در اختيار دارند، مي توانند با اراده و عمد، لب فرو بندند و از عز و بزرگي ناشي از سكوت بهره مند شوند. برعكس ، كساني كه زبان بر آنان حاكم است و خود اسير شهوت كلام اند، با پر گفتن و سخناني بي حساب به زبان آوردن ، ارج و ارزش خود را از دست مي دهند، خويشتن را در بند ذلّت و خواري اسير مي نمايند.

عنْ علي عليه السلام قال : هانت عليه نفسه من امر عليها لسانه . (158)

علي (ع ) فرموده : دچار حقارت و ذلّت نفس است ، آن كس كه زبانش را بر دل حكومت دهد.

قدرت سخن گفتن انسان و ظاهر ساختن آنچه را كه در باطن دارد، از مزاياي اختصاصي انسان و از نعمتهاي گرانقدري است كه آفريدگار حكيم به بشر اعطا فرموده است . علي (ع ) نعمت تكلم را رد كنار نعمت عقل ذكر نموده و فرموده است :

ارزش عقل و تكلم

للانسان فضيلتان : عقل و منطق ، فبالعقل يستفيد و بالمنطق يفيد. (159)

آدمي داراي دو فضيلت و برتري است : يكي نيروي خرد و آن ديگر قدرت تكلم ، با عقل حقايق را درك مي كند و بهره مند مي شود، و با سخن مدركات خود را آشكار مي نمايد و دگران را بهره مند مي سازد.

رواياتي كه از اولياي اسلام در اهميت و ارزش تكلم رسيده ، ناظر به شاءن تكويني و نگرشي است از ديدگاه تعالي و تكامل . رواياتي كه در اهميت و ارزش سكوت رسيده ، ناظر به شاءن اجتماعي و نگرشي است از ديدگاه تربيت . اگر سخن و سكوت ، منزّه از گناه باشد، البته ارزش سخن بمراتب بالاتر از سكوت است و اين مطلب را حضرت زين العابدين (ع ) ضمن روايتي بيان فرموده است :

سئل علي بن الحسين عليهما السلام عن الكلام و السكوت ايهما افضل ؟ فقال لكل ولحد منهما آفات ، فاذا سلما من الافات فالكلام افضل من السكوت . قيل ذلك يابن رسول اللّه ؟ قال لان اللّه عزوجل ما بعث الانبياء و الاوصياء بالسكوت ، انما بعثهم بالكلام ، ولااستحقت الجنة بالسكوت ولا استوجب ولاية اللّه بالسكوت ولا تؤ قيت النار بالسكوت ، انما ذلك كله بالكلام . ما كنت لاعدل القمر بالشمس . انك تصف فضل السكوت بالكلام ولست تصف فضل الكلام بالسكوت . (160)

مقايسه سخن و سكوت

از امام سجاد (ع ) درباره سخن و سكوت سؤ ال شد، و اينكه كدتك يك از اين دو بر دگري برتري و مزيّت دارد. حضرت در پاسخ فرمود: براي هر يك از اين دو آفتهايي است ، اگر از آفت ، سالم و مصون باشند كلام افضل و برتر از سكوت است . از علت برتري كلام سؤ ال شد. فرمود: براي اينكه خداوند هيچ يك از پيمبران و اوصياي آنان را به سكوت مبعوث نفرموده ، بلكه ماءموريّت داشتند با مردم سخن بگويند و با بيان خود، آنان را به راه فلاح و صلاح دعوت نمايند. همچنين هيچ كس با سكوت مستحقّ بهشت نمي شود.

سكوت مستوجب ولايت الهي نمي گردد، هيچ كس با سكوت از عذاب دوزخ مصون نمي ماند. نيل به رحمت و ولايت الهي و محفوظ ماندن از عذاب او بر اثر كلام است . من هرگز ماه را عديل و نظير آفتاب قرار نمي دهم و در پايان سخن فرمود: شما خود فضل سكوت را با كلام توصيف مي نمايي و هرگز فضل كلام را با سكوت توصيف نمي كني .

امام سجاد (ع ) در جمله اول اين قسمت از ادعا كه موضوع بحث امروز است ، كلمه معرّة را به كار برده و به پيشگاه باري تعالي عرض ‍ مي كند:

واكفني موونة معرة العباد.

بار الها! عوارضي را كه از عيبجويي مردم نسبت به من در جامعه پديد مي آيد، تو كفايت فرما.

علامه سيد علي خان مي گويد:

عرّ فلان فلانا اذا ساءه والحق به عيبا. (161)

معرّه در موردي به كار برده مي شود كه فردي نسبت به فرد ديگري مرتكب بدي شود و عيبي را به او نسبت دهد، بدگويي و نسبت عيب دادن از آفات زبان است . امام (ع ) در مورد زبان گناهكار از خداوند درخواست هدايت و حُسن ارشاد مي نمايد.

سه راه براي اصلاح زبان

هدايت و ارشاد خوب و بجا براي اصلاح چنين زبان گناهكاري از سه راه ميّسر است : اول ، بيان فوايد و نتايج سكوت از نظر ديني و توضيح روايات اولياي اسلام كه در اين باره رسيده است . دوم ، تفهيم اين مطلب كه اگر كسي بخواهد با ايمان باشد، مؤ من زندگي كند، و مؤ من از دار دنيا برود، لازم است حتما مراقب زبان خود باشد، زيرا زبان بي قيد و بند، با ايمان واقعي و بستگي به ذات اقدس الهي سازگار نيست . سوم ، بيان گرفتاري و عذاب قيامت براي كساني كه در سخن گفتن و تجاوز به عرض و شرافت مردم باك ندارند و هر چه به زبانشان آمد بي پروا مي گويند. قسمت اول راجع به سكوت و نفع آن كه در پاره اي از روايات رسيده است توضيح كافي داده شد. قسمت دوم درباره رابطه ايمان و زبان به استناد بعضي از روايات است .

