بازگشت

توحيد در عبادت


عبادت خضوع و خشوع بدني و قلبي در برابر يك معبود همراه با اعتقاد به «ربوبيت» و «الوهيت» او است كه از آگاهي انسان نسبت به نياز و فقر خود ناشي مي شود (8، ج: 2، ص: 516).

عبادت تنها مخصوص خداست و هيچ كس غير از او نه به طور مستقل، كه به عنوان مظهر حق نيز، معبود نيست و جز بندگي نقشي ندارد. حتي رسول اكرم (ص) نيز كه عبد تام خداست: «اشهد ان محمدا عبده»، «و سئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهه يعبدون (زخرف / 45)؛ و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو؛ آيا در برابر [خداي] رحمان خداياني كه مورد پرستش قرار گيرند مقدر داشته ايم؟

امام زين العابدين (ع) به عنوان يكي از درخواست هاي ارزشمند، بندگي بدون آفت عجب را از خدا درخواست مي كنند: «و عبدني لك و لا تفسد عبادتي بالعجب» (دعاي 3/20)؛ و مرا به بندگي خود گير و عبادتم را به خودبيني تباه مساز.

معناي بلند عبادت نيز در كلام آن حضرت نمايان است، «الهي أصبحت و امسيت عبدا داخرا لك، لا املك لنفسي نفعا و لا ضرا الا بك. اشهد بذلك علي نفسي، و اعترف بضعف قوتي، و قلة حيلتي، فانجز لي ما وعدتني، و تمم لي ما آتيتني، فاني عبدك المسكين المستكين الضعيف الضرير الحقير المهين الفقير الخائف المستجير» (دعاي 7/21). خداي من، در حالي صبح و شام كردم كه بنده ي خوار توأم. براي خويشتن مالك هيچ سود و زياني جز به قدرت تو نيستم. من در حق خود به آن چه گفتم شهادت مي دهم و به ناتواني و بيچارگي خويش اعتراف دارم، از اين رو به آن چه به من وعده فرمودي وفا كن و آن چه را به من عطا نمودي تمام گردان. زيرا من بنده ي مسكين خوار ناتوان بدحال پست بي اعتبار فقير ترسان پناهنده ي توأم.

امام (ع) در اين فراز از دعا، اوصاف يك بنده ي واقعي و باورهاي او را بيان فرموده اند، اين موارد را با بصيرت بيان كرده اند، در حالي كه استحكام و فزوني آن را درخواست مي فرمايند چرا كه بصيرت اساس عبادت حقيقي و پايدار است.

«و احكم في عبادتك بصيرتي» (دعاي 13/31)؛ و بصيرتم را در بندگيت محكم كن.

شايان ياد است كه قرآن كريم توحيد در عبادت را با دلايل گوناگوني اثبات كرده كه همه آن ها به گونه اي در ادعيه تجلي يافته و با زبان دعا تبيين كرده است مانند برهان الوهيت، «الاه» به معناي موجودي است كه در كار خود، مطلقا مستقل باشد. بنابراين خضوع و خشوع براي كسي يا چيزي بدون اعتقاد به الوهيت وي عبادت نيست (8، ج: 2، ص: 524). بر همين اساس چون غير از خدا، هيچ موجود مستقلي نيست، معبود بودن آنان نيز باطل است: «و من يدع مع الله الها آخر لا برهان له به» (مؤمنون / 117)؛ و هركس با خدا معبود ديگري را بخواند براي آن برهاني ندارد.

آغاز بسياري از مناجات ها و درخواست هاي ائمه با لفظ «الاهي» است كه همه شاهد اين برهان است، هم چنين در صحيفه سجاديه آمده است: «اللهم لك الحمد... اله كل مالوه» (دعاي 2/47)؛ بارالها، تو را سپاس... اي معبود هر معبود. در اين فراز امام (ع) اشاره مي كنند كه هر كس يا هر چيزي كه «الاه» ديگران واقع شده، الاه واقعي نيست و الاه همگان، تنها خدا است.

دومين برهان قرآن در توحيد عبادت مالكيت خداوند بر مرگ و حيات است. «فلا اعبد الذين تعبدون من دون الله و لكن اعبد الذي يتوفاكم (يونس / 104)؛ من كساني را كه به جاي خدا مي پرستيد، نمي پرستم؛ بلكه خدايي را مي پرستم كه جان شما را مي ستاند.

