بازگشت

شعر


هنگام ظهور اسلام ادبيات عربي عبارت بود از اشعار دوره ي جاهلي كه تصوير احساسات و اميال و آرزوهاي آنان از آن زندگاني ساده بود. وقتي كه اسلام ظهور كرد، عرب ها با دعوتي شگفت انگيز كه به هيچ وجه آشنايي اي پيشين با آن نداشتند، مواجه شدند. صدايي به گوش آن ها رسيد كه آنان را از اختلاف و شقاق و نفاق بين عشاير و طوايف برحذر

مي داشت و به وحدت، اتفاق، اتحاد و كنار گذاردن هر گونه دشمني دعوت مي كرد و آنان را از بت پرستي به توحيد و يكتا پرستي مي خواند. اين صدا صداي قرآن بود با اسلوب و عبارات و كلماتي كه ميان فصحا و شعراي عرب معهود نبود.

آرام، آرام كلمه ي حق اعتلا يافت و اسلام رونق گرفت و آتش فتنه ها فرونشست و نزاع شاعران از ميان برخاست و به جاي آن مدايح پيامبر (ص) و اسلام و اصحاب او و فضايل اخلاقي جلوه گر شد.

وقتي كه فتح و پيروزي اسلام در شبه جزيره ي عربستان پديدار گشت، انگيزه و موجبات سرودن شعر ضعيف شد و به جاي آن تلاوت قرآن و بحث درباره ي فصاحت و بلاغت اين كتاب آسماني رواج يافت. در دوران خلفاي راشدين از آن جا كه مسلمانان سرگرم تأسيس دولت و فتوحات و كارهاي مملكتي بودند، مجال گفت و شنود درباره ي شعر كمتر يافت مي شد. از نيمه ي آخر دوره خلافت عثمان كه كم كم آتش انقلاب زبانه كشيد و بذر اختلاف پاشيده شد، دوباره تفرقه در ميان مردم پديدار شد و بعد از قتل عثمان اين اختلاف به اوج و شدت خود رسيد.

«بني اميه به پيشوايي معاويه لواي مخالفت با امامان (ع) برافراشتند. در اين غوغا و آشوب بود كه دوباره شاعران ظاهر شدند. گروهي به طرفداري بني هاشم و جماعتي به حمايت بني اميه برخاستند و در ساير فرقه ها مانند خوارج و زبيريان نيز شاعراني ظهور كردند» (13، ص: 114).

در اين دوره شاعران نقش سياسي مهمي ايفا مي كردند كه در تاريخ اسلام چنين نهضتي در عالم شعر و چنان فرصتي براي دخالت شاعران در سياست نظير نداشته است. سخن درباره ي امور بزرگ سياسي و مملكتي و انتخاب رئيس حكومت و ساير امور اجتماعي بزرگ ترين امتياز شعر اين دوره است.

سياست بني اميه چنين اقتضا مي كرد كه شاعران را به سوي خود جلب كند و حتي بين خود شاعران هم رقابت و اختلاف بيندازد تا از يك سو اين خاندان را مدح كنند و از سوي ديگر يكديگر را هجو كنند. از شاعران اين دوره نسبت به يكديگر هجاهاي شگفت انگيزي به يادگار مانده است.

دشمني و رقابت شاعران نسبت به يكديگر موجب شد كه شعر «نقائض» به وجود آيد. نقائض جمع نقيضه، شعري است كه شاعر با قصيده خود معاني قصيده ي دشمن را نقض مي كند و فخر دشمن را با هجو برمي گرداند و فخر واقعي را به خود نسبت مي دهد. معمولا نقيضه در همان وزن و قافيه قصيده ي دشمن است.

نقائض هر چند كه در پيشرفت فن شعر و حفظ لغت جاهلي ارزش ادبي دارد ولي نمايانگر بداوت امويان است. اخطل و فرزدق و جرير مثلث اين نوع شعر هستند كه بيشتر شعر آن ها يا هجو يكديگر است يا مدح امويان. [1] .

در اين دوره نوعي ديگر از شعر نيز ظهور كرد كه به آن مجون يعني شعر زشتي مي گويند. امويان از اشاعه ي اين نوع شعر هيچ ابايي نداشتند.

شاعران غزل سرا به طور عموم غزل اباحي مي سرودند [2] پيشواي اين گروه از شاعران عمر بن ابي ربيعه مخزومي [3] است. شعر مجون در كنار اين نوع غزل پديدار گشت.

در كتاب تاريخ ادبيات اكبر بهروز آمده است: «يكي ديگر از مقتضيات سياست بني اميه اين بود كه جوانان حجاز را از مسافرت به اطراف و اكناف ممالك اسلامي منع كند در عوض عطاياي فراوان به آن ها مي داد. اين جوانان كه وارث اموال بسياري از پدران فاتح خود بودند، در نتيجه ي عطاياي سرشار بني اميه، ثروت و مكنت فراواني به دست آورده بودند و چون راه عمل و مسافرت و ديگر مشاغل جدي بر آن ها بسته بود به اقتضاي جواني و بيكاري و توانگري به خوش گذراني و ملاعب و ملاهي سرگرم شدند و اوقات خود را با بي بند و باري و تمتع از لذايذ جسماني مي گذراندند و بالطبع قريحه ي شعر و شاعري هم در ايشان پديدار گشت و اين زندگاني پر نعمت و مرفه و خوشي و شادي و سرور و جواني موضوع شعر آن ها بود (6، ص: 126).

احمد حسن زيات مي نويسد: «دوره ي اموي، دوره ي نضح آداب جاهلي و آغاز نقل دانش هاي بيگانه بود.» (7، ص: 207).

ناگفته نماند كه در دوره ي اموي در عرصه ي شعر و شاعري، غزل عفيف و شعر متعهد هم يافت مي شد. شاعراني مانند قيس بن ملوح (مجنون ليلي)، جميل بن معمر و كثير عزه غزل عفيف مي سرودند. از شاعران متعهد اين دوره كه تمام عمر خود را در راه دين صرف كرد و با شجاعت از اهل بيت دفاع كرد، كميت بن زيد اسدي [4] است كه مجموعه ي اشعارش با عنوان هاشميات منتشر شده است.


پاورقي

[1] در ديوان فرزدق حدود پنجاه قصيده در مدح امويان است و تنها يك قصيده در مدح امام سجاد (ع) مي باشد.

[2] غزل اباحي در مقابل غزل عذري است. موضوع غزل اباحي انحراف و موضوع غزل عذري عشق پاك است.

[3] عمر بن ابي ربيعه شاعر قريش و از اشراف است. همان شبي كه عمر بن خطاب از دنيا رفت، او به دنيا آمد و به عنوان تبرك نام او را عمر گذاشتند.

[4] كميت برادرزاده ي فرزدق است.