عن النبيّ صلي اللّه عليه و آله قال : لايستقيم ايمان عبد حتي يسقيم قلبه ، ولايسقيم قلبه حتي يسقيم لسانه . (162)

رسول اكرم (ص ) فرمود: هيچ بنده اي از تعادل و توازن ايمان برخوردار نمي شود تا قلبش متعادل باشد، و قلب كسي به تعادل نمي رسد تا زبانش ‍ موزون و متعادل باشد.

و عنه صلي اللّه عليه و آله قال : نجاة المؤ من في حفظ لسانه . (163)

و نيز فرموده است : نجات مؤ من از عذاب الهي در اين است كه زبان خود را از سخنان غير مشروع محافظت نمايد.

عن علي عليه السلام قال : من استطاع منكم ان يلقي اللّه تعالي و هو نقي الراحة من دماء المسلمين و اموالهم ، سليم اللسان من اعراضهم فليفعل . (164)

رابطه ايمان و حفظ زبان

كسي از شما كه مي تواند با دستي منزّه از خون و مال مسلمين خدا را ملاقات كند، همچنين زبانش از تجاوز به عرض آنان سالم باشد، البته بايد اين عمل سعادت بخش را جدا انجام دهد.

جاء رجل الي النبي صلي اللّه عليه و آله فقال يا رسول اللّه ! اوصني . فقال احفظ لسانك . قال يا رسول اللّه ! اوصني . قال احفظ لسانك . قال يا رسول اللّه ! اوصني . قال احفظ لسانك . ويحك ! وهل يكب الناس علي مناخرهم في النار الا حصائد السنتهم . (165)

مردي حضور نبيّ معظم شرفياب شد. عرض كرد: يا رسول اللّه ! به من سفارشي بنما. حضرت فرمود: زبانت را نگاه دار. او دوباره درخواست توصيه نمود. فرمود: زبانت را نگاه دار. مرتبه سوم درخواست سفارش كرد. گويي توقع داشت كه رسول اكرم (ص ) چيز ديگري را جز حفظ زبان به وي سفارش فرمايد. حضرت همان دستور اول و دوم را تكرار نمود و فرمود: زبانت را نگاه دار. سپس با تندي او را مخاطب ساخت و فرمود: واي بر تو! مگر چيزي جز محصول زبان موجب عذاب مردم مي گردد و آنان را به رو در آتش دوزخ مي افكند؟

بسط و توسعه گناه هر يك از جوارح اندازه اي دارد. گناه چشم و گوش در شعاع محدودي گسترش مي يابد، گناه دست و پا نيز داراي حدّ محصوري است ، و همچنين گناه ساير جوارح ، ولي گناه زبان مي تواند در بعضي از مواقع عالمگير شود، امواج فتنه و فسادش در سراسر جهان پخش گردد، شرق و غرب را تحت تاءثير قرار دهد، مردم جهان را دچار ضلالت و عقايد باطل نمايد، با مصائب سنگين و بدبختي هاي غير قابل جبران به بار آورد و اين مهم ضمن حديثي آمده است :

خطر بزرگ زبان

عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : قال رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله : يعذب اللّه اللسان بعذاب لايعذب به شيئا من الجوارح فيقول : اي رب ! عدبتني بعذاب لم تعذب به شيئا. فيقال له : خرجت منك كلمة فبلغت مشارق الارض و مغاربها فسفك بها الدم الحرام وانتهب بها المال الحرام وانتهك بها الفرج الحرام وعزتي وجلالي لاعذبنك بعذاب لااعذب به شيئا من جوارحك . (166)

امام صادق (ع ) از سوي اكرم (ص ) حديث نموده كه فرمود: خداوند در قيامت زبان را به عذابي معذّب مي كند كه ديگر جوارح بدن را آنچنان كيفر نمي دهد. زبان عرض مي كند: بار الها! مرا به عذاب معذّب نمودي كه ساير جوارح به آن عذاب مبتلا نشدند. به زبان گفته مي شود. از تو كلمه اي صادر شد كه به شرق و غرب عالم رسد، بر اثر آن كلمه خون حرام ريخته شد، مال محترم به غارت رفت ، موجبات بي عفتي و تجاوز فراهم آمد. قسم به عزّت و جلالم ، تو را عذاب خواهم داد كه هيچ يك از جوارح تو را آنچنان معذّب نخواهم نمود.

عذاب بي نظير زبان

خلاصه ، امام سجاد (ع ) در جمله سوم دعا عرض مي كند:

وامنحني حسن الارشاد.

بار الها! براي نجات مردم بد زبان و عيبجو نعمت حسن ارشاد را به من عطا فرما تا بتوانم آن مردم منحرف را هدايت كنم ، مسير صحيح را به آنان ارائه نمايم و زبانشان را به درستگويي و صراط مستقيم سوق دهم . براي نيل به اين هخدف مقدّس ، بايد امام سجّاد (ع ) روش تربيتي جدّ گراميش رسول اكرم (ص ) را به كار بندد، اول ارزش سكوت را از نظر ديني به مردم بفهماند و آنان را به خاموشي تشويق نمايد. دوم رابطه زبان و ايمان را توضيح دهد و خاطر نشان كند كه زبان نامتعادل ، موازنه و تعادل ايمان را بر هم مي زند. سوم كيفر اخروي بد زباني را شرح دهد و آگاه سازد كه افراد بد زبان عذاب سنگيني در پيش دارند.