بازگشت

اسامي و اوصاف مفهومي و استنباطي


كه تا حدودي شبيه به گروه سوم است، اما استخراج اسم يا وصف در آن، قدري بعيدتر و به تعبيري پيچيده تر از دسته ي سوم است. اما در عين حال در اثر تفكر و تعمق در معنا و مفهوم عبارات دعا، همراه با برخي قرائن و گاه بدون آن، چنين وصف يا اسمي براي قرآن استنباط مي گردد. مواردي از اين قسم توصيف هاي استنباطي به ويژه در اواخر دعا به چشم مي خورد. مثلا اين توصيف مركب درباره ي قرآن: «كتابي كه دور افتادگان از نور (دانش و تربيت) آن... با گرفتار شدن در چنبر آرزوها و فريبكاري دنيا به هلاكت مي افتند.»، از عبارات زير به دست آمده است: «... و تقفوا بنا آثار الذين استضاؤا بنوره، و لم يلههم الامل عن العمل؛ فيقطعهم بخدع غروره»: «... و ما را پيرو آثار كساني قرار ده كه از نور قرآن روشني جستند و آرزوها آنان را از عمل (براي آخرت) بازنداشت؛ تا با حيله هاي فريبش تباه سازد.»

لازم به يادآوري است كه به جز موارد معدود از اسامي و اوصاف، كه اطلاق «اسم» يا «وصف» قرآني بر آن ها مشهورتر است، مانند نام هاي: «قرآن» و «فرقان» و يا وصف «هدي»، در اين نوشتار، تعبير «اسم» و «وصف» غالبا بدون امتياز و به يك معنا - و به تعبير درست تر: فارغ از موضوع تفاوت ميان اسم و صفت - به كار رفته است. [1] .

شهرت در ميان اهل فن - كه بدان اشاره شد - درباره ي برخي اسامي و اوصاف قرآن، بلكه قبول ظهور در برخي موارد و يا حتي وجود برخي نصوص روايي و يا دلالت آن ها را در اين زمينه - اجمالا - مي پذيريم. موضوع توفيقي بودن يا نبودن اسامي قرآن كريم نيز در جاي خود قابل بررسي است. اما اين مطلب هم قابل انكار نيست كه اقامه ي دليل در مورد هر كلمه يا عبارت؛ كه ترجيحا اسم يا صفت بايد تلقي شود، خود موجب طولاني تر شدن مقاله مي شد. به علاوه فايده چنداني هم بر چنين كاري متصور نيست،

چرا كه هر «اسم قرآني» معمولا - و دست كم - به وجهي حاوي يك وصف است. چنان كه هر «وصف» نيز، دست كم به وجهي مي تواند اسم يا نشانه اي قرآني به حساب آيد. و اين امر حتي در مورد معروف ترين اسم ها يا صفات قرآني هم صادق است.

استخراج اسامي و اوصاف قرآني در اين نوشتار، مبتني بر معاني لغوي و اصول شناخته شده ي معرفتي و محكمات عقل، كتاب و سنت صورت گرفته و ضمن پرهيز از اطاله ي كلام، در موارد متعددي نيز مؤيدهاي قرآني يا حديثي براي هر يك ذكر شده است. ضمن اذعان به خطورات و اهميت مطلب، نويسنده از هر گونه پيشنهاد يا نقد سازنده استقبال مي كند. [2] .

ره آورد اين تلاش، در حدود يكصد و پنجاه اسم و وصف قرآني است، كه در تنگناي حال و مقال و محدوديت فرصت و مجال، از اين نيايش درياگونه استخراج و پيشاروي خواننده بصير قرار گرفته است.

گفتني است كه در ابتدا، اين اسامي و اوصاف، بدون دسته بندي خاص و به ترتيب عبارات دعا، استخراج و ارائه گرديد. لكن عليرغم بهره گيري از روش اجمال و حذف شواهد قرآني و روايي به ويژه و در نيمه ي دوم دعا، مقاله قدري طولاني و يكنواخت شد. لذا روش ارائه تغيير يافت و مطالب، در دو بخش متن و پي نوشت ها به ترتيب زير ارائه مي گردد:

متن مقاله طي 18 محور و هر محور با عنوان اسم يا وصف مفرد، تنظيم شده، كه در برخي محورها اوصاف (مفرد) ديگري تجميع شده است. ديگر اسامي و اوصاف استخراج شده - كه غالبا مركب (از اقسام سه گانه ب و ج و د) هستند - نيز، به صورت اجمالي و فهرست وار، طي 12 محور ديگر تجميع و در پي نوشت ها قرار گرفته اند. بدين ترتيب تقريبا تمامي اسامي و اوصاف برگرفته از متن اين دعاي شريف، يا در متن و يا در پي نوشت ها درج گرديده است. آن گاه با توجه به ارتباط الفاظ يا معاني، در ذيل برخي از محورهاي متن، به مواردي از پي نوشت ها و بالعكس ارجاع داده شده است.

