بازگشت

توحيد در مالكيت


قرآن، از يك سو اصل وجود و انحصار مالكيت حقيقي [1] را فقط براي خدا اثبات مي كند و از سوي ديگر، آن را از ديگران سلب مي كند: «تبارك الذي بيده الملك (ملك / 1)؛ «و لم يكن شريك في الملك» (اسرا / 111) و «والذين تدعون من دونه لا يملكون من قطمير» (فاطر / 13).

پيامبران نيز براي آن كه گروهي از روي افراط، مالكيت حقيقي را به آن ها نسبت ندهند، توحيد در مالكيت را به مردم يادآوري مي كردند: «قل لا املك لنفسي» (اعراف / 188).

امام سجاد (ع) در فرازهاي گوناگون ادعيه خود به اين شاخه از توحيد اعتراف كرده اند مثلا: «و مضت علي ارادتك الاشياء فهي بمشيتك دون قولك مؤتمرة، و بارادتك دون نهيك منزجره» (دعاي 2/7 و 3)؛ اشيا طبق اراده ي تو جريان يافته است و همه چيز به صرف مشيت تو، پيش از آن كه چيزي به آن ها بگويي، موجود مي شود و چون نسبت به چيزي كراهت داشته باشي، واقع نمي شود.

«اللهم انك كلفتني من نفسي ما انت املك به مني» (دعاي 1/22)؛ خداوندا! تو مرا به چيزي تكليف نموده اي كه مالكيت خودت بر آن از من بيشتر است.


پاورقي

[1] مالكيت بر دو نوع است: اعتباري و حقيقي. قرآن كريم براي حفظ انتظام زندگي انسان و بقاي انسجام جامعه ي بشري اين گونه عناوين اعتباري را به رسميت شناخته و از آن ياد كرده است. اما مالكيت حقيقي، امري تكويني و واقعي است؛ مانند مالكيت انسان نسبت به اعضا و جوارح خود. اين نوع مالكيت از ديدگاه قرآن منحصرا از آن خداست: «قل من يرزقكم من السماء و الارض امن يملك السمع و الابصار (يونس / 31).