بازگشت

شكوه معاني ثانويه


يكي از وجوه هنر در زبان ادبي خروج از هنجارهاي عادي زبان به اقتضاي حال و مقام است كه قطعا به قصد تأثير در مخاطب و مبالغه ي در معني و اهداف بلاغي ديگر صورت مي گيرد. به طور مثال وقتي قرآن كريم شگفتي هر چه بيشتر آدميان را در عرصه ي قيامت به هنگام مشاهده نامه عمل بيان كند اسلوب استفهام را به كار مي برد و مي فرمايد: «ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها» (كهف / 49) و از اين اسلوب تعجب را اراده مي كند. اين شيوه از بيان كه در زبان ادبي كاركرد فراواني دارد بر شكوه زبان مي افزايد و مايه زيبايي آن مي گردد. با جستجو در صحيفه سجاديه موارد فراواني مي توان يافت كه عبارت در معناي ثانوي به كار رفته است و اين شيوه هر چه بيشتر بر شكوه تعبير افزوده است. مثلا:

«فمن اجهل مني يا الهي» (دعاي 16)، استفهام در اين عبارت در معناي ثانويه به كار رفته است و به معناي انكار و نفي است.

«فها انا ذايا الهي واقف بباب عزك وقوف المستسلم الذليل» (دعاي 12). خبر در اين جا در معناي ثانوي به كار رفته است و به معناي استرحام مي باشد.

«و بيدك يا الهي جميع ذلك السبب» (دعاي 21) در اين عبارت حصر به روش تقديم وجود دارد.

«سبحانك! اي جرأة اجترأت عليك و اي تغرير غرت بنفسي؟!» (دعاي 53) استفهام در اين فقره نيز در معناي ثانوي به كار رفته و به معناي تعظيم و تهويل مي باشد و به نوعي اظهار تحسر و ندامت است.