هيجده عنوان اصلي اصلي كه اوصاف قرآن را مي نماياند (نوع الف)، چنين است: كتاب، نور، مهيمن، حديث، فرقان، قرآن، تفصيل، وحي، تنزيل، شفاء، ميزان، هدي، علم، حبل، وسيله (سلم، سببب، ذريعه)، مونس، مهون، و بالاخره اين بحث كه: پيامبر مكرم صلي الله عليه و آله و سلم تحقق خارجي حيات قرآني است.

در پايان اين مقدمه، يا حال ابتهال از درگاه ذي الجلال مي خواهيم كه:

درود و تحيات بي پايان خود را بر روح بلند و بي كرانه ي صاحب اين نيايش زيبا و ژرف، آن اسطوره بندگي و پرستش همه ي دوران ها، كه به حق، لطيف ترين و «زيباترين روح پرستنده» و زينت پرستندگان مخلص خداوند نام گرفته، نثار فرمايد. هم او كه در لفظ و معنا و نام و مسمي، حفيد و سلاله ي باب مدينه ي علم نبوي، اميرمؤمنان علي عليه السلام مي باشد، يعني: حضرت امام زين العابدين و سيد الساجدين علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب صلوات الله عليهم اجمعين.


پاورقي

[1] در زمينه تعريف اسم و صفت ميان آن دو در ميان دانشمندان و اديبان، مطالبي هست كه پرداختن تفصيلي به آن ها مناسب حجم اين نوشتار نيست. اما اجمالا به مواردي اشاره مي شود: جرجاني گويد: «اسم» لفظي است كه دلالت بر معنايي در خودش (في نفسه) دارد، بدون وابستگي به زمان.... اسم يا دلالت بر يك ذات مستقل (مانند زيد) و يا يك معناي غير مستقل (مانند علم) دارد، در حالي كه «صفت» اسمي است كه دلالت بر برخي احوال ذات دارد... (ر.ك: التعريفات سيد شريف جرجاني، ص 10 و 58، چاپ انتشارات ناصر خسرو 1368 تهران) بعضي گفته اند: در اصطلاح صوفيه آمده است كه: اسم عبارت از ذات است به اعتبار انصاف به وصفي از اوصاف و نعتي از نعوت... (ر.ك: فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، سجادي، سيد جعفر كتابخانه طهوري، 1362 تهران به نقل از كنزالحقايق، ص 15). نيز برخي گفته اند: در صورتي كه مفهوم نعت همراه منعوت يا موصوف لحاظ شود؛ «اسم» و در صورتي كه آن وصف مستقل از موصوف لحاظ شود «صفت» گفته مي شود. برخي بزرگان با استناد به رواياتي كه نقل گرفته اند مانند قطع و يقين... (ر.ك، مشهدان في التوحيد و العدل، التولائي، محمود بن غلامرضا، مخطوط، كتابخانه آستان قدس رضوي؛ مبحث اسماء و صفات. از جمله روايات باب، كلام امام رضا عليه السلام است كه در مورد اسم فرمود: صفة لموصوف. بنگريد توحيد صدوق، ص 192؛ معاني الاخبار، ج 1 ص 5، باب معني الاسم). راغب در مفردات گفته است «الاسم ما يعرف به ذات الشي ء...» اسم چيزي است كه ذات شي ء به آن شناخته مي شود. و در مورد وصف و صفت گويد: «الوصف ذكر الشيي ء بحليته و نعته و الصفة الحالة التي عليها الشي ء من حلية و نعته...» «وصف» ذكر كردن شي ء است به واسطه زيور و حالتي كه دارد و «صفت» همان حالتي است كه شي ء از جهت زيور و شكلي كه دارد به خود گرفته است. در اين مبحث همچنين مراجعه شود به كتاب «ترجمه توحيد الاماميه»، ملكي ميانجي، فصل 1، ص 69 - 71.

[2] اميد آن كه شكل تفصيل يافته و كامل اين مقاله - با ويرايش جديد - به صورت جزوه يا كتاب مستقلي، در آينده نه چندان دور منتشر شود.