بازگشت

تذلل به درگاه الهي


اگر بپذيريم كه امام، معصوم است و گناهي از وي سر نمي زند و بلكه فكر ارتكاب به گناه و معصيت در مخيله معصوم (ع) راه ندارد، سؤالي مطرح مي گردد كه بايد پاسخي براي آن داده شود تا براي رفع ابهام و ايجاد ذهنيت شفاف بويژه براي نسل جوان سؤالگر اقدامي صورت گيرد. به همين روي گذري و نظري مي اندازيم به دعاي ماقبل آخر صحيفه يعني دعاي پنجاه و سوم كه با طليعه اين جملات شگرف شروع مي شود:

«رب افحمتني ذنوبي و انقطعت مقالتي فلا حجة لي فانا الاسير ببليتي المرتهن بعملي المتردد في خطيئتي المتحير عنقصدي المنقطع بي»

شايد اگر اين سخنان را كسي غير از اديب و متخصص ادبيات عرب يا شخصي كه آشنا با صحيفه مي باشد بشنود، تصور كند كه صاحب چنين دعاي سوزناكي، دنيايي از معاصي را حمل مي كند و از كرده هاي خود چنان پشيمان است كه چنين زار و نزار و درمانده به خالق خود رجوع كرده و توبه و انابه مي كند.

بويژه مضمون دعاي تذلل را كه مي شنود از سنگيني بار گناهان احساس نزديكي ملموس و محسوس به خواننده دست مي دهد.

صاحب صحيفه مي فرمايد:

«اي پروردگار من، گناهانم مرا خاموش ساخته، و رشته گفتارم را گسيخته است، زيرا حجتي برايم نمانده است، و از اين رو به بليه خود اسير، و به كردار خود گرفتار، و در خطاي خود سرگشته، و از شناخت راه مستقيم خود حيرت زده، و در راه خود درمانده ام.»

و جالب اينكه در ادامه مي فرمايد:

«اكنون نفس خويش را در موقف ذليلان گناهكار داشته ام، در موقف بدبختاني كه بر تو جري شده اند، و وعده تو را سرسري شمرده اند.»

اين نهايت تذلل به درگاه عزيز است. عزيزي كه والاترين مقام ها و جايگاه ها در مقابل عزت و عظمتش بقدري خرد و ناچيزند كه ابدا به حساب نمي آيند. بنابراين با اين نگاه، مي توان تا حدي به درك مختصر و صحيحي از روحيات آن بزرگوار نايل شد. ذلالت خود را در برابر عظمت ذات اقدس الله بدرستي يافته و مي شناسد و اعتراف به آن عظمت مي طلبد كه آدمي خود را ذليل كند و تا حدي كوچك و خوار بشمارد كه حتي اگر گناهي نكرده، از باب ادب و احترام، همه طاعات خود را در مقابل آن شريف ذوالجلال حتي به ثوابي و صوابي نشمارد و به هيچ انگارد. كه اين ادب داشتن، حاكي از اقرار به گناه نيست؛ بلكه نشانه درك عميقي است كه معصوم از مقايسه دو جايگاه دريافته، يكي جايگاه خود و ديگري عرش اعلاي الهي.

اين است كه در ادامه همين دعاي شگفت انگيز و آموزنده عنوان مي كند:

«به چه جرأت بر تو دليري كردم؟ و به كدام فريب خود را به مهلكه افكندم؟ مولاي من، رحمت آور بر زمين خوردنم با صفحه صورتم و بر لغزيدن گامم و ببخش به حلم خود بر نادانيم و به احسان خود بر بدكرداريم زيرا منم كه به گناه خود مقر و به خطاي خود معترفم»

و اين گونه به گناهان نكرده اعتراف و اقرار كردن و طلب بخشش نمودن و به ذكر اين احوال جسارت داشتن، نشان از اوج معرفت شخص دارد و از طرفي مي خواهد مضامين ذيل را به خود و همگان به ويژه آيندگان خاطرنشان سازد و بفهماند كه:

1- خضوع و خشوع بدرگاه الهي تا چه ميزان داراي ارزش و اهميت است.

2- نبايد به اعمال و كردار گذشته غره و دلبسته شد و خود را طلبكار از خداوند سبحان دانست.

3- همواره بايد خود را در خطر ابتلا به لغزش و خبط انگاريد.

4- دعا كردن و تضرع را بايد نوعي بيمه پنداشت.

5- حضرت سجاد (ع) كه گناهي مرتكب نشده اند، اين سخنان و دعاها را براي استفاده پيروانش به عنوان ميراثي گران بها و گران سنگ بيادگار گذاشته اند تا از فيوضات ادعيه صحيفه اش بهره مند گردند.