بازگشت

شكوه ساختاري


مقصود از ساختار همان جمله و كلام است كه از پيوند معني دار چند واژه براي ابلاغ پيام تشكيل مي شود. قوانين حاكم بر واژه ها بر كليت متن نيز سيطره دارد و با توجه به اين كه ساختار جمله نقش محوري در زيبايي سخن و سخن زيبا دارد، چنان چه سخنور يا نويسنده در گزينش واژه ها، معيارهاي زيبايي و شكوهمندي را رعايت كند ولي در جمله بندي دقت، هماهنگي، توازن و حركت آرام و موزون و ساير معيارها به ويژه مقتضاي حال را مورد عنايت و رعايت قرار ندهد، سخن او ارزش و اعتبار شكوهمندي نخواهد داشت. معيارهايي كه انديشمندان علوم بلاغي درباره ي ساختار و تركيب، بيان نموده اند در دو بخش فصاحت و بلاغت گرد آمده و در كتب بلاغي موجود است. آن چه در اين بحث اهميت دارد آنست كه ساختار و تركيب در صحيفه سجاديه دقيقا مطابق با مقتضاي حال است. در اثر ياد شده مباحث فصل، وصل و قصر، تقديم و تأخير، ايجاز، اطناب و مساوات، احوال مسند و مسنداليه و هم چنين جنبه هايي از خبر و انشا كه به ساختار مربوط مي شود، به زيباترين شكلش وجود دارد.

به عنوان مثال امام سجاد (ع) در مناجات ابوحمزه ي ثمالي در اوج ايجاز تذلل خود را به خداوند متعال بيان مي دارد. ما انا يا رب و ما خطري.

شاهد ديگر زيبايي ساختاري عبارت: «بك عرفتك و انت دللتني عليك و دعوتني عليك و لولا انت لم ادرما انت» از مناجات ابوحمزه ي ثمالي است كه در آن جملات فعليه و اسميه با لطافت خاصي كنار هم قرار گرفته اند. در جمله ي اول صنعت حصر به روش تقديم آمده و جمله نيز فعليه است كه حكايت از تجدد دارد. و در جمله ي دوم مسنداليه در قالب ضمير آمده كه خود نكته مهمي است، علاوه بر اين با توجه به آيه «و ما امرنا الا واحده» جمله به صورت اسميه آمده است تا بر ثبوت دلالت نمايد و آن گاه عبارت «انت دللتني عليك» را با جمله ي «لولا انت لم ادرما ما انت» به زيبايي هر چه تمام تر تأكيد و بدرقه نموده است و جريان اين بعد از شكوه تعبير در مورد بقيه ي متون دعاها و ذكرهاي مأثوره از امام سجاد (ع) هر خواننده ي بيدار دلي را به صدق بيان أميرالمؤمنين (ع) به آن سروران سخن واقف مي كند آن جا كه فرمود: «الا و ان اللسان بضعه ي من الانسان فلا يسعده القول اذا امتنع و لا يمهله النطق اذا اتسع و انا لامراء الكلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه» يعني: «زبان پاره گوشتي است از پيكر آدمي هرگاه آمادگي در انسان نباشند زبان هم ياراي نطق ندارند و به هنگام آمادگي، نطق و گفتار مهلتش نمي دهد. همانا ما فرمانروايان سخنيم؛ ريشه درخت سخن در زمين وجود ما استوار گرديده و شاخه هايش بر ما سايه افكنده است» (27، ص: 354).