بازگشت

زبان دعا واقعيتي فراتر از زبان عرفي


براي درك بيشتر زبان دعا ناچار به تحليل زبان عرفي و مقايسه زبان دعا با آن هستيم. در زبان عرفي گاهي كلمات و الفاظ بي آن كه ريشه در ذهن و قصد گوينده داشته باشند از دهان خارج مي شوند و متكلم اساسا اراده استعمالي ندارد، درست مانند انسان خواب يا هاذل و ساهي كه سخن بر زبان مي رانند. در اين مرحله، هرگز آن الفاظ را نمي توان زبان ناميد و اين قبيل الفاظ افاده معنايي كه بتوان آن را به متكلم نسبت داد نمي كنند. در مباحث زبانشناسي دانش اصول فقه، فهم معاني الفاظ در اين مرحله را دلالت تصوري

مي نامند (20، ج: 3 ص: 140 و ج: 4، ص: 716). بدون ترديد اين نحوه درخواست نمودن هرگز دعا نيست. شايد دعاي الاهي در فرمايش أميرالمؤمنين (ع) كه فرمود: «اذا دعا أحدكم للميت فلا يدعو له و قلبه لاه عنه و لكن ليجتهد له في الدعاء» (16، ج: 4، ص: 22) را بتوان حمل بر همين مرحله از دعا نمود.

مرحله دوم زبان هنگامي شكل مي گيرد كه الفاظ ريشه در معاني ذهني داشته باشند و گوينده در حين تكلم به معناي آن هوشيار باشد و قصد آن معاني و الفاظ نمايد و اراده استعمالي داشته باشد. اين مرحله همان زبان عرفي است و در نزد دانشمندان اصول فقه به دلالت تصديقي مشهور است (20، ج: 3، ص: 140 و ج: 4، ص: 716). براي ارتباط با ديگران و برقرار شدن مفاهمه همين معناي ذهني قصد شده از الفاظ كفايت مي كند و مخاطب مي تواند معاني ظاهري الفاظ گوينده را به وي نسبت دهد. اين معاني ذهني گوينده ممكن است ريشه در قلب هم داشته باشد، همان گونه كه مي تواند با قلب گوينده هيچ ربطي نداشته باشد و توجه قلبي به معاني نباشد. اين نحو دعا كردن نيز دعاي حقيقي نخواهد بود و داعي فقط با زبان عرفي دعا مي كند و فاقد زبان دعا است و در لسان روايات به دعاي غافل يا ساهي معروف است.

فراتر از اتكاي الفاظ به معاني ذهني كه در زبان عرفي لازم است، مرحله ديگري وجود دارد كه وجود عيني معني در نفس حاضر است و بيان با اتكا به وجود عيني معنا و نه وجود ذهني شكل مي گيرد. در اين مرحله ابتدا زبان دعا كه نزديك به زبان عرفان است محقق مي شود و سپس ممكن است با الفاظ مأنوس عرفي بر زبان سر هم جاري شود در حالي كه نمي توان عين وجودات معاني را به عموم مخاطبان بشري القا نمايد، لذا مخاطبان بشري از الفاظ آن ادعيه در حد وسع خود سلسله اي از معاني را فهم مي كنند. در اين نحوه بيان انساني، وجود عيني معنا و نه وجود ذهني آن، قبل از حضور در نزد نفس انسان در نزد خداوند متعال حاضر است «ان الله يحول بين المرء و قلبه» (انفال / 24)، لذا وقتي دعا به معناي از «حضور وجود عيني درخواست»، حتي قبل از توجه انسان به وجود خواسته خود، باشد، خداوند متعال از آن آگاه است. همان گونه كه زبان دعا در انسان فراتر از زبان عرفي است و اساسا نيازي به تكلم ندارد، دعاي تكويني انسان نيز به الفاظ نيازمند نيست.

بر اساس آيات قرآن خداوند متعال تمام حوايج انساني را تكوينا مورد نياز و خواست انسان است و بسياري از مهماتي كه راحتي وي در آن ها بوده و مطلوب او است، قبل از اين كه انسان به آن ها توجه كند، به وي عطا نموده و در قرآن كريم اعطاي آن نعمت ها و نيازهاي حياتي را متفرع بر دعا و مسألت انسان نموده، در حالي كه چيزي به عنوان دعا و مسألت به زبان عرفي به آستان پروردگار نياورده و عرضه نداشته و اساسا بدان هوشيار نبوده

است «... و اتاكم كل ما سألتموه و ان تعدوا نعمه ي الله لا تحصوها» (نحل / 18) «... و لم أخل في الحالات من امتنانك...» (7، دعاي 12، ص: 67). البته اگر در اثر عارضه اي يكي از آن نعمت هاي حياتي و ضرورتي زندگي از انساني سلب شود، وي متوجه آن مهم شده و از خداوند عطاي دوباره آن را مي خواهد.

از همين رو دعا ذاتا نياز به زبان عرفي و به زبان سر جاري كردن ندارد. علي (ع) در مناجات شعبانيه اين حقيقت را چنين بيان نموده است «... و تعلم ما في نفسي و تخبر حاجتي و تعرف ضميري و لا يخفي عليك امر منقلبي و مثواي و ما اريد ان أبدي به من منطقي و أتفوه به من طلبتي و ارجوه لعاقبتي...» (15، ص: 268).

امام سجاد (ع) در ادعيه صحيفه بارها به اين حقيقت اشاره نموده و آن را لازمه سنت افضال پروردگار معرفي مي كند: «... بل ملكت يا الهي امرهم قبل أن يملكوا عبادتك و أعددت ثوابهم قبل أن يفيضوا في طاعتك و ذلك ان سنتك الافضال...» (دعاي 37، ص: 167).

«... يا الهي فلك الحمد من عائبه ي سترتها علي فلم تفضحني و كم من ذنب غطيته علي فلم تشهرني و كم من شائبه ي الممت بها فلم تهتك عني سترها...» (دعاي 16، ص: 83).

«فكم يا الهي من كربه ي قد فرجتها و هموم قد كشفتها و عثره ي قد اقلتها و رحمه ي قد نشرتها...» (15، دعاي فتتاح).