انعكاس اين برهان در مناجات امام زين العابدين (ع) چنين است، «سبحانك قضيت علي جميع خلقك الموت: من وحدك و من كفر بك و كل ذائق الموت و كل صائر اليك» (دعاي 5/52)؛ پاك و پيراسته اي، براي جميع آفريدگانت مرگ را امري حتمي قرار داده اي؛ چه آن ها كه تو را به يكتايي بپرستند و چه آن ها كه به تو كافرند. همگان مرگ را خواهند چشيد و همه به سوي تو بازمي گردند.

امام سجاد (ع) نه تنها بخشيدن حيات و ميراندن را به يد قدرت الهي مي بيند، بلكه تعيين نوع آن را نيز از جانب او مي دانند (كه البته به قابليت هاي فرد بستگي جدي دارد)، «فأحيني حياة طيبه تنتظم بما اريد و تبلغ ما احب، من حيث لا آتي ما تكره و لا ارتكب ما نهيت عنه، وض أمتني ميته مضن يسعي نوره و بين يديه و عن يمينه» (دعاي 117/47)؛ پس مرا به زندگي پاكيزه زنده بدار تا به آن چه مي خواهم بپيوندد و به آن چه دوست دارم پايان يابد؛ چندان كه آن چه را نمي پسندي به جا نياورم و آن چه را نهي كرده اي مرتكب نشوم. و مرا مانند مردن كسي كه نور و روشنايي او در برابرش و در سمت راستش حركت مي كند، بميران.

محدود بودن نفع و ضرر در حيطه اراده و قدرت خداوند سومين برهان توحيد عبادت در قرآن است، «و لا تدع من دون الله ما لا ينفعك و لا يضرك فان فعلت فانك اذا من

الظالمين» (يونس / 106)؛ و به جاي خدا چيزي را كه به تو سود و زياني نمي رساند، مخوان؛ كه اگر چنين كني قطعا از ستمكاران خواهي بود.

امام زين العابدين (ع) اين معنا را به زيبايي بيان كرده اند، «و قد نزل بي يا رب ما قد تكادني ثقله و الم بي ما قد بهظني حمله. و بقدرتك اوردته علي و بسلطانك وجهته الي؛ فلا مصدر لما اوردت و لا صارف لما وجهت، و لا فاتح لما اغلقت و لا مغلق لما فتحت» (دعاي 7 / 5-7)؛ پروردگارا، به من حادثه اي روي آورده كه سنگيني آن مرا به رنج افكنده و تحملش براي من دشوار است. تو به قدرت خويش آن را متوجه من نموده اي، پس آن چه را تو به من رسانده اي برگرداننده اي نباشد و آن چه را تو بسته اي كسي نگشايد و آن چه را تو گشوده اي ديگري نبندد.

امام (ع) علت اين امر را نيز بيان مي كنند، «فهي بمشيتك دون قولك مؤتمره و بارادتك دون نهيك منزجره» (دعاي 3/7)؛ پس آن اشيا بدون فرمان تو به اراده ات فرمانبردار، و بدون اظهار نهي تو، به خواستت بازداشته مي شوند. «انك المنان بجسيم المنن، الوهاب لعظيم النعم... المحسن المجمل ذو الطول» (دعاي 7/36)؛ همانا تويي بسيار احسان كننده به احسان هاي بزرگ، بخشنده ي بي عوض به نعمت هاي عظيم،... نيكوكار خوش رفتار داراي فضل و احسان فراوان. «منتك ابتداآء» (دعاي 4/45)؛ نعمتت بي هيچ سابقه اي است.

توحيد در حمد دومين جلوه توحيد عملي است. حمد ر اصطلاح، ستايش در برابر كمال و كار نيك اختياري است، خواه بهره اي از آن كمال به ديگري برسد يا نه. اگر قيد «بالذات» و «بالاستقلال» در حمد در نظر گرفته شود، انحصار آن براي خدا ثابت مي شود و عنوان عبادي بودن به خود مي گيرد.

نظير دعا، كه اگر خواستن با حفظ قيد ذاتي و مستقل باشد، هم صبغه ي عبادت مي يابد و هم مخصوص خدا مي شود. (8، ج: 2، ص: 536).

فلك الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمين (جاثيه / 36).

در دعاهاي معصومين به اين توحيد زياد اقرار و اعتراف شده است مانند، «الهي احمدك - و انت للحمد اهل...» (دعاي 1/51)؛ خدايا تو را ستايش مي كنم، زيرا فقط تو شايسته ي ستايشي.

اين شايستگي، همان توحيد رب الارباب است. امام (ع) در نخستين دعاي صحيفه، در ستايش خداي عزوجل به تفصيل به حمد الهي با ذكر دلايل ضرورت حمد پرداخته اند. هم چنين در دعاي روز عرفه بخش مهمي به بيان چگونگي حمد و ستايش و علت آن اختصاص دارد.