بازگشت

زبان دعا مبتني بر تضرع و اعتراف


شدت انابه و تضرع ائمه اطهار (ع) در حين دعا به ويژه سيد الساجدين (ع) به راستي انسان را به شگفتي وا مي دارد و اعجاب هر ناظري را برمي انگيزد. راز اين انابه و تضرع چيست؟ در حالي كه آنان از گناه پاك و از رفيع ترين مرتبه وجودي عالم امكان برخوردار بوده اند؟

شايد راز مطلب در اين نهفته باشد كه آنان به تمام حقيقت داعي بودند و دعاي آنان به تمام معنا دعاي حقيقي بود، لذا زبان چنين دعايي آكنده و محفوف به تضرع، گريه و انابه

است. اساسا وجه بياني وجود فقير محض وقتي فقر و نقص نامحدود خود را در قياس غني مطلق مشاهده مي كند به وحشت مي افتد و اين وحشت با انعكاس غني مطلق در آينه ي فقر وجودي داعي تبديل به اشك، تضرع، زاري و انابه مي شود، وحشت پايان يافته و دامنه تضرع وسعت مي يابد، بنابراين و از ويژگي ذاتي زبان دعا بايد همين تضرع، انابه و گريه به حساب آورد و نتيجه گرفت كه آن جا كه داعي فاقد حال انابه و تضرع است در واقع فاقد زبان دعا بوده و فقط با زبان سر و به لسان عرفي داعي است، لذا دعا و داعي هر دو مجازي است.

ادعيه سيد الساجدين (ع) و ساير ائمه (ع) آكنده از استغفارهاي پي در پي، گريه هاي ممتد، اظهار عجزها و قصورهاي زياد، اقرارها و اعتراف ها به گناه، جهل، ناتوان و ابراز نقص ها، فقدان ها و كوتاهي ها... است و اين در حالي است كه هيچ خردورزي به خود اجازه نمي دهد كه گناه و قصور و جهل... در ساحت مقدس آن انوار باهره ي وجود فرض نمايد؛ آن حضراتي كه حتي جبرائيل امين در سرادقات كمال و قرب الهي آنان راه ندارد؛ بنابراين بايد گفت اين ويژگي در ادعيه ائمه (ع) ناشي از خصيصه ي ذاتي زبان دعا است.

سيد الساجدين (ع) در دعاي ابوحمزه فرمود: «فوعزتك يا سيدي لو انتهرتني ما برحت من بابك و لا كففت عن تملقك... پس به عزتت قسم اي مولاي من! اگر مرا از خود براني از در خانه تو نخواهم رفت و از تملق گويي تو باز نخواهم ايستاد... سيدي أنا الصغير الذي ربيته أنا جاهل الذي علمته و الخاطي الذي أقلته... فمالي لا أبكي؟ أبكي...» (15، ص: 319). «... هذا مقام من تداولته أيدي الذنوب و قادته أزمه ي الخطايا... اين جايگاه كسي است كه گناهان او را دست به دست گردانده و زمام خطايا او را به دنبال خود كشيده و شيطان بر او غالب شده لذا در برابر امر تو كوتاهي كرده است» (دعاي 31، ص: 142).

«اللهم اني أعتذر اليك من جهلي و أستوهبك سوء فعلي... بار خدايا من از جهل و ناداني خويش از تو پوزش مي طلبم و بخشايش افعال زشتم را از تو تقاضا دارم» (دعاي 147، 31).

«اللهم اني أسالك سؤال من اشدت فاقته و ضعفت قوته و كثرت ذنوبه، سؤال من لا يجد لفاقته مغيثا و لا لضعفه مقويا و لا لذنبه غافرا غيرك...» (دعاي 45، ص: 268).

«... فمثل بين يديك متضرعا... و لا ينجيني منك الا التضرع اليك و بين يديك...» (دعاي 48، ص: 244).

«... قد تري يا الهي فيض دمعي من خيفتك و وجيب قلبي من خشيتك و انتقاض جوارحي من هيبتك...» (دعاي 16، ص: 82) «... يا الهي لو بكيت اليك حتي تسقط اشفار عيني...» (دعاي 16، ص: